به گزارش مشرق، دونالد ترامپ، اندکی پس از رئیسجمهور شدن، در یکی از آن توییتهای معروفش نوشت: «بیرون یخبندان است، پس این گرمایش جهانی لامصب کجاست؟» حرف ترامپ اگرچه مسخرهبازی به نظر میآید، اما جمع شومی از دانشمندان برجستۀ راستگرا، با حمایت مالی شرکتهای بزرگ انرژی، سالهاست به طور سیستماتیک مخاطرات زیستمحیطی را با تردیدافکنی بیاهمیت جلوه میدهند. کتاب «تاجران تردید» برخی از لایههای این پروپاگاندای عظیم را کاویده است.
رابین مککی، گاردین — ریچل کارسون را عموماً یک قهرمان در عرصۀ محیطزیست میدانند، کارزارگری شجاع که با کتاب بهار ساکت۱ دربارۀ استفادۀ بیضابطه از آفتکُشها به جهان هشدار داد. ماجرای او، یک اتفاق موفق بود: داستان زنی که مسئلهای جدی را برجسته کرد (اینکه آفتکشِ دی.دی.تی در زنجیرۀ غذایی جمع شده و میلیونها پرنده و حیوان را میکشت) و به ممنوعیتِ جهانی استفاده از این مادۀ شیمیایی کمک کرد.
یا حداقل برداشت مرسوم از کارسون چنین است. اما امروزه با جستجوی مختصر اسم او در اینترنت، به نتیجهای غیرمنتظره میرسیم. بنا به روایت بسیاری از وبسایتها، کارسون (که بنا به گفتۀ همه خانمی دلپذیر و دوستداشتنی است) مرتکب قتلعام شده و بیشتر از نازیها آدم کشته است. این ادعای شگرف به خاطرِ کارزار او علیه دی.دی.تی است که ادعا میشود به مرگ بیشمار آفریقایی در اثر مالاریا منجر شده است.
وبسایتی که «مؤسسۀ کارآفرینی رقابتی» آن را راهاندازی کرده است میگوید: «میلیونها نفر در سراسر دنیا از اثرات دردناک و اغلب مرگبار مالاریا رنج میبرند چون یک فرد زنگ خطر نادرستی را به صدا درآورد». وبسایت دیگری از این هم جلوتر میرود: «آن فرد، ریچل کارسون است. پنجاه میلیون مُرده». وبسایت سوم مدعی است: «تلفات بیشتری نیز محتمل است». دیگران هم کارسون را با هیتلر یا استالین مقایسه میکنند.
اگر بنا به ارزیابی دستاوردهای کارسون باشد، این تجدیدنظر تاریخی بهواقع شوکهکننده است، و چنانکه مؤلفان تاجران تردید نوشتهاند، خطا نیز هست. علت ممنوعسازی دی.دی.تی فقط آن نبود که در زنجیرۀ غذایی انباشته میشد، بلکه پشهها نیز داشتند به آن مقاوم میشدند. این آفتکُش مدتها پیش از آنکه از تولید تجاری خارج شود، داشت فایدهاش را از دست میداد.
بیشتر بخوانید:
گزارشی که ترامپ آن را قبول ندارد
جای خالی دیدگاه متخصصان در پیوستن به توافق پاریس
پس این اهریمنسازی عصبی چه دلیلی دارد؟ چرا ناگهان اینهمه از کارسون بدگویی میشود؟ پاسخی که اورِسکیز و کانوی در این گزارشگری تحقیقی بسیار دقیق اما در عین حال جذاب میدهند، ساده است. راست افراطی در آمریکا،
بنا به روایت بسیاری از وبسایتها، کارسون مرتکب قتلعام شده و بیشتر از نازیها آدم کشته است. این ادعای شگرف به خاطرِ کارزار او علیه دی.دی.تی است
در تلاش خود برای تضمین ابدی بازار آزاد، اکنون مصمّم است که آرمان محیطزیستگرایی را نابود کند.
بنا به این جهانبینی مخدوش، محیطزیستگرایان هندوانههاییاند با صورت سبز و دل قرمز، که میخواهند مقررات تنظیمی (یا همان «شیب لغزنده به سمت سوسیالیسم») را بر استفاده از دخانیات، مواد شیمیایی مخرّب اُزُن و گازهای گلخانهای تحمیل کنند. و اورِسکیز و کانوی میگویند که در ماجرای اهریمنسازی از ریچل کارسون، هواداران بازار آزاد دریافتند که اگر بتوانید مردم را متقاعد کنید که یکی از مصداقهای مقررات تنظیمی موفق حکومت بهواقع موفق نبوده است (یعنی در حقیقت اشتباه بوده است)، میتوانید استدلال علیه مقررات تنظیمی را به طور کلی تقویت کنید.
اورِسکیز و کانوی میگویند هیولاسازی از اعتبار و شهرت کارسون نیز از همینجا ناشی میشود: نوعی اطلاعرسانی نادرست عامدانه که عیار گروهی از مؤسسات راست افراطی شده است که از کاسبوکارها و صندوقهای محافظهکار بودجه میگیرند و محفلی از دانشمندان راستگرا حامیشان هستند، دانشمندانی که معتقدند تهدید اقلیمی، ساخته و پرداختۀ پژوهشگران چپگرا و جزئی از یک طرح بزرگ برای گسترش کنترل حاکمیت روی زندگیهای ماست. اینها تبهکاران روایت تاجران تردید هستند؛ کتابی که در صفحاتش اسامی ثابتی دائماً مطرح میشوند: دانشمندانی از قبیل فرد سیتز، رابرت جسترو و بیل نیرنبرگ، همراه با مؤسساتی که این افراد و امثال آنها از طریقشان خدمات خود را تقدیم مجموعهای از صندوقها و مؤسسات راستگرا و هوادار بازار آزاد کردهاند، مثل همان مؤسسۀ کارآفرینی رقابتی که منبع همان زخمزبان ضد کارسون بود که پیشتر نقل کردم. این خروجیها وقتی هم از صنعت دخانیات پول نگیرند، از حمایت شرکتهای سوختهای فسیلی مانند اکسون بهرهمند میشوند.
در این کارزارها، یک استراتژی مشترک را میشود آشکارا دید: بیاعتبار کردن علم، گسترش سردرگمی و ترویج شک؛ یعنی همان تاکتیکهایی که برای مبارزه با طرحهای محدودسازی دخانیات در دهۀ ۱۹۷۰ مطرح شدند (که در آن زمان پیوند دخانیات با سرطان داشت بدیهی میشد)، و در نبردهای مقابله با باران اسیدی، نازک شدن لایۀ ازن و انتشار گازهای گلخانهای نیز اصلاح و استفاده شدهاند.
علم واقعی با برچسب «بنجل» رد میشود، و بهجای آن بازنماییهای نادرست عرضه میشوند. به این ترتیب، استدلال میشد که نهفقط دخانیات، بلکه عوامل متعددی عامل سرطاناند (گرچه در آن زمان صنعت دخانیات، به صورت خصوصی، تصدیق میکرد یک پیوند قاطع بین مصرف دخانیات و بیماریهای جدی وجود دارد). به همین صورت، تقصیر باران اسیدی هم گردن علت واقعیاش انداخته نمیشود (باران اسیدی حاصل
تاکتیکهای یک گروه کوچک از ایدئولوگهای جنگ سرد (گسترش شک و سردرگمی)، در سراسر آمریکا جواب دادهاند و اکنون از اقیانوس اطلس هم گذشتهاند
جانبی سوزاندن سوختهای فسیلی است)، بلکه به فورانهای آتشفشانی ربط داده میشود که همچنین گفته میشود علت نازک شدن لایۀ اوزون هم هستند.
در هر مورد، کارشناسان جلسات توجیهی برای روزنامهنگاران و سیاستمداران میگذاشتند، و ادعاهایشان هم بدون پشتوانۀ علمی توسط رسانههای خوش و خرّمی پذیرفته میشد که با کمال میل میخواستند این ایده را جا بیندازند که تفرقهای واقعی در جریان اصلی دانشمندان وجود دارد، در حالی که چنین تفرقهای در کار نبود. به طور خلاصه، ما به این سمت هدایت شدیم و در کمال خونسردی، حرفهای درآمده از دهان یک گروه کوچک و مصمّم از پروپاگاندیستهای راستگرا را بپذیریم که میدیدند نیازی نیست فشاری بیاورند تا در برایشان باز شود. چنانکه اورِسکیز و کانوی خاطرنشان میکنند: «بعید است کسی میان ما باشد که دنیایی را نپسندد که در آن باران اسیدی مسئلۀ مهمی نیست، سوراخ لایۀ ازن وجود ندارد، و گرمایش جهانی بیاهمیت است. چنین دنیایی به مراتب خوشایندتر از دنیایی است که واقعاً در آن به سر میبریم. شاید حتی دروغهای دلگرمکننده را به حقیقتهایی ترجیح بدهیم که چرتمان را پاره میکنند. و حقیقتهایی که قهرمانان روایت ما انکار میکنند فقط چرتمان را پاره نمیکنند. این حقیقتها از بیخ و بُن هولناکاند».
لذا تاکتیکهای یک گروه کوچک از ایدئولوگهای جنگ سرد (گسترش شک و سردرگمی)، در سراسر آمریکا جواب دادهاند و اکنون از اقیانوس اطلس هم گذشتهاند چنانکه مردم در هر دو جامعۀ ایالات متحده و بریتانیا بیش از همیشه دربارۀ حقیقت یک سلسله از مسائل علمی کلیدی (بهویژه گرمایش جهانی) سردرگماند، در حالی که دانشمندان بیش از پیش به دقت پژوهشهایشان اطمینان پیدا کردهاند.
هضم این پیام، از جهات مختلف، دشوار است؛ ولی تردیدی نیست که اورِسکیز و کانوی برای این کتاب برجستهشان و افشای نفوذ این ایدئولوگهای تیرگی و تاریکی، لایق تقدیر فراواناند. تاجران تردید (که یادداشتهای مفصلی دربارۀ همۀ منابعش دارد) هم صورتبندی روشن و تمیز و هم ضرباهنگ دقیقی دارد، و به نظرم مدعی جدی آن است که بهترین کتاب علمی سال شود.
اطلاعات کتابشناختی:
Oreskes, Naomi, and Erik M. Conway. Merchants of doubt: How a handful of scientists obscured the truth on issues from tobacco smoke to global warming. Bloomsbury Publishing USA, 2011
پینوشتها:
• این مطلب را رابین مککی نوشته است و در تاریخ ۸ آگوست ۲۰۱۰، با عنوان «Merchants of Doubt by Naomi Oreskes and Erik M Conway» در وبسایت گاردین منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ آن را با عنوان «گرمایش زمین؟ اینطورها هم نیست» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• رابین مککی (Robin McKie) دبیر بخش علم و تکنولوژی در گاردین است.
منبع: ترجمان