به گزارش مشرق، «حسن رضایی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
تاریخ به ما میگوید جامجهانی فوتبال، معمولا پوششی برای جنایات چاقوکشان کراواتپوش در واشنگتن، لندن، پاریس و تلآویو بوده و هست. بر این اساس، فوتبال همانقدر که میتواند حال ما را خوب کند و به گواه شادیهای جمعهشب عالی کند، میتواند ترسناک و خونین هم باشد! ورای خباثت چاقوکشان، این اما هنری یگانه است که بتوانی حدود ۷ میلیارد جمعیت کره زمین را در عصر اطلاعات دور بزنی و در بزنگاهی چون جامجهانی، چاقوکشیات را بکنی و بعد جلوی همه، نوای «وا حقوق بشرا هم سر دهی!» غربیها اما چند قرن است در پیش گرفتن چنین رویکردی را با تکیه بر آرای غیرانسانی امثال ماکیاولی، تمرین کرده و در آن سرآمد شدهاند. ماحصل چنین واقعیات تلخی، خلق تناقضهایی از این دست است که عربستان سعودی، رئیس شورای حقوق بشر سازمان مللشان میشود، یا اینکه فرانسه با تاریخی سراسر کشتار و استعمار، به مردم مستعمرات دیروز تحت عنوان سمبل آزادی معرفی میشود!
شاگردان دستآموز غربیها در اینجا اما هنر کمتری از اربابان خود بروز نمیدهند. آنها قادرند همزمان در فضاهای مختلف به چندزیستی خود ادامه دهند، بدون آنکه عاقبت معلوم شود شتر بودهاند یا مرغ؟! خدا بیامرزد آقای هاشمی را، به جد معتقد بود «دکتر روحانی یک هفته قبل از انتخابات ۹۲، ۳ درصد رأی داشت که با حمایت من به بالای ۵۰ درصد رفت!» من البته آنقدر بخشنده نیستم که نقش آن مرحوم را اینقدر پررنگ تصور کنم. نقش محمد خاتمی در شکلگیری دولت حسن روحانی را نباید کمتر از هاشمی دانست. حالا این روزها اما کسی از خاتمی خبری نمیشنود! گویی او را تنها برای مطالبه آفریدهاند، نه پاسخگویی! او تنها به آمدن از پس پرده برای «تکرار» عادت دارد و هنگام مطالبه و انتقاد از «تکرار شده» و پذیرفتن خطای خود در غیبت کبرا است! علاوه بر این، درست از پس از انتخابات ۹۶ برخی اصلاحطلبان مکرر سعی داشتهاند اسحاق جهانگیری را وادار به استعفا کنند تا کلاً فاکتور دولت روحانی، به پای اصلاحات سیاهه نشود!
چنین مواجهه غیرصادقانهای با جامعه حتما از چشمها پنهان نمیماند و مردم نقش خاتمی و دوستانش در شکلگیری کلید روحانی، برجام، رکود، بتن ریختن در قلب رآکتور اراک، تعطیلی کارخانهها و نابسامانی بازار ارز، سکه، خودرو و... را فراموش نمیکنند.
مساله اصلی اما چیز دیگری است و آن را میتوان «مسؤولیتگریزی اجتماعی» محمد خاتمی طی چند دهه اخیر دانست. چنانکه سمپاتهایش دوست دارند، اگر خاتمی را شخصیتی دارای استقلالنظر و پایهگذار چیزی به نام اصلاحطلبی در ایران بدانیم هم، باز این ایراد اساسی به او وارد است که هنوز تعریف دقیقی از اصلاحطلبی به مخاطبان خود ارائه نکرده است. خاتمی روزی جامعه مدنی مدنظرش را همان مدینه..النبی مینامید و روزی دیگر میگفت: «اگر دین در برابر آزادی قرار گیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی!»
خاتمی در جایی دیگر میگوید: «در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد!» خاتمی طی ۸ سال دوران اصلاحات هم، نه غذا را میخورد، نه از سر سفره بلند میشد! رئیس دولت اصلاحات طی دوران یادشده، نه مسؤولیت اقدامات دوستانش را به طور علنی میپذیرفت و نه به طور علنی از آنها ابراز برائت میکرد. او سال ۸۸ هم ابتدا «مدعای تقلب» را مطرح کرد و بسیاری از جوانان کشور را به جان هم انداخت، بعدا اما در خفا از این ادعا عقبنشینی کرد اما هیچگاه حاضر نشد علنا بگوید دروغ گفته و مردم را بر پایه یک دروغ بزرگ دچار یک شکاف اجتماعی عمیق کرده است و در نخستین انتخابات مجلس پس از خرداد ۸۸ هم شرکت پرشوری از خود نشان داد! نتیجه چنین رویکردهای متناقضی از سوی این فرد، همین شده که علاوه بر آنکه عمده عملههای رسانههای فارسی آمریکا و انگلیس، پیشینه اصلاحطلبی دارند، شخصی چون هاشمیطبا هم مدعای اصلاحطلبی داشته و برایمان «ما گلهای خندانیم» میخواند!
من گمان میکنم فراهم آوردن چنین ملغمه ۷۰ رنگی تحت عنوان اصلاحات، بیش از آنکه نتیجه اقدامات دیگران باشد، برونریز منویات درونی رهبر اصلاحات است. اصلاحطلبان اما با هر رنگ و شکلی باز هم به خاتمی نیاز دارند تا از او استفاده خاص خود را بکنند، لذا هرگز در اینکه با تمام این ضعفها، باید از او حمایت کنند، تردید نکردهاند. انتشار نامه اخیر ۱۰۰ اصلاحطلب بیبهره از «کیک قدرت» به خاتمی هم در بیرون این پازل قابل تعریف نیست. آنها علاوه بر آنکه از عملکرد خاتمی در باندی کردن شورایعالی اصلاحطلبان و «افتضاح لیستها» بشدت گلایه دارند، باز هم حمله واضح و مستقیم به او را به معنای بیرون افتادن همیشگی از باند قدرت میدانند و در این زمینه صبوری به خرج دادهاند.
روزنامههای زنجیرهای اما مدل پیشرفتهتری برای حمایت از خاتمی دارند. آنها تریبونهای یکطرفهای هستند که این روزها تلاش مجدانهای برای پاک کردن حافظه تاریخی مردم دارند و ترجیح میدهند همه چیز را از بیخ و بن انکار کنند. معدود دیالوگهای دوطرفهای چون مناظره جبرائیلی و مدیرمسؤول شرق هم در همین جهت سعی میشود کاملاً از حافظهها زدوده شود. آنها زمان مذاکرات هم منتقدان را همصدای نتانیاهو میخواندند.
حال آنکه منتقدان میگفتند چرا بدون گرفتن تضمین دارید تاسیساتی را که ملت برایش خون داده، تخریب و تعلیق میکنید، ولی انتقاد نتانیاهو این بود که چرا همهاش را تخریب نکردهاید؟! بنا بر سنت تمام کنشهای قبیلهای، تداوم حیات سیاسی چنین جماعت متناقضی، بیش از هر چیز وابسته به نگرفتن پرِ برجام به عبای شیخ همیشه طلبکار است. خاتمی اما ظاهرا این بار علاجی جز پاسخگویی نخواهد داشت، ولو اینکه بخواهد به نامهنگارانی پاسخ دهد که سال ۸۸ به خاطر دروغهای او به زندان رفتهاند!
خاتمی همه را دعوت به «تکرار یک اشتباه تاریخی» کرد و بسیاری از آنهایی که امروز از توبهکنندگان و پشیمانان حمایت از روحانی هستند هم میدانند به دعوت تکرار خاتمی پا به این ورطه گذاشتهاند اما حالا که موعد پاسخگویی است و باید بگویند این تکرار چه بلایی بر سر اقتصاد و معیشت مردمی که فریبشان دادند، آورده است به خوابگاه زمستانی خود رفته است؛ او را از حیث فرار از پاسخگویی و مسؤولیت اجتماعی میتوان به عنوان مرد شماره یک سیاست ایران نام نهاد!