به گزارش مشرق ، ویژه برنامه «عصر» به مناسبت سومین سالگرد شهادت سردار حسین همدانی برگزار شد. نادر طالب زاده در این برنامه میزبان حسین بهزاد و گلعلی بابایی دو پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس بود.
گلعلی بابایی در ابتدای سخنان خود در این برنامه، ضمن اشاره به ویژگیهای برجسته سردار شهید همدانی گفت: ویژگی بسیار مهمی که در شهید همدانی وجود داشت و ایشان را از بسیاری از فرماندهان متفاوت میکرد، چند بعدنگری ایشان بود. ایشان ضمن این که یک فرمانده نظامی مقتدر بود، به مانند یک مدیر بسیار قوی فرهنگی نیز عمل میکرد. دید ایشان به بسیاری از فعالیتها همهجانبه بود. بدین معنی که اگر قرار بود در تشکیلات ایشان اتفاقی بیفتد، علاوه بر توجه به بعد نظامی آن، به مسائل پیرامونی آن نیز توجه میکرد. شاید به همین دلیل بود که بعد از اتمام جنگ، ایشان در جهت نگهداری اسناد جنگ و بازپخش آن در جامعه پیشقدم شد. زمانی که ایشان رئیس سپاه تهران شد، اتفاقات بسیار مثبت فرهنگی رخ داد که بسیاری از این اقدامات، با مشورت با بسیاری از عناصر فرهنگی کشور انجام شد. ایشان احترام بسیار زیادی برای چهرههای فرهنگی کشور قائل بود و قابلیتهای آنان را ستایش میکرد.
وی ادامه داد: دقت کنید که ایشان بسیار آدمشناس بود و خیلی از کسانی که در حوزه فرهنگی شناخته شده نبودند را دعوت به همکاری میکردند چرا که اعتقاد داشتند آن افراد میتوانند در حوزه فرهنگ دفاع مقدس و بازنشر آن کمک کنند. به نظرم به همین دلیل بود که وقتی ایشان به سوریه نیز رفت، برکات بسیار زیادی را با خود به همراه داشت. خاطرم هست برای نوشتن کتاب زندگینامه ایشان در سوریه، تحقیقاتی میدانی در سوریه داشتم و به آن کشور سفر کردم. جالب است بدانید که ردپای حضور ایشان در بسیاری از شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ وجود داشت. تقریبا میتوان گفت که در تمام این بخشها، هم اثر نظامی حضور ایشان وجود داشت و هم کارهای فرهنگی ایشان مشهود بود. البته این ویژگی در اکثر فرماندهان ما وجود دارد که باید زمینه ظهور و بروز آن فراهم گردد. این زمینه به خوبی برای شهید همدانی فراهم شد.
در ادامه این برنامه، حسین بهزاد صحبت کرد و ضمن مروری بر کتابهای نوشته شده در حضور شهید همدانی، گفت: ماجرا از آنجا آغاز شد که بنده همراه با آقای بابایی، نوشتن کتابی را مبنی بر کارنامه عملیاتی لشگر 27 محمد رسولالله آغاز کردیم. این کتاب قرار بود که از بهمن 1360 آغاز شده و تا پایان جنگ ادامه داشته باشد و تاریخ شفاهی این ایام را بازگو نماید. در ابتدا فکر میکردیم که لشگر 27 در چند عملیات حضور داشته است و یک کتاب 700-800 صفحهای نوشته خواهد شد اما وقتی وارد کار شدیم، دیدیم که یک دوره 5 ماهه از فعالیت لشگر 27 که شهید همدانی نیز در آن حضور داشت، 800 صفحه شد. جالب است بدانید که در نوشتن همین کتاب، برای اولین بار صدای سردار همدانی را در پشت بیسیم شنیدم. ماجرا از این قرار بود که عراقیها در طی عملیاتی به مناطقی از ایران نفوذ کرده و پیشروی بسیار زیادی انجام میدهند. در حین عملیات، فرمانده گردان حبیب، ماجرای پیشروی گسترده عراقیها را با نگرانی به اطلاع فرماندهی کل میرساند و ایشان نیز در پاسخ به ایشان میگوید که «خونسرد باش، من هماکنون یکی از شیران احمد (احمد متوسلیان) را برایت میفرستم. او را با معرف همدانی صدا بزن». بنابراین اینگونه بود که برای اولین بار، صدای شهید همدانی را در 16 اردیبهشت 61 و در جریان آن عملیات شنیدم. حال جالب است که یک ساعت بعد، حاج احمد متوسلیان، در پشت بیسیم از کم و کیف درگیری از شهید همدانی میپرسد و ایشان نیز میگوید که دشمن را تارومار کردیم، خاکریز را پس گرفتیم و تمام نیروها در آمادگی کامل به سر میبرند.
حسین بهزاد به ماجرای اولین دیدار خود با سردار همدانی اشاره کرد و گفت: وقتی این صوتها را برای نوشتن کتاب میشنیدم، لیستی از کسانی که باید با آنان مصاحبه بگیرم را آماده کردم که نفر دوم لیست شهید همدانی بود. درخواست ملاقات با ایشان را داشتیم اما متوجه شدیم که ایشان در ماموریت خارج از کشور هستند. بنابراین مدتی صبر کردیم تا اولین دیدار فراهم شد. ایشان در همان دیدار گفت که کتاب اول شما را خواندم و فکر میکنم که در آن در حق همدانیهای لشگر 27 جفا شد و بنابراین بهتر است که جلدهای بعدی را بنویسید. از همان دیدار ایشان دل ما را به دست گرفت و به نوعی شیفته ایشان شدیم. دو کتاب بعدی با همین محوریت آغاز شد. کتاب اول با عنوان «تکلیف است برادر» در 10 فصل نوشته شد و ماجراهای شهید شهبازی و سردار همدانی در لشگر 27 بیان شد و ماجرا به ابتدای تاسیس این لشگر در همدان ختم شد. خاطرم هست که در زمستان سال 87، ایشان من را صدا زد و گفت که به نظرم دیگر وقتش است که راجع به رزمندگان لشگر 27 در همدان صحبت کنیم. بنابراین کتاب بعدی را با عنوان «مهتاب خین» از بهمن 87 تا اردیبهشت 89 نوشتیم. این کتاب شامل خاطرات شفاهی سردار همدانی بود.
این نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس بیان داشت: بعد از نوشتن کتاب «مهتاب خین»، چند وقتی کار متوقف شده بود تا در نهایت کار بعدی را آغاز کردیم. در این پروژه قرار بود که مابقی خاطرات شفاهی سردار همدانی را تبدیل به کتاب کنیم. بر همین اساس 90 جلسه با ایشان داشتیم و ایشان صحبت میکرد و ما سوال میپرسیدیم. همیشه در تاریخ شفاهی گفته میشود که زمانی جواب خوب میشنوید که بتوانید سوال خوب و دقیق را بپرسید. بنابراین هر 1 ساعت از صحبتهای ایشان، 3 شبانهروز از من وقت میگرفت تا بتوانم تاریخ را مطالعه کنم و با آن آشنا شوم. در پایان این 90 جلسه، ما توانستیم تاریخ شفاهی از خرداد 1361 تا پاییز 1364 را دریافت نماییم و تنها 3 سال تا پایان جنگ مانده بود که شهید همدانی به شهادت رسید. بعد از شهادت ایشان، دوستان از ما خواستند تا زندگینامهای از ایشان را دربیاوریم که آقای گلعلی بابایی زحمت آن را کشید. ایشان برشهایی از همان دو کتاب قبلی را به همراه این 90 جلسه تنظیم کرد و کتاب «پیغام ماهیها» را نوشت که در روز 40 ام شهید سردار همدانی رونمایی شد. آن کتاب بسیار مورد توجه واقع شد و حتی در جشنواره کتاب سال و چند جشنواره دیگر مورد تقدیر قرار گرفت. با این حال، غم بزرگ بعد از شهادت ایشان برای من ماند چرا که ما فقط تا پاییز 64 را داشتیم و نوشتن خاطرات شفاهی 3 سال پایانی جنگ ناتمام ماند و به نوعی دیدار ما با ایشان به قیامت افتاد. دقت کنید که موضوع بسیار مهم، بیان خاطرات شفاهی انقلاب و جنگ است. مقام معظم رهبری نیز چندین بار این موضوع را به فرماندهان گوشزد کردهاند و گفتهاند که فرماندهانی که قلم دارند خود بنویسند و کسانی هم که قلم ندارند از اهالی قلم متعهد کمک بگیرند و خاطرات شفاهی را بنویسند. خود شهید همدانی نیز اعتقاد داشت که قلم باید برای شهدا کار کند.
در ادامه، گلعلی بابایی به ماجرای ترجمه زندگینامه شهید همدانی به زبان انگلیسی و سرنوشت عجیب آن اشاره کرد و گفت: ما سال گذشته در نمایشگاه کتاب فرانکفورت که یکی از معتبرترین نمایشگاههای کتاب در دنیا است، حضور داشتیم. یکی از اصلیترین کارها در چنین نمایشگاهها، تبادلات بین مولفین و ناشرین کتابها و توافق بین آنان برای ترجمه آثار است. در همین راستا، چندین ناشر برای ترجمه کتاب پیغام ماهیها آمدند و خواهان قرارداد ترجمه و نشر شدند. از این میان، یکی از کسانی که مراجعه کرد، یک ناشر ایتالیایی بود که برای این کار پیش قدم شد و مترجم آورد و کار صورت گرفت. امسال در حالی که وقت آن بود که قرارداد نشر به امضا برسد و کتاب ترجمه شده منتشر بشود، به دلایلی کار ناتمام ماند. این موضوع در حالی بود که کار ترجمه شده به دست ناشر ایتالیایی نیز رسیده بود اما به دلیل یک کجسلیقگی ناتمام ماند. به نظرم برای این کار باید یک سازوکار درست و حسابی شکل بگیرد. حتی دیدید که حضرت آقا در شب خاطره نیز موضوع نهضت ترجمه را مطرح کردند و اشاره کردند که گفتمان انقلاب باید به خارج از مرزها برود.
وی به یک نشست تخصصی بسیار مهم در شبکه الجزیره پیرامون کتاب «پیغام ماهیها» اشاره کرد و گفت: خاطرم هست که چند وقت پیش شبکه الجزیره یک جلسه نقد و بررسی را پیرامون این کتاب برگزار کرد. یک کارشناس در استودیو حضور داشت، یک کارشناس در لندن و یک کارشناس از بیروت ارتباط تصویری داشت. موضوع جلسه این بود که این کتاب به سرکوب و کوچک شمردن مردم سوریه پرداخته است و در آن مردم سوریه کماهمیت جلوه داده شدهاند. دقت کنید که دشمن این کتاب را مهم تلقی کرده و حرفش را به خود گرفته است. با این وجود، مسئولان ما به جای آن که از این موضوع یک برگ برنده بسازند، به ما گفتند که شما چرا این حرف را زدهاید؟ توجه کنید که ممکن است گاهی اوقات، دشمن حرفی را بزند که به نفع ما است و ما باید از آن استفاده کنیم. سردار همدانی، هر کاری که میخواست انجام بدهد، به یک کار فرهنگی نیز فکر میکرد. خاطرم هست که در اردوی شعبانیه که یک اردوی صرفا نظامی بود، سردار همدانی گفتند که آقای سپهر بیاید و برای بچهها شعر بخواند تا حال و هوای بچهها کمی عوض شود.
حسین بهزاد در ادامه صحبتهای گلعلی بابایی گفت: پنتاگون در دهه 90 میلادی یک پروژهای را تعریف میکند که در آن کارگروهی ماموریت دارند برای نوشتن کتابهایی با موضوع قواعد نبردهای مدرن در قرن بیستم اقدام نمایند. به همین منظور، این کارگروه به سراغ نبرد ایران و عراق میرود و ضمن گفتگو با بسیاری از فرماندهان عراقی، خاطرات آنان را جمع میکند. اکنون این کتاب در دو جلد و در مهمترین دانشگاه نظامی آمریکا تدریس میشود. دقت کنید که آنان نشستهاند و قدم به قدم تمام عملیاتهای جنگ ایران و عراق را جمعآوری کردند. حال در مقابل، آیا ما به نوشتن خاطرات شفاهی فرماندهان و سرداران ایرانی جنگ اقدام کردهایم؟ اکنون آمریکا از قدم به قدم نبردهای ما خبر دارد اما ما از یک عملیات، گزارش هم نداریم. مثلا تا همین چند سال پیش، عبدالرشید، فرمانده عراقی زنده بود اما هیچ کس از ایران به سراغ او نرفت تا اطلاعاتش را جمع کند با این حال خارجیها رفتند و این کار را انجام دادند. در مورد ترجمه کتاب پیغام ماهیها و ترجمه آن توسط ناشر ایتالیایی، آقای بابایی ملاحظاتی دارند اما من این ملاحظات را ندارم و میگویم که آقایان کار به دست جوری این قضیه را آینه به آینه رد کردند که حتی آقای بابایی هم متوجه نشد که قضیه چگونه پایان یافته است.