سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
شغالی که در مه میغرد!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
مهمترین سؤالی که این روزها نه تنها در محافل سیاسی و حتی جامعه ایران بلکه حتی در سطح جهانی مطرح است، تصمیم 22 اردیبهشت(12 می) دونالد ترامپ درباره خروج یا ادامه روند توافق هستهای است. این سؤال موضوع بحث بسیاری از تحلیلگران آمریکایی در روزهای اخیر نیز هست. مطالعه این تحلیلها و نقطه نظرات آنها در این باره جالب توجه است و نکات قابل تامل در خود دارد. پیش از پرداختن به سؤال فوق، باید یک نکته کلیدی و محوری را در نظر گرفت. دیپلماتها و تحلیلگران آمریکایی هماکنون به دو دسته کلی تقسیم شدهاند؛ عدهای به کاخ سفید توصیه میکنند نباید از برجام خارج شود و گروه دوم معتقدند باید از توافق خارج شد. اما این اختلاف نظر جنجالی و پر سر و صدا در واقع پله دوم بحث است. پله نخست و اصل ماجرا که هر دو گروه درباره آن اتفاق نظر دارند خصومت عمیق و آشکار و پیگیری براندازی نظام جمهوری اسلامی است. آنان درباره این مسئله هیچ اختلاف نظری ندارند و علنی آن را ابراز میکنند و اختلاف درباره تاکتیکهای رسیدن به این هدف است.
تصمیمسازان آمریکایی، توافق هستهای با ایران را نیز از همین منظر مینگرند و سؤال آنها بهطور دقیق این است که خارج شدن از برجام یا ماندن در آن، چه نسبتی با راهبرد براندازی دارد و آیا به آن کمک میکند یا برای آن مخرب است. برای نمونه دنبال کردن بحث مکتوبی که این روزها میان رائول مارک گرشت (افسر پیشین بخش عملیات سیا در خاورمیانه، عضو ارشد بنیاد ضدایرانی دفاع از دموکراسیها و نویسنده کتاب «دشمن خود را بشناس؛ سفر جاسوسی به ایران انقلابی») و فیلیپ گوردن (عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا و دستیار ویژه باراک اوباما در امور خاورمیانه) در نشریه آتلانتیک جالب و خواندنی است. گرشت معتقد است ترامپ باید از برجام خارج شود و با اتخاذ مواضع سرسختانهای همچون تحریم، تحریک کشورهایی همچون عربستان و حمایت آشکار و مستقیم از گروههای معاند داخلی و خارجی و... زمینه براندازی را فراهم کند. اما گوردن معتقد است خروج از برجام کمکی به این راهبرد نمیکند و اتفاقاً این برجام است که زمینه براندازی را برای آمریکا فراهم میکند. نوع استدلال وی هم قابل تامل است؛ «برخلاف آنچه ترامپ بر آن اصرار دارد، برجام فشار را از روی ایران کم نکرد بلکه با افزایش انتظارات عمومی که امکان برآورده شدن ندارد، اقتصاد ایران را تضعیف کرد. این یک سیاست برد- برد است. چنانچه تغییر حکومت ایران ممکن باشد، برجام نه تنها مانعی در راه آن نیست بلکه زمینهساز وقوع آن نیز هست و این دلیل منطقی برای حفظ آن کافی به نظر میرسد».
فرق مخالفان و منتقدان برجام در آمریکا تنها در یک موضع است؛ صبر! موافقان میگویند برای براندازی جمهوری اسلامی باید صبر استراتژیک (نظریه معروف جورج کنان در قبال اتحاد جماهیر شوروی) را در پیش گرفت و منتقدان اعتقاد دارند نیازی به صبر نیست و باید آشکارا و ضربتی سیاست «تغییر رژیم» را دنبال کرد. در نظر گرفتن این موضوع که هر دو طیف موافقان خروج از برجام و مخالفان آن، یک هدف واحد که ضربه زدن به جمهوری اسلامی و براندازی آن است را دنبال میکنند بسیار مهم و کلیدی است. چرا این موضوع مهم است؟ چون ثابت میکند که نگرانی از فعالیتهای هستهای ایران و افسانه بمب اتمی، بهانهای بیش نبوده و دادن آن همه امتیاز یک طرفه هم خصومت آمریکا را حل نکرده است و جوهر نگرانی آمریکا اساساً فردو و نظنز و اراک نیستند که با تعطیلی آنها، ماجرا تمام شود. بر این اساس کدام انسان عاقلی میتواند ادعا کند با دادن هرگونه امتیاز در موضوع توان موشکی و نفوذ منطقهای داستان تمام خواهد شد؟!
حال به سؤال نخست بازگردیم. تصمیم ترامپ چه خواهد بود؟ آیا آنگونه که بلوف میزند آشکارا از برجام خارج میشود؟ خروج او از برجام تنها به دو شرط امکانپذیر خواهد بود.
1- اولین موضوع مهم و حیاتی برای آمریکاییها محاسبه آنان درباره نوع واکنش ایران است. اگر ایران از برجام خارج نشود و همچنان به تعهدات خود ادامه دهد و تغییری از طرف تهران در این معادله رخ ندهد، خارج شدن رسمی آمریکا از برجام برای آنها بسیار هم عالی است. عدهای نام این گزینه را «برجام بدون آمریکا» گذاشته و میگویند در صورت خروج آمریکا، ما نباید از برجام خارج شویم و باید کار را با اروپا ادامه دهیم. متاسفانه طی روزهای اخیر مواضع اشتباهی در این خصوص از طرف ایران به گوش میرسد. آخرین نمونه این اظهارات را روز گذشته آقای رئیسجمهور در سفر به خراسان رضوی بیان کرد که بهسرعت مورد توجه و استقبال رسانههای غربی نیز قرار گرفت. آقای روحانی گفت؛ «اگر اهداف ما از برجام بدون آمریکا محقق شود، چه بهتر، در غیر این صورت تصمیم خود را خواهیم گرفت.»
بیان این موضع از سوی رئیسجمهور کشور که از سوی برخی دیگر از مقامات دولت نیز پیش از این بیان شده و از سوی رسانههای زنجیرهای مکرر بیان میشود، برای منافع ملی کشور فوقالعاده خطرآفرین است و از جهاتی میتوان آن را شبیه عبارت «خزانه خالی است» از سوی آقای روحانی در آغاز مذاکرات هستهای دانست. سخن گفتن از «برجام بدون آمریکا» این پیام خطرناک را به واشنگتن ارسال میکند که شما هرکاری میخواهید با توافق هستهای بکنید و خیالتان راحت باشد که ما پایمان را از محدودیتهای برجام فراتر نخواهیم گذاشت. محاسبه عواقب چنین معادله خطرناکی برای افراد عادی نیز سخت نیست.
2- موضوع تعیینکننده دوم درباره تصمیم ترامپ آن است که خروج از برجام یک کارت یکبار مصرف است. با این کارت میتوان بازی کرد و با تهدید به استفاده از آن همه را سرکار گذاشت و اضطراب و تلاطمی ناشی از عملیات روانی در افکار عمومی و اقتصاد ایران پدید آورد اما اگر دولت آمریکا از آن استفاده کند، بار دومی وجود نخواهد داشت. ترامپ یک دلال حرفهای است و احمق نیست که اصلیترین برگ خود را راحت خرج کند. او تنها در یک صورت حاضر به خرج کردن این برگ و خروج از برجام است؛ در صورتی که به این نتیجه برسد که با خروج خود میتواند شوکی بزرگ و غیرقابل مهار را به اقتصاد و به دنبال آن جامعه ایران وارد کرده و به خیال خود رؤیای براندازی را محقق کند. تلاطم این روزهای بازار ارز ناشی از تحرکات و تخمینهای حریف برای سنجش میزان آمادگی برای اجرای این پروژه است.
40 سال است که آمریکاییها چوب محاسبات غلط خود درباره جمهوری اسلامی و مردم ایران را میخورند و به دفعات برای پایان کار انقلاب اسلامی زمان تعیین کردهاند. خروج آمریکا از برجام به امید براندازی جمهوری اسلامی یک محاسبه غلط دیگر به کلکسیون افتضاحات رؤسای جمهور پیشین آمریکا اضافه خواهد کرد اما بعید به نظر میرسد که ترامپ آنقدرها احمق باشد و چنین کاری انجام دهد. واشنگتن فضا را بهشدت مهآلود کرده از خود صدای پلنگ درمیآورد. دید کوتاه و واهمه از پلنگی که دیده نمیشود، نوعی سکون و رکود همراه با اضطراب را آفریده که مانع از هرگونه تحرک است. پایان برجام از سوی آمریکا، فضا را شفاف میکند و مشخص میشود آنکه ادای پلنگ را درمیآورد، شغالی بیش نبوده است. این شغال تنها در صورتی حاضر به نشان دادن خود است که بداند حریفش چنان ضعیف شده که از پسش بر میآید. باید بر ترس بیمورد و محاسبه غلط از وضعیت خودی و حریف در این فضای مهآلود غلبه کرد.
زخم های حاشیه مشهد را دریابید
مهدی عسکری در خراسان نوشت:
«بافت فرسوده اطراف حرم و حاشیهشهر مشهد از معضلات بزرگ این شهر است. هیئت دولت امروز در شهر مشهد تشکیل جلسه می دهد و مسئله بافت فرسوده اطراف حرم و حاشیه نشینی شهر مشهد در دستور کار قرار خواهد گرفت.»
«دولت طرح جدیدی برای بافت فرسوده مشهد دارد که حاشیه شهر را هم شامل می شود. بر اساس اعلام استاندار، بیش از 1000 میلیارد تومان در دولت یازدهم برای حاشیه شهر مشهد هزینه شده است. بافت فرسوده و حاشیه شهر جزو دغدغه های ماست و ان شاءا... قدم هایی را بر خواهیم داشت.»
نقل قول اول 15 شهریور چهار سال قبل توسط دکتر روحانی و در سفر استانی دولت به مشهد، در صحن جامع رضوی بیان شد و نقل قول دوم اظهارات روز گذشته رئیس جمهور در نشست خبری با اصحاب رسانه بود. نزدیک به چهار سال از نقل قول اول می گذرد و «حاشیه مشهد همچنان در حد دغدغه دولت» است و اتفاق ویژه ای درباره هزینه کردهای دولتی نیفتاده است.
حاشیه شهر مشهد با توجه به جایگاه خاص این منطقه، بی تردید بزرگ ترین حاشیه شهر کشور است، با شبکه پیچیده و فراوانی از مشکلات ریز و درشت و مطالبات معوقه فراوان که در طول سال ها، بر روی هم انباشته شده و پاسخ گویی قابل قبولی نیز برای حل آن وجود نداشته است. برای شهری همانند مشهد با وجود 3.5 میلیون نفر جمعیت و وجود یک و نیم میلیون حاشیه نشین با مشکلات فراوان، بی تردید یکی از مهم ترین معضلات، همین حاشیه نشینی است. ساخت و سازهای بی رویه و فاقد استحکام، کمبود سرانه خدمات شهری در مقایسه با نقاط متوسط و برخوردار شهر، کمبود و فقر شدید سرانه آموزش و نبود همسویی از این نظر با دیگر بخش های شهر مشهد، گستردگی شبکه توزیع موادمخدر، وجود بیشترین آمار بزهکاری بر اساس اعلام منابع رسمی در این مناطق، نداشتن بیمارستان مجهز و بزرگ، عدم اقدام جدی و درخور توجه برای مهاجرت معکوس از حاشیه مشهد به شهرها و استان های مبدأ که تحقق نیافتن این مسئله، از بارزترین وجوه این معضل است همچنان شاهد تغییر در بافت حاشیه مشهد و ایجاد جزیره های محرومیت در حاشیه پایتخت معنوی ایران هستیم. علاوه بر این ها ده ها معضل دیگر، کلاف حاشیه مشهد را به قدری پیچیده کرده که بی تردید با بودجه های قطره چکانی سال های گذشته و جاری، دردی از این مناطق دوا نشده و نخواهد شد.
روز گذشته رئیس جمهور بدون پاسخ روشن به سوال خبرنگار روزنامه خراسان درباره چرایی تخصیص نیافتن حتی یک ریال از سه ردیف اختصاصی 40، 100 و 75 میلیاردی حاشیه مشهد طی سال های 94، 95 و 96، صرفا به نقل قول استاندار خراسان رضوی درباره هزینه کرد هزار میلیارد تومانی دولت در حاشیه مشهد اکتفا کرد اما ای کاش استاندار خراسان رضوی با بیان جزئیات کامل این هزینه کرد و با تفکیک سهم شهرداری و سپاه در این میان، سهم واقعی هزینه کرد دولت در حاشیه مشهد را نیز مشخص می کرد. با مرور تمام اقداماتی که برای حاشیه مشهد انجام شده است، اگر از سرمایه گذاری های کلان سپاه و شهرداری مشهد برای ساخت زمین ها و سوله های ورزشی، خانه های فرهنگ، ساخت 110 مسجد و بازسازی 100 مسجد دیگر، ساخت چندین دبیرستان، سوله بحران، کمک به ساخت چند حوزه علمیه، ساخت و سامان دهی دو مرکز نگهداری معتادان متجاهر و ... که بگذریم، بهتر بود مسئولان استان حداقل به یُمن ورود ریاست محترم جمهور، ریز هزینه کردهای دولت در حاشیه شهر مشهد را منتشر می کردند.
استاندار خراسان رضوی نیز اگر چه در تیر سال گذشته مدعی شده بود «در دولت یازدهم فقط برای ایجاد مراکز و پایگاه های سلامت ۱۴۰ میلیارد تومان و برای مخابرات نیز ۸۷ میلیارد تومان و برای برخی زیرساخت های دیگر نیز میلیاردها تومان در این دولت هزینه شده است» اما مشخص نیست ریز هزینه کردهای هزار میلیاردی اعلام شده کجاست؟ جای این پرسش باقی است که با فرض صحت هزینه کرد هزار میلیارد تومانی دولت یازدهم در حاشیه شهر، آیا نباید پیگیر تخصیص نیافتن ردیف بودجه سه سال گذشته حاشیه مشهد به عنوان همان وجهه تفاوت و تمایز این کلان شهر مذهبی در مقایسه با دیگر شهرها باشیم؟
رئیس جمهور اگر چه روز گذشته اعلام کرد «دولت طرح جدیدی برای بافت فرسوده مشهد دارد که حاشیه شهر را هم شامل می شود» اما شاید لازم باشد توضیح مبسوطی نیز در این زمینه ارائه شود که مثلا اگر قرار است در حاشیه شهر مشهد سرمایه گذاری برای ساخت مسکن صورت گیرد آیا این سرمایه گذاری با توجه به بضاعت اندک ساکنان حاشیه شهر برای تهیه مسکن، منطقی است؟ آیا سرمایه گذاران با توجه به تجربه های شکست خورده سابق برای ایجاد شهرک ها و مسکن انبوه در حاشیه شهر باز هم حاضر به سرمایه گذاری در این مورد خواهند شد؟ آیا کنترل و نظارت بر ساخت و ساز مسکن انبوه در حاشیه شهر با نظارت دقیق و اطمینان خاطر از استحکام بنای واحدهای تولید شده همراه خواهد بود یا این که نظارت فدا خواهد شد و همانند برخی تجربه های گذشته، فقط تولید، در دستور کار قرار خواهد گرفت؟
برای تخصیص ردیف بودجه ویژه به حاشیه مشهد، در کنار یکی، دو نفر از نمایندگان مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی، روزنامه خراسان و برخی دیگر از رسانه های استان از آذر ماه سال 93 سلسله پیگیری های مداومی را آغاز کردند. حاصل این پیگیری تصویب ردیف بودجه 40 میلیارد تومانی برای سال 94 بود اما با تخصیص نیافتن این ردیف بودجه، پرونده این ردیف برای جبران بی مهری و نبود تخصیص، در سال 95 صد میلیارد تومان بسته شد. دلخوشی ما برای سال سوم نیز تنها به یک ردیف 75 میلیارد تومانی خلاصه شد اما متأسفانه از این ردیف نیز چیزی دستگیر حاشیه شهر مشهد نشد. برای امسال نیز فعلا قول قطعی پرداخت 30 میلیارد تومان را داریم و نمی دانیم این قول قطعی آیا به سرنوشت قول های قبلی دچار می شود یا خیر؟
رسیدن به بودجه اختصاصی برای حاشیه شهر مشهد حتما باید سند و اعتبار محکمی در مجلس داشته باشد و از ضمانت اجرایی محکم برخوردار باشد و حتما باید در آن، مشهد متفاوت با دیگر شهرهای کشور در نظر گرفته شود تا به سرنوشت این روزهای ردیف بودجه حاشیه مشهد دچار نشود.
واقعیت این است که زخم های حاشیه مشهد از زمان سفر چهار سال قبل دولت تاکنون، برخلاف وعده های داده شده، نه تنها التیام نیافته بلکه در بخش هایی نیز شدیدتر شده است. البته این سخن به معنای نفی اقدامات انجام شده دستگاه های غیر دولتی و بعضا دولتی در حاشیه شهر مشهد نیست. گلایه از روند امدادرسانی به حاشیه مشهد است و میزان توجهی که در قالب اعتبارات و سرفصل ها باید به حاشیه پایتخت معنوی ایران اختصاص یابد اما یا خبری از ردیف بودجه ها برای پرکردن بخشی از چاله های فراوان حاشیه شهر مشهد نیست یا اعتباراتی که از راه می رسد اصلا کفاف مشکلات این منطقه را نمی دهد.
تردیدی نیست که در کنار ضرورت اختصاص ردیف بودجه های واقعی و کلان برای ایجاد شبکه های زیرساختی شهری، رفاهی و آموزشی در حاشیه شهر، باید برای هزینه کرد متمرکز این اعتبارات نیز برنامه ریزی مدون و قابل قبولی ارائه شود. این جاست که دوباره حرف از «سازمان اجرایی حاشیه شهر» به میان می آید؛ سازمانی که قرار بود بر تمام امور حاشیه شهر از برنامه ریزی، هزینه کرد، نظارت، پیگیری و ... مدیریت داشته باشد اما دو سال قبل معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور آب پاکی را روی دست خبرنگاران پرسش گری ریخت که از سرنوشت این سازمان سوال می کردند. اعتقاد دکتر نوبخت این بود که باید برای حاشیه شهر تلاش و هزینه کرد که دولت هم این کار را می کند و نیازی به سازمان اجرایی نیست و این یعنی قبول موازی کاری های احتمالی و تداوم ناهماهنگی هایی که طی سال های گذشته و حال در این باره وجود دارد، در حالی که با ایجاد این سازمان زیر نظر مستقیم ریاست جمهوری، استانداری، فرمانداری، شهرداری یا هر سازمان و ارگان دیگر، بی تردید برنامه ریزی و اجرا برای خدمت رسانی به حاشیه مشهد بهتر از گذشته عملیاتی خواهد شد.
بدیهی است در کنار پرداختن به موضوعات اجرایی و بودجه ای حاشیه شهر مشهد نیازمند قاعده گذاری و تعیین ضوابطی برای جلوگیری از گسترده تر شدن دامنه حاشیه شهر نیز هستیم زیرا توسعه امکانات در این بخش بدون تعیین قوانین بازدارنده برای جذب مهاجران بیشتر به این مناطق می تواند دور باطلی را رقم بزند که نتوان هیچ گاه پایانی برای آن متصور بود. بنابراین وجود سازمانی که به طور متمرکز، یکپارچه و بدون موازی کاری به معضلات حاشیه شهر مشهد بپردازد، ضرورتی گریز ناپذیر است.
رئیسجمهورا ! فکر ارز باش که تلگرام همه آب است
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
وزن دادن به مسائل از راههای مختلفی ممکن است. به عبارت بهتر میتوان پارامترهای مختلفی را برای تعیین اهمیت یک مساله معرفی کرد و بر مبنای آن به واکنش پرداخت. در ادبیات عامه و در محاوره روزمره هم برای این حالت عبارات و اصطلاحات و ضربالمثلهای متنوعی وجود دارد که مبنای همه آنها همان چیزی است که به آن اشاره کردیم؛ یک اصل بدیهی مبتنی بر سبک و سنگین کردن مسائل. در بررسی عملکرد یک شخص، گروه و در سطحی گستردهتر یک دولت قطع به یقین این سبک و سنگین کردن در قضاوت نهایی تاثیر بسیاری خواهد داشت البته در قضاوت کردن و اهمیت دادن به مسائل، مجموعه باورها و اعتقادات و عناصر مذموم و مطلوب نزد هر فرد باعث تفاوتهای گاه گسترده میشود اما در رابطه با پارهای مسائل میتوان منافع مشترکی برای همه یافت و در آنها از یک اجماع نسبی در قضاوت همگانی سخن به میان آورد. معیشت و توانایی رتق و فتق امور معمولی زندگی یا به عبارت گستردهتر و بهتر، اقتصاد یکی از مهمترین مسائل مشترکی است که در آن منافع اکثریت یک جامعه به شکل نسبتا قابل تعمیمی، همسو و همجهت است. در رکود اقتصادی همه به نحوی متضرر هستند. تفاوتها در میزان ضرر اشخاص به بزرگی یا کوچکی سهم آنها از اقتصاد برمیگردد، نه به اصل موضوع.
حالا اگر کمی به اطراف خود نگاه کنیم، رد پای مشکلات و تنگناهای بزرگ در اقتصاد را به وضوح مشاهده میکنیم. در کشور ما در حال حاضر مهمترین مسالهای که همه درگیر آن هستیم افزایش نرخ ارز یا به عبارت رساتر پرواز نرخ برابری دلار در برابر ریال است. دولت به عنوان بزرگترین دارنده دلار در اقتصاد ایران و همچنین به عنوان بزرگترین نهاد تنظیمگر که همه ابزارهای قانونی و نهادی موثر در اقتصاد ایران را در دست دارد به عنوان اصلیترین مسؤول در این زمینه باید پاسخگوی جامعه باشد. مطالبه عمومی در ایران امروز براساس اشتراک عمومی در عوارض و منافع همین مساله کاهش مداوم ارزش پول ملی است. دولتمردان پس از 5 سال اجرای سیاستهای انقباضی، در کنار پیشبرد یک راهبرد خاص در عرصه روابط بینالملل که به انعقاد برجام ختم شد، اکنون در برابر عوارض سیاستهای خود سکوت کردهاند و به شکلی بسیار جدی در حال فرافکنی هستند. اکنون که دلار هر روز گرانتر میشود و ریال هر روز خوارتر و بیارزشتر، مطالبه عمومی از دولت، بهبود فضای اقتصاد و کسب و کار است.
دولتمردان و رئیسجمهور به عنوان متولی اصلی دولت در شرایطی به قدرت رسیدند که وضعیت اقتصادی کشور مناسب نبود و وعدهها و ادعاهای آنها باعث اقبال مردم به دولت تدبیر و امید شد. دولتی که همانگونه که از نامش برمیآید مدعی این بود که مشکلات کشور ناشی از بیتدبیری است و با بازگشت کار به دست انسانهای صاحب تدبیر و صلاحیت(!) بیشک و با امیدواری بسیار زیادی کارها بسامان خواهد شد. دولتمردان در همه این سالها بدون وجود مانع قابل ذکری - البته بر خلاف ادعای خود - هر سیاست و رفتاری که مفید میدانستند را عملی کردند. خطقرمزها و تابوهای زیادی را شکستند و تصمیمات اقتصادی - سیاسی کلانی را اخذ کردند و در نهایت کشور را به وضعیت امروز رساندند که کسی احساس زندگی در ذیل یک دولت با تدبیر را نمیکند. سیاستهای انقباضی مالی دولت در عرصه تامین ریالی پروژههای ملی که شاهد آن لاغری بیش از حد انتظار بودجه عمرانی در همه این سالها و از طرف دیگر افزایش نزدیک به 3 برابری نقدینگی و عظیم شدن حجم شبهپول در نظام پولی کشور است، کشور را در لبه پرتگاه بحران ارزی قرار داد. وضعیتی که در تحلیل آرزومندانه دولتمردان با انعقاد برجام و متعاقب آن عادی شدن روابط بانکی و مالی کشور در سطح جهانی و سرازیر شدن سیل سرمایه خارجی به کشور، شرایط بروز و ظهور نمییافت. اما با شکست برجام و غلط از آب درآمدن محاسبات خوشبینانه دولتمردان تدبیر و امید، حالا نوبت غول عظیم نقدینگی است که پس از اطمینان از غیرممکن بودن ادامه سیاست میهمانی سود بانکی، برای نقد کردن حاصل 4 سال نرخ بهره موثر بسیار زیاد به بازار ارز و طلا هجوم بیاورد. این وضعیت حاصل عملکرد دولتمردان است.
دولت جناب روحانی به اعتراف یکی از فعالان سابق ستاد انتخاباتیاش در اجرای پروژههای جنگ روانی تبحر بسزایی دارد. این جنگ روانی در این روزها با مطرح کردن غائله تلگرام که در عالم واقع اولویت دهم ملت هم نیست شروع شده است و خط اصلی آن مشغول کردن اذهان به این مساله و سرگرم کردن و غافل کردن افکار عمومی از عواقب مدیریت مشعشع اقتصادی دولت و همچنین به طاق خوردن برجام توسط ترامپ است. به قول معروف، دولت به جای آنکه به فکر نان باشد در حال تلاش برای مطرح نگه داشتن خربزه تلگرام در کشور است. قیمت کالاهای اساسی متعاقب افزایش دلار با شیب نه چندان کمی در حال افزایش است و قدرت خرید مردم هر روز روندی نزولی را طی میکند. در این میان دولت به عنوان مسؤول اصلی علاقهمند است پتانسیل خود را که نه از جنس تدبیر و مدیریت بلکه از جنس جنگ روانی، دروغ، تهمت، فرافکنی و توئیت است مصروف فریب افکار عمومی و جا زدن خربزه تلگرام به عنوان نان شب ملت بکند.
«برجام بدون امریکا» چگونه؟
غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:
آیا پدیده جدید «برجام بدون امریکا» اساساً شدنی است؟ اگر به جهان اطرافمان نگاهی بیندازیم باید بگوییم نه نشدنی است! در این اروپا و در آن چین، چندان مایهای برای ایستادن مقابل امریکا دیده نمیشود. در زمان مذاکرات هستهای، اشتون به ظریف گفت که بهتر است شما مشکلات خود را با امریکا حل کنید و به مذاکره مستقیم روی بیاورید. چنین شد که از یک زمانی مذاکره با 1+5 جای خود را به «مذاکرات ظریف-کری» داد.
امروز هم اروپاییان همین حرفها را میزنند، یعنی ترجیح میدهند در کنار امریکا به تخریب روانی برجام و گرفتن امتیازهای بیشتر با برجامهای مکمل کمک کنند و برای معاهدهای که امضا کردهاند، اشک نمیریزند. یک روز قبل از آنکه روحانی پیشنهاد تأمین خواستههای برجامی ایران را به اروپا بدهد، اروپا تکلیفش را با چنین پیشنهادی که ممکن است در خیال طرف ایرانی بیاید، یکسره کرد. از جمله «زیگمار گابریل» وزیر خارجه سابق آلمان در گفتوگو با اشپیگل اینگونه ایرانیها را از «برجام بدون امریکا» ترساند: «اگر امریکا از برنامه جامع اقدام مشترک خارج شود، دیگر هیچ کشوری در ایران سرمایهگذاری نخواهد کرد و به این ترتیب دولت روحانی تحت فشار قرار میگیرد و ایران هم برنامه هستهای خود را از سر میگیرد. در نتیجه امریکا و اسرائیل را بر آن خواهد داشت که با اقدام نظامی به این وضعیت واکنش نشان دهند وخطر بروز جنگهای 30 ساله وجود دارد. »واضح است که روی این سخن با ایران است، اگرچه ظاهراً هشدار به امریکا درباره خروج از برجام به حساب میآید.
رئیسجمهور فرانسه نیز از همین قماش است. او وضعیت «برجام بدون امریکا» را به «پاندورا باکس» (جعبهای که هر چیزی ممکن است از آن خارج شود از جمله بدبختی و سیاه روزی) تشبیه کرد.
به این ترتیب برای اروپا «برجام بدون امریکا» معنی ندارد و پاسخ انتظار روحانی قبلاً داده شده است. رئیسجمهور محترم ما باید بداند که خروج امریکا از برجام، خروج منفعلانه نیست و مانند نقشی که در 40 سال گذشته مقابل ما بازی کرده است، کاملاً پویا و اثرگذار عمل میکند، یعنی خروج از برجام بهعلاوه ترغیب و تهدید اعضای1+5 به همراهی نکردن و بلکه ستیز اقتصادی با ایران. به همین خاطر سنگرهای مقاومت ما مقابل خروج امریکا هم باید در داخل و در منطقه غرب آسیا احداث شود تا درباره ایمنی از خیانت محتمل اروپا مطمئن باشیم .
البته شاید روحانی که فرصتهای زیادی را برای آزمون و خطا با غرب در پنج سال گذشته داشته است، یک بار دیگر فرصت یابد تا «برجام بدون امریکا» را هم بیازماید اما آنچه را که با عنوان «خلاصی از شر امریکا» گفت، شاید به این راحتی به دست نیاورد، آن هم با نیم نگاهی که به اروپا دارد. بهتر آن است که دولت مانند اقدامی که در بازار ارز کرد و به نوعی مقابل کودتاگران ارزی، گارد جنگی گرفت و هرگونه معامله ارز خارج از نرخ مصوب را قاچاق اعلام کرد، مقابل خروج امریکا از برجام نیز به تواناییهای خود و به همراهی مردم امیدوارتر باشد و بداند به رغم دشوارییهایی که خروج امریکا از برجام ایجاد میکند، قطعاً مردم در عبور از این مانع – که به قول خود روحانی کوتاه مدت است- پشت دولت خواهند ایستاد.
فرانسه و انگلیس برای دولت روحانی پشتوانهای نخواهند بود. اگر آن طور که مشاوران ترامپ میگویند «امریکا در دوره او متعهد به نابودی ایران است» چرا در این فقره شریک امریکا و اروپا باشیم؟! اگرچه این آرزویی تحقق نیافتنی برای امریکا و اروپا است، اما وقتی آنها کمر به فروپاشی نظام ما و نابودی ایران دارند، نباید تا بدانجا همراهشان برویم که اگر روزی ضربهای از امریکا و اروپا خوردیم، خنجر خود را نیز در پشتمان ببینیم!
اروپا یک بار برای همیشه محکم بایستد
علی اکبر فرازی در ایران نوشت:
در آستانه تصمیمگیری دولت امریکا درباره برجام سه کشور اروپایی طرف توافق هستهای با ایران در تصمیمی مشترک بر پایبندی برجام تأکید و اعلام کردهاند خواهان حفظ حیات این توافق حتی بدون حضور امریکا هستند. اصل مهمی که نشان دهنده اهمیت برجام برای امنیت منطقهای و یادآور آن است که این توافق مشابه یک معاهده معمول و متعارف بینالمللی نیست و پربیهوده نیست که برخی تحلیلگران از آن به عنوان توافق قرن یاد کردهاند. اهمیت امنیتی این توافق که بی تردید از نگاه سه کشور بزرگ اروپایی مغفول نمانده به اندازهای است که آنها بر سر دوراهی همراهی با امریکا یا جدایی از آن بر سر این توافق، راه جدایی را در پیش گرفتهاند.
اما نکته مهمتری که اروپاییها نباید فراموش کنند آن است که تاکنون هدف اصلی کاخ سفید در روند اجرای برجام معطل کردن سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران و متزلزل کردن برنامههای میان مدت و بلندمدت آن بوده است. اگر امریکا در برجام بماند، طبیعی است که این توافق به طور جدی به اهدافش میرسد و همه طرفها همان طور که از اول وارد بازی شدند، منتفع خواهند شد. اما در شرایط کنونی ترامپ نشان داده با پیگیری رویکرد یکجانبهگرانه حتی منافع اروپا را هم در نظر نمیگیرد و اینکه اروپاییها بخواهند برای راضی کردن او بخشهایی از برجام را نادیده بگیرند و از ایران بخواهند وارد گفتوگوهای خارج از برجامی شود، سیاستی است که چشم اندازی برای آن متصور نیست. سه کشور مهم اروپایی طرف توافق با ایران در شرایطی تصمیم گرفته اند که حتی بدون امریکا برجام را حفظ کنند که باید به عنوان یک بخش مهم از جهان به طور جدی و یک بار برای همیشه روی موضوعات بینالمللی که نماد آن در برجام متجلی شده محکم بایستند و مواضعشان را روشن کنند. اینکه مواضع بینابینی داشته باشند که ایران هم در برجام باشد و هم اینکه بخشی از این توافق توسط امریکاییها نقض شود و بخشی توسط اروپاییها دیده نشود، موضع تأمین کننده منفعت همه طرفها نخواهد بود.
این امکان وجود دارد که اروپاییها راه جدیدی برای ماندن در برجام بیابند و بر پایه آن هم منافع خودشان را در نظر بگیرند و هم منافع ایران را. اما نوع ماندگاری برجام این است که طرفهای برجام بازیگری که قواعد و مقررات بینالمللی را زیر پا میگذارد وارد بازی کرده و با توجه به ویژگیهای شخصیتی ترامپ، او را متقاعد کنند که این بازی امریکای ترامپ است نه امریکای اوباما.
چرا که یکی از اهداف ترامپ زیر پا گذاشتن همه دستاوردهای دوره اوباما است که برجام هم یکی از آنهاست، اگر اروپاییها و طرفها به گونه ای بازی کنند که ترامپ هم احساس کند به بخشی از خواستههایش رسیده شاید این امر موجب بقای برجام شود. اما همه اینها منوط به آن است که اروپا این بازی را به طرح ادعا علیه توان دفاعی و موشکی ایران نکشد بلکه آن را در یک پکیج امنیت منطقهای مورد بررسی قرار دهد تا مشخص شود چنانچه در تبادل نظامی منطقه میان همه بازیگران مؤثر توازن برقرار باشد، این امر به معنای حفظ امنیت جهان غرب هم خواهد بود. در این صورت امریکاییها هم متقاعد میشوند که در این توافق بمانند. در همین چارچوب قطعاً جمهوری اسلامی ایران با این پیش شرط که برجام چنان حفظ شود که ایران از مزایای اقتصادی آن بهرهمند شود، وارد مذاکرات درباره مسائل مهم منطقه مانند امنیت در خاورمیانه و کشورهایی چون سوریه، عراق و یمن خواهد شد.
شاید در چارچوب چنین نگاهی بود که سخنان تازه رئیس جمهوری هم درباره برجام بیشتر اروپا را مخاطب قرار میداد که میگفت اگر همه منافع ایران در قالب این توافق تأمین شود، حتی میتوان به برجام بدون امریکا هم فکر کرد.
ایرانهراسیِ عربی
فریدون مجلسی در شرق نوشت:
مراکش به بهانه حمایت جمهوری اسلامی از جنبش مختومه جداییطلبان پلیساریو، روابطش را با ایران قطع کرد! البته رابطه مغرب و ایران برای هیچ یک از دو کشور چندان اهمیتی نداشت که در عزای قطع آن بنشینند. هر سال چند تور از گردشگران ایرانی برای دیدار از کازابلانکا و برخی تفریحات به سواحل مراکش میروند و دیگر هیچ. موضوع پلیساریو به زمان خروج اسپانیا از آن صحرا در 30 سال پیش بازمیگردد. در آن زمان الجزایر و ایران از جداییطلبان صحرای پولیساریو حمایت میکردند، اما اکنون آن ماجرا به تاریخ پیوسته است و توسل به آن فقط نشان از بهانهجویی برای «قطع رابطه» دارد. ضمنا پادشاه مراکش در هماهنگی با «ایرانستیزی عربی» میخواهد تبلیغ و تأکید کند که ایران در امور داخلی عربها دخالت میکند.
فراموش نکنیم مغرب در پاسخ به فراخوان عربستان به نیروی مشترک عربی یا به اصطلاح ناتوی عربی در حمله به دولت حوثیها در یمن پیوست و اکنون نیز عربستان، بحرین، امارات و قطر بیدرنگ از اقدام مغرب حمایت کردهاند. اقدام قطر نیز طبیعی و قابل درک است. ایران میان آنها غریبه است. قطر هم ضمن حفظ غرور عربی و کوتاهنیامدن از ادعاهایش، میخواهد به آغوش جامعه همسایه و خویشاوند خود بازگردد. اگر ناتو برای مقابله با شوروی تشکیل شده بود، این ناتوی عربی که میتوان آن را بخشی از همان ناتو به هزینه عربی نامید، در واقع برای مقابله یا معارضه با ایران تشکیل شده است. میان ایرانیان و عربها معمولا دوستی و رواداری فرهنگی و قومی وجود داشت، اما در جنگ عراقِ صدامی علیه ایران تقریبا همه عربها به او پیوستند و از آن حمایت کردند. از آن زمان دشمنی با ایران به صورت یکی از شعارهای وحدت عربی درآمد. حتی حمله صدام به کویت با وجود حمایت ایران از کویت و پناهدادن به کاروانهای آوارگان کویتی، به زودی به فراموشی سپرده شد. در ایرانِ انقلابی، حمایت از فلسطینیها به صورت شعار و عملکردی راهبردی درآمد. زمانی که دولت فلسطین خواست با اسرائیل از در سازگاری درآید، جمهوری اسلامی حمایت خود را از دولت فلسطین به گروه حماس منتقل کرد که سرانجام در باریکه غزه مستقر شد و در کنار نافرمانیهای گوناگون، دو هفته جنگ سرسختانه با اسرائیل را هم آزمود. گروه حماس نیز در مقابل پول قطر و فشار عربستان چند بار خود را از حمایت ایران کنار کشید و حتی در سوریه جانب رقبا را گرفت، اما در شرایط حاد چشم به کمکهای جمهوری اسلامی دارد.
این تحولات اکنون در شرایطی است که عربستان و متحدانش همراه با اسرائیل، آمریکای ترامپ را تشویق به تشدید تحریمها علیه ایران و حتی حمله نظامی میکنند. تشویق به حمله نظامی سابقهاش به دوران ملک عبدالله باز میگردد که عبارت معروف «کوبیدن سر مار» را درباره ایران به بوش پسر القا کرده بود. ظاهرا دولتهای عربی که اغلب با دلارهای روزافزون نفتی مزه رفاه و توسعه اقتصادی را چشیدهاند، یا مانند مصر پس از سالها درگیری با اسرائیل خسته شدهاند، ترجیح میدهند به جای آنکه منابع خود را صرف تدارک نظامی برای جنگ کنند، به توسعه اقتصادی و اجتماعی بپردازند. این موضعگیری برنامه مدرنیزاسیون تودههای مردم عادی و قبایل را که سالها با آن شعارهای تند بار آمدهاند، نگران و مردد میکند و جمهوری اسلامی را با سیاستهای ضداسرائیلی، مانع ادامه راه سازگاری دولتهای خود به شمار میآورد. آنها به این دلیل ترجیح میدهند با خصومتورزیدن نسبت به ایران تودههای عامی را علیه دشمنی خارجی و رقیبی دیرینه، تحریک و با خود همراه کنند.
همچنین با جایگزینکردن ایران به عنوان عدو و خصم اصلی خود، واکنش نسبت به رواداری با اسرائیل را در سایه پنهان کنند. به این ترتیب از حمایت آمریکا و اروپا نیز برخوردار میشوند، هرچند هزینه آن را نیز باید از جیب خود بپردازند. یمنیها نیز ضمن داشتن مواضع علیه آمریکا و اسرائیل، به دلیل اینکه فقیرترین کشور عربی هستند، مزاحم تغییر سیاست عربی نسبت به اسرائیل تلقی میشوند. اکنون در روابط جدی ایران با کشورهای عربی، فقط سه کشور عراق، سوریه و لبنان باقی میمانند که ضمنا همسایه ایران تا ساحل مدیترانه هستند و رابطه نزدیک با آنها خصوصا با توجه به نفوذ حزبالله در لبنان برای جمهوری اسلامی مهم است. اما عراق هنوز تحت اشغال آمریکاست و در مورد روابط ایران و آمریکا موضع بیطرفانهای اتخاذ کرده است و معلوم نیست در آینده زیر فشار آمریکا موضع منفی مانند مقتدی صدر اتخاذ نکند. سوریه در حال التهاب و در معرض ضربههای آمریکا و اسرائیل و دخالت احتمالی ارتش عربی است. لبنان نیز زیر فشار عربستان در حمایت از اهل سنت و نفوذ فرانسه و غرب در حمایت از مسیحیان است. به این ترتیب برای ایران این مسئله مطرح است که اولا چگونه بتواند موضعگیری ترامپ درباره برجام و تحریکات اسرائیل را پشت سر بگذارد و بکوشد آن را خنثی کند، ثانیا چگونه بدون برانگیختن احساس خطر و رقابت میان رقبای عربی و آمریکا و اسرائیل روابط نزدیکتر و مهم خود را با عراق و سوریه و لبنان حفظ کند. شاید اعلامیه اجلاس فوقالعاده سران کشورهای اسلامی در استانبول بتواند در قالبی جمعی، راهحل قابل توافق ارائه دهد.