گروه فرهنگ و هنر مشرق - آیین پیادهروی اربعین در سالهای اخیر دستمایه خاطرهنگاریها و سفرنامهنویسیهای بسیاری قرار گرفته اما شاید کمتر کتابی به این حرکت عظیم به عنوان موجودیتی بیبدیل برای خلق داستان نگاه کرده باشد؛ خلأیی که رمان تازهچاپ «ستون ۱۴۵۳» توسط انتشارات جمکران، انصافا به خوبی از پس پر کردن آن برآمده است؛ آن هم با قلم نویسندهای که رویکردی منحصربه فرد به تاریخ دارد.
دکترای تاریخ تشیع دارد اما اغلب او را با ادبیات کودک و نوجوان میشناسند. به تاریخ اسلام سفر میکند اما رهاورد سفرش در زمان، پاسخ به مسائل روز جامعه کنونی است. علتی که شاید ساختار رفت و برگشتی روایت او را در دو اثر آخرش، «چابکسوار» و «ستون ۱۴۵۳» توضیح دهد. «مسلم ناصری»، به تاریخ به عنوان ماده خام داستانپردازی نگاه میکند و این نگرش تنها به پشتوانه، اطلاعات گسترده تاریخی و پژوهشهای دستاول شخصی داستاننویس، پذیرفتنی میشود. هرچند تخیل، خمیرمایهی داستاننویسی است اما در گونهی رمان و داستان تاریخی، هر نویسنده و متعاقبا خوانندهای، با چالش میزان سازگاری تخیل و واقعیت روبرو میگردد.
در رمان «ستون ۱۴۵۳» این چالش ضرب در دو میشود! چرا که روایت از یک سو به سمت تاریخ کشیده میشود و از سوی دیگر، به سمت واقعیتی کنونی و همگانی که خواننده از نزدیک آن را تجربه یا دستکم تماشا کرده است. شاید به همین علت باشد که راوی فقید یادداشتهای روزانه این رمان هم در فضای خیالی یا حتی مالیخولیایی، مدام میان راهپیمایی اربعین و گذشتهای در ۱۴ قرن پیش، پس و پیش میشود و به مرور، زمان و حتی مکان خودش را هم گم میکند.
«دو برادر نگاهی به هم میکنند. گویی میل ندارند چیزی بگویند. گوشیام را درمیآورم و میگویم: «شاید بتوانم با او تماس بگیرم تا زودتر پیدایش کنیم.» وقتی صفحه گوشی را روشن میکنم خم میشوند و با ترس به آن زل میزنند. از آنها شماره میخواهم که عقب عقب میروند و متوجه میشوم که نه تنها از حرفهای من چیزی نمیفهمند بلکه ترسیدهاند...»
راوی، نویسندهای است که تاریخ را خوب میشناسد. درس طلبگی خوانده اما از رفتارهای برخی مبلغان ملبس، دل خوشی ندارد. راوی، مثل مسلم ناصری در کتاب «باغ طوطی»، در روزمرهنویسیهایش از پیادهروی اربعین، مسئله ایرانی-عربی را از عمق تاریخ اسلام و در گستره جغرافیایی عراق تا ایران، «مسئله» میداند و در خلال داستان، ضمن طرح این مسئله، از آن عبور میکند؛ از برخی رفتارها گلایه دارد و از بعضی چیزها به شوق و اضطراب میآید و نفس بند میرود. «هرگز فکر نمیکردم سفری به قرن نخست هجری داشته باشم. چشمانم را میبندم. با ناباوری میپرسم: «شما پسران اثیب هستید؟!»
رمان «ستون ۱۴۵۳» علاوه بر کشش پر تخیل داستانی، نمونهی موفقی از مسئلهشناسی در رویکرد به تاریخ است. برای خوانندهای که به دنبال درک معنا و حس پیادهروی اربعین است، بدون شک میل راوی این کتاب به کنجکاوی در گوشه و کنار کوچههای هزارساله نجف، تفحص در برش کوتاهی از زندگی دو شخصیت در دوران خلافت امیرالمومنین (ع) و مفصل قرار دادن واقعهای سترگ که شخصیتهایی را از پیش و پس از عاشورا و از صحراهای یمن تا بیابانهای قم به هم میرساند، جذاب و دنبالکردنی است حتی اگر بپذیریم که داستان، به مقدار بیشتری تعلیق و ارضای حس جستوجوگری مخاطب نیاز دارد.
شخصیت تودرتو و انزواطلب راوی در عین کنجکاویاش در جزئیات، آن هم در چنین روایتی که بیشتر در گونه سورئال و جریان سیال ذهن جای دارد تا رئال، حاوی فرصتهای بزرگتری را برای خلق رمانی ویژه در نوع خود است اما ناصری ترجیح میدهد نیمه اول داستان را عمدتا به همجوشی شخصیت داستانش با جهان بیرون اختصاص دهد و در نیمه دوم، درست مثل مردِ روی طرح جلد کتاب که درونش کاروانهایی از عمق تاریخ تاکنون در جهت مخالفی در حرکتند، خواننده را غرق در جهان درونی قهرمانش کند؛ جهانی که پر از تاریخ است و در عین حال با چیزی بیشتر از واقعنگاری به روش تاریخنویسان پر شده است؛ با خیالی مملو از مصیبتی بزرگ که زمان و مکان را درنوردیده و در نهایت سرنوشت شخصیت اصلی را نیز به شکلی غیر منتظره رقم میزند.
*فاطمه ترکاشوند