به گزارش مشرق، «محمدمهدی داماد» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
شورش ۸۸ آثار مخرب اجتماعی متعددی در جامعه ایران برجا گذاشت که مورخان و آیندگان درباره ابعاد آن بیشتر سخن خواهند گفت. از بین رفتن فضای گفتوگوی حداقلی پیشین، افزایش سوءظن در جامعه، گسترش کینهتوزی، افزایش عصبیت و عصبانیت اجتماعی، وقوع تحریمهای اقتصادی که خود بحثی مفصل و جداگانه دارد، افزایش شکاف اجتماعی، تقویت الیگارشی و کاسته شدن از فضای مردمسالاری از نمونههای این موارد است.
از جمله آثار دیگر آن حوادث خیانتبار، تقویت نادرست و غیراصولی سلبریتیها در فضای اجتماعی و گسترش مواضع آنان در همه این موارد است، چرا که آشوبگران در آن مقطع برای آنکه قدرت بسیجسازی خود را افزایش دهند و بر قدرت نامشروع خود بیفزایند، سعی وافری در وارد کردن این افراد به صحنه کردند. در ۲ دهه گذشته اظهارنظر سلبریتیها در امور مختلف کشور کم و بیش وجود داشته اما نه به این صورت افراطی. امروز یکی از معضلات اجتماعی کشور این است که گروهی سلبریتی در همه امور دخالت کرده و در آن اظهارنظر میکنند اما کدام سلبریتیها؛ همانهایی که بسیاری از آنها وقتی در برنامه «دورهمی» شرکت میکردند اعتراف میکردند اهل خواندن کتاب و مطالعه نیستند! یعنی این همه اظهارنظر از سوی این افراد در حالی انجام میشود که بیشتر خواندن آنها در نهایت صرف خواندن کپشنهای اینستاگرام و مطالب تلگرام و سروش و امثال آن میشود.
ورود سلبریتیها به همه امور کشور در حالی است که اولاً نخبگان و متخصصان آن حوزهها مجالی برای اظهارنظر کارشناسی ندارند، ثانیاً این اظهارات بدون آنکه محمل علمی و کارشناسی داشته باشد، تنها از روی احساسات عاطفی شدیدی است که برانگیخته میشود.
مساله این نیست که سلبریتیها حق اظهارنظر ندارند یا نباید اظهار وجود کنند، بیان عقیده حق هر فردی از جمله آنهاست. اساساً مساله خود سلبریتیها نیستند؛ مساله مدیریت فضای تبلیغی، رسانهای و فرهنگی است. به هر حال این گروه اجتماعی نیز در هر سطحی از دانش باشند، مانند گروههای دیگر جامعه در این فضا زندگی میکنند و با مسائلی مواجه میشوند که آنان را شاد، غمگین، عصبانی، نگران و امیدوار میکند. امروز که رسانههای شخصی نفوذ کردهاند، یک اظهارنظر چندخطی آنان میتواند توسط رسانههای بزرگتر بازتاب داده شود.
مساله بیش از آنکه به سلبریتیها مربوط باشد به جریانهای قدرتی مربوط است که در پی بهرهبرداری از آنان به سود خود هستند. سلبریتیها چند چیز دارند که جریانهای قدرت بسیار به آنها نیاز دارند. اول اینکه شدیداً احساسی و عاطفی یا بهقولی سانتیمانتالیست هستند و چون اینطورند زود هم برانگیخته میشوند، لذا اگر قرار باشد یک اقدام و پروژه یا عملیات روانی در جامعه پیاده شود، صاحبان آن پروژه میدانند سلبریتیها حتماً وارد خواهند شد، البته این جزو برخی شبکهسازیهایی است که آنان در گروه کمی از سلبریتیها ایجاد کردهاند. دوم اینکه تخصصی در زمینههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، قضایی، حقوقی، نظامی و حتی مدیریت فرهنگی ندارند.
خود این موضوع نیز در افزایش غلظت تحریک احساسات آنان مؤثر است؛ متخصصان امور، حزماندیش و پرحوصلهاند. کمتر احساسی میشوند و بیشتر بر اساس قوه عاقله به موضوعات و حل مسائل نظر میافکنند. آنان با ادله و اسناد مختلف باید همه گزینهها را بررسی کنند. امور را سیاه و سفید یا مثبت و منفی نمیبینند. بیش از آنکه عاطفه خود را درگیر آن مساله کنند، دانش و عقل خود را بهکار میگیرند. آنان بیش از آنکه حرفی بزنند تا چیزی گفته باشند و به افزایش فالوئرها و محبوبیت خود در جامعه بیندیشند، به حل مسالهها میاندیشند؛ چون شناختهشده نیستند، به فالوئرهایشان هم نظر ندارند. برای آنان اساساً روانشناسی محبوب شدن و محبوب ماندن اهمیتی ندارد و چنین خصلتی را بندهای اسارت میدانند.
سوم سلبریتیها خاصیت رسانهای زیادی دارند، بویژه در شرایط آفتزده مدیریت فرهنگی امروز. مدیریت فرهنگی امروز به سمتی پیش رفته است که نه «آنتن» افراد متخصص بیننده اطمینانبخشی دارد و نه «صفحات» آنان در فضای مجازی به اندازه لازم «کلیکخور» است. نام برخی سلبریتیها کافی است تا در یک مدت کم چند خط اظهارنظر آنها را در فضای خبری و رسانهای بپراکند و اگر با مسائلی قرین شود فضای تبلیغی خاصی را ایجاد کند. امروز سلبریتیها دیده میشوند، چون فضای رسانهای جدی نیست، چون انسانهای جدی و نخبگان واقعی کشور از امور رانده شدهاند، چون مدیران فرهنگی کشور در سطحی نیستند که باید باشند، چون روابط الیگارشیک حاکم شده و مناصب بر آن اساس تقسیم میشوند، چون مدیریت فرهنگی بخشی از تیولداری الیگارشی نوین است که در قبل برخی مسائل و روابط به افراد اعطا میشود. چون چنین است این تیولداران هم یاد گرفتهاند به جای برنامهریزی فرهنگی برای رشد و اعتلای فرهنگ کشور، سلبریتیها را بسیج کنند و در زمان نیاز آنان را برای منافع صاحبان قدرت به کار گیرند. همین اقدام هم الیگارشی را راضی میکند و هم مدیران را. دیگر کسی نمیگوید تربیت هنرمندان و اصحاب جدید فرهنگ چه شد؟ کدام آثار هنری و فرهنگی فاخری تولید شد؟ همهشان به این وضعیت راضیاند.
متخصصان آموختهاند در برابر مسائلی که به اطراف آن اشراف ندارند، اظهارنظر نکنند. آنان میدانند پیش از هرگونه نظری ابتدا باید پرونده مورد نظر را کامل ببینند و بعد از آنکه به نتیجه رسیدند اظهارنظر کنند. اما سلبریتیها فقط کافی است یک خبری از سوی رسانههای قدرت کار شود تا سریعاً درباره آن نظری بنویسند و بگویند. ممکن است این خبر اتهام سنگینی به فردی باشد. برای آنها دیگر تحقیق معنا ندارد که آیا اصل خبر درست است یا نه؟ آیا ما میتوانیم با آبروی افراد بازی کنیم؟ گاهی که قرار است مثلاً یک قرارداد بینالمللی به کشور تحمیل شود، یک فضای رسانهای با اخباری که جای تحقیق دارد در کشور ایجاد میشود. این سلبریتیها بدون آنکه چیزی از عقبه خبر و فضای پشتسر آن بدانند به تکلیف اینکه حتماً باید اظهارنظر کنند فضای مجازی را پر میکنند تا افرادی که قرار بوده در طراحی عملیات روانی موفق باشند به اهداف خود برسند. این میشود که هر چه میگذرد به این نتیجه میرسیم که «احساس پاک» اگر شرط لازم هم باشد، شرط کافی نیست؛ به تدبیر و عقلانیت و حوصله و تخصص نیاز است.
جامعه امروز بسیار پیچیده شده و هر چه میگذرد پیچیدهتر نیز میشود. براستی چرا افراد باید در اموری که تخصصی ندارند، تنها به صرف اینکه رسانهای هستند و سخنانشان نشر مییابد اظهارنظر کنند؟ آیا آنان نمیاندیشند جریانهای قدرت میتوانند از این احساسات بدون دانش جهت اهداف خود سوءاستفاده کنند؟