ماموران شینبت [سازمان اطلاعات و امنیتی داخلی رژیم صهیونیستی] تا تابستان سال 1995 دو نکته مهم را درباره یحیی مهندس دریافته بودند:
اول این که عیاش از هر یک از افراد مسلح دیگر حماس که به دنبالش بودند (اعم از این که پعضی از آن ها کشته یا دستگیر شده باشند) ، باهوشتر بود و دوم این که عیاش را نمیتوان در اثر ضعف امنیتی فلسطینیان، خیانت همقطارانش و یا هر اشتباه دیگری که معمولا نگهبانان آموزشدیده یک خانه ی تیمی انجام میدهند، دستگیر کرد. شینبت باید برای بدام انداختن عیاش از منابع زیادی استفاده میکرد. چنین اقدامی نیاز به مکر و حیله و همان ظرافت هایی داشت که برای دستگیری ماموران کا.گب یا آلمان شرقی که به اسرائیل اعزام میشدند، به کار گرفته میشد. دستگیری عیاش نیاز به سرسختی همراه با هوشیاری و هنر استفاده از قدرتی غیرقابل مهار داشت. مهمتر از همه شانس نیز باید مامورانی را که به دنبال عیاش بودند، همراهی میکرد.
یحیی عیاش توانسته بود خود را از حلقه داخلی عملیاتی، فرماندهی و رهبران مخفی عزالدین قسام جدا کند. تنها تعداد انگشتشماری از افراد که وفاداری و ایثارشان حتی در داخل سلولهای شینبت ثابت شده بود، میدانستند که وی در هر زمان کجا می تواند باشد. اعضایی از حماس که شانس کافی برای شرکت در یک سمینار یک روزه درباره استفاده از مواد منفجره را از سوی عیاش داشتند تا زمان شروع کلاس نمیدانستند که با چه کسی قرار است دیدار کنند و این که موضوع مورد مطالعهشان چیست. از آن جائی که نیروهای نفوذی ما مخفی گاه وی را نمیدانستند، تعقیب و دستگیری وی غیرممکن بود. و از آنجائی که وی در سومین سال فرار از دست ماموران شینبت در تغییر چهره استاد شده بود، افراد بسیار کمی میدانستند که وی حقیقتا چه شمایلی دارد. صورت کشیده، عینک و لبخند هوشمندانهاش تا بهار 1995 به تصویر صفحه اول روزنامههای اسرائیل و خاورمیانه تبدیل شده بود ، اگرچه وی میتوانست در هر زمان یکی از یک میلیون نفری باشد که به کار در کرانه باختری مشغول بودند. وی در تغییر چهره خود به یک پیرمرد و حتی یک پیرزن عرب تبحر یافته بود. کتابخانه کوچکش کلکسیونی خیره کننده از اوراق هویتی، پاسپورتها، گواهینامههای رانندگی و حتی مجوز حمل اسلحه بود. در واقع بر اساس گزارشات اطلاعاتی، الگوی تغییر چهره مورد علاقه عیاش ، چهره یک شهرکنشین یهودی ارتودوکس یا حتی یک نیروی ذخیره ارتش اسرائیل بود. اگر وی میتوانست خود را به شکل نیروهای دشمنش دربیاورد دستکم مجوز حمل اسلحه را داشت و اگر همه چیز در نگاه اول عادی به نظر میرسید وی میتوانست از پست های ایست- بازرسی در حالی که تا دندان مسلح بود و کسی مزاحمش نمیشد، عبور کند.
پس از عملیات در منطقه «بیت لید» اعتبار اسطورهای عیاش در سرزمینهای فلسطینی نشین بسیار افزایش یافته بود؛ بسیاری از فلسطینیان ممکن بود عملیات علیه غیرنظامیان را قبیح بدانند اما کشتن سربازان یونیفرم پوش یهودی که همه از آن ها وحشت داشتند حتی از سوی افرادی که با حماس همفکر نبودند به عنوان امری مقدس تحسین میشد.
ماموران تعقیب کننده عیاش در شینبت، از محبوبیت افسانهای وی شگفتزده شده بودند. بر اساس یک داستان معروف که در سرزمینهای فلسطینی گفته میشد، عیاش توسط ماموران شینبت و نیروهای مخفی در خانهای امن نزدیک زادگاهش شناسایی شده بود اما پس از درگیری های شدید با ماموران اسرائیلی که ساعتها به طول انجامید، با امداد های غیر مادی در حالی که کماندوها و ماموران اسرائیلی بهتزده حضور داشتند ، توانستند بگریزند. کودکان در مدارس ابتدایی روستایی قسم میخوردند که با چشمان خود دیدهاند عیاش یکی از ماموران شینبت را با هفتتیر خود کشته است. به گفته یکی از افسران نیروی انتظامی در سفارت آمریکا در تلآویو، "عیاش برای فلسطینیان ساکن سرزمینهای فلسطینی همانند "بیب راث"، "جکی رابینسون"، "ادی مورفی" و پاپا نوئل بود که در یک جعبه کادویی هیجانانگیز پیچیده شده باشد."
اسطوره مهندس هر روز که وی کشته و یا دستگیر نمیشد، بزرگتر میشد. "میسر عیاش"، خواهرزن عیاش به خبرنگاران گفت: "آن ها میخواهند وی را بکشند اما وی نامرئی میشود و درست در کنار آن ها راه میرود." هرچه ماموران شینبت اعضای خانواده عیاش در روستای رافات را بیشتر درباره مخفیگاه وی تحت فشار قرار میدادند، سرنخهای مبهم بیشتری آشکار میشد؛ هرچه مردان و زنان بیشتری در اتاقهای بازجویی شینبت حضور مییافتند، این اسطوره بزرگتر میشد. هنگامی که ماموران شینبت برای عملیات شناسایی به سوی شهرها و روستاهای کرانه باختری میرفتند، به طور مداوم مورد حملات لفظی حتی از سوی کودکان قرار میگرفتند که هیچ کس هرگز قادر به یافتن مهندس نخواهد بود زیرا وی یک روح و یک قهرمان است. اما آن چه که بسیاری از افراد شینبت و در واقع جامعه عملیاتی ویژه اسرائیل را عصبانی میکرد این حقیقت بود که با موفقیتهای کمی که آن ها در تعقیب عیاش بدست آورده بودند، مهندس به یک معبود تبدیل شده بود. یحیی عیاش تنها یک فراری نبود، وی یک قهرمان ملی بود. ترانههای مردمی درباره وی نوشته میشد، والدین فرزندان اول خود را یحیی مینامیدند و زنان رومیزیهایشان را با تصویر وی گلدوزی میکردند. یحیی عیاش به نمونه فلسطینی یک ستاره موسیقی راک، یک قهرمان ورزشی و یک رهبر ملی تبدیل شده بود. وی به عنوان یک معمای دستنیافتنی دیده میشد که از زندگی بزرگتر و از ستودهترین سرویس اطلاعاتی منطقه قویتر بود. بدتر از همه این که داستان مردی اسطورهای که شینبت و موساد را به زانو درآورده بود در کنار پوستر تبلیغاتی برای افرادی که آماده شهادت بودند، نوشته میشد.
سربازان، جاسوسان و افراد پلیس اسرائیلی که به دنبال دستگیری یحیی عیاش بودند از شنیدن داستانهایی که درباره این اسطوره از زبان مردم میشنیدند، عصبانی میشدند اما دست از تلاش برنمیداشتند. زمان برای آن ها به سرعت میگذشت. بسیاری از سربازان و جاسوسانی که به دنبال عیاش بودند، از نظر جسمی و روحی بسیار خسته میشدند، این مرحله ی تاریخی خطرناکی بود که در محافل شینبت درباره آن به ندرت صحبت میشود. جستجو به دنبال هدفی نامشخص ، مردانی را که با ارادهشان و قدرت کافئین قهوههایشان نیرو میگرفتند، از پا انداخت. سردرگمی ماموران اسرائیلی خصوصا آن هایی که در این تعقیب کهنهکار شده بودند را به دلیل عدم موفقیتشان در دستگیری عیاش نمیتوان با کلمات بیان کرد.
پایان متن/