گروه فرهنگ و هنر مشرق - «درنگی در نجف» یک سفرنامه است؛ به قلم یکی از نویسندگان دفاع مقدس با نام جواد کلاته عربی که سفر دو هفته ای اش به عراق و حضور در جمع زائران اربعین را نوشته و در طول 5 ماه آن را بازنویسی کرده.
کلاته عربی بنای کارش را بر روایت صادقانه قرار داده و بخش های مختلف کارش را هم در مقدمه کتاب، به خوبی و با جرئیات شرح داده است.
«درنگی در نجف» هم قلم مناسبی دارد و هم قطع مناسبی. قیمتش هم در این آشفته بازار کتاب، مناسب است. (فقط12000 تومان) می ماند طراحی و صفحه آرایی و کتاب سازی اش که اتفاقا از این نظر هم کتاب خوبی از آب در آمده.
عکس های رنگی در لابلای کتاب به کمک پانویس ها آمده و تصویر واضح و قابل باوری را از زیارت اربعین و حاشیه هایش برای مخاطب ساخته است.
بخشی از این کتاب را بخوانیم:
جمعه، ۲۹ آبان ۱۳۹۴
ساعت از شش گذشته بود که رسیدیم مضیف. شام را گرفتیم و رفتیم بالا. همین که نشستیم سرسفره، سجاد گفت: «زودتر شامتونو بخورید که از امشب باید بریم موکب. غیر از چند نفری که برای کار آشپزخونه انتخاب شدن، بقیه برادرا وسایلشونو بردارن و برن پایین.»
چند ماشین آماده کرده بودند که ما را ببرند موکب. هم زمان با ما که در سوله کار می کردیم، تعداد بیشتری از بچه ها مشغول برپاکردن چادرهای موکب بودند.
موکب در شارع علی بن ابی طالب بود و فاصله زیادی با مضیف نداشت. ده دقیقه با ماشین و بیست تا بیست و پنج دقیقه پیاده راه بود. شارع علی بن ابی طالب علیه السلام درست از مقابل شارع امام صادق در آن سوی میدان النفق شروع می شد و تا چهارراه و پل «ثورة العشرین» ادامه داشت. اگر شارع علی بن ابی طالب را بعد از چهارراه، مستقیم ادامه بدهیم، می خورد به شارع الکوفه و بعد، شهر کوفه. اگر هم از چهارراه به سمت چپ بپیچیم، می رویم سمت کربلا: همان مسیر معروف پیاده روی اربعین.
دو چادر هفتاد متری یک طرف موکب و یک چادر دیگر چند متر آن طرف تر برپا شده بود. فاصله بینشان را هم یک چادر بزرگ دویست متری پر کرده بود. برای اسکان ما دو کانکس بزرگ آورده بودند، هریک از این کانکسها دو قسمت داشت، با ظرفیت ده نفر. من و محمد نبی زاده و حسن غلامی، جابر بیگی و پدرش، مهدی و مجتبی با فردین و رسول رفتیم داخل یکی از کانکس ها. به هرنفرمان یک بالش و دو پتو تحویل دادند. در دو ردیف پنج تایی جایمان را پهن کردیم و کوله و وسایل دیگرمان را هم وسط این دو ردیف چیدیم.
گفتند هرگروه باید برای گرفتن غذا و کارهای دیگر، یک سرگروه داشته باشد. محمد خودش داوطلب شد که سرگروه ما باشد. پتوها را گرفت و پاسپورت هایمان را تحویل داد به آقای قیصری، دستیار حاج علی ابراهیمی. این دو نفر و آقای دیگری به نام محسن رضایی نسب ، جزو همان گروه دو نفره ای بودند که دیشب در مضیف به جمع ما اضافه شدند. از ساعت چهارونیم صبح که از خواب بیدار شده بودم، هنوز ننشسته بودم زمین. خیلی زود خوابم برد. وقت خواب شش نفر شدیم.
همین برش از کتاب می تواند به خوبی نکته سنجی سفرنامه نویس و بیان جزئیات از سوی او را نشان دهد.
علاقمندان برای تهیه کتاب «درنگی در نجف» می توانند با تلفن های 66964069 و 66964071 تماس گرفته و به سوی کتابفروشی های منتخب راهنمایی شوند.