گروه فرهنگ و هنر مشرق - اینجا ایران است و قبل از هر چیز باید اعلام کنم که نگارش این متن بهسبب رفاقت یا دشمنی با سردبیر فعلی یا سردبیران پیشین نیست و هیچگونه همکاری قبلی یا کنونی با این نشریه دیجیتال نداشتم که بخواهم حالا که قطع شده، عقدهگشایی یا از این طریق، باب همکاری و رفاقت را باز کنم. (باید متذکر شوم که با سردبیران این نشریه رفاقت دارم مگر اینکه آنها قابل ندانند!)
این متن ادعا ندارد که منصفانه است و میخواهد تمام حقیقت را بازگو کند، بلکه روایتی است بهسبک روایتهای «الفیا» از سه دوره تغییرات در این نشریه! به هر حال، سعی کردهام جانب انصاف را رعایت کنم. میدانم که قضاوت میشوم؛ ولی سعی کردم بهجای درگوشی نقزدن و مدعیبودن، حرفم را بزنم و این را به شرافت خبرنگاری نزدیکتر میدانم تا فداکردن مصالح بهپای رفاقتها.
*تریبونِ بیتریبونها
نشریه ادبی «الفیا» متعلق به بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان فعالیت خود را از پاییز ۹۵ بهسردبیری ابراهیم اکبری دیزگاه آغاز کرد. نشریهای که با حمایتهای دولتی آغاز به کار کرده بود و قرار بود رسانهای باشد تا در آن دیدگاههای نویسندگان و شاعران بازتاب داده شود. نشریهای برای کتاب که سیدعباس صالحی (معاون فرهنگی وزارت ارشاد در آن روزگار و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی امروز) گفته بود: «نشریه «الفیا» دو محور مهم را در دستورکار خود قرار داده است؛ نخست اینکه به کتاب، تعلق خاطر ویژه دارد و شاید علت اینکه این نشریه در هفته کتاب رونمایی شد، همین باشد. نکته دیگر آنکه «الفیا» میکوشد تا سلایق نویسندگان و کسانی را که از ادبیات به عنوان ابزار استفاده نمیکنند، معرفی کند و ادبیات را محور گفتوگوهای نقادانه و تعاملگرایانه قرار دهد.»
خب این سخنان و البته سخنان ابراهیم اکبری دیزگاه بهعنوان سردبیر که در گفتوگویی با یکی از رسانهها به آن اشاره کرده بود، جای بسی امیدواری داشت که دولت، ورودی بهموقع در حوزه ادبیات داشته و قرار است پژواکی باشد برای صدای کمرمق اهل قلم در روزگار جنجال سلبریتیها!
نکتهای که در گفتوگوی بلند ابراهیم اکبری دیزگاه با «نسیم آنلاین» بیشتر از همه در خاطر نگارنده مانده، چنین بود: «به نویسندگانی خواهیم پرداخت که تریبون ندارند» و این بیشتر مایه مسرت بود که قرار است نویسندگان محور باشند و تنها چیزی که مطرح است، کتاب و مؤلف آن است. شاید این اظهارات برای بسیاری مایه خشنودی بود. هرچند عدهای همواره اساس کار را بر نقزدن و غرزدن میگذارند و به این بهانه که «الفیا» دولتی است، توپخانه را علیهاش روشن کردند، اما ابراهیم اکبری دیزگاه بیتوجه به حواشی، کارش را شروع کرد. اتفاقاً شروع خوب و البته مقبولی بود و نوید این را میداد که در درازمدت میتوانیم شاهد یک نشریه ادبی دیجیتال جدی باشیم. گفتوگوهای تفصیلی، میزگرد و ... همه ملات ساخت یک نشریه بود.
اما ظاهراً این دوره خیلی طولانی نبود و ابراهیم اکبری دیزگاه عطای «الفیا» را به لقایش بخشید و جا را برای نفر بعدی خالی کرد.
*سردبیرِ رؤیاپرداز
مسعود دیانی، نفر دوم «الفیا» یا بهتر است بگوییم دومین سردبیر نشریه دیجیتال «الفیا» است. در اولین مطالبی که با عنوان سردبیر (۲۶ اسفند ۹۵ با عنوان «آمدهایم که نمانیم») منتشر کرد، اینطور نوشت: «دوره دوم مجله ادبی «الف یا» با بهار و روایتهای بهاری شروع میشود. برای آغاز، پیشکشی نابتر و اصیلتر از این روایتها نیافتیم که محضرتان تقدیم کنیم. روایتهای بهاری، سیر و سلوک دوستان ماست در آفاق و انفس.» خب، شاید گفته شود این بخش از متن، مجزا از متن اصلی درست فهم نمیشود و ممکن است برداشتها متفاوت باشد؛ ولی اجازه دهید یکبار هم ما برداشت کنیم و شما اگر صلاح میدانید بخوانید. این عبارات نشان میداد که روایت (یا همان ناداستان) بیشتر از داستان برای دومین سردبیر «الفیا» اهمیت دارد. البته این قضاوت مربوط به آن روزها نیست، بلکه در مرور کلی کارنامه دوره دوم این نشریه است که به چنین قضاوتی رسیدهام. نشریهای که قرار بود از کتاب و داستاننویسان بگوید، به محیطی برای روایتنویسان (که همهشان مورد احترام هستند) تبدیل شده بود و البته باز هم در یادداشتی که با عنوان «سردبیر» در ۱۹ فروردین ۹۶ با تیتر «برای ما رؤیا بیاورید!» در این نشریه منتشر شد، نشان میداد که برنامه سردبیر قبلی یعنی پرداختن به کسانی که رسانه ندارند، چندان در دوره جدید مورد توجه نیست. برای این موضوع ارجاعتان میدهم به بخشی از یادداشت فوق! «برای دوم الفیا رؤیاپردازی کردهایم. فعلاً با این رؤیاها نفس میکشیم. راستش آنقدر که رؤیا داریم برنامه نداریم. به این رؤیاها خوشیم که به کارهای شخصی عقبافتادهمان نگاه نمیکنیم. رؤیاهایمان که ته کشیدند و جایشان را به برنامه و سیاست دادند کار خاصی نباید بکنیم. دوطبقه پلههای بنیاد شعر و ادبیات داستانی را بالا میرویم و استعفایمان را تحویل مدیرعامل بنیاد میدهیم و برمیگردیم به خانهمان.»
البته نباید بیانصاف بود و از مصاحبههای مسعودخان دیانی با شعرا و نویسندگان، بدون اشاره رد شد. حتی برخی یادداشتها و نقدها را نمیتوان نادیده گرفت؛ اما بهنظرم این دوره «الفیا» بیشتر به روایتگران پرداخت تا قصهنویسان!
ظاهراً قصه نماندن در «الفیا» و بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان پرآب چشم است. یعنی نماندن راحتتر از ماندن است. مسعود دیانی هم بعد از یک مرتبه رفتن غیررسمی که تکذیب شد برای بار دوم رسمی رفت تا جایش را نفر سوم بگیرد.
*چگونه بگوییم «قزلیِ ما»؟
میثم امیری سومین گزینه سردبیری نشریه «الفیا» بود؛ نویسندهای که او را با رمان «تیلم» و مصاحبه کوتاهی که با او کردم، میشناسم. فردی که بهنظر میرسد به مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان نزدیک است و البته مورد اعتماد!
خب طبیعی است که نمیتوان قضاوت درستی درباره او داشت که چنین نیتی هم نداریم؛ اما در همین مدت میثم امیری سه مطلب منتشر کرده است. اولی سرمقالهای است که در آن زاویه فعالیت در دوره سوم را آشکار کرده است، اما بسیار کلی و مبهم! یعنی خط و ربط خود را نشان نداده، هرچند گفته که متن خنثی را منتشر نمیکند ولی ننوشته این متن خنثی چیست؟ ننوشته خنثی در قبال چه چیزی؟ که خب باید صبر کرد. البته او در یکی از یادداشتهای خود به این موضوع اشارهای کرده: «خنثینبودن باید خودش را در چگونه گفتن نشان دهد، نه فقط در چه گفتن. دیگر آنکه الفیا حزب سیاسی نیست.»
اما در همین مدت دو یادداشت با عبارت «اول هفته» بهقلم امیری منتشر شده که کمی با رویکرد یک مجله ادبی متفاوت است (لحن و حجم آنها متناسب با فضای شبکههای اجتماعی است). بالاتر گفتم که او مورد اعتماد مدیرعامل است حالا به نظر میرسد این موضوع دارد رگههایی از خود را اینجا نشان میدهد. «اول هفته» میخواهد مرور کند ولی بهنظر میرسد در این مرورها فراموش شده که کارکردش چه بوده و تا حدودی تبدیل به روابط عمومی مدیرعامل شده است. از لحن یادداشتها و محتوای آنها چنین بهنظر میرسد! برای مثال در «اول هفته – ۱» نوشته: «امروز جایزه زنانه پروین برگزار شد در جماران. امام نبود.» خب این اعلانها کار روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان است نه مجله ادبی!
در «هفته اول – ۲» اما لحن عوض میشود. امیری در نوشتهای که بعداً برخی عبارات آن را تغییر داد، نوشته: «شایعه کردهاند که قزلیِ ما میرود به باغ کتاب. امکان ندارد که قزلی بشود رئیس حراجکده کتاب و فرهنگ.» قزلیِ ما؟ نشریه ادبی؟ حرفی نمیماند. اینجاست که معنای خنثیبودن را میشود فهمید. ضمناً قرار بود «خنثینبودن خودش را در چگونه گفتن نشان دهد، نه فقط در چه گفتن» که گویا اینجا خودش را نشان داده و نشریهای که با پول همین مردم! راهاندازی شده، به محلی برای دل و قلوه سیخ زدن برای رفقا تبدیل شده است. بگذریم که حتماً اینها را تعبیر به تسویهحساب میکنند؛ اما نگارنده هیچ حسابی با کسی ندارد تا بخواهد از این طریق تسویه کند.
*محلی برای رفاقت!
در هر حال، «الفیا» هست و این حرفها هم به جایی نمیرسد و البته قرار هم نیست برسد؛ ولی بهنظر میرسد نداشتن چشمانداز برای چنین پایگاهی و البته ملاحظاتی که حتماً هست و باید رعایت شود (هرکس بگوید که خط و ربط ندارد باید به عقلش شک کرد شهید بهشتی گفته: «هرکس خط دارد دشمن دارد» و میتوان گفت هرکس خط ندارد دشمن هم ندارد) سبب میشود که اینجا هم محلی برای رفاقت باشد نه ادبیات! همان فضایی که در غالب نشریات سراغ داشتیم کمکم در اینجا هم در حال شکلگیری است.