به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، آنچه پیش رو دارید، بریدهای است از یک گفتگوی مطبوعاتی شهید آیت الله «سید محمدحسینی بهشتی». او در هفتم تیرماه سال 1360 شمسی، با عملیات تروریستی گروهکِ تحتِ امرِ «مسعود رجوی» موسوم به «منافقین» به همراه 72 تن از دیگر مسئولان جمهوری اسلامی، به شهادت رسید. وی در زمانِ ریاست قوه مقننه را بر عهده داشت و عملا، مردِ شماره 2 نظام نوپای برخاسته از انقلاب اسلامی به شمار می رفت. شخصیت منحصربفرد و خصوصیات علمی و اخلاقی این شخصیت سیاسی-مذهبی، وی را در کانون تصمیمگیری های سرنوشت ساز نظام اسلامی قرار می داد و صد البته، همین خصوصیت، بر عزم جدی دشمنانش، برای حذف معنوی یا حتی فیزیکی او می افزود.
آیت الله بهشتی، طی یک مصاحبه مطبوعاتی در سال 1359، در جواب پرسش یکی از حضار که از ایجاد تیم محافظان برای مسئولان انتقاد میکند، چنین پاسخ داده است:
«...ما قبلا ماشین ضد گلوله نداشتیم تا این که مسئله ترور آیتالله مطهری پیش آمد و مردم خواستند تا جان مقامات انقلاب حفظ شود و امام هم تاکید فرمودند: در فرهنگ ما واژه شهادت وجود دارد. به خدا مردم! بهشتی و امثال بهشتی همیشه آماده شهادت هستند.
در رفت و آمدهایمان دو سه تا پاسدار با اسلحه همراهمان هست. توی خانه چند تا پاسدار هستند، در خانه را پاسدار باز میکند. این شده برای روح ما سوهان روح. نه این پاسدارها! اینها اینقدر جوانهای خوبی هستند که من دوستشان دارم، با تمام قلب اینها را دوست دارم. آنها هم نسبت به من لطف دارند. با آنها هم زندگیمان به حمدالله برادروار است. اما ما عادت به این حرفها اصلا نداشتیم، برای ما اصلا خلاف عادت است. ما یک طلبه سادهای بودیم، راحت میآمدیم، راحت میرفتیم. آزاد میآمدیم، آزاد میرفتیم. با حضور این برادران محافظ، اصلا آزادی ما سلب شده. گاهی هم که بنده میخواهم یک جایی زودتر پیاده بشوم و با مردم باشم، این برادرها روی احساس مسئولیت میگویند: آقا اینجا، پیاده نشوید. البته من گاهی به حرف اینها گوش نمیدهم. بیش از گاهی؛ مکرر به عرضشان گوش نمیدهم. پیاده میشوم، میگویم که نه، توی همین مردم و با همین مردم از همه جا بهتر است و از همه شکلش بهتر است؛ ولی خب اینها گاهی بعد ملامت میکنند. میگویند به اینکه خب، اگر چنین شد، اگر چنان شد. من عرض کردم، میخواهیم انشاءالله با
کمک شما حل کنیم، به آنها هم گفتهام، در اولین فرصت انشاءالله این یک گوشه را هم حل میکنیم. ما این را نخواسته بودیم، هیچ هم نخواسته بودیم، از آن بیزار هستیم. منهای این یک گوشه بقیه کارهایمان میتواند عادی باشد، معمولی باشد، همه چیز آن میتواند معمولی باشد. این گوشه را هم باید معمولیاش کنیم، نمیشود به این صورت بماند. اصلا می ترسم ما را منحرف کند.
امیدوارم که به زودی بتوانیم این مسئله محافظت از مسئولین را تمام کنیم؛ حادثهای هم پیش بیاید، هیچطوری نمیشود. ما به فوز شهادت میرسیم، زهی سعادتمان، جامعه هم جای ما را پر خواهد کرد. دیگران مسئولیت های ما را به عهده خواهند گرفت. من با تمام وجودم از این یک گوشه انحرافی اضطراری که الان در روابطم و زندگیم با مردم پیش آمده بیزار هستم، با تمام وجود بیزار هستم...»