به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهدای مدافع حرم آن مردانِ مرد، آن شیرمردان عرصه نبرد، آن نیکوخصلتان دستگیر مردم پردرد، آن عاشقان سینهچاک حسینی، چقدر نیکو دِینِ خود را به سرور و سالار شهیدان ادا کردند. آری در این دوران، شهدای مدافع حرم بودند که با عمل به ذکرهای عاشورایی به ما فهماندند که این جملات و اذکار عملی خواهد شد و میتواند در حد یک جمله و شعار باقی نمانَد.
شهید «یدالله ترمیمی» نیز از جمله شهدای مدافع حرمی است که با عمل به آرمانها و اهداف بزرگ زندگی دنیایی خویش، توانست بهتمامی تعلقات و زیباییهای آن پشت پا زند، تا میثاقی ناگسستنی با ارباب خویش ببندد و با آویختن مدال پرافتخار شهادت، همهکسان خود را به قله سعادت ابدی برساند.
وی در نخستین روزهای سال 1396، در راه دفاع از حریم «آل الله» در برابر ایادی «اسلام آمریکایی» به دست تروریستهای تکفیری در سوریه بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.
به همین بهانه به گفتوگو با «نسرین پایا» همسر شهید مدافع حرم «یدالله ترمیمی» پرداختیم. وی این روزهای خود را با مرور خاطرات شیرین همسر شهیدش سپری میکند.
با «یدالله» بهدنبال عشق آسمانی بودم
نمیدانم از کجا شروع کنم، تمام زندگی من با شهید پر از خاطره و زیبایی است. همین حالا در نبودش وجودش را احساس می کنم و هر روزم را با او شروع می کنم و شبم را با او به اتمام میرسانم.
در شهریورماه سال 1393 به مسجد جامع شهرمان برای اقامه نماز جماعت رفته بودم و آن شب بهطور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود و بعد از اقامه نماز مراسم جشنی در مسجد برگزار شد. آن شب خانم مسنی به من اشاره کرد که پذیرایی شیرینی و شربت را به عهده بگیرم و در حین پذیرایی از نمازگزاران، مادر و خواهر شهید بنده را دیدند و اجازه خواستگاری گرفتند.
پس از ملاقات اولیه، خداوند متعال مهرمان را در دل هم انداخت و پس از چندین جلسه خواستگاری و آمد و رفت، به عقد هم در آمدیم. این جمله را یادم هست که به ایشان گفتم عشق ما از یک عشق زمینی فراتر است و انشاءالله به عشق آسمانی برسد... به او گفتم که من در زندگی دنبال عاقبتبخیری با شما هستم و امیدوارم خوشبختترین آدمها باشیم.
یکی از خصوصیات بارز «یدالله» شجاعتش بود
هنگام خواستگاری، یدالله از خودش تعریف نمیکرد و فقط به من میگفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد، بعد از ازدواج همه را جبران میکند. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.
در طول زندگی مشترکمان با خصوصیاتش آشنا شدم که واقعاً از زندگی با ایشان بسیار خوشحال و راضی هستم. در زندگی خیلی به من لطف و مهربانی داشت و بسیار خوش اخلاق و خوش خنده بود. قلبی رئوف و پاک داشت و هرکاری که از دستش بر میآمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمیکرد. در طول زندگی از مشکلات و خستگیهای بیرون چیزی را به من منتقل نمیکرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک میکرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار میکرد.
بنا به گفته همکارانش، در محیط کار نیز پرتلاش بود و این اواخر حتی خودش قفسههایی برای محل کارشان درست کرده بود. در ماموریتها هر جا که مافوقش دستور میداد حاضر میشد و پرتلاش بود. شجاعت از ویژگیهای بارز شهید بود و من همواره به نترس بودنش افتخار میکردم.
از دوران نوجوانی به مسجد میرفت و به فعالیتهای مذهبی علاقه زیادی داشت، سعی میکرد نمازش را در مسجد بخواند و به نماز جماعت اهمیت فراوانی میداد و دوستانش را نیز به این کار ترغیب میکرد. در اردوهای زیارتی و مراسمات هیات حضور فعالی داشت و زمانی که به عضویت سپاه در آمد، از مسجد و هیات بهعنوان مکانی برای جذب نیروهای انقلابی استفاده میکرد.
شهید میگفت: «همهی زندگیام وقف امام حسین (ع) است»
ایام دهه محرم سال 1394 در استان سیستان و بلوچستان به ماموریت رفته بود و نمیتوانست در مراسم عزاداری هیات شرکت کند و از طریق تماس تلفنی که با بنده داشت هر شب عزاداریها را گوش میداد و حتی در آن شرایط کاری نیز هیات را ترک نمیکرد و میگفت: «همهی زندگیم وقف امام حسین (ع) است و امیدوارم آقا مرا به نوکری نوکرانش قبول کند...» روزهای آخر قبل از اعزام به سوریه نیز به هیات رفتیم و شب اعزام نمازش را در مسجد خواند.
از زمان عقد و هنگامی که یکی از دوستانش در سوریه شهید شد، حرف رفتن به سوریه را پیش کشید و گاهی با هم در مورد این موضوع صحبت میکردیم. اما بهطور جدی در پائیز و زمستان سال 95 بود که قرار شد، چند نیروی بسیجی را معرفی کند و خودش را نیز بهعنوان نیروی پاسدار و علاقهمند معرفی کند. بنده در زمان عقد نمیتوانسم رضایت خود را نسبت به این موضوع اعلام کنم ولی بعد از عروسی، روزها که همسرم سرکار میرفت یا ماموریت بود، برنامه مصاحبه با همسران شهدا را نگاه میکرد تا ببینم این بزرگواران چگونه با سختیها مواجعه میشوند.
کلیپهایی در مورد مظلومیت شیعیان سوریه نگاه میکردم و این فکر در ذهنم همیشه جرقه میزد که اگر مانع رفتن یدالله شوم، چگونه جواب اهل بیت (ع) را در روز محشر بدهم تا اینکه وقتی موضوع رفتنش جدی شد و در زمستان سال 95 در موردش با هم صحبت کردیم، بنده مخالفت نکردم و حتی تصمیم گرفتم که تا لحظه رفتنش بیتابی نکنم.
زمان رفتنش دلم آشوب بود
هر چند گذشتن و راضی شدن سخت بود، ولی من راضی بودم و اجباری در کار نبود. شوق همسرم برای رفتن و مظلومیت شیعیان سوریه را میدیدم. شبی که میخواست اعزام شود با هم سمت مسجد رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام رفتیم. لحظه رفتن وقتی از درب منزل کاسه آبی پشت سرش ریختم، قلب خودم انگار همان لحظه داشت بیرون میزد و بغض سنگینی مرا خفه میکرد. دلم آشوب بود. از همان لحظه دلتنگیام شروع شد، ولی سعی کردم طوری رفتار کنم که نگران نباشد و حتی اشکی برای رفتنش نریزم که مبادا دلش بلرزد.
یدالله، در فروردینماه سال 96 با اصابت گلوله تک تیرانداز داعشی به ناحیه سرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روزهای اول هر روز چندبار تماس میگرفت و از حرم حضرت زینب (س) و غربت آنجا برایم حرف میزود و میگفت کاش در کنارش بودم و غربت آنجا را میدیدم.
اما کم کم به دلیل اعزام به مناطق تماسها کاهش یافت و بهطبع نگرانی و دلتنگی من بیشتر شد. تا اینکه آخرین باری که تماس گرفت 8 فروردینماه 96 بود. ساعت حدود 3 بعدازظهر با من تماس گرفت و گفت که برای برداشتن مهمات به منطقه برگشته است و باید دوباره به خط بروند و قرار شد لحظه آخر دوباره تماس بگیرد و حدود یک ربع بعد دوباره زنگ زد و آخرین جملاتی که بین ما رد و بدل شد این بود که گفتم «مراقب خودت باش، یه یدالله که بیشتر ندارم. همسرم هم در جواب من گفت: نگران نباش، من هر لحظه بیادتم...»
بعد از این تماس تا روز شهادتش تماس نگرفت و من خیلی نگران بودم، ظهر روز 12 فروردینماه این حالت به اوج خود رسید و من نتوانستم از شدت نگرانی لب به چیزی بزنم. بعدازظهر با یکی از دوستانمان که همسرش دوست و همکار شوهرم بود تماس گرفتم و به منزل وی رفتم تا کمی آرام شوم و از طریقی خبری از سلامت یدالله بگیرم و دوست همسرم خبر شهادت عزیزم را میدانست ولی برای آرامش قلب من گفت که حالش خوب است و شب به منزل پدرم رفتم ولی نتوانستم بخوابم و سردرد شدیدی داشتم تا اینکه نزدیک صبح خوابم برد ولی صبح زود با صدای تماسی که با پدرم گرفته شد از خواب پریدم و از لحن صدای پدر متوجه شدم که یدالله شهید شده است.
فیلم «به وقت شام» را دیدم؛ فیلم بسیار کامل و جامعی بود که مظلومیت مدافعان حرم در آن به تصویر کشیده شده بود و هدف اصلی تمام مدافعان حرم که وظیفهشان دفاع از حریم عقیله بنی هاشم و دفاع از شیعیان است، در آن نمایان بود. این فیلم به خوبی بیانگر این است که گذشتن از جان و خانواده راحت نیست، ولی نشان میدهد همیشه عشق اهل بیت (ع) و دفاع از ارزشها از همه چیز بالاتر است.