سرویس سیاست مشرق - اگر شما جز آن دسته از افرادی هستید که هشتگ اصلاح اصلاحات را کوششی مبتنی بر یک پوست اندازی تِئوریک دانسته و یا آن را گونهای از دگردیسیهای گفتمانی میخوانید سخت در اشتباه هستید. موج توییتری اخیر صرفاً دست و پا زدنهای بیرمق و رقتبار جوانان اصلاحات است برای آن که بگویند فرامین کهنه سربازان دیگر فرمانبرداری ندارد و باید گشایشها در عرصه تنگ و انحصاری جریان اصلاحات آغاز شود.
روایت اول؛ جوانههای امید
مبدأ ماجرا خبری بود که سینه به سینه در محافل و حلقههای اصلاحطلبی میچرخید. داستان از این قرار است که کمیته سیاسی مشاورین خاتمی لیستی را برای افزودن افراد حقیقی به شورای عالی سیاستگذاری به خاتمی داد و خاتمی هم لیست را به رئیس شورا میدهد.
از بد حادثه خبر این اسامی درز میکند و به اعتراض تند برخی تشکلهای اصلاحطلبی به عارف و گزینههای مطلوب وی منجر میشود. پس از این اتفاق ۱۰۰ نفر از جوانان اصلاح طلب به خاتمی نامه مینویسند و دغدغههای خود را بیپرده بیان میکنند. محتوای این نامه دربردارنده نفی انتصابهای سلیقهای، رادیکالتر شدن اصلاحات و روی آوردن به مکانیزمهای شورایی است. هرچند بیان متناقض این مسائل موجب تعجب این عضو حزب ندای ایرانیان نیز شده است:
سپس حواشی این نامه به دیداری تشریفاتی با خاتمی منجر میشود. علیرضا خوشبخت عضو کمیته انتخابات حزب اتحاد ملت و دبیر سرویس سیاسی روزنامه روزان به عنوان یکی از سخنرانان آن دیدار فساد و خویشاوند سالاری را معضل کنونی اصلاحات میداند:
اما به نظر میرسد پشت پرده نامه ۱۰۰ نفره وضعیت امروز جوانان اصلاحات را بغرنجتر از آنچه که هست نشان میدهد. حضور در ارکان تصمیم گیری و جدال با ژنرالهای تمامیت خواه آنقدر دشوار است که جوانان اصلاحات مجبورند پیش از صعود به قلههای قدرت ابتدا خود با یکدیگر تصفیه حساب کنند و بی رحمانه دیگری را از صحنه رقابت حذف نمایند. این مساله و پیامدهای تلخ آن منجر به افشاگریهای وسیع شد. چنانچه کاربری توییتری میگوید:
همچنین این توییت با ادبیات دیگری نیز تکرار میشود:
پیام این این دسته از توییت ها حاوی دو نکته بود: اول آنکه عدهای سوار بر موج نامه صد نفره مترصد آن بودند که سهم خواهی کنند و به شورای عالی سیاستگذاری راه یابند
دوم اینکه رئیس دولت اصلاحات نیز حاضر است به سهم خواهان حق السکوت بدهد. از این رو افشای اسامی موج سواران جوان، جنجال برانگیز میشود. به عنوان مثال گفته شد که:
علاوه بر آن توییت های اعتراضی برای آنکه نشان دهد خان سالاری در اصلاحات چقدر اسفناک است گاه زبانی طنز و نیش دار را بر میگزیند:
در این بین یک رشته توییت پس از رمز گشایی از نام برخی اپورتونیستهای جوان، حقیقتی تلخ را بازگو میکند. این که کدخدا بی حوصله است؛ ترجیح میدهد عافیت گزین باشد و وقعی به این مطالبات ننهد:
پیامدهای این موج اخیر روایتگر سرخوردگی و یاس فزاینده بدنه اجتماعی جریان اصلاحات است. برای نمونه مسعود کاظمی فعال رسانهای اصلاح طلب در توییت خود با طرح ماجرای شورای شهر و فساد در بستن لیست امید، عقدهای قدیمی را باز میگشاید و میگوید:
و در نهایت این ناامیدی موجب مرز بندی و اظهار ناراحتی وی از جریان اصلاحات میشود
همچنین به نظر میرسد خوشههای خشم در پس این وقایع ژن خوب را نیز مقصر میدانند:
به هر ترتیب ماجرا با درگرفتن امکانهای مقایسهای تلختر میگردد. آن هنگام که جوانههای آفت زده پتک جمنا را روی سر خود میبینند آن هم در دست جریانی که هیچگاه همچون اصلاحطلبان ادعایش مبنی بر اهتمام به خرد جمعی، دموکراتیک و شورایی بودن، گوش فلک را کر نکرده است.
روایت اول پرسش از جوانان و راز اصلاح اصلاحات بودف اما روایت دوم چیست؟
روایت دوم؛ درختان پیر
به نظر میرسد ژنرالهای فرتوت خوانش دیگری از اصلاح اصلاحات دارند. پر واضح است برخی از آنها به دنبال فرصتی جدید میگردند تا همچنان عنان قدرت در دستان خودشان باشد. طرح ایده هسته سخت از سوی حجاریان که تصمیم گیری را محدود در هفت الی هشت چهره شاخص میکند[۱] خود گواهی بر این مدعاست که کهنه سربازان پایانی برای انحصار طلبی و تمامیت خواهی خویش نمیبینند. حتی تلاشهای شکوریراد برای آفت زدایی از بی پرده گوییهای حجاریان دیگر کارگر نیست[۲] و کسی باور حقیقی به نهادمند شدن تصمیم گیریها ندارد تا جایی کدخدای زورگوی اصلاحات، به بهانه نامه و اعتراض جوانان، هم عارف را حذف میکند و هم به نوعی کلاه بزرگی بر سر جوانان معترض اصلاحات میگذارد، و البته در ابتدای امر بواسطه منش، رفتار و وزن عارف که به دلیل حضور و انصراف در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری به نفع روحانی به دست آورده بود، استفاده ابزاری و کامل خود را از عارف در انتخابات دوره دهم مجلس بردند و به راحتی عارف را از مصدر امور حذف کردند.
از سوی دیگر، گرامی مقدم با بیانی دیگر از طرح خود برای شروع دوران جدیدی از انحصار طلبیها سخن گفت و اصلاح اصلاحات را مشروط بر وزن کشی احزاب اصلاح طلب خواند.[۳] ایدهای که با استقبال حق شناس نیز همراه شد و از تاخت و تاز سه حزب اتحاد ملت، اعتماد ملی و کارگزاران رونمایی میکرد. این مساله را باید دهن کجی شورای عالی سیاستگذاری به شورای هماهنگی دانست و آن را مشت محکم و متکبرانه احزاب بزرگ بر احزاب کوچک تفسیر کرد. شاید بتوان گفت شورای هماهنگی اینک تاوان مردمیتر بودن و قانونمندتر بودن خود را میدهد.
اما این بار با جسارتی که جوانان اصلاح طلب اتخاذ کردهاند، گویی تزهای فربیندهای همچون هسته سخت در صورت عملیاتی شدن ضربهای کاری بر پیکره پیر اصلاحات وارد کند. مطلبی که از چشم تاجیک مغفول نمانده است.
محمدرضا تاجیک فعال اصلاحطلب و رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک دولت اصلاحات طی مصاحبهای که آرمان منتشر کرد در واکنش به اظهارات اخیر سعید حجاریان مبنی بر لزوم تشکیل هسته سخت اصلاحات گفته بود:
«من فکر میکنم اتفاقاً این هسته باید هسته نرم باشد. منظورم از هسته نرم این است که باید از پوسته مرکزی ژنرالهای اصلاحطلبی عبور و برای ورود یک نسیم، فکر جدید، نخبگان جدید فضایی باز کنیم؛ اجازه دهیم در آن هسته چرخش نخبگان صورت بگیرد و فکر و گفتمان تازه به وجود آید و نیروهای باطراوت و شاداب وارد قضیه شوند. بسیار معتقد هستم که آن هسته سخت دیگر جواب نمیدهد. در واقع سختتر و سنگینپاتر از آن است که بتواند برای شرایط کنونی الگوی مناسب ارائه کند. اگرچه حضور آنها را پاس میدارم و مغتنم میدانم اما کاملاً معتقدم که باید یک نوع امتزاج و اختلاط ایجاد شود تا نیرویهای جوان و با طراوت ضمیمه شوند و این ترکیب میان نیروهای جوان و نیروهایی با تجربیات گذشته بتوانند همدیگر را تکمیل کنند.»
او همچنین با بیان اینکه باید اصلاحطلبی را از انحصار عدهای خاص بیرون کشید، تصریح میکند:
کاملاً معتقدم که امروز نیازمند این هستیم که مقداری در و دریچه را بگشاییم و نیروهای جوان، با طراوت، با فکر و با انگیزه وارد قضیه شوند. خیلی سخت میدانم که از این هسته سخت که سخت هم گفتمان آن منجمد شده است و سنگین پا شده است بتوان حرکت با طراوتی را انتظار داشتمی بایست[۴]
از این رو طراحی هر مکانیزم وحدت بخشی در جریان اصلاحات با چالش جدی یعنی مطالبات خوشههای خشم روبروست. کیست که نداند حزب فراگیر، شورای هماهنگی، شورای راهبردی، شورای مشورتی، پارلمان اصلاحات، مجمع ملی و ... همگی عناوین پرطمطراقی برای نمایش صوری دموکراسی در درون اصلاحات است. چشمان تیزبین به خوبی دریافتهاند که طراحی چنین ساز و کارهایی صرفاً به منظور "مشارکت پوشالی" جوانان و احزاب خرد است. کیست که نداند به وقت تصمیم، پشت درهای بسته، ژنرالها از هر پادگانی پادگانیتر عمل میکنند؛ بنابراین در روایت دوم مراد دانه درشتها از اصلاح اصلاحات، اصلاح سرکشیها و نافرمانیهای جوانان است.
به طور کل هر معمار لیبرالی که اقدام به ساخت سازهای اجتماعی کند ناخودآگاه سازهای سراسربین[۵] میسازد. سازهای که تار و پود آن انظباطی، مراقبتی و تنبیهی است. هدف از این نظارتهای مداوم ترساندن جوانان نیست بلکه بیشتر وا داشتن آنها به این است که خود را موضوع اصلاح در نظر بگیرند.
آیا عجیب نیست شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، شبیه به فراکسیون امیدشان، شورای شهرشان، شبیه پادگانهاست؟ مکانهایی که همگی به زندان شباهت دارند تا ندامتگاهی برای فروکش کردن تحول خواهی شاخه جوانان باشد.
بنابراین در پایان به نظر میرسد این است:
گفتمان اصلاحات میبایست چند صباحی از سطح ملی تنزل کرده و چارهای برای معضلات خود بیاندیشد. پیش از طرح گفتگوی ملی و آشتی ملی با جوانان خود صادقانه حرف بزند و کدورتها را رفع کند. در غیر این صورت بعید نیست فرار مغزهای مأیوس به مقصد تیرانا باشد. پیش از موضع گیری درباره فساد، انگشت اتهام را به سوی لیستهای آلوده خود بگیرد. پیش از طرح موج ما خستهایم در ابعاد ملی به موج ما دیگر خستهایم جوانان خود نظاره کند و پیش از هجمه علیه شورای نگهبان، بر نظارتها و انتصابهای سلیقهای و بی بنیان خود پایان دهد و به نظر میرسد، عارف و جوانان باید ابتدا مقابل دیکتاتوری خاتمی و افرادی همچون عبدالله نوری بایستند بعد از تعیین تکلیف قدرت در اصلاحات، وارد گفتگوی منطقی با نظام بشوند.