به گزارش مشرق، «زینب شریعتی» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
۱۵شعبان سالروز میلاد صاحب الزمان (عج) مجالی برای پرداختن به برخی کجرویهای سیاسی و نگرشی حول حکومت دینی- آرمانی در کشور است. مهدویت به عنوان بُعد جداییناپذیرِ دکترین جمهوری اسلامی، همواره مورد سوءاستفاده و کارشکنی گروههای سیاسی متفاوت قرار گرفته و جریانسازیهای متعدد را موجب شده است. دو جریان قابل توجه را پس از انقلاب در این رابطه میتوان برشمرد:
۱- نوسکولارها و نواندیشان دینی: با افولِ اندیشه «افتراق کامل دین از سیاست» رگه جدید نوسکولارها در بدنه سیاسی کشور رشد کرد. مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی را باید نخستین رفرمیستهای سیاسی- مذهبی آن دانست که با تقسیم حکومت به دو نوع حکومت مردمی و دینی- مهدوی خواهان دوری از فضیلتگرایی سیاسی شدند غافل از آنکه ملت نخستین اصل یک نظام دینی است. نهضت آزادی به عنوان قالب فکری و ایدئولوژیساز برای نوسکولارها، اگر چه خود را سکولار نمیدانست اما با تئوریهای جدیدی چون جابهجایی اصل و فرع و ضدیت با سیاستهای دینی جمهوری اسلامی اساساً همان مسیر سکولاریته را در پیش گرفت. اثرات این تفکر در دو میدان بسط یافت و همچنان باقی است:
الف- تأثیرات فکری: بسیاری مواضع فکری که در جریانات معارض پس از انقلاب بروز یافت، نخستین بار از سخنان نواندیشان دینی چون سیدجمالالدین اسدآبادی و سپس مرامنامه نهضت آزادی سربرآورد و به عنوان یک خط مشی و سیاست کلان معرفی گردید. به کار بردن لفظ «تعادل» و قرنطینه کردن ارزشگرایی در داخل و عدم بسط آن به حوزه سیاست خارجی، نمونه آن است. تا قبل از آن هیچ یک از احزاب رسمی یا غیررسمی از تعادل به عنوان یک کنش سیاسی یاد نکرده بودند یا چینش عامدانه الفاظ دموکراسی، مردم و ملیت در اصل۳ مرامنامه طعنه به جمهوری اسلامی و مکتبیگرایی داشت. این مواضع فکری بعدها جریانات سیاسی متعددی را راهبری کرد که بعضاً رو به افول گذاشتند.
ناگفته نماند که چهره هایی چون آیت الله طالقانی و شریعتی را نمیتوان صرف گرایش به نواندیشی یا عضویت در نهضت آزادی، نوسکولار دانست.
ب- تأثیر جریانی: پافشاری بر مبارزه فکری(به جای مبارزه میدانی) جریانسازی قابل توجهی را از سوی ایدئولوگهای این تفکر، در ایران پس از انقلاب موجب شد. پس از تردید نظام پیرامون صلاحیت یزدی در عهدهداری مناصب حکومتی، از آن جهت که شاهراه این جریان به سمت قدرت مسدود شد، تزریق فرمولاسیون سیاسی خود را از طریق گفتمانسازی در کتابها و نوشتههای متعدد در پیش گرفت که مجموعه «روشنفکری دینی و چالشهای جدید» نمونه مهم آن است. تأکید بر تنشزدایی از حوزه روابط بینالملل و در عین حال ایجاد تنش داخلی، تعاملگرایی، جنگهراسی(دفاعهراسی)، رویش دوباره پراگماتیسم و لیبرالیسم و مانند آن، از اَکتها و روشهای این جریان است که حرکت در مسیر منزوی کردن دین، مهدویت و ارزشگرایی سیاسی دلیلی بر اثبات نوسکولارگرایی در بطن آن است. این اندیشه، در یک زایمان پردرد لیبرالیسم کنونی را متولد ساخته و خود به استراحتگاه رفته است.
۲- حلقه انحرافی: نزدیک به دهه۹۰ و پس از تثبت در قدرت، به یک روش اعتقادی حول مواضع جمهوری اسلامی روی آورد و خود را به عنوان نسل نوین اصلاحگرایی مطرح کرد. این جریان که خود را تنها رهرو واقعی سیاست دینی- آرمانی در کشور میدانست و حتی نظام برخاسته از آن را عقبتر از خود میدید، در انحصارگرایی و انحراف تا بدان جا پیش رفت که دولت دهم را با ماهیتی کاملاً متفاوت از دولت نهم به عرصه قدرت آورد و آسیبهای بسیار به پیکره فکری جامعه وارد کرد.
مهمترین نکته در جریانشناسی انحرافات سیاسی- اعتقادی پس از انقلاب، برخاستن صداهای یکسان از حلقومهای متفاوت است که از خط مشی واحد آنان خبر میدهد:
۱- هر دو جریان درصدد بازتعریف انقلاب اسلامی مبتنی بر الگوریتم فکری خود برآمدند.
۲- سیاستهای نادرست مدیریتی هر دو ناشی از بدفهمی که در نواندیشان به«انکار لزوم فضیلتگرایی سیاسی» ختم گردید و در انحرافیون به افراط«خودمبناانگاری» و حتی تمام حرکتها و اشتباهات خویش را ذیل اراده امام زمان دانستن!
۳- ارتجاع به اندیشههای منسوخ، ایدئولوگها و اپوزیسیونهای خارجنشین و بهرهبرداری در مسیر بقای خود (مانند آرای عبدالکریم سروش برای نواندیشان و تئوریهای جریانهای خلقگرا برای انحرافیون) و قربانی کردن نظام در این میان.
۴- تدلیس اجتماعی و فریب افکار عمومی با غوغاسالاری و مظلومنمایی.
۵- رویکرد رادیکال نسبت به اکثر مواضع ملی و منطقهای اما با تاکتیکهای متفاوت آنارشیستی و لیبرالیستی(مانند رویکرد مماشات گرایانه و مشابه نسبت به سیاستهای نظام پیرامون اسرائیل)
۶- راهبردهای فرهنگی ساختارشکنانه و فقهگریزانه، تغییر اولویتها و ارزشها در حیطه حجاب، فروش مشروبات الکلی، قصاص و... در هر دو جبهه.
چرا مقابله با اینگونه انحرافات سیاسی که هدفی جز بقای در قدرت ندارند، از اولویتهاست؟ آسیبهای این جریان از چهار منظر: ساختار جمهوری اسلامی، تفکر انقلاب اسلامی، باور مهدویت و شاکله مدیریتی حائز اهمیت است.
الف) این اقدامات اغلب به نام جمهوری اسلامی تمام شده و موجب سکولاریزه کردن جامعه و شکاف ملت و حکومت میگردد.
ب) موجب بدفهمیهای مجدد و تعاریف انحرافی از انقلاب و در نهایت استحاله نرم آن در حوزه قدرت میشود.
ج) باور مردم نسبت به مهدویت و لزوم حکومت دینی را به چالش میکشاند و جاده صاف کن اندیشههای جایگزین و دشمن پسند در کشور میگردد.
د) مدیریت سیاسی- اسلامی را با تردید اجتماعی روبهرو کرده و مردم را به این پرسش مشغول مینماید که آیا دولت مهدی موعود نیز اینگونه خواهد بود؟!