به گزارش مشرق، «مهدی محمدی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
سخنان این هفته رهبر معظم انقلاب اسلامی یک نقطه عطف در تاریخ رویارویی اخیر میان ایران و آمریکا محسوب میشود. درباره بقیه جنبههای این سخنرانی در فرصتی دیگر سخن خواهیم گفت اما در اینجا تاکید مشخصا روی تاثیری است که «بسته شدن باب مذاکره با آمریکا در دولت ترامپ» روی معادلات راهبردی حاکم بر منازعه راهبردی ایران و آمریکا میگذارد.
دولت آمریکا پس از خروج از برجام مشخصا اعلام کرد این یک خروج ابزاری است و هدف آن تبدیل کردن گزینه بازگشت به برجام و لغو مجدد تحریمها، به ابزاری برای کشاندن ایران پای میز مذاکره است، مذاکرهای که باید برجام را به حوزههای غیرهستهای رقابت راهبردی میان ایران و آمریکا، از جمله برنامه منطقهای و موشکی، توسعه داده و ایران را در همه جنبههای مورد نگرانی آمریکا مهار کند.
در اینباره که آیا آمریکا واقعا خواهان یک توافق جدید با ایران است یا اینکه با علم به مخالفت ایران با چنین درخواستی، آن را صرفا بهانهای برای تشدید فشار بر ایران قرار داده، اختلافنظر وجود دارد. شروطی که مایک پمپئو برای مذاکره مجدد با ایران قرار داده عملا ماهیت جمهوری اسلامی و منافع حیاتی آن را هدف میگیرد و غیرقابل تحقق است. این شروط چنان رادیکال و درازدامنه است که بعید است هیچ متخصص عاقل امور ایران در دولت آمریکا باور داشته باشد هرگز میتوان بر سر آن یک مذاکره واقعی انجام داد.
ماهیت این شروط به گونهای است که اساسا روشن نیست توافق کردن بر سر آنها یعنی چه، و اگر ایران دقیقا چه اقداماتی انجام بدهد، این شروط محقق شده است؟ ادبیات این شروط به گونهای تنظیم شده که تحقق کامل آنها صرفا با برانداخته شدن نظام جمهوری اسلامی محقق میشود، حتی اگر آمریکا نام آن را براندازی نگذارد.
رفتار عملی آمریکا هم نشاندهنده این است که به تحریم به عنوان یگانه ابزاری مینگرد که میتواند با آن ایران را زیر فشار قرار داده و فرآیندی را کلید بزند که ابتدای آن امتیازدهی در حوزههای راهبردی و انتهای آن براندازی جمهوری اسلامی در ایران است. تحلیل دقیق این شروط، به اضافه اقدامات ضدایرانیای که آمریکا عملا در حال انجام دادن آنهاست، اگر با رفتاری که آمریکا با سایر تعهدات بینالمللی خود انجام میدهد- از جمله توافق با کرهشمالی- ترکیب شود، حاوی این پیام واضح است که درخواست مذاکرات جامع از ایران در واقع همان مذاکره نکردن و ایجاد بهانهای برای اعمال فشار فزاینده است.
این سناریو که تصور کنیم زمانی در آینده وجود دارد که آمریکا مجددا به برجام بازخواهد گشت و تحریمها را تعلیق خواهد کرد، بسیار غیرمنطقی است و جدی گرفتن آن مثل این است که فکر کنیم دونالد ترامپ دستور بدهد نتانیاهو و بولتون را دیگر به کاخ سفید راه ندهند. آمریکا با خروج از برجام مسیری را آغاز کرده که میخواهد آن را تا انتها برود، پرسشی که میماند این است که ایران چه مسیری را انتخاب خواهد کرد.
اعلام این موضع از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی که ایران هرگز با دولت فعلی آمریکا مذاکره نخواهد کرد، در واقع منتفی کردن گزینهای است که اساسا وجود نداشته است. گزینهای به نام مذاکره با دولت ترامپ اساسا وجود خارجی ندارد و آمریکا به هیچوجه در پی مذاکره با ایران نیست. صرفنظر از اینکه آمریکاییها به زبان چه میگویند، آنچه در عمل میبینیم این است که ایجاد بیثباتی در داخل و ضربه زدن به قدرت منطقهای ایران هدف اصلی و جدی آمریکاست.
اینکه فرض کنیم فشار مقدمه درخواست مذاکره است، ممکن است در نظر اول بدون اشکال جلوه کند اما وقتی به این بیندیشیم که آمریکا عملا چه شروط عجیب و غریبی برای مذاکره گذاشته و تحریم و فشار چه ارزش بیبدیلی در راهبرد آمریکا علیه ایران دارد، آن وقت است که به یکباره کلمه مذاکره از معنای خود تهی شده و به یک ابزار عملیات روانی که هدف آن صرفا ایجاد شکاف در ایران است فروکاسته میشود.
اکنون ایران رسما و در عالیترین سطح اعلام کرده با دولت فعلی آمریکا مذاکره نخواهد کرد.
این به معنای برداشتن یک گزینه از روی میز نیست، بلکه به معنای واقعی کردن گزینههای روی میز و تاکید بر این نکته است که اساسا چنین گزینهای روی میز قرار ندارد. اکنون دولت آمریکا باید به این بیندیشد که هدف واقعیاش از سیاست درهم و برهمی که در مقابل ایران در پیش گرفته چیست. اگر واقعا در پی مذاکره باشد، باید سیاست خود درباره ایران را از اساس دگرگون کند که میدانیم چنین چیزی غیرممکن است اما اگر هدف پنهان آن فروبردن ایران در آشوب مستمر، جمع کردن دست و پای ایران از منطقه یا وارد شدن به عملیات براندازی در ایران باشد، وقت آن رسیده که این هدف را کاملا شفاف کند و طبعا هزینههای آن را هم بپردازد.