قهرمان کشتی ایران می گوید: خيلي از كساني كه امروز كار سياست انجام مي‌دهند، هم چيزي از سياست نمي‌دانند و كارشان را بلد نيستند. حداقل كسي كه ورزشكار بوده، عرق خدمتش به وطن را بيشتر از سياسي‌ها اثبات كرده.

گروه ورزشی مشرق - بچه‌ محله زورآباد كرج. متولد 15 اسفند 1354. پسر بالابلند كشتي ايران، حالا در ميانسالي بيش از آنچه انتظار ‌داري پخته حرف مي‌زند. صادقانه و به دور از تعارف‌ها و نان قرض دادن‌هاي مرسوم اين روزها. حتي وقتي از رابطه‌اش با كشتي حرف مي‌زد، ابايي نداشت بگويد بيش از گذشته از زندگي‌اش لذت مي‌برد. بيش از روزهاي قهرماني. بعد از دنياي قهرماني، نه مثل دوستانش هواي عضويت در شوراي شهر به سرش زد و نه صندلي‌هاي مجلس وسوسه‌اش كرد، اگرچه به قول خودش شايد روزي كه بي‌نياز از مال دنيا شد، به همه اين پست‌ها فكر كند. اين گفت‌وگویی است که علیرضا حیدری با احمد دباغ یکی از دوستان روزنامه نگارش انجام داده.

اين روزها پيگير اخبار و اتفاقات سياسي نيستيد؟ يك زماني شما مسائل سياسي را دنبال مي‌كرديد.
پيگيري نه، اما برخي مسائل و اتفاقات را كه به كار ما ربط دارد، تعقيب مي‌كنم. اما در كل علاقه‌اي به سياست ندارم.

در زمان دولت قبلي كمي ارتباطتان با دولت و سيدمحمد خاتمي خوب بود.
اتفاقا من آقاي احمدي‌نژاد را هم خيلي دوست دارم. هركسي نقاط ضعف و قوت خودش را دارد. هر دولتي هم به‌هرحال بزرگنمايي‌ها و كوچك‌نمايي‌هاي خاص خودش را دارد. در زمان آقاي خاتمي او مرا دوست داشت و خوب مي‌شناخت. حتي به اسم كوچك صدايم مي‌كرد. حتي آقا و اينها هم نمي‌گفت. خود آقاي احمدي‌نژاد هم همين‌طور. حتي يك روز به من گفت چرا نمي‌آيي كار كني، مربيگري كني و مثلا چرا خودت را لوس مي‌كني، من گفتم نمي‌توانم. كار من نيست. من از آقاي احمدي‌نژاد خوشم مي‌آيد، چون خيلي باقدرت بعضي كارها را انجام مي‌دهد. با درست و غلطش كار ندارم، جرات زيادي دارد و اگر اين در كنار ساير عوامل بود، مملكت ما خيلي جلوتر از الان مي‌شد. نمي‌توانيم نيمه پر ليوان را نديده بگيريم. من اصلا سياسي نيستم. حتي به خود آقاي احمدي‌نژاد هم گفته‌ام. به همه احترام مي‌گذارم، ولي هيچ گرايشي به حزب و گروه و شخص خاصي ندارم.

در چند سال اخير كشتي ايران خالي از ستاره شده. به خاطر اين است كه اين اتفاق در جهان فراگير است يا فقط در ايران اين‌طوري شده است؟
ديگر ستاره‌ها تداوم ندارند. حالا غير ‌از سوريان در كشتي فرنگي، در رشته آزاد مدت‌هاست كشتي‌گيري نداريم كه بيايد و قهرماني‌هايش تداوم داشته باشد.
چند علت دارد. يكي‌اش بحث ريشه‌اي در تكنيك و تاكتيك است كه زود دست كشتي‌گير را مي‌خوانند. بحث ديگر فرهنگي است. ما فرهنگ‌سازي نكرده‌ايم. اينكه جوان فقط سكوي اول را ببيند. اين حرف‌ها كه خوب كشتي بگيرم و خوب ببازم يا حالا بچه‌ام، فرصت دارم به كل غلط است. من سال 2007 مربي تيم‌ملي بودم، فرصت نشد اما اگر مي‌ماندم، حتما اين كار را مي‌كردم. دوبنده تيم‌ملي را مثل لباس نيروي انتظامي مي‌كردم كه اگر كسي برتن كند بگيرند و او را به زندان بيندازند. هركس نبايد بتواند لباس تيم‌ملي را بپوشد. اين دوبنده قداست دارد. الان در خيابان لباس تيم‌ملي را مي‌فروشند در حالي‌ كه بايد يك تمايزي باشد. اگر اين اتفاق افتاد يعني ‌شأن دوبنده تيم‌ملي حفظ شد. آن وقت اين لباس بر تن هفت نفر خواهد بود و اينجاست كه شهردار و رئيس‌جمهور و بقيه مسئولان هم ملي‌پوش را مي‌بينند و قطعا هوايش را خواهند داشت. همان‌طور كه الان معلوم است فلاني تيمسار است فلاني سردار است. من دلم مي‌خواهد فردا هم بگويند اين قهرمان ملي است. اين لباس معرف همه‌چيز باشد و هركسي نتواند آن را بپوشد. من چند وقت پيش با حميد سوريان صحبت كردم. به او گفتم خودت را جمع كن اما بلند شد وسايلش را جمع كرد و رفت. يعني اين‌قدر اين لباس ارزش نداشت كه او دو هفته آن را تحمل كند.

از مدال‌ها و افتخاراتي كه در دوران قهرماني گرفتي راضي هستي؟
من حقم را از كشتي نگرفتم. مي‌توانستم خيلي بهتر از اين نتيجه بگيرم. بد زندگي كردم. مشاور نداشتم. لج و لجبازي كردم. بعضي‌ها جلوي من ايستادند و نگذاشتند به حقم برسم. پنج، شش طلا حداقل مي‌توانستم بگیرم. در مجموع هم 10، 11 مدال حقم بود.
افسوس بزرگتان همان المپيك 2004 آتن است؟
نه اگر فضاي خوبي بود يا كساني در راس كار بودند حداقل بايد تا المپيك پكن قرص و محكم كشتي مي‌گرفتم چون اين اتفاق‌هايي كه الان براي حميد سوريان افتاده من در المپيك سيدني همه آنها را پشت سر گذاشته بودم. در جهاني 2001 بلغار هم دقيقا همين اتفاقات مرا از مدال دور كرد. اما من دوباره كشتي گرفتن را براي خودم معنا كرده بودم. ديگر نه خوب مي‌خوردم نه بدنم از آمادگي مي‌افتاد. از همه نظر ايده‌آل و ميزان بودم. اما جلوي من ايستادند چون در اردو سه تا دوربين سراغ من مي‌آمد و هيچ‌كس سراغ بعضي‌ها نمي‌رفت. براي همين تلاش كردند براي ديده شدن مرا حذف كنند تا خودشان در بورس باشند.
سر همين بچه‌بازي‌ها با من لج افتادند. نيازي نبود در انتخابي شركت كنم. از همه بهتر بودم. مي‌توانستند مرا بفرستند لهستان تا ببينند چقدر آمادگي مدال گرفتن در المپيك يا در مسابقات جهاني را دارم.
اين داستان انتخابي كلا داستان عجيبي است. هيچ‌وقت تكليف مربيان با كادرفني مشخص نيست.
ببينيد بزرگ‌ترين مشكل ما در كشتي اين است كه بحث‌هايمان شخصي است. بحث كشتي نيست. اگر محمد بنا انتخابي نمي‌گذارد چون كشتي‌گيرانش را مي‌شناسد. او صرفا به‌خاطر كشتي اين كار را مي‌كند و ديدش را مي‌رساند. نمي‌خواهم خيلي حرف‌ها را بزنم.
 
سال 2002 براي مسابقات جهاني تهران رسول خادم خيلي به شما نزديك شد و حتي بحث مسابقه انتخابي بين شما بود. در سالن توفيق تمرين مي‌كرديد و مدام صحبت از اين بود كه رسول خادم بيايد جاي شما را بگيرد. چقدر اين حس رقابت به شما كمك كرد تا مدال جهاني 2002 را بگيريد؟ 
من اصلا مي‌خواستم بروم. نمي‌خواستم كشتي بگيرم. انگيزه‌اي نداشتم، به‌خصوص بعد از جهاني بلغارستان كاملا در فكر كنار گذاشتن كشتي بودم. يك ماه مانده به عيد تمريناتم را شروع كردم كه گفتند رسول خادم هم مي‌خواهد بيايد. قطعا آمدن او هم انگيزه زيادي به من داد. ما كشتي‌گيران زیادی داشتيم و داريم كه اگر رسول خادم بيايد بگويد مي‌خواهم كشتي بگيرم كنار مي‌كشند و مي‌گويند رسول بيايد و مدال‌هايش را بگيرد و بعد من مي‌آيم. جرات نمي‌كنند جلوي او بايستند. در مي‌روند.

بدي‌هايي كه در حقتان شده را فراموش كرده‌ايد؟
من پرونده كشتي را در زندگي‌ام بسته‌ام. همه اينها را هم نوشته‌ام. يك كتاب دارم مي‌نويسم كه 200، 300 صفحه از آن آماده است ولي چاپش نكرده‌ام. از بچگي تا حالا. اما الان چون يكسري از آدم‌هايي كه در آن كتاب اسم بردم زنده هستند، نمي‌خواهم به آنها بي‌ادبي شود. درست نيست الان كتابم را چاپ كنم.
در همه دنيا هم همين‌جور است. چندي پيش كتاب زندگينامه فيليپ لام بازيكن تيم‌ملي آلمان چاپ شده كه در آن از همه مربيان قبلي‌اش صحبت كرده است. حتی گفته رودي فولر چيزي از مربيگري سردرنمي‌آورد.
درست است اما الان طرف يك پيرمردي است كه دارد زندگي مي‌كند. براي او هم همه‌چيز تمام شده و همه آن اتفاق‌ها به يك خاطره تبديل شده. من فعلا صبر مي‌كنم تا يك روز يك جايي بيايم دوباره يك عليرضا حيدري بشوم و بعد آنجا را بنويسم.

يعني انتهاي كتاب باز است؟
بله. در يك فضاي غير‌ از كشتي اگر وارد شوم ادامه آن را مي‌نويسم. مثلا اگر يك وقتي كسي وارد فضاي سياسي شد مي‌گويد من از فلان جا شروع كرده‌ام.

قبول ‌داري برخي از هم‌دوره‌هايت امروز به كمتر از وزارت ورزش راضي نيستند، چه برسد به سرمربيگري تيم‌ملي. شما چطور؟ اگر روزي بگويند بيا سرمربي تيم‌ملي شو طاقچه بالا مي‌گذاري؟
فعلا هيچ برنامه‌اي ندارم. فضاي ورزش در ورزش قشنگ است. الان بودجه فدراسيون كشتي رقم بالايي نيست. همين كه يك جواز 100 متري به كسي بدهند، چقدر مي‌شود؟ مجوز يك ساختمان بدهند چقدر مي‌شود؟ خب اين آدم ديگر نمي‌تواند اين رقم را ببيند.
از قديم گفته‌اند اگر مي‌خواهي كسي را بدبخت كني يك پول اضافه به او بده ديگر نمي‌تواند با رقم‌هاي كم كار كند.
تازه آن بودجه را هم بايد برود پشت در اتاق وزير ورزش بنشيند، گردن كج كند، التماس كند تا خود فرد، بگيرد. كلي هم از صاحبش چك بكشد. مردم فحشي بدهند كه شايد نتيجه بگيرد شايد هم نگيرد.

خب نمي‌شود به‌خاطر كار و عشق به كشتي به ورزش و مديريت در آن برگشت؟
ببينيد كار عرف دارد بايد به هركس به اندازه وزنش بها بدهند. چرا اكثر مديران درست و حسابي ما در مجموعه‌هاي دولتي كار نمي‌كنند؟ الان شرایط طوري شده طرف اگر دارد در سمتي به مردم خدمت مي‌كند براي نفس كار نيست بلكه دارد راي جمع مي‌كند تا رئيس‌جمهور شود. براي بازگرداندن آن ستاره‌ها به ورزش يا بايد هزينه‌اش را بپردازند و به اندازه وزنش به او بها بدهند يا اينكه نخواهند كه برگردد، چون نمي‌آيد. شما هم نخواهيد كه برگردد

الان چقدر در كشتي فضاي پهلواني وجود دارد؟ اين روحيه‌اي كه مدام با استناد به زندگي تختي از آن ياد مي‌شود، آیا امروز هم ديده مي‌شود كه مثلا كسي آیا خود و زندگي‌اش را وقف مردم كند؟
بدي مملكت ما اين است كه مردم دائما دنبال رستم و سهراب‌سازي‌اند. اسطوره‌پردازي مي‌كنند. با اسطوره‌هاي خود زندگي مي‌كنند. گاهي آنها را زير پا له مي‌كنند. اول در اسطوره‌سازي‌مان وسواس داشته باشيم.
اگر واقعا آن قهرمان و ستاره ما در آن فاكتورها و شرايط تعريف شد، آن وقت اسم آن را اسطوره بگذاريم و با القاب ديگري مثل جهان پهلوان و... او را بزرگ كنيم كه برايمان ماندگار باشند. اينكه يك نفر به اسم اسطوره را به اوج مي‌رسانيم و بعد با كله به زمين پرتش مي‌كنيم، درست نيست. اخلاقيات هميشه قشنگ است، اما به فراخور شرايط زمان و مكاني بستگي دارد.
من خودم هميشه جايي كه پاتوقم است و آنجا حضور دارم، مثلا جلوي تالارم، افرادي به سراغ من مي‌آيند. مثلا مي‌بينم طرف معتاد است و براي گرفتن پول پيش من مي‌آيد، من نمي‌توانم به او پول ندهم. ولي از اين كمك كردن لذت نمي‌برم.
بعضي‌ها خيلي راحت دروغ مي‌گويند و راحت گدايي مي‌كنند. در حالي ‌كه من خودم بايد بروم بگردم يك خانواده باآبرو پيدا كنم كه شرايط سختي براي زندگي دارند و به آنها كمك كنم. اما اگر من به همان‌ها كه راحت گدايي مي‌كنند و اغلب دروغ مي‌گويند، كمك نكنم مي‌گويد اين آدم بدي است. خوب من وقتي كه تو را مي‌بينم، مي‌دانم كه تو احتياج نداري و مي‌خواهي از من اخاذي كني چون من عليرضا حيدري هستم.
زماني ما در محله كوچكي زندگي مي‌كرديم كه همه همديگر را مي‌شناختند، فقير و پولدار مشخص بودند. اگر مي‌خواستي به كسي كمك كني طرف را مي‌شناختي و مي‌دانستي چه‌كار مي‌كني. ولي الان مردم همديگر را نمي‌شناسند. همه هم ياد گرفته‌اند چه‌كار كنند و قهرمان‌ها هم مجبورند كمك كنند. چون دلشان مي‌سوزد و هيچ نظارتي هم روي اين نيست. كلاهبرداري زياد شده است.

الان تريبون‌ها خيلي واژه‌ها را دستمالي كرده‌اند. هركسي را پهلوان يا جهان پهلوان خطاب مي‌كنند. هركسي يك منشي در زندگي دارد به خودش هم مربوط است. اما صرفا چون يك نفر چند مدال دارد كه نمي‌توانيم قهرمان خطابش كنيم.
موافقم. بايد كمي وسواس داشته باشند. تا كسي سري تو سرها درمي‌آورد، پهلوان خطابش مي‌كنند. همان‌طور كه درباره خيلي از مسائل مثل عشق و دوست داشتن هم القاب زيادي رد و بدل مي‌شود. بحث تعارف در مملكت ما يك مسئله شده است. طرف در خيابان به من مي‌گويد آقا قربونت بروم، خب اين يعني چي؟ يعني همان تعارف و پهلوان‌سازي ديگر... شايد اين مشكل هم به خاطر اين است كه امروز پهلوان كم است و از اين واژه زياد استفاده مي‌شود وگرنه اگر هزار تا پهلوان داشتيم كه كسي سراغ اين واژه و پهلوان‌سازي نمي‌رفت. چون پهلوان واقعي كم است رسيدن به اين جايگاه هم يك آرزوست.

زندگي بدون کشتی بيشتر از كشتي شما را ارضا مي‌كند؟
خيلي بيشتر. برايم خيلي جالب‌تر است. الان وقتي به كارگرم كه مي‌خواهد براي بچه‌اش عروسي بگيرد، كمك مي‌كنم خيلي لذت مي‌برم. آن موقع در زمان كشتي گرفتن بايد مي‌رفتم سرم را كج مي‌كردم كه مثلا شهردار دو تا سكه به من بدهد. الكي با فلاني سلام و عليك كن تا يك چيزي به تو بدهد. البته من از اين كارها نمي‌كردم، اما خيلي‌ها از اين كارها مي‌كنند. آن روزها در اين مراسم و آن مراسم اين‌ ‌مي‌آمد و آن يكي مي‌رفت، بلند مي‌شدي، مي‌نشستي، صلوات مي‌فرستادي تا فلاني مثلا جواز ساخت ساختمان بدهد.

در ورزش خيلي‌ها از اين كارها مي‌كنند.
بله، چون در ورزش بايد اين‌جوري پول درآورد. مگر با پنج تا سكه و يك پرايد مي‌توان زندگي كرد؟ خرج خودت را هم نمي‌تواني دربياوري. حالا بحث فوتبال جداست كه يك بازيكن با دستمزدش مي‌تواند بيزنس كند، اما در كشتي كه جاي اين حرف‌ها نيست بايد كشتي‌گيرها از اين كارها بكنند.
يك روز بعد از المپيك آتن، در حياط سازمان تربيت‌بدني يكي از قهرمانان كشتي را ديدم كه وقتي فهميد من مي‌‌خواهم بروم پيش مهرعليزاده، رئيس وقت سازمان تربيت‌بدني گفت مهرعلیزاده، این روزها که شکست خورده‌ام به من وقت نمی‌دهد. به او سلام برسان و بگو بابا تكليف آن زمين ده‌ونك كه قرار بود به ما بدهند چي شد. زميني كه 500، 1000 متر بود.
خيلي بد است. من خدا را شكر مي‌كنم كه امروز دنبال اين چيزها نيستم. آن موقع هم نبودم و از اين كارها نمي‌كردم البته آسيبش را هم مي‌خوردم.

چي شد كه راه خود را جدا كرديد؟
خيلي‌ها دوست دارند به هر طريقي مربي تيم ملي، دبير و رئيس فدراسيون باشند. برخي از دوستانتان به مجلس و شوراي شهر رفتند. اين عناوين تا به حال شما را وسوسه نكرده است؟
از اين نظر وسوسه مي‌كند كه يك وقت مثل امروز بخواهي بروي وزير ورزش را ببيني، بايد وقت بگيري. اما اگر نماينده مجلس باشي، مي‌تواني او را حتي رئيس‌جمهور را استيضاح كني. وقتي من مي‌توانم آن موقعيت را داشته باشم، پس آن آقاي مدير بايد حساب كار خود را داشته باشد كه مرا پشت در اتاقش نگه ندارد. مملكت ما جوري است كه مردم به قهرمانان خود راي مي‌دهند. وقتي به من فشار مي‌آيد، ترغيب مي‌شوم كه بروم نماينده مجلس شوم، اما مگر من اين كار را بلدم؟ مگر من سياست مي‌دانم كه وارد مجلس شوم؟

مگر آنها كه به مجلس يا شوراي شهر رفتند، بلد بودند؟
من الان به كل اين موضوع و اصل آن كاري ندارم. ما مي‌گوييم آنها كه به مجلس رفتند به خاطر بلد بودن يا نبودن علم سياست وارد قوه قانون‌گذاري نشده‌اند، بلكه صرفا از شهرت ورزشي‌شان استفاده كرده‌اند.
اصلا غير‌ از اين، خيلي از كساني كه امروز كار سياست انجام مي‌دهند، هم چيزي از سياست نمي‌دانند و كارشان را بلد نيستند. حداقل كسي كه ورزشكار بوده، عرق خدمتش به وطن را بيشتر از سياسي‌ها اثبات كرده. نمي‌گويم بيشتر و بالاتر است. من مي‌گويم حداقل ورزشي‌ها براي اين مملكت زحمت كشيده‌اند و باز هم مي‌توان توقع داشت كه اين كار را انجام دهند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس