به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، علی معمارحسنآبادی در سال ۱۳۴۳ به دنیا آمد. در ۶ سالگی به دبستان «بابا شجاع الدین» در «حسن آباد» رفت. همزمان با درس به حفظ سورههای کوتاه قرآن و یادگیری نماز پرداخت و در این راه پیشرفتی فوق العاده داشت. دوران راهنمایی را در مدرسه شهید تقی زاده طی کرد. دوران دبیرستان او همزمان با انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بود. در مسیر فعالیت برای پیشبرد انقلاب یک لحظه احساس خستگی نمیکرد و در مسجد و مدرسه، در کوی و برزن و در برپایی تظاهرات و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) نقشی فعال و بیمانند داشت.
شخصیت او در بسیج شکل گرفت. برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان آموزشی «قمصر» اعزام شد. پس از ۳ سال خدمت در بسیج کاشان هجرت به منطقه سیستان و بلوچستان را آغاز کرد. علی معمار در ۱۹ سالگی بعد از دو سه سال خدمت در سیستان و بلوچستان با اصرار خانواده تصمیم به ازدواج گرفت. ثمره این ازدواج، سه فرزند به نامهای زینب، مائده و مهریه بود که علاقه وافری به آنها داشت.
او به تعبیر یکی از همرزمانش، «دایره المعارف گویای سیستان و بلوچستان» بود. نقطههای کور منطقه را کاملاً میشناخت. لذا گره گشای عملیاتها بود و طرحهای عملیاتی جالبی ارائه میکرد که اکثراً همراه با موفقیت و پیروزی بود. در مورد مبارزه با اشرار میگفت: «ما هدفمان مبارزه با اشرار است؛ پس اگر اکنون نتوانیم بساط آنها را جمع کنیم، فردا دیر است.»
گوشه ای از مسئولیتهای او عبارتند از: «فرماندهی سپاه نیکشهر، مسئولیت واحد اطلاعات عملیات تیپ سلمان، از سال ۷۲ تا لحظه شهادت، جانشین فرماندهی تیپ سلمان و مسئول قرارگاه جنوب».
سردارعلی معمارحسنآبادی۱۴ سال دراستان سیستان و بلوچستان با اشرار مبارزه کرد ضمن این که در عملیات های «والفجر مقدماتی» در منطقه عمومی فکه، «والفجر۱» در شمال فکه و «والفجر۴» در منطقه پنجوین عراق حضور داشت. عاقبت دهم دی ماه سال 73 در سن 30 سالگی در ایرانشهر در کمین دشمن به همراه همرزمانش به شهادت میرسد.
خاطره ای از مادر شهید
مادر این فرمانده شهید در خاطرهای روایت میکند: «زمانی که میخواست راهی جبهه شود وقتی دید من ناراحت هستم حرفی نزد و چون فکر می کرد شاید اجازه ندهم به جبهه اعزام شود، هنگام خواب برگه اعزام خودش را آورده بود و انگشت مرا روی برگه اعزام زده بود، صبح که از خواب بیدار شدم دیدم انگشتام آبی است روبه علی کردم گفتم من اجازه اعزام تو را به جبهه قبلا دادهام.»
سخنان سرلشکر قاسم سلیمانی درباره شهید علی معمار حسنآبادی
او یک انسان صبور، متقی، وارسته و شجاع بود. همیشه جوهر افراد در سختیها مشخص میشود. جوهر افراد در کورانهای جنگها، آتش و محاصرهها، در کمینها و میدان مینها، آن وقتی که هیچ دوربینی نیست و هیچ چشم آشنایی نیست آن را ببیند آنجا مشخص میشود. مردم بلوچستان امام را در چهره معمار و مثل معمار میدیدند. برادر معمار واقعا معمار بود من در بلوچستان با ایشان آشنا شدم.
معمار در ظاهرش با تمام وجود با ریا و ریا کاری میجنگید اما در درون غوغایی از عشق و عاطفه و محبت و معنوییت بود اینها کاری کرده بودند که در بلوچستان، امروز در هر خانهای بچههای بلوچ نوارهای سخنرانی آنها و عکس جندقیان و عکس معمار و امینی را دارند و آنها را دوست دارند همه سراوانیها و همه بمبوریها همه ایرانشهریها، همه نیکشهریها، همه خاشیان، همه کسانی که در پیشین هستند معمار را جندقیان را امینی را واقعا مثل بچههای خودشان دوست دارند وقتی معمار شهید شده بود خدا میداند که اینها چکار میکردند از بس که دوستش داشتند.
اعتماد شهید معمار به عشایر سیستان و بلوچستان
یکی از عشایر منطقه سیسان و بلوچستان روایت میکند: «آن موقع اگر کسی اسلحه داشت، آن را پنهان میکرد و به پاسدارها نشان نمیداد. ولی برادر معمار به ما اعتماد کرد و به ما اسلحه داد تا خودمان از مرزها و حق خودمان در پناه جمهوری اسلامی دفاع کنیم. هر وقت برادر معمار به خانه ما میآمد، با شوخی به پدرم میگفت: «این اسلحه تو مجوز دارد؟» پدرم میگفت: «مجوزش شما هستید؛ مجوزی از شما محکمتر و معتبرتر نمیبینم.» علی گره گشای مشکلات بود. از برخورد با مشکلات ترسی نداشت، هر دردسری که پیش میآمد بلافاصله میگفتند: آقای معمار!»