سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
خروج از برجام و آنچه نباید!
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
با خروج آمریکا از برجام برخی که از تهدیدات ترامپ ترسیدهاند و یا پیش ملت شرمنده شعارهای گذشته خود شدهاند، هرچند در تناقضی آشکار با مواضع و سخنانشان وحدت و انسجام مردم را نشانه گرفته و حاکمیت دوگانه را القا میکنند، دم از وحدت و انسجام میزنند!. بنا به مصلحت که همان ضرورت وحدت و انسجام امروز جامعه برای گذر از«پیچ تاریخی برجام» است، تحلیل این تناقض و هدف جریان نفوذی و غرب گرای داخل کشور از اصرار بر القاء حاکمیت دروغین دوگانه را به آینده موکول میکنیم. اما رئیسجمهور در سفر به خراسان رضوی تاکید داشت که«واقعیتها را باید به مردم گفت»!. لذا در جهت عمل به این سخن آقای روحانی، حقایق و واقعیتهایی از برجام و خروج از برجام!:
1- همانگونه که دولت از آغاز مذاکرات هستهای با اقدام نابجای آقای روحانی در گفتوگو با اوباما، تا امضاء و اجرای برجام دچار خطاهای استراتژیک فراوانی شده است که نتیجهاش خروج آمریکا از برجام بود، بعداز این اقدام رئیسجمهور آمریکا نیز دچار«خطای استراتژیکِ رئال پولتیک»یعنی خطای راهبردی به اصطلاح مبتنی بر سیاست روز شده است.
2- سخنان رهبرمعظم انقلاب درباره برجام و خروج آمریکا از این توافقنامه بسیار روشن بود و نباید دولت و سیاسیون تفسیر به رای کنند. رهبری موضع نظام را بسیار شفاف اعلام کردند. حضرت آقا بعداز اینکه رئیسجمهور فرانسه و نخستوزیر انگلیس و صدراعظم آلمان را در همراهی با آمریکا در حمله به سوریه، جنایتکار خواندند،و شروط این سه کشور غربی که همان زیادهخواهیهای رئیسجمهور آمریکا بود رد کرده و همچنین مکرون را به حضور نپذیرفتند و او مجبور شد سفرش را به تهران لغو کند، باردیگر بعداز اعلام موضع دولت مبنی بر مذاکره با این سه کشور اروپایی برای حفظ برجام، خطاب به دولت تذکر دادند «این هم نتیجه اعتماد به آمریکا!. من به این سه کشور اروپایی هم اعتماد ندارم و به اینها اعتماد نکنید، بعیداست تضمین قطعی و قابل اعتماد بگیرید».اینکه رهبری با این عتاب و خطاب تاکید کردند «نمیشود به این شکل حرکت را ادامه داد!»، این یعنی موضع درست برای نظام، خروج کامل از برجام است.گرچه هنگامی که آقای روحانی در اولین واکنش خود به خروج آمریکا از برجام گفت«بعداز پایان مهلت چند هفتهای مذاکرات با اروپاییها تصمیمات نظام را اعلام میکنم» همگان دریافتند که موضع مذاکره با سه کشور اروپایی موضع نظام نیست. لذا باید هرگونه تبعات تاخیر در اعلام موضع نظام درخصوص خروج از برجام را خود بپذیرند و همچون برخی موضوعات دیگر از جمله تلگرام درصدد القاء حاکمیت دوگانه بر نیایند.
3- ملت ایران نیز باید هوشیار باشند همانگونه که در برجام «منافع ملی فدای منافع آمریکا» شد، بار دیگر«امنیت ملی فدای امنیت آمریکا» نشود. قبلا با تاکید بر پیشدستی ایران در خروج از برجام، هشدار داده بودیم هدف هرگونه تاخیر در اعلام خروج ایران از برجام در حقیقت هموار کردن مسیر میز مذاکره برجام2 خواهد بود. لذا اکنون نیز اگر همچون گذشته به تذکر و هشدار رهبری توجه نشود، نتیجهای بهتر از آنچه که در مقابل آمریکا حاصل شد، در مقابل اروپاییها هم بهدست نخواهد آمد.
4- دولت در بیانیهای گفته«اگر منافع کامل مردم براساس برجام به شکلی که مقام معظم رهبری مشخص فرمودند، تضمین نشود، اقدام متقابل را که خود به مصلحت بداند، اعمال خواهد کرد»!. اولا آنگونه که رهبری از آغاز مذاکرات هستهای تاکنون«مشخص فرمودند» و اکنون صحت و درستی آن بر همگان روشن شده،برجام با حضور آمریکا هم خسارت محض بوده است و خیلی زودتر«به شکلی که مقام معظم رهبری مشخص فرمودند»، باید از برجام خارج میشدیم. ثانیا اکنون که آمریکا بهعنوان طرف اصلی لغو تحریمها و عادی کردن روابط بانکی، زیر همه تعهدات خود زده و از برجام خارج شده، براساس سخنان رهبری که باردیگر«مشخص فرمودند» «اروپاییها خیلی بعید است تضمین بدهند و نمیشود حرکت را ادامه داد»، دولت باید گزینه خروج از برجام را جدی بگیرد. ثالثاً اقدام متقابلی را که دولت خود به مصلحت بداند (که همان ادامه برجام با اروپاییهاست) قطعا با آنچه که مصلحت است، همخوانی ندارد و نتیجه آنچه که دولت خود به مصلحت بداند، آنگونه که در برجام عیان شد، تامینکننده منافع جریانی و جناحی و خسارت بیشتر و نتیجه آنچه که رهبری «مشخص فرمودند» تامینکننده منافع مردم و جلوگیری از خسران بیشتر است.
5- رابعا اروپاییها در حالی که آمریکا در برجام بود،جرات نداشتند و منافعشان ایجاب نمیکرد که در مقابل تهدیدات آمریکا موضع بگیرند و تحریمها را عملا بردارند، حال آقای روحانی چگونه انتظار دارد اروپاییها بعداز خروج آمریکا از برجام و اعمال رسمی تحریمهای جدید و قبلی، تحریمهای ایران را بردارند. مرکل صدراعظم آلمان تاکید کرده است«خروج آمریکا از برجام دلیلی نمیشود روابط اروپا با آمریکا زیر سؤال برود»! خامسا بعداز مذاکرات شکست خورده سعدآباد، درحالی که بیش از پنج سال مذاکره برای امضاء برجام و اجرای آن با اروپاییها هیچ نتیجهای نداشته و نتیجه«مذاکرات240 هفتهای»، تصمیم برای «مذاکره چند هفتهای!» شده است و در 240هفته توانایی دیپلماتیک و سیاسی دولت در حدی نبود که اروپاییها را در برداشتن تحریمها متقاعد کند، وزیرامورخارجه چگونه در چند هفته میخواهد چنین کند؟!.سادسا مگر همین سه کشور اروپایی سال82 در مذاکرات سعدآباد با آقای روحانی متعهد نشدند با اجرای پروتکل الحاقی و توقف غنیسازی توسط ایران، موضوع هستهای ایران تمام شده تلقی و در شورای حکام پرونده بصورت عادی مطرح شود؟ آیا به تعهد خود پابرجا ماندند، یا با وجود عقبنشینیهای آقای روحانی در دولت وقت زیر میز مذاکره زدند و 22 شهریور 83 در شورای حکام آژانس شدیدترین قطعنامه را علیه ایران صادر کردند؟سابعا پایبندی به تحریمهای آمریکا بیش ازاینکه مربوط به دولتهای اروپایی باشد، مربوط به شرکتهای تجاری و خصوصی است و اروپاییها نمیتوانند شرکتها و بانکها را وادار کنند خطر مجازات آمریکا را بپذیرند.
اگر دولتهای اروپایی هم به شرکتهای تجاری تضمین بدهند اما وقتی شرکتی یکبار تحریم و مجازات شد، باردیگر حاضر نیست با ایران کار کند. در اینجا باید تذکر داد هر گونه دادن تضمین ظاهری دولتهای اروپایی بدون متعهد شدن شرکتها و بخشهای خصوصی اروپا به برقراری روابط تجاری–مالی با ایران توطئه دیگری خواهد بود که ممکن است در روزهای آینده برای حفظ برجام در داخل و خارج کشور در مورد آن شاهد فضاسازیهای سیاسی- رسانهای باشیم!. ثامنا مگر کشورهای اروپایی در زمان اوبامای دمکرات و مودب! با تحریمهای آمریکا همراهی و شدیدترین تحریمها را علیه ملت ایران اعمال نکردند!؟ حال چگونه انتظار دارند در دولت ترامپِ جمهوری خواه و بینزاکت چنین نکنند!؟ هرچند رئیسمحترم مجلس که برجام را در بیست دقیقه به تصویب رساند، گفته این چند هفته ارزش آزمودن اروپاییها را دارد، اما باید گفت آزموده را آزمودن خطاست!.
6-با توجه به اینکه قبلا خود آقایان در واکنش به انتقادها درباره عدم لغو تحریمها هم اذعان داشتند «برجام قرار نبود تحریمها را لغو کند»!، اکنون اعلام مهلت چند هفتهای برای مذاکره با اروپاییها برای برداشتن تحریمها بسیار سؤال برانگیز است که چه هدفی پشت این سیاست وجود دارد!؟ اولا این سؤال مطرح است آیا قرار است همچنان برای تامین منافع حزبی و جناحی، خسارتها و هزینههای بیشتری بر ملت ایران تحمیل کنند؟. ثانیا آیا قرار است ارتباط اروپاییها با ایران در قالب حفظ برجام در جهت بازی کردن این کشورها در نقش نیابتی آمریکا برای مذاکرات جدید درباره موضوعات منطقهای ایران باشد!؟ ثالثا آیا واگذاری این نقش نیابتی و تاکید این سه کشور اروپایی بر حفظ برجام یکی از موضوعات مورد توافق ترامپ در سفر مکرون و مرکل به آمریکا و گفتوگوی تلفنی با ترزا می قبل از خروج از برجام و همچنین بخشی از توافقات و مذاکرات محرمانه اروپاییها با طرفهای ایرانی نبوده است؟
7- دی ماه سال گذشته، پنج روز بعداز اولتیماتوم ترامپ به اروپا رسانههای غربی و عربی از جمله روزنامه فایننشال تایمز و پایگاه خبری الیوم السابع با تایید مقامات اروپایی از جمله وزیر خارجه فرانسه، در گزارشهای متعددی ادعا کرده بودند وزیران خارجه آلمان، فرانسه و انگلیس و فدریکا موگرینی با تهران در بروکسل و ایتالیا درخصوص آغاز گفتوگوهای جدی و فشرده درباره برنامه موشکی به توافق رسیدند. لذا ملت ایران نگرانند آنگونه که مذاکره کنندگان هستهای درباره عدم لغو تحریمهای نظامی با آمریکا و غربیها در برجامِ نافرجام مصالحه کرده بودند، اکنون نیز با غرب معامله کنند. معاملهای که به گفته رسانههای آمریکایی در ازای حمایت غرب از جریان سیاسی خاص در ایران، این جریان زمینه ساز مذاکره مجدد درخصوص برجام خواهد شد. دنیس راس مشاور امنیت ملی آمریکا در دولتهای مختلف فاش کرده «اروپاییها نیز به برجام پایبند نخواهند ماند، اما حداکثر تلاش را بعمل میآورند تا ایرانیها را به این توافق پایبند نگه دارند حتی اگر شده مشوقهای ناچیزی بدهند»!.
8- مواضع کنونی سه کشور اروپایی نشان میدهد قبل از اینکه به فکر برداشتن تحریمهای ایران و دادن تضمینهای واقعی باشند، همزمان نگران خروج ایران از برجام و خواهان مذاکره درباره قدرت دفاعی ایران هستند و در سخنانی توهین آمیز خطرات خروج از برجام را به ایران گوشزد میکنند!. دولت و آقای ظریف باید بدانند ملت ایران و رهبرمعظم انقلاب هیچ اجازهای به آنها برای مذاکره درباره قدرت دفاعی و موشکی و نقش ایران در منطقه در این مذاکرات چند هفتهای و عقبنشینی از خطوط قرمز نظام آنگونه که در مذاکرات هستهای صورت گرفت، ندادهاند و شخص آقای ظریف باید از موضع مقتدرانه ملت و رهبری با اروپاییها برخورد کند چرا که وقت امتیازدهی پشت پرده و دوران قاجاری گذشته است.
اروپاوپیچ تاریخی نظام بین الملل
سید جلال فیاضی در خراسان نوشت:
با خروج ترامپ از برجام اگرچه آمریکا عهدشکنی خود را آشکارتر ساخت واعتبار معاهده های چند جانبه بین المللی -حتی اگر در شورای امنیت تصویب شده باشد- را به حراج گذاشت اماقدرت های جهانی، روسیه ،چین و اروپا را در برابر یک تصمیم سرنوشت ساز دریک پیچ تاریخی در روند شکل گیری نظام نوین بین المللی قرار داد.
پس از فروپاشی شوروی سابق وپایان نظام دوقطبی در نظام بین الملل، « نظم نوین جهانی»به مهم ترین چالش فراروی قدرت های جهانی تبدیل شد .آمریکا که خودرا پیروز جنگ سرد می دانست خودرا برای تحمیل یک نظام «تک قطبی» برجهان مهیا ساخت ونظریه پردازان آمریکایی از جمله هانتینگتون با دکترین «جنگ تمدن ها» ومک لوهان با نظریه « دهکده جهانی» استراتژی کاخ سفید را تئوریزه کردند . همه تحولات بین المللی پس ازآن ازجمله تجاوز ائتلاف به رهبری آمریکا به افغانستان وعراق با هدف تحمیل هژمونی آمریکا بر جهان برنامه ریزی شد .
دراین میان اما قدرت های جهانی «یک جانبه گرایی » را بر نتابیدند وروسیه ، چین وحتی اروپا تلاش کردند به عنوان بازیگرانی جدی در عرصه تحولات بین الملل نقش ایفا کنند وبرای آینده جهان یک «نظام چند قطبی»را تصویر کنند .بی گمان شکل گیری اتحادیه اروپا یکی از همین تحولات است که با فراز ونشیب هایی علاقه رهبران اروپا را به بازیگری مستقل به عنوان یک قدرت جهانی به نمایش گذاشته است. اما روسیه وچین از اروپایی ها موفق تر عمل کردند واراده خودرا در تحولات بین المللی موثرتر نشان دادند .
باورود ترامپ به کاخ سفید ورفتارهای غیرقابل پیش بینی وی رهبران اروپایی ازخود اراده مستقل تری بروز دادند .خروج آمریکا به عنوان کشوری با بیشترین آلودگی های زیست محیطی از پیمان پاریس، اروپا را نگران کرد اما خروج از برجام موجب نگرانی وعصبانیت اروپا شد .
به نظر می رسد کاخ سفید به اقدامات خود برای تحمیل یک «نظام تک قطبی»در ساختار نظام بین الملل شتاب بخشیده ونظم نوین جهانی در یک پیچ مهم تاریخی قرار گرفته است و قدرت های مدعی باید دراین مرحله حساس به تصمیم های تاریخی دست بزنند. روسیه باشتاب بیشتری با آمریکا مرزبندی می کند ،چین پس از روسیه تلاش می کند نقش فعال تری در نظام بین الملل ایفا کند و یک جانبه گرایی کاخ سفید را با چالش مواجه سازد .اکنون نوبت اروپاست که به عنوان یک قدرت جهانی در برابر آمریکا قد علم کند ودیگر دیکته آمریکا را ننویسد .خروج ترامپ از برجام یک توهین آشکار به اروپا به شمار می آید چرا که با وجود مواضع صریح وروشن مقامات اروپایی به ویژه فرانسه ،آلمان وانگلیس ونیز تلاش ومواضع خانم موگرینی رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا ترامپ در یک لجبازی غیرمنطقی از این توافق بین المللی چند جانبه خارج شد و یک جانبه گرایی را در این موضوع از سرگرفت .
اکنون مقامات اروپایی باید بین منافع اقتصادی واستقلال سیاسی یکی را انتخاب کنند؛ یا به عنوان اقمار آمریکا تابع سیاست های کاخ سفید باشند یا به عنوان کشورهای مستقل تصمیم بگیرند وبه تعبیر وزیر اقتصاد فرانسه «بنده» و«برده » کاخ سفید نباشند.
کشورهای اروپایی در این پیچ تاریخی می توانند خودرا به سطح کشورهایی معمولی در درون «نظام تک قطبی» به رهبری آمریکاتنزل دهند یا به عنوان اتحادیه اروپا وبه عنوان یک «قطب» قدرت در «نظام چندقطبی » ایفای نقش کنند .چنین تصمیمی می تواند راه را برای ارائه تضمین لازم برای اجرای برجام –که اروپا آن را یک پیمان خوب برای امنیت وصلح جهانی والگوی موفقی برای حل مناقشات بین المللی می داند- هموار سازد .
حفظ برجام بهانه ای برای پرچمداری اروپا در شکل گیری یک «نظام بین الملل چند قطبی»است مشروط برآن که اروپا برای خروج از گردونه اقمار آمریکا و«برده آمریکا نبودن»مصمم باشد و نه تنها دیکته کاخ سفید را ننویسد بلکه با وضع وتصویب قوانین ضد تحریمی در پارلمان اروپا در عمل سیاستهای مستقل خود را محقق سازد.
رمز و راز غمزه آتلانتیکیها
نوید مؤمن در وطن امروز نوشت:
«هایکو ماس» وزیر خارجه آلمان در تازهترین اظهارات خود تاکید کرده است اقدام ایالات متحده آمریکا در خروج از برجام، موجب مسمومیت روابط فراآتلانتیک شده و دوستی اروپا و واشنگتن را نیز خدشهدار کرده است. درست ساعاتی پس از اظهارات وزیر خارجه آلمان، «آنگلا مرکل» صدراعظم این کشور در واکنشی سریع تاکید کرد: «تصمیم دونالد ترامپ در زمینه خروج از توافق هستهای با ایران دلیل نمیشود که روابط اروپا با آمریکا زیر سوال برود. نباید انتظارات از اروپا برای مناقشه با آمریکا بر سر برجام، بیش از حد ممکن باشد. اروپا نمیتواند بیشتر از آنچه هست، خود را نشان بدهد!»
این اظهارات در حالی مطرح میشود که شخص آنگلا مرکل، 3 روز قبل در اظهاراتی دیگر مدعی شده بود اروپا دیگر نمیتواند به ایالات متحده آمریکا (برای مواجهه با بحرانهای بینالمللی) اتکا کند.
براستی چه اتفاقی میان شرکای پیمان آتلانتیک شمالی رخ داده است؟ آیا ماجرای دلخوری مرکل، مکرون و ترزا می از ترامپ بر سر خروج از توافق هستهای، نوعی «منازعه واقعی» است یا باید از آن به مثابه «غمزه اعضای اروپایی ناتو» در مقابل ترامپ یاد کرد؟ در این باره نکاتی وجود دارد که نمیتوان بسادگی از کنار آنها گذشت.
1- شواهد و مستندات موجود نشان میدهد تروئیکای اروپایی اساسا از ابتدا نیز بنای ایستادگی و مواجهه با تصمیم برجامی ترامپ را نداشته است.
موافقت کشورهای اروپایی با اعمال تغییرات چهارگانه در برجام (مطابق خواستههای رئیسجمهور آمریکا) و مذاکرات فشرده آنها با دیپلماتهای آمریکایی برای رسیدن به راهکاری مشترک برای گنجاندن موضوع توان موشکی ایران در برجام و اعمال سختترین بازرسیها از اماکن نظامی ایران، گواهی دال بر همین موضوع است. از سوی دیگر، سران هر سه کشور اروپایی پس از انتصاب جان بولتون و مایک پمپئو در کاخ سفید، نسبت به تصمیم نهایی ترامپ مبنی بر خروج از توافق هستهای آگاه شدند. با این حال، آنها همچنان به رئیسجمهور آمریکا اصرار کردند به قیمت «تغییر برجام» در توافق هستهای با ایران بماند. بدون شک در چنین شرایطی نمیتوان مدعی تقابل بازیگران غربی پیمان ناتو با یکدیگر و شکلگیری فصلی نوین در روابط بینالملل شد!
2- چینش دیگر مولفههای رفتاری سران 3 کشور اروپایی در قبال آمریکا نیز نشان میدهد آنها ارادهای برای تقابل با واشنگتن در نظام بینالملل ندارند. در جریان رقابتهای انتخابات سراسری آلمان در سال 2017 میلادی، «مارتین شولتز» نامزد حزب سوسیال ـ دموکرات، آنگلا مرکل را به دلیل کرنش بیحد و حصر مقابل دولت ترامپ به چالش کشید. صورت مساله از این قرار است که ترامپ همچنان بر اختصاص 2 درصد تولید ناخالص ملی کشورهای عضو ناتو به هزینههای نظامی این مجموعه اصرار میورزد و در مقابل، افرادی مانند مرکل و مکرون در صدد کسب رضایت حداکثری ترامپ در قبال این خواسته هستند. حمله ایالات متحده آمریکا به سوریه (به بهانه واهی استفاده دمشق از سلاح شیمیایی) نیز با همراهی مستقیم فرانسه و انگلیس و حمایت سیاسی آلمان مواجه شد. این در حالی بود که تروئیکای اروپایی خود نسبت به دروغین و مضحک بودن ادعای ترامپ آگاه بودند. با این حال تروئیکای اروپایی ترجیح داد در این مجادله، همتای آمریکایی خود را تنها نگذاشته و مانند بردگانی بیاراده، به کارگزاران دولت ترامپ در غرب آسیا تبدیل شد.
3- اکتبر سال 2003 میلادی، پس از مذاکره میان مقامات کشورمان و وزرای خارجه اروپایی و در بیانیه «سعدآباد» اعلام شد ایران برای بازدید بازرسان آژانس انرژی اتمی از تأسیسات اتمی خود اعلام همکاری کرده و گازدهی در سانتریفیوژهای نطنز را در راستای راستیآزمایی و اثبات صلحآمیز بودن فعالیت هستهای ایران، به صورت داوطلبانه و برای مدت محدود تعلیق خواهد کرد. در مقابل، انگلیس و فرانسه (به عنوان 2 عضو دائم شورای امنیت) نیز متعهد شدند از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کنند. با این حال پس از مدتی تروئیکای اروپایی مدعی شد بیانیه سعدآباد منافع و خواستههای آنها را تامین نمیکند! نوامبر سال 2004 میلادی، 3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه، توافقنامه پاریس را با ایران به امضا رساندند. در این توافقنامه، کشورمان پذیرفت همه فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری مانند ساخت، تولید، نصب، آزمایش، سرهمبندی و راهاندازی سانتریفیوژهای گازی و فعالیتهای مربوط به جداسازی پلوتونیوم را متوقف کند. در مقابل، تروئیکای اروپایی (و اتحادیه اروپا) تعهد دادند در جهت عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی «تلاش» کنند! هم اکنون در سال 2018 میلادی به سر میبریم؛ زمانی که سران اروپایی صراحتا از ناتوانی خود در اعمال نفوذ اقتصادی بر شرکتهای خصوصی (که قویترین بال اقتصادی اروپا هستند) درباره جلوگیری از آثار وضع دوباره تحریمهای ثانویه آمریکا علیه ایران سخن به میان میآورند.
واقعیت امر این است که تروئیکای اروپایی، نه «میتواند» و نه «میخواهد» اقدامی در راستای تامین منافع حداقلی جمهوری اسلامی ایران در برجام انجام دهد. اصلیترین دغدغه 3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه در برهه فعلی، حفظ تعهدات ایران در برجام و تحدید قدرت منطقهای کشورمان است. فراتر از آن، تروئیکای اروپایی امروز برجام را یک «اسم رمز» میداند که به واسطه آن میتواند با ایالات متحده آمریکا بر سر دیگر موضوعات اختلافی وارد معامله شود. به عنوان مثال کمترین شک و شبههای وجود ندارد که در صورت تجدید نظر ترامپ در وضع تعرفههای گمرکی بر محصولات اروپایی (فولاد و آلومینیوم)، تروئیکای اروپایی نهتنها حاضر به همکاری همهجانبه با آمریکا جهت محاصره اقتصادی ایران خواهد بود، بلکه حاضر است خود نیز از توافق هستهای با ایران خارج شود! ژنرال «دوایت آیزنهاور» رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا ۲۹ نوامبر ۱۹۵۲ در نخستین مصاحبهاش پس از انتخاب شدن به ریاستجمهوری آمریکا درباره ایران جمله تامل برانگیزی گفت: «گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد؛ ایران هم دارای نفت است و هم در چهارراه جهان واقع شده است. اگر روزگاری ایران و شوروی با هم کنار آیند، کره زمین جای امنی برای غرب (کشورهای عضو ناتو) نخواهد بود. همچنین نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود. وای به وقتی که نظامیگری ایرانی زنده شود...». امروز تز مشترک آمریکا و اروپا، همان «خلع سلاح ایران» برای جلوگیری از تبلور قدرت کشورمان است؛ موضوعی که هم واشنگتن و هم تروئیکای اروپایی به آن اعتقاد دارند. در چنین شرایطی دل بستن به «غمزههای سران اروپایی» در مقابل «ترامپ» به مثابه دل بستن به سراب است.
پرسش هایی در مورد یک بیانیه
هاشم هاشمزاده هریسی در ایران نوشت:
بیانیهای که به نام مجلس خبرگان رهبری درباره خروج امریکا از برجام منتشر شد، پرسشهایی را در جامعه برانگیخت. بسیاری میپرسند آیا این بیانیه، دیدگاه همه اعضا و از طرف کل مجلس خبرگان است یا معنای دیگری دارد. در این باره نکاتی هست.
اجلاسیههای مجلس خبرگان، هر شش ماه یک بار برگزار و در آن درباره مسائل مختلف گفتوگو شده و در پایان نیز بیانیهای به نام مجلس خبرگان منتشر میشود. این بیانیهها، حاوی دیدگاه اعضا و مورد تأیید همه است. اما در فاصله دو اجلاس، ممکن است مسائل مهمی برای کشور رخ دهد که ضروری است خبرگان هم مانند سایر ارکان نظام موضع خود را اعلام کنند.
از آنجا که در این موارد امکان گردهم آمدن همه اعضا وجود ندارد یا اینکه نمیتوان نظرات همه اعضا درباره بیانیه را اخذ و با آنان گفتوگو کرد، در سالهای گذشته تغییراتی در آییننامه مجلس خبرگان رهبری به وجود آمد که به هیأت رئیسه مجلس خبرگان اختیار داده شد بیانیه صادر کنند. بیانیه روز گذشته که به نام مجلس خبرگان منتشر شد هم از این جنس است.
البته این فرآیند، تنها مختص مجلس خبرگان نیست. در مجلس شورای اسلامی نیز همین طور است. اگر مسألهای در صحن خبرگان مطرح شود، بحث و بررسی، نظرخواهی و در نهایت تصویب شود را میتوان به عنوان دیدگاه همه اعضای خبرگان پذیرفت. این همان چیزی است که در بیانیههای پایان هر اجلاس خبرگان دیده میشود. اما اگر مانند مجلس شورای اسلامی، چند عضو خبرگان نظری را ابراز کنند، یا هیأت رئیسه بیانیهای را صادر کند، این افراد باید اسامی خود را مشخص و اعلام کنند. در این صورت بیانیه به نام همان امضاکنندگان تمام میشود و نه کل مجلس خبرگان.
صدور بیانیههایی مانند بیانیه روز گذشته که همه اعضای خبرگان آن را تصویب نکرده باشند، یا نظر آنان در این مورد خاص اخذ نشده باشد، در همه ادوار بوده و مسبوق به سابقه است. اما نکته اینجاست که پیش از این، فیالمثل در دوران ریاست حضرت آیات مشکینی و هاشمی رفسنجانی بر مجلس خبرگان، هیچ گاه بیانیهها درباره مسائل اختلافی صادر نمیشد، یا اگر منتشر میشد رویکرد غیرجانبدارانه داشت.
خروج امریکا از برجام مسألهای مهم و اعلام نظر مجلس خبرگان درباره آن ضروری بود. اما بیانیههایی که در گذشته در موارد مشابه صادر میشد، حاوی دیدگاههای اختلافی نبود، بلکه تلاش میشد نظرات اعلامی، با مواضع نظام همسو و همراستا با دیدگاههای کلیت جامعه باشد. بویژه درباره برجام، اقتضا میکند جوانب کار را درنظر بگیریم و در تنظیم بیانیهها احتیاط کنیم تا حرف و حدیث پیش نیاید. درغیر این صورت، دشمن سوء استفاده کرده و خواهد گفت که هم برجام را گرفتیم و هم توانستیم میان آنان اختلاف ایجاد کنیم. بنابراین باید تلاش کنیم برجام به مسألهای برای بحث و جدل داخلی تبدیل نشود. علاوه بر این، در دو سال و نیم گذشته دیدگاه اعضای مجلس خبرگان رهبری درباره برجام، همچون سایر بخشهای جامعه علنی بوده است؛ برخی موافق، برخی مخالف و برخی هم منتقد بودهاند. اما مسأله مهم این است که در خلال بحثهای درون خبرگان، هیچ گاه مطالب تندی درباره برجام مطرح نشد.
ترامپ چیست
عادل مشایخی در شرق نوشت:
این روزها بسیاری از ایرانیان کاملا بحق از ترامپ عصبانیاند؛ اما پس از فرونشستنِ نخستین امواج خشم باید ببینیم دقیقا از چه چیزی عصبانی هستیم. طرح این پرسش راهی است برای جلوگیری از تحلیلرفتن این خشم در پرخاشگری و دشنامگویی یا واکنشهای عصبی و تبدیلکردنش به نیروی محرکهای برای تفکر و احتمالا عمل مسئولانه.ترامپ کیست؟ به بیان دقیقتر، ترامپ چیست؟ این پرسشی است که ما را از حد دشنامگویی به یک شخص فراتر میبرد و با پدیدهای روبهرو میکند که «ترامپ» یکی از نامها و شاید بارزترین نام آن است. بهجای ناسزاگویی به ترامپ باید به «ترامپیسم» اندیشید؛ پدیدهای که با تجلیات مختلفش منطق «سیاست» را در زمانه ما آشکار میکند: این شاید مهمترین درس نائومی کلاین باشد. به تعبیر کلاین، ترامپ سمپتوم یک بیماری است: «ترامپ صرفا نشانهای از یک بیماریِ مسری جهانی است. ما موجی از ظهور افراد مستبد و بیگانههراس و راست افراطی را شاهدیم: از لوپن در فرانسه گرفته تا نارندرا مودی در هند، رودریگو دوتره در فیلیپین، حزب استقلالطلب بریتانیا و رجب طیب اردوغان در ترکیه و تمام همتایان آنها (که برخی از آنها آشکارا نئوفاشیست هستند) که در سراسر جهان خواهان بهدستگرفتن قدرتاند».
به این فهرست میتوان بنیامین نتانیاهو و بن سلمان و بسیاری دیگر را نیز افزود؛ کسانی که بهظاهر با یکدیگر در ستیزند؛ اما همه در ائتلافی غیررسمی علیه بشریت میجنگند. بنابراین آنچه اهمیت دارد، شرایطی است که پدیده ترامپ را ممکن کرده است. مهمترین شرط امکانِ «ترامپیسم» را باید در سرشت «دولت» در «سرمایهداری متأخر» جستوجو کرد. در «سرمایهداری متأخر»، دولت رفتهرفته به مؤسسهای تبدیل شده است که کسبوکار شرکتهای بزرگ و انحصاری را تضمین میکند. با ابزارهای اصلیِ تحققِ این پروژه آشناییم: خصوصیسازیِ امورِ عمومی، مقرراتزدایی از قلمرو فعالیت شرکتها، اعطای رسمی یا غیررسمی معافیتهای مالیاتی، کاهش پرداختهای انتقالی و خدمات دولتی. پدیده ترامپ نشاندهنده مرحله جدیدی در پیشرفت این فرایند شوم است: تصاحب مستقیم و بیپرده و تعارف دولت از طرف شرکتهای بزرگ برای براندازیِ دولت و «برونسپاری» وظایف آن به شرکتهای انتفاعی. این به آن معناست که ذینفعان اقتصادی که دیرزمانی با رشوه و لابیگری و هزارو یک ترفند دیگر سعی میکردند سیاستمداران را با منافع خود همسو کنند، حال تصمیم گرفتهاند خود مستقیما کارها را بر عهده بگیرند. براساساین است که کلاین بهقدرترسیدنِ ترامپ را گونهای «کودتای دموکراتیک» میداند؛ «نه یک گذار، بلکه یک کودتای شرکتی». او برای اثبات ادعای خود به ترکیب کابینه ترامپ اشاره میکند: بانکدارها، مدیران سابق شرکتهای انحصاری بزرگ، ابَرثروتمندانی که «ثروتهای خود را از روشهای خاصی جمعآوری کردهاند»، «همچنین برخی پیمانکاران نظامی و نظارتی و برخی لابیگران اجیرشده در دولت ترامپ حضور دارند که تعداد بسیار زیادی از سمتهای دفاعی و امنیتی کشور را به دست گرفتهاند».
تاکتیک عمدهای که برای تحقق این «کودتای دموکراتیک»، این «کودتای شرکتی»، با استفاده از ابزارهای نئولیبرال به کار گرفته میشود، همان تاکتیکی است که نائومی کلاین آن را «شوک» نامیده است: اعلام وضعیت اضطراری و تعلیق همه قوانین به بهانه مقابله با بحرانها. این مجموعه استراتژیک با انواع و اقسام تکنیکها، از تکنیکهای انضباطی و امنیتی گرفته تا تبلیغ کالاها و ترویج برندها، انسانها را به بدنهایی رام و سربهراه، تقلیلیافته به بدنهای بیولوژیک تشنه مصرف و لذت، فروکاسته است و در قالب «روایت»های پارانویایی، فتیشیستی و سادیستی بازتولید میشود و تداوم مییابد: روایتهایی که تمام مشکلات درونی جامعه را گردن مهاجران، بیگانهها، دشمنان، زنان، روشنفکران و... میاندازند و با وعده بازگشت قهرمانی از قعر تاریخ که قرار است در قالب تجسد جسمانیِ خیرِ کامل همه دردها را التیام بخشد و مشکلات را حل کند، بدنهای رام و ازنفسافتاده را امید میبخشند و با تقسیم انسانها به دو دسته «زرنگها/ باجنمها/ پیروزها» و «تنبلها/ بیعرضهها/ بازندهها» استثمار و فقر و نابرابری را توجیه میکنند. دراینباره نیز آنچه کلاین در موضوع احساسات و اعتقادات مشترک اعضای کابینه ترامپ میگوید، به اندازه کافی گویاست...
کینه و نفرت از مهاجران، بیگانگان و... و همچنین زنان: این اعتقاد مشترک که «بدن زنان فقط برای خدمترسانی به مردان به وجود آمده است، حال چه برای لذت جنسی از آنها یا بهعنوان ماشین تولید کودک».آنگونه که کلاین توضیح میدهد، یکی از مؤلفههای مهم «ترامپیسم» بهعنوان آخرین تجلیِ «دکترین شوک»، تبدیل صحنه سیاست به رینگ کشتی کج است. ترامپ از زمان کمپین انتخاباتی خود تاکنون رقابتهای خاصی را با سایر کاندیداها یا حریفهای بینالمللی خود پرورش میدهد که شباهت زیادی به رقابتهای کشتی کج دارند: او رجزهای وقیحانه میخواند و برای حریفان خود صفتهای توهینآمیز میسازد و با کاربرد تعابیر و اصطلاحات لمپنی و کوچهبازاری «خشم جمعیت را به سوی تبهکاران تعیینشده میدان» هدایت میکند. پدیدهای که بارزترین ویژگیهای رقابت سیاسی راست افراطی را به روشنترین و شدیدترین شکل در قالب بستهای آموزشی در اختیار رقیبان کندذهن خود قرار میدهد؛ و نتیجه صحنههای شرمآوری است که با مرور روزانه خبرها در فضای مجازی، اعم از فیلترشده و فیلترنشده، میتوان نمونههای آن را مشاهده کرد.با این اوصاف، تکلیف کسانی که سرنوشت خود را در دست مشتی سیاستمدار سودجوی سبکسر میبینند چیست؟ آیا یگانه بدیل فریبخوردن و همراهشدن با این سیرک بینالمللی که «سیاست» نام دارد، ناامیدی است؟
آیا در مقابل این «سیاستبازیها» مجالی برای کنش سیاسی راستین وجود دارد؟ نائومی کلاین در توضیح و تشریح تاکتیک شوک میگوید: «ما زمانی که اتفاق بزرگ و بدی روی میدهد، شوکزده نمیشویم، بلکه زمانی شوکزده میشویم که اتفاق بد و بزرگی روی دهد که قادر به درک آن نباشیم. حالت شوکزدگی زمانی ایجاد میشود که میان رویدادهایی که اتفاق افتادهاند و توانایی ما برای توضیح پدیدهها شکافی ایجاد شود؛ ما زمانی خود را در چنین وضعیتی مییابیم که هیچ روایت درستی... در مورد پدیدهها در اختیار نداریم». یعنی زمانی که «روایت رهاییبخش» وجود ندارد. همین غیاب روایت «رهاییبخش» است که در مقابل سیاستمدارانی که با دامنزدن به احساسات ناسیونالیستی ما را از یکدیگر میهراسانند (روایتهای پارانویایی) یا ترغیبمان میکنند برای رسیدن به هدفی «والاتر» از حقوق خود صرفنظر کنیم (روایتهای فتیشیستی) ما را آسیبپذیر میکند. اتفاقهای بد و بزرگی که ما روایت درستی برای درکشان نداریم: بحرانهای اقتصادی کمرشکن، فجایع زیستمحیطی، حملات تروریستی و... . فقدان روایت درستی که این رویدادها را برای ما قابل درک کند، زمینه را برای تبدیلشدن رؤیاهای سیاستمداران دستراستی مانند ترامپ به واقعیت (یا به بیان دقیقتر، «بلعیدهشدن واقعیت توسط رؤیای این سیاستمداران») فراهم کرده است.
راهی که کلاین برای مقابله با تاکتیک «شوک» پیشنهاد میکند، دو مؤلفه دارد: 1) باید درکی عمیق از کارکرد سیاستهای شوک پیدا کنیم و بفهمیم سیاستهایی که در وضعیتهای اظطراری و با سوءاستفاده از گیجی و سرگردانی مردم در این وضعیتها اتخاذ میشوند به منافع چه کسانی خدمت میکنند؛ 2) باید در برابر روایتهای پارانویایی، فتیشیستی و سادیستی، دنبال روایتی رهاییبخش بگردیم که بهجای ایجاد تفرقه بیشتر در میان انسانها، بر اتحاد انسانها با وجود تفاوتهای نژادی، قومی، مذهبی و جنسیتی مبتنی باشد و به جای راهانداختن جنگهای بیثباتگر و افزایش آلودگی، به دنبال درمان این سیاره است؛ این روایت باید به کسانی که به هر دلیلی رنج میکشند (خواه به دلیل بیکاری یا کار طاقتفرسا؛ خواه به دلیل نبود امکانات بهداشتی و درمانی، و خواه به دلیل جنگ) بهنحوی واقعبینانه، صادقانه و ملموس زندگی بهتری عرضه کند.شاید در این روزهای بحرانی، درسهای کلاین بیش از هرکس دیگری به درد ما ایرانیهای عصبانی از ترامپ بخورد: «جهانی که بدان نیاز داریم با جایگزینی ساکن فعلی دفتر ریاستجمهوری حاصل نمیشود».
اروپا در جایگاهی نیست که از ایران تضمین بگیرد
سیدحسین نقویحسینی در «جام جم» نوشت:
یکی از راههای پیشروی جمهوری اسلامی برای مقابله با خروج آمریکا از برجام، استفاده از ظرفیتهای داخل خود برجام است. البته ما راههای مختلفی داریم و میتوانیم اقدامات مختلفی انجام دهیم که سناریوهای لازم را نیز از پیش طراحی کردهایم، منتها یکی از راهها این است که از ظرفیت کمیسیون مشترک استفاده کنیم بهاین معنی که جمهوری اسلامی ایران به دلیل اینکه آمریکا با خروجش مرتکب نقض آشکار برجام شده است، درخواست تشکیل کمیسیون مشترک بدهد.
مطابق این ظرفیت، پنج کشور دیگر عضو 1+5 باید اقدامات خودشان را تعیین تکلیف کنند و طبیعتا این جمهوری اسلامی ایران است که باید از کشورهای اروپایی تضمین بگیرد. تضمینها هم کاملا شفاف است و دو سر تیتر اصلی دارد. اولین سرتیتر اصلی تضمینها این است که اولا خودشان به کلیه تعهداتشان در برجام عمل کنند و دوم اینکه خسارات ناشی از خروج آمریکا از برجام را هم برای جمهوری اسلامی ایران جبران کنند. این دو تضمین اصلی است که اروپاییها باید بدهند. در زیرمجموعه این تضمینها باید تحریمهای ثانویه آمریکاییها را با اقدامات خودشان خنثی کنند.
بهعنوان مثال در حوزه عملیات بانکی، کشتیرانی، حملو نقل، بیمهها و خرید نفت باید خسارات ناشی از خروج آمریکا را برای ایران جبران کنند. اروپاییها برای اینکار باید تضمین دهند حجم خرید نفت خود را افزایش میدهند و جمهوری اسلامی ایران بتواند براحتی نفتش را بفروشد و بانکهایشان با ما کار کنند و مسائلی را که از ناحیه تحریمهای ثانویه آمریکا متوجه ایران میشود به هر نحو ممکن جبران کنند.
این جمهوری اسلامی ایران است که باید از اروپاییها تضمین بگیرد و این چارچوبی است که رهبر معظم انقلاب برای گفتوگو با این کشورها تاکید کردهاند و اجازه دادند در این چارچوب با آنها صحبت شود.
منظور مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از گرفتن تضمین از جمهوری اسلامی ایران نیز شاید این است که به رئیسجمهور ما گفتهاند ما خواستار حفظ برجام هستیم و به تعهداتمان عمل میکنیم و جلوی خسارات خروج آمریکا را هم میگیریم و در ازای اینها شما هم در برجام بمانید. وگرنه قرار نیست جمهوری اسلامی ایران به کسی ضمانت بدهد که حتما در برجام میماند. اروپا در جایگاهی نیست که بخواهد از ما تضمین بگیرد و آنها باید به ما تضمین بدهند.
آقای عراقچی هم در جلسهای که دیروز با اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس داشتند، همین مسائل را توضیح دادند و اعلام کردند ما فعلا استفاده از ظرفیت خود برجام را برای مقابله با خروج آمریکا در دستور کار داریم و اگر این راهحل به نتیجه نرسد، ما وارد دستورهای بعدی میشویم.