به گزارش مشرق، «محمد ایمانی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
۱- از سیزده آبان ۱۳۴۳ تا سیزده آبان ۱۳۹۷، پنجاه و چهار سال فاصله است. مأموران رژیم شاه در این روز، امام خمینی را بهخاطر اعتراض به کاپیتولاسیون دستگیر و به دستور آمریکا به ترکیه تبعید کردند. اما دومینوی شکستهای آمریکا از همان روز به حرکت درآمده است. آمریکا یک دهه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ خود را فعال مایشاء میانگاشت و به همین دلیل درصدد برآمد برای مصونیت تمام عیار اتباع خود در ایران، کاپیتولاسیون را تحمیل کند. رژیم شاه با اطلاع از اینکه آیتالله خمینی بنا دارد علیه واگذاری کاپیتولاسیون سخنرانی کند، پیغام قابل تاملی به امام دادند که سند ارتجاع و انحطاط رژیم است: «آمریکا از نظر قدرت در موقعیتی است که هرگونه حمله به آن، به مراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است. آیتالله خمینی اگر این روزها بنا دارند نطقی ایراد کنند باید خیلی مواظب باشند که به دولت آمریکا برخوردی نداشته باشد که خیلی خطرناک است و با عکسالعمل تند و شدید آنان مواجه خواهد شد. دیگر هرچه بگویند، حتی حمله به شاه، چندان مهم نیست»!
۲- حضرت امام در سخنرانی تاریخی که به تبعید ایشان در روز ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه انجامید، به پیغام رژیم بیاعتنایی کردند و فرمودند «قانونی را به مجلس بردند که در آن تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان با کارمندان اداریشان، با خدمهشان از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند. چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، از او مؤاخذه میکنند؛ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، مؤاخذه میکنند. چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچکس حق تعرض ندارد. آقا من اعلام خطر میکنم،ای ارتش ایران من اعلام خطر میکنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر میکنم».
۳- پانزده سال بعد، در حالی که هنوز ۹ ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود، روز ۱۳ آبان، رویداد مهم دیگری را در خود نهفته داشت؛ تسخیر سفارت آمریکا که شدیدتر از ۲۵ ساله قبل از انقلاب، کانون مداخله و خرابکاری علیه ملت ایران شده بود. پناه دادن و عدم استرداد شاه، حمایت از گروهکها برای براندازی و عملیات نافرجام طبس و همچنین سابقه انجام کودتا پس از نهضت ملی شدن نفت، همگی این اتفاق نظر را به وجود آورده بود که هر چند دیکتاتور دست نشانده ساقط شده، اما کانون اصلی تداوم استبداد، همچنان مشغول شرارت علیه انقلاب است. هنگامی که لانه جاسوسی به تسخیر دانشجویان پیرو خط امام در آمد، حضرت امام اقدام آنها را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول ارزیابی کردند. انتشار تدریجی دهها جلد اسناد مداخله و خیانت و جنایت، بههنگام بودن این اقدام را تایید کرد. تسخیر لانه جاسوسی واکنش حداقلی یک ملت به ۳۸ سال ظلم و تحمیل و شرارت آمریکا بود. هر چند جاسوسان با اغماض آزاد شدند اما آمریکا به تعهدات قرارداد الجزایر عمل نکرد.
۴- سیزده آبان، «نشانگر»ی دقیق در «نمودار» تقابل آمریکا با ایران است. در این ۵۴ سال هر چه پرونده ناکامیهای آمریکا قطورتر شده، ملت ایران قدرتمندتر شده و عمق راهبردی و حوزههای پیروزی خود را در چهارگوشه منطقه وسعت بخشیده است. عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن هر کدام، نقطه عطفی در این نمودار بزرگ است. به یک معنا آغاز شکست سطوت و هیبت ابرقدرتی آمریکا، تسخیر لانه جاسوسی بود. اگر تعریف «قدرت» را امکان پیشبرد اراده با وجود موانع بدانیم، باید پرسید جمهوری اسلامی ۴۰ سال قبل کجا بود و الان کجاست، و آمریکا کجا بود و الان کجا ایستاده است؟
۵- آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵ میلادی) یکی از دو ابرقدرت پیروز بود که کوشید غرب آسیا را قبضه کند. ایالات متحده ۴۵ سال بعد، با فروپاشی شوروی و بلوک شرق، احساس کرد ابرقدرت علیالاطلاق دنیاست. بنابراین در کمتر از یک دهه بنا را بر تاجگذاری برای اعلام پادشاهی دنیا گذاشت و به افغانستان و سپس عراق حمله کرد تا نقشه «خاورمیانه جدید» را روی زمین پیاده کند. اما این نقشه با وجود موفقیتهای اولیه پیش نرفت، بلکه تحولات، ۱۸۰ درجه خلاف مقاصد آمریکا نقش بست و کاخ سفید را چنان از ابهت انداخت که نوکرانی مثل وزیرخارجه مقبور عربستان (سعود الفیصل) آمریکا را بهخاطر شکست فاجعهبار و «تقدیم عراق به ایران در سینی طلایی» شماتت کردند. آمریکا در این جنگ ۷هزار میلیارد دلار خسارت دید. این خسارت، به بدهکاری ۲۱ هزار میلیارد دلاری دولت آمریکا ختم شده است.
۶- آیا این زنجیره شکستها اتفاقی است؟ اگر انقلاب اسلامی نبود، چنان شکستهایی رقم میخورد؟ در حالی که حتی روسها در اثر انقلابهای رنگی در اقمار خود و حتی در مسکو، منفعل بودند، آیا میتوان جز ایران را عامل تعیینکننده در مغلوبه شدن «جنگ جهانی چهارم» (استراتژی صهیونیسم مسیحی) قلمداد کرد؟ چه کسی نگذاشت عراق و سوریه و لبنان و فلسطین از حلقوم آمریکا و اسرائیل پایین برود؟ چگونه است که آمریکاییها مجبور میشوند کنسولگری خود را در بصره تعطیل کنند و دزدکی به بغداد سفر کنند اما - به رغم میل آلسعود و آل یهود و آمریکاییها- ۲۰ میلیون دلداده امام حسین علیهالسلام، مانور خیرهکننده اقتدار و امنیت را از نجف تا کربلا برگزار میکنند؟ شاخص برای سنجش جابهجایی معادلات قدرت، از این روشنتر؟
۷- شکاف عمیق میان روند تحولات و انتظارات آمریکا، رو به تزاید آمده است. آمریکا بر اساس روحیه فرعونی، به کمتر از سلطه و غارت وکاپیتولاسیون راضی نیست -چنانکه رژیم عربستان را گاو شیرده مینامد- اما از سوی دیگر، هر روز ناتوانتر از قبل، رقابت جدیدی را میبازد. آخرین بار این ناکامی را در جنگ سوریه و شکست در تعیین پارلمان و دولت جدید عراق دیدیم. با این نگرش روندی، سادگی (یا اغواگری) بود اگر کسانی تلقی یا تلقین کردند که آمریکا با مذاکره و دادن برخی امتیازها از خر شیطان پایین میآید. او با استقلال و موجودیت ملت ایران مشکل دارد، همچنان که صِرف مستقل و مقتدر بودن ما، هیبت زورگویانه آمریکا را به هم میزند. صاحبان برخی نگرشهای ارتجاعی چند سال قبل، مقارن مذاکره گفتند تابلوهای معروف به «صداقت آمریکایی» را جمع کنید تا مذاکره پا بگیرد اما خباثت آمریکا پس از توافق در همان دولت اوباما عود کرد، چنانکه آقای روحانی اخیرا گفت «آمریکا از همان ابتدا به اجرای تعهداتش در برجام وفادار نماند. متعاقباً دولت فعلی آمریکا به بهانههای واهی با نقض تعهدات خود، از این توافق خارج شد».
۸- بالندگی انقلاب اسلامی به بستن منافذ نفوذ است و گرنه در نگاه راهبردی، تهدید نخ نمای تحریم، در چهار دهه گذشته، به فرصت پیشرفت تبدیل شده است. به یاد دارید جان هانا مقام آمریکایی ۲۸ مهر۸۸ در گفتوگو با لس آنجلس تایمز گفته بود «مطمئناً پیامی که از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون -که بین آنها افراد نزدیک به سران جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید هرچه شدیدتر اعمال شود؛ تحریم ضعیف یا تدریجی، فقط به رژیم امکان میدهد که خود را با وضعیت جدید تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن..». از این نظر، دولت ترامپ در حالی که میکوشید نقشه سوخته «تحریمهای فلجکننده» را احیا کند، با رفتار ۸ ماه گذشته عملا ظرفیت وارد کردن شوک را تخلیه و تا حدود زیادی ما را واکسینه کرد.
۹- آمریکاییها به ویژه در ۸ ماه گذشته به زعم باطل خود کوشیدند از تحریم به عنوان ابزار شوک و فلج کردن ایران استفاده کنند. اما در حالی که میخواستند ۱۳ آبان را اوج فشار روانی-تحریمی خود قرار دهند، اکنون عمده بار این فشار تخلیه شده و ملت و دولت ما، نگرانی تقریبا صفری نسبت به هدفگذاری آمریکا دارند. البته دولت و سایر دستگاهها مسئولیت دارند برای به صفر رساندن آثار تحریم (بلکه تبدیل تهدید به فرصت) بکوشند، چنانکه در دوران دفاع مقدس و پس از آن، تحریم را تبدیل به فرصتهای بزرگ سازندگی و رهایی از برخی وابستگیهای اقتصادی کردیم. در عین حال عملا نقشه اصلی دشمن شکست خورده است.
۱۰- بدعهدی و تحریم، ملت ما را متحدتر میکند؛ و این برخلاف راهبرد تقرقه است. هدف پروژه برجام از نگاه آمریکا و اروپا، فقط مهار برنامه هستهای ایران نبود بلکه از نگاه متوهم آنها، این فرآیند، آغازی برای ضعف ناشی از تفرقه و تغییر در رفتارهای راهبردی ایران بدل از تغییر ساختار بود. برخی تحلیل گران میگویند رویکرد طلبکارانهتر، دریدهتر و تهاجمیتر ترامپ، خلاف پروژه کلی غرب بود و برخی دیگر برآنند که به شهادت اعتراف نزدیکان ترامپ، تیم او آگاهانه استراتژی ارعاب را برای نشاندن حریف پای میز مذاکره و گرفتن امتیاز به اجرا گذاشت. نیکی هیلی اخیرا فاش کرد «در راستای سیاست مرد دیوانه، همواره ترامپ را تند مزاج، ترسناک و غیر قابل پیشبینی به تصویر میکشیدم. همین چین را واداشت تحریم علیه کره شمالی را در شورای امنیت بپذیرد». اما هر چه باشد، این رویکرد، رشتههای فریب را پنبه میکند.
۱۱- دو طیف سهل اندیش و ماموریت دار، زمانی نه چندان دور برای رونق بخشیدن به مذاکره و توافق با شیطان بزرگ، خباثت صهیونیستها را برجسته میکردند و میان آنها با آمریکا فاصله میگذاشتند. مدتی هم کوشیدند حساب اروپا را از آمریکا و اسرائیل جدا کنند. اما دست اروپا به ویژه با شرارتهای چند ماه اخیر (حمایت از گروهکهای تروریستی و جوسازی علیه دیپلماتهای دولت جمهوری اسلامی) رو شده است. آنها مجبورند در مقابل اعلام رسمی «بازگشت همه تحریمهای معلق شده در برجام»از سوی آمریکا، موضع عملی قاطع بگیرند اما به جای صاف کردن بدهیهای برجامی معوقه، اتهام افکنی و طلبکاری میکنند. بازگشت تحریمهای تعلیق شده در برجام، خبر جدیدی نیست اما آزمون روشنی را متوجه اروپا میکند.
۱۲- وزیران خارجه و دارایی آلمان، انگلیس و فرانسه در بیانیهای به همراه خانم موگرینی گفتهاند «ما عمیقا از بازگشت تحریمهای ایالات متحده به دلیل خروج آن از توافق متاسفیم». آنها حتی عهدشکنی آمریکا را محکوم هم نکردند و قطعنامه اعتراضی درباره نقض قطعنامه ۲۲۳۱ به شورای امنیت نبردند. طبق همین بیانیه، درباره کانال مالی ویژه مبادلات (مبادله نفت با کالا بدون پرداخت پول) نیز دغدغه مهم شان، تامین با ثبات نفت و گاز مورد نیاز و پایین نگاه داشتن قیمت است. به یاد داشته باشیم چند سال قبل به هنگام اختلاف روسیه و اوکراین درباره نرخ گاز صادراتی به اروپا و توقف صادرات، اروپاییها گفتند این اقدام وسط زمستان کشنده اروپا، آغاز جنگ جهانی سوم است! تامل برانگیز اینکه اروپا برای تامین همین احتیاج راهبردی خود، دو شرط «راهاندازی دفتر در تهران» (برای مقاصد ضدامنیتی) و «تصویب ملحقات FATF» را هم مطرح میکند. ما از تحریم هیچ دغدغهای نداریم بلکه آن را فرصتی برای تحرک بیشتر و گسیختن رشتههای وابستگی اقتصادی میدانیم. اما باید مراقب «فریب»، «نفوذ دشمن در لباس شریک» و «خنجر از پشت» بود و در نقشه دشمن برای خود تحریمی وارد نشد.