سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
شب انتخابات چادر نمیزنند
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-روز یکشنبه گذشته، اتفاق مبارکی در سپهر سیاست و تفکر عمومی رقم خورد؛ آقایان رئیسی، قالیباف، جلیلی و ضرغامی در چند دانشگاه در جمع دانشجویان و اساتید حضور پیدا کردند و به تبیین مسائل مهم کشور پرداختند که با استقبال هم مواجه شد. یکی از نیازهای مهم امروز، راه افتادن موج روشنگری و مطالبهگری آرمانهای انقلاب است.
این موج نباید به چند چهره خاص سیاسی محدود بماند؛ چه اینکه ظرفیتهای بزرگ پیشرفت و عدالت، و چالشها و مزاحمتها در مقابل این حرکت، ضرورت حضور اجتماعی و روشنگری را مضاعف میسازد. سفاهت در گفتار، و هنجارشکنی در رفتار، از سر و کول برخی سیاست بازان واداده بالا میرود. بیتالمال را حیف و میل میکنند، مردم را در قول و فعل محترم نمیشمارند و حداکثر پیاده نظام رای آوری خود میانگارند، با نظایر خود، حلقه و باند تشکیل میدهند، و با هر آنچه رنگ و بوی ایمان و اعتقاد دارد، عناد میورزند.
در حریم احکام الهی و ارزشهای انقلاب دست درازی میکنند و خطوط دفاعی عزت و امنیت و استقلال را آسیبپذیر میکنند. در این شرایط تکلیف چیست؟
2-«اَلا تَرَونَ. آیا نمیبینید؟». این سؤال مهمی است که امیرمومنان و امام حسین علیهما السلام خطاب به مدعیان انقلابیگری مطرح کردهاند. امیر مومنان در نامه 62 نهجالبلاغه به مردم مصر هنگامی که مالک را بر ولایت آنها گماشت، نوشت: «من مشتاق دیدار خداوندم و پاداش نیکوی او را انتظار میکشم. ولکننی آسی اَن یَلیَ امر هذه الامهًًْ سفهاؤها و فجارها فیتخذوا مال الله دولا وعباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا.
اما دریغم میآید که سرپرستی این امت به دست سفیهان و بدکاران آنان افتد، و مال خدا را میان خود دست به دست گردانند، و بندگان خدا را به بردگی بگیرند، و با صالحان بجنگند، و با فاسقان حزب تشکیل دهند». حضرت سپس فرمود «الا ترون الی اطرافکم قد انتقصت... آیا نمیبینید به مرزهایتان دست انداختهاند (قلمرو شما رو به نقصان است) و شهرهایتان را اشغال و سرزمینهایتان را تصرف میکنند، و شهرهایتان در جنگ فرو رفته است؟ خدا شما را بیامرزد؛ به سوی جنگ با دشمنانتان حرکت کنید، در خانه نمانید، که به ستم گرفتار شوید و به ذلت بازگشته، پستترین چیز نصیب شما گردد».
3- امیر مومنان (ع) همچنین در خطبه 34 به هنگام بسیج مردم برای جنگ با شامیان، دغدغه مشابهی را بیان کردند: «تُکادُونَ وَ لا تَکیدُونَ، وَ تُنْتَقَصُ اَطْرافُکُمْ فَلا تَمْتَعِضُونَ، لا یُنامُ عَنْکُمْ وَ اَنْتُمْ فی غَفْلَهًْ ساهُونَ. غُلِبَ وَاللّهِ الْمُتَخاذِلُونَ. برای شما نقشه طراحی میکنند و شما نقشه نمیکشید. قلمرو و شهرهایتان به تصرف دشمن می رود، به خشم نمیآیید. دیده دشمن بیدار است و شما در بیخبری هستید. به خدا قسم شکست خوردند آنان که یکدیگر را خوار ساختند». مشابه همین فرمایش از امام حسین(ع) است که فرمود «الا ترون اَنّ الحق لا یُعمَلُ به و انّ الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المومن فی لقاء الله محقّا. آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود و باطل، نهی نمیگردد؟! (در چنین شرایطی) مومن، باید و سزاوار است آرزومند ملاقات پروردگار (جان فشانی) باشد».
4- چهارده ماه دیگر، انتخابات مجلس برگزار میشود. اهمیت مجلس را میتوان در روند اتفاقات چند سال گذشته فهمید. اگر مجلس در تراز آرمان پیشرفت و عدالت باشد، برخی از ناکامیها و خسارتها پدید نمیآید. به یک معنا مجلس میتواند جلوتر و پیشروتر از دولت، خط شکن و خط اول دفاعی کشور باشد.
ما این تجربه را در ادوار مختلف مشاهده کردهایم. یکی از کارهای مهم اولین دوره مجلس شورای اسلامی، ایستادگی در برابر تحرکات منافقین و اعلام بیکفایتی بنی صدر بود. آن مجلس، به خط مقدم پاسداری از انقلاب و احیای دولت، در کوران تحرکات سازمان یافته منافقین و لیبرالها و تهاجم نیابتی ارتش صدام تبدیل شد.
5- رهبر انقلاب 16 خرداد 1395 در دیدار رئیسو نمایندگان مجلس فرمودند:
«اوّل انقلاب، آنوقتی که صحبت انتخاب رئیسجمهور بود و مدام نامزدهای مختلف مطرح میشدند، بنده و یک نفر دیگر از دوستانمان از تهران رفتیم قم خدمت امام... امام فرموده بودند که معمّمین مطرح نشوند، نامزد نشوند برای ریاستجمهوری؛ ما رفته بودیم با امام بحث کنیم، محاجّه کنیم که این منع را شما بردارید تا آقای بهشتی را ما مطرح کنیم؛ به نظر ما بهتر از همه، شهید بهشتی (رضواناللهتعالیعلیه) بود؛ یک قدری گفتیم و شنفتیم و ایشان یک چیزهایی گفت، ما یک چیزهایی گفتیم؛ بعد ایشان به ما گفتند شما بروید مجلس را نگه دارید؛ بروید دنبال مجلس؛ آنوقت هنوز انتخابات مجلس [برگزار] نشده بود؛ گفتند بروید سراغ مجلس، مجلس مهم است. توصیهشان به ما -به من و آن دوستمان- این [بود]؛ یعنی روی مسئله دولت اصرار نکنید؛ مجلس از نظر ایشان مهمتر از دولت و قوّه مجریّه بود».
6- طیف نیروهای انقلابی، متاسفانه اهتمام و تدبیر کافی نسبت به انتخابات مجلس دهم در زمستان 94 نداشتند و نتوانستند از ظرفیتهای خود استفاده کنند. حتی پس از انتخابات، در حفظ انسجام نمایندگان همسو اهتمام کافی صورت نگرفت.
جالب است به یاد بیاوریم مثلا در انتخابات تهران (با 30 نماینده که رقم مهمی است)، فاصله رای آقای حداد عادل با آقای عارف (نفر اول لیست امید) حدود 540 هزار رای بود؛ یعنی نتیجه انتخابات در تهران صرفا به خاطر 270 هزار رای واگذار شد؛ به خاطر همه کمکاریها و دلخوریها و عدم استفاده از ظرفیت ها.
اکنون یک سال مانده به انتخابات، یک دغدغه مهم وجود دارد و آن اینکه فراتر از بهروزرسانی تشکیلات، تشکلهای وفادار به انقلاب (جمنا، جبهه پایداری، حزب موتلفه، جمعیت رهپویان، حزب پیشرفت و عدالت، و...) در این ماهها و سال پر تلاطم کجای افکار عمومی بودهاند، و چه قدر به میدان آمده و موضع تبیینی دقیق و صریح گرفتهاند تا در انتخابات سال بعد، بخش مهمی از مسیر را طی کرده باشند؟
7- فراتر از مسئله انتخابات با همه اهمیتش، دهها چالش یا فرصت و ظرفیت عمل وجود دارد که حلقههای سیاسی ما کمتر میل یا توجه به ضرورت ورود و موضعگیری درباره آنها را دارند.
یعنی اگر موسم انتخابات نباشد، آیا نباید خبری از برخی تشکلهای منسوب به جبهه انقلاب بشنویم؟! اگر درباره مسائل مهم مردم و نظام حرف نداشته باشیم و صراحت و مطالبه به خرج ندهیم، اصلا به چه کار میآییم و چرا باید انتظار داشته باشیم مردم و نیروهای انقلابی در انتخابات متوجه ما شوند؟ چند نفر در مجموعه جبهه انقلاب درباره مشکلات عامه مردم و مسائل و فرصتهای امروز نظام به میدان میآیند و حرف میزنند؟ و آنها هم که موضع میگیرند، موضعشان چه قدر در یک شبکه رسانهای بههم پیوسته و عمومی پژواک پیدا میکند تا موج بسازد و تبدیل به گفتمان عمومی شود؟ ما مکلف هستیم برای اجرای درست فرمان امر به معروف و نهیازمنکر، «امت» (سازمان) تشکیل دهیم؛ مقدمه واجب، واجب است.
نباید سازماندهی، منحصر در مثلا انتخابات و به مثابه چادرهای نیم بندی باشد که فقط شب انتخابات برپا و فردای آن - پیروز بشویم یا نشویم- برچیده میشود. تشکیلات سیاسی موثر، چادر عشایری نیست که بشود فیالفور پهن کرد و نتیجه گرفت. منطقا باید مسیر طی شده در امر هماهنگی و سازماندهی آسیبشناسی شود اما باید توجه شود که اولا نباید به معنای نبش قبر دلخوریهای گذشته و تولید بنبست در همافزایی باشد و ثانیا ظرف آسیبشناسی، فضای رسانهای آلوده به اغیار و تبادل اتهام یا دلخوری در این فضا نیست.
8- فراتر از ضرورت تقریب و تفاهم میان گروهها برای حرکت جبههای، بسیاری از تشکلها، منفردا هم کم تحرک هستند؛ حتی با همان فهم خود که مثلا باید انقلابیتر موضع بگیرند یا مصلحتاندیشانهتر؛ سراغ حزباللهیها بروند یا طبقه متوسط. اصلا در عرصه افکار عمومی نیستند تا ببینیم اولویتبندیشان کدام است؛ ولو فُرادا.
بعضیها اگر بهانه اختلاف و گلاویز شدن در شب انتخابات نباشد، انگار ضرورت نمیدانند در مسئله دیگری ورود و اعلام موضع کنند! همین رخوت و کوتاهی در مقابل هجوم سازمانیافته و مغولوار جبهه ضدانقلاب در ادوار مختلف، موجب ریزش برخی جوانها در دامن شبهمارکسیستها و چپهای آمریکایی متظاهر به عدالتخواهی، حلقه انحرافی، شبهاصلاحطلبان رادیکال و... هر تابلوی دیگری شده که متقلبانه، نقاب مطالبهگری بر چهره زدهاند. آنگاه مجبور شدهایم بهجای تهاجم مستدل و قدرتمندانه به هریک از آن اضلاع یا قلب دشمن، منفعلانه از انقلاب و نظام و رهبری دفاع کنیم.
9- خداوند در آیه 46 سوره سبأ میفرماید «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهًْ أَن تَقُومُوا لِلهِ مَثْنَی وَفُرَادَی». جبههسازی بسیار مهم است. اما اولویتدارتر از آن، این است که هر فرد یا هر حلقه و تشکلی پای دفاع از ارزشهای انقلاب و رهبر شجاع و حکیمی بیاید که بهواسطه رزمندگان پا به رکاب و موقعیت شناس، با موفقیت به قلب راهبرد خاورمیانه جدید دشمن زده، پیش رفته و جنگ مهیب دشمن را مغلوبه کرده است. اگر اکنون در زمانه رو شدن دست لیبرالهای بیکفایت نتوان - یا حال نداشت- با مردم حرف زد، دیگر باید قید سیاستورزی را زد. آنها که خود را در این جهاد تبیین و صراحت و موضعگیری ناتوان میبینند یا صلاح نمیدانند به میدان بیایند، باید فاتحه سیاستورزی خود را بخوانند.
10- وقتی به فصل انتخابات برسیم و بخواهیم فهرست انتخاباتی تدارک کنیم، آیا فقط میخواهیم قدرت و مناصب را در اختیار بگیریم تا اغیار نباشند، یا برای تامین کرامتآمیز معاش و معاد مردم و پیشرفت معطوف به رشد فضایل اخلاقی و احکام اسلامی، نقشه و راهبرد و برنامه داریم؟ این پرسش مهمی است و سزاوار است جریان برای آن برنامهریزی کند، در غیر این صورت عدم ورود یا ورود در انتخابات، توفیر چندانی نمیکند. نکته بعدی، اهمیت زیرسازی افکارعمومی و تعمیق تحلیل و تفکر در میان عامه مردم است.
اگر بصیرت عمومی سر جایش باشد، اولا میتوان استانداردهای نامزدی و احراز صلاحیت را در تراز واقعی «منصبداری در جمهوری اسلامی ایران» بالا برد؛ ثانیا وقتی حداقلهای صلاحیت احراز شود، خیلی فرقی نمیکند چه کسی پیروز انتخابات میشود، مگر در میزان توانمندی و سرعت حرکت.
ثالثا، انتخابات با پیروزی نامزدها تمام نمیشود و مطالبه آرمانها آن قدر دقیق و قدرتمند میشود که منتخبان نتوانند از پاسخگویی طفره بروند یا به مردم دهنکجی کنند. سیاستورزی انقلابی، بهجای اینکه مقطعی، راکد، پرهزینه، کمبازده و اعتبارسوز باشد، باید حالت مداوم، جریانی، موثر و معتبر پیدا کند. این مدل، نیازمند کارهای زیرساختی در ابعاد «تشکیلاتی، شبکه رسانهای، حلقههای اندیشهورز و برنامهریز، کادرسازی، و نقادی دقیق» است.
11- برای موفقیت در انتخابات، یا باید به کارهای عوامفریبانه و کمزحمت که عادت معمول برخی حلقههای سیاسی قدرتزده است، رو کرد؛ و یا اینکه زحمت تلاش و خدمتگزاری و تدبیر مشکلات عمومی و بسیج ظرفیتهای معطل پیشرفت و عدالت را بهجان خرید. مومن به کار ماندگار همت میکند و به تعبیر پیامبر اعظم(ص)، رحمت و لطف خداوند، شامل آنهاست که کار را محکم و استوار انجام دهند؛
«رحمالله أمرأ عمل عملا فأتقنه (فأحکمه)».
زیست جمعی شادمانه
در سرمقاله شماره امروز روزنامه ایران آمده است:
شادی و شاد زیستن در زندگی هر فرد بدون تردید اهمیت دارد. حتی مطالعات نشان داده است که شادی بر سلامت جسمی و روانی نیز اثرات مثبت دارد و برعکس افراد ناشاد و عبوس و غمگین به لحاظ جسمی و روانی نیز مشکلات بیشتری دارند. اهمیت شادی در ثبات اجتماعی نیز کم نیست. افراد شاد، صبوری بیشتری نشان خواهند داد. در این چارچوب شادی حتی رابطه صد درصدی با درآمد و ثروت نیز ندارد.
افراد بسیاری وجود دارند که ثروتمندند ولی نه تنها شاد نیستند، بلکه غمگین و افسرده هستند و چه بسیار خودکشیها در میان این طبقات وجود دارد که عوارض آن شناخته شده است. در مقابل افراد و گروههای فقیری هستند که میتوانند از زندگی خود لذت ببرند و شاد باشند و حتی موضوعات کوچکی را نیز میتوانند پیدا کنند که شاد شوند.
شادی نیز دو سطح خصوصی و عمومی دارد. این دو سطح از شادی جایگزین یکدیگر نیستند. ما میتوانیم با دوستان یا خانواده خود محیطی شاد و دلچسب داشته باشیم و از آن لذت ببریم، ولی شادی اجتماعی و عمومی کارکرد و مزه دیگری دارد. اینکه همه کشورها به نحوی برنامههایی برای شادی اجتماعی و عمومی دارند، بیدلیل نیست. بنابراین ممکن است همه یا بیشتر افراد جامعه به لحاظ فردی شاد باشند ولی به لحاظ جمعی جامعهای ناشاد و ناسالم داشته باشیم. همه عوارض یک انسان ناشاد بر یک جامعه ناشاد نیز تحمیل میشود.
هنوز اکثر مردم شادی جمعی پس از پیروزی تیم فوتبال ایران بر استرالیا را در سال 1376 به یاد دارند که چگونه همچنان از آن شادی جمعی یاد میشود. شادی اجتماعی را در هر جامعهای در چهره و رنگ لباس و رفتار همدلانه همه مردم با یکدیگر میتوان دید. در محیط شاد گذشت و همدلی و اخلاق بیشتر رواج دارد. هنوز هم داستانهای رزمندگان از شوخیها و فضاهای شادی که در جبهه ایجاد میکردند زبانزد است. ادامه زندگی و حضور مؤثر در جبههای که جدیترین رفتار که حتی که با کشتن و کشته شدن همراه است نیازمند یک فضای شاد و دلچسب است.
با این ملاحظات معلوم نیست که چرا برخی افراد میکوشند که جامعه ایران را از موقعیتهای شادیبخش جمعی محروم کنند. هنگامی که آقای بطحایی وزیر آموزش و پرورش به صراحت اعلام میکند که به دلیل انجام برنامه نمایش مسابقه نهایی فوتبال میان تیم ژاپنی و پرسپولیس از سوی مقامات خاصی مؤاخذه و مورد بازخواست قرار گرفته است، میتوان به این نتیجه رسید که احتمالاً کسانی هستند که این موقعیتهای جمعی را برای روحیهبخشی مردم مناسب نمیدانند.
آنان نمیدانند که بخشی از هویتیابی مردم در خلال مراسم و آیینهای جمعی، شادیبخش یا عزاداری ایجاد میشود. مردم همان قدر به مراسم ختم آشنایان و دوستان میروند که به مراسم عروسی و شادی آنان میروند. هر دو این مراسم، کارکردهای هویتبخشی دارند و مردم از این طریق با یکدیگر احساس همبستگی و نزدیکی میکنند.
متأسفانه عدهای در پی آن هستند که تصویری عبوس و غمگین رفتارهای دینی و انسان دینمدار ارایه کنند. در حالی که این نگاه با طبع مردم و با ضرورتهای روز جامعه، انطباق ندارد. حتی در ویژگیهای زیباییشناسانه و رنگ نیز نوعی مقاومت در برابر تنوع رنگ و پوشش دیده میشود.
در مجموع پیشنهاد میشود که برای افزایش موقعیتها و فرصتهای شادیبخش، بویژه موقعیتهای ایجادکننده شادیهای عمومی، کارگروهی تعیین شود و برنامههایی را برای تحقق آنها ارائه کند. و در کنار آن سازوکاری تعیین شود تا شاخص اجتماعی معینی که معرف و سنجشکننده شادی در مردم باشد را تعیین و سالانه سنجش کنند و برحسب گروههای سنی، جنسیت، طبقات اقتصادی، تفاوتهای جغرافیایی و در طول زمان آن را بسنجند و در صورتی که این شاخص در میان گروههای اجتماعی ویژهای کم است برای بالا بردن آن برنامهریزی شود. جامعهای سالم است که میتواند زیستن شاد را تجربه کند.
ترامپ برای اروپا شمشیر را از رو بسته است
امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:
«همه (در فرانسه) شعار می دهند که ما دونالد ترامپ را می خواهیم.» این جمله بخش پایانی یکی دیگر از توئیت های نامتعارف و جنجالی دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا درباره موج اعتراضات اخیر در فرانسه است. در حالی که فرانسه ناآرام ترین دوران سیاسی – اجتماعی خود طی نیم قرن گذشته را طی می کند، دونالد ترامپ با ریختن بنزین روی شعله های خشم فرانسویان نوشت: «توافق پاریس خیلی خوب برای پاریس کار نکرد. اعتراضات و آشوب سراسر فرانسه را فرا گرفته است. مردم نمی خواهند پول هنگفتی به اکثر کشورهای جهان سوم بدهند تا شاید از محیط زیست حفاظت شود. شعار می دهند «ما ترامپ را می خواهیم!».
این آشکارترین دخالت آمریکا در امور کشوری است که به عنوان یکی از متحدان دیرینه ایالات متحده در جهان شناخته می شود. جنگ استقلال آمریکا از بریتانیا زمانی به نتیجه رسید که فرانسویان به کمک ارتش تحت فرمان جورج واشنگتن رفتند و انقلاب آمریکا را به پیروزی رساندند اما اکنون دو نیم قرن بعد از کمک سرنوشت ساز فرانسویان به آمریکا، دونالد ترامپ، سلف جورج واشنگتن گویی تصمیم دارد انقلابی را علیه دولت فرانسه به راه اندازد که یادآور انقلاب های رنگین در شرق اروپاست.
البته نشانه های اندکی از مداخله راست گرایان آمریکایی به رهبری ترامپ در شکل گیری جنبش اعتراضی جلیقه زردهای فرانسوی دیده می شود، با این حال، ترامپ هیچ تردیدی را باقی نگذاشته است که قصد دارد سوار بر موج اعتراضات فرانسویان، اتحادیه اروپا را در دریای توفانی پوپولیستی غرق کند. اگر تا پیش از ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید در ژانویه 2017 چنین تصور می شد که اتحادیه اروپا بخشی از روابط فراآتلانتیکی میان اروپا و آمریکاست، اکنون رئیس جمهوری آمریکا، اتحادیه اروپا را بزرگ ترین دزد منافع آمریکا می خواند. ترامپ حتی اتحادیه اروپا را به مراتب بیشتر از چین دشمن منافع آمریکا اعلام کرده است.
از این رو، فقط کافی است گروهی در شهرهای اروپا به خیابان ها بیایند و علیه مناسبات شکل گرفته توسط این اتحادیه فریاد بزنند تا از حمایت رئیس جمهوری آمریکا برخوردار شوند. حتی قبل از آن نیز «بنن» استراتژیست ارشد سابق، فردی که دونالد ترامپ، پیروزی خود را در انتخابات سال 2016 مدیون تیزهوشی و نکته سنجی وی می داند، به اروپا آمده بود تا راست گرایان اروپایی را برای پیروزی در انتخابات پارلمان اروپا متحد کند.
استیو بنن قصد دارد همان جادویی که رای دهندگان آمریکایی را سحر کرد تا به دونالد ترامپ رای دهند، در اختیار راست گرایان و راست گرایان افراطی اروپایی قرار دهد تا صندلی را از زیر پای سیاستمدارانی همچون آنگلا مرکل در آلمان، امانوئل ماکرون در فرانسه و حتی اگر لازم شد، ترزا می در بریتانیا بکشد و ترامپ های آلمانی، فرانسوی و بریتانیا را در قاره اروپا به حکومت برساند.
برای رسیدن به این هدف، ملی گرایان آمریکایی به روش های انقلاب رنگین شرق اروپا در غرب اروپا روی آورده اند. حتی اگر اعتراضات اجتماعی در کشورهایی همچون فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا یا اسپانیا ریشه داخلی داشته باشد، راست گرایان آمریکایی فرصت جهت دادن به این اعتراضات را از دست نخواهند داد.
به عبارت دیگر عطش آمریکا برای دخالت در امور داخلی کشورها که پیش از این، در کشورهای در حال توسعه و در داخل امپراتوری فروپاشیده شرق به شکل انقلاب های رنگین در جریان بود، اکنون غرب اروپا را در برگرفته است. البته انقلاب های رنگین در بلوک سابقا شرق از جمهوری چک و صربستان تا اوکراین ،گرجستان و قرقیزستان عمدتا منشأ لیبرال دموکراسی چپ گرایانه داشتند و با پول سرمایه دارانی همچون جورج سورس هدایت می شدند. اما اگر انقلاب رنگینی در غرب اروپا رخ دهد، رویکرد ملی گرای دست راستی خواهد داشت که نظریه پردازی همچون استیو بنن آن را هدایت خواهد کرد.
به هر حال، به نظر می رسد موج ملی گرایی ضد اروپایی گرایی که در پی بحران اقتصادی اواخر دهه گذشته اروپا را در نوردید و با عبور از آتلانتیک به سواحل ایالات متحده برخورد کرد و دونالد ترامپ را به وجود آورد، اکنون در شکل توفانی بزرگ تر در حال بازگشت به اروپاست تا دولت های بین الملل گرای اروپایی را به زیر بکشد.
اگر تا چند هفته پیش اروپایی ها منتظر مانده بودند تا دو سال باقی مانده ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا به سر رسد و "دوران طلایی" حاکمیت لیبرال های بین الملل گرا در دولت باراک اوباما تکرار شود، اکنون باید نگران پایه های نظام لیبرال دموکراسی خود باشند تا در سونامی راست گرایی بیگانه ستیزانه، ضد زیست محیطی و ضد مالیاتی برخاسته از ایالات متحده غرق نشوند.ترامپ برای به زانو در آوردن هر نهاد و شخصیت سیاسی که رنگ و بوی چند جهانی شدن بدهد، شمشیر را از رو بسته است حتی اگر آن نهاد، اتحادیه اروپا و آن شخصیت، امانوئل ماکرون باشد که سال گذشته میزبان وی در کاخ سفید بود.
زمان پرسش از مخالفان
جلال خوش چهره در ابتکار نوشت:
پس از مدتها، این نخستینبار بود که «حسنروحانی» در اندازه رئیس دولت پرسشگر، مخالفان عادیسازی روابط ایران با جامعه جهانی را به چالش کشید و با صدای بلند پرسید: «چرا باید مردم هزینه شعارها را بدهند؟» این جلوه روحانی را مردم بیش از لبخندها و گفتاردرمانیهایی میپسندند که هرازگاه برای آرامسازی افکار عمومی در برخورد با مشکلات بیان میشود. در دوران رئیسجمهوری روحانی اگرچه اینبار هم کج کرد اما نریخت ولی اذهان را متوجه خواست عمومی از جریانهایی کرد که باید برای مخالفتهایشان با برجام و سیاستهای تعاملی با جهان استدلال قابل قبول بیاورند.
مشکل بزرگ در فضای عمومی کشور این است که بهرغم اعلام نظر رسمی و معتبر اکثریت مردم به برخی رویکردها و سیاستها، همواره این اقلیت کمجمعیت اما پرصدا بوده که توانسته بر فضای عمومی تاثیر گذاشته و هزینههای منتج از آن را بر جامعه تحمیل کند.
تجربه آخرین انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شوراهای شهر و روستا بیش از آنکه انتخاب افراد باشد، اعلام اعتماد اکثریت مردم به رویکردهایی بود که محصول آن توافق هستهای (برجام)، بازگشت به جامعه بینالمللی و اصلاح شیوه تعاملاتی بود که از پی آن بستر لازم برای استقرار آرامش، ایجاد امید و شکوفایی اقتصادی فراهم میشد. اقلیت مخالف با این رویکرد، بهرغم قبول نتایج انتخابات اما هر روز مانع تازهای را پیش رو قرار دادند بیآنکه نه تنها کمترین مسئولیت را دراینباره بپذیرند، بلکه برای مخالفتهایشان هیچ راهحل بدیل و منطقی را اعلام نکردهاند. طرفه آنکه بابت نتایج خسارتبار اقدامهایشان نیز با صدای بلند طلبکار نیز بودهاند.
آنان با نادیده گرفتن حافظه تاریخی مردم، مطالبهگرانه دولت را مواخذه میکنند که چرا روابط منطقهای آنگونه نشد که دولت اعتدال وعدهاش را داده بود؟ چرا برجام نتوانست از خروج سرمایهگذاران خارجی جلوگیری کند؟ چرا آمریکاییان به راحتی از برجام خروج کردند؟ چرا اروپاییان هنوز نتوانستهاند طرح خود را درباره اقدام مالی (PVC) سامان دهند؟ چرا تورم دورقمی شد؟ و... . این مدعیان همانگونه که هرگز به چرایی آتش زدن سفارتخانهها و تبعات تلخ آن برای اعتبار ملی، مشروعیت نظام سیاسی و تخریب روابط منطقهای پاسخ ندادهاند، برای دیگر مخالفتهایشان نیز نه پاسخ دادهاند و نه اصولا خود را موظف به این کار میدانند.
آنان از خروج سرمایهگذاران خارجی گلایه میکنند و این وضع را ناشی از شکست رویکرد اعتدالی میخوانند. اما در برابر پرسشهای زیر سکوت میکنند که چرا هنگام ورود سرمایهگذاران یا کوشیدند با پنهانسازی این اتفاق، کامیابیهای برجام را نادیده بگیرند یا با ایجاد هو و جنجال، ورود سرمایههای خارجی را نافی استقلال کشور بخوانند. جالبتر اینکه صدای اعتراض آنان هنگامی بلندتر شد که سرمایهگذاران عزم بازگشت کردند.
در این میان آیا هرگز عوامل داخلی بروز این وضع شجاعت قبول مسئولیت لازم را داشتهاند؟ سکوت معنادار «حسن روحانی» در تبیین چرایی وضع جاری لحظهای شکست و این بار در اندازه رئیس دولت منتخب و پرسشگر، مخالفان FATF را به چالش کشید و گفت: «اگر میگویید FATF باشد یا نباشد، یک نفر نمیآید بگوید اگر باشد 20 درصد ارزانتر کارها انجام میشود و اگر نباشد 20 درصد گرانتر.
آن کسی که شعار میدهد، بیاید هزینهاش را پرداخت کند. نمیشود که یک نفر در کشور شعار دهد و آثار شعارش را برای مردم ترجمه نکند.» این سخنان رئیسجمهوری نزدیک به کلامی بود که پس از برجام بیان کرده بود؛ اینکه «اگر در سالهای پیش، از اقتصاد بابت سیاستها سوبسید پرداختهایم، حالا و پس از برجام، وقت آن است که از سیاست به نفع اقتصاد سوبسید بدهیم.»
این سخن اگر با اراده لازم دنبال میشد، بسا ماجراجویان برای بسیاری از اعمال خسارتبار خود مجبور به استدلال و دلیل روشن بودند و چنین طلبکارانه آرای مردم را به زیر شلاق طلبکاریهایشان نمیگرفتند. وقت آن است که اینبار نه تنها دولت، بلکه مردم از مخالفان برجام، FATF و بلکه بسیاری دیگر از موارد، پرسشهای روشن خود را بیان کنند و بدیلهای مخالفان را در اینباره بخواهند. شجاعت مخالفان همواره ناشی از این بوده که قرار نیست به پرسشی پاسخ دهند بلکه میتوانند بابت همه چیز طلبکار باشند.
«مهد آزادی» کجاست؟!
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
اگر چه قیاس ژورنالیستی حوادث ۲ کشور، خیلی نمیتواند درست باشد و هر کشوری شرایط خاص خودش را دارد اما چه کنیم که ارادت روشنفکر ایرانی به پایههای برج ایفل حتی از منورالفکران دیار خروسنشان هم بیشتر است! و اگر طرف، قلمزن زنجیرهایها باشد که دیگر بدتر! رسما دخیل میبندد به پنجرههای لیبرالیسم! و سعی میکند در چنین روزهایی حتیالمقدور سر مبارک را سمت شانزهلیزه نچرخاند و آمدیم و از سر اجبار- و نه وجدان!- اخبار فرانسه را برد تیتر یک! کل ماجرا را فرو میکاهد در این تحلیل علیل؛ «پیروزی پوپولیسم بر لیبرالیسم»! و لابد اقامه عزا که چرا باید وضع خیابانهای پاریس، چنین باشد! و این چه آبروبری زشتی است که مردم فرانسه میکنند! و از همه بامزهتر متر و معیار دوگانه جماعت است! عینا مثل رسانههای غربی و سازمانهای غریبه! گویی نه در تهران، که در ناف پاریس بهدنیا آمدهاند! لذا باتوم فقط دست پلیس ایران، اخ است و اگر پلیس فرانسه با همین باتوم بر فرق جلیقهزردها کوفت، کوفت که کوفت!
درباره اول، اگر معترض- بخوانید متعرض!- حتی فتنهگر عاشورای ۸۸ باشد یا فلان فرقه جانی یا بهمان گروهک تروریستی، باز باید از حق آزادی و اعتراض انسانها نوشت، ولو موسم لگدپرانی به ۴۰ میلیون رأی اما فریاد زن بیخانمان پاریسی علیه سیاستهای اقتصادی دولت فرانسه، مصداقی از پوپولیسم است که اگر از لیبرالیسم، چماق هم بخورد، محق است! و عمرا این چیزها نافی حقوق بشر توسط غرب باشد! شتر دیدی، ندیدی! ما البته بهرغم غربزدهها دیدیم و فهمیدیم که مکرون هم اگر پا بدهد، شترسوار ماهری است!
حال میماند این سوال که «مهد آزادی» دقیقا کجاست؟! سال ۸۸ جماعتی فتنهگر اگر خیابانهای پایتخت ایران را با دروغ تقلب بههم بریزند و بیهیچ سندی خواهان ابطال ۴۰ میلیون رأی شوند، آقای هاشمی- به عبارتی نفر دوم نظام!- از تریبون نماز جمعه بارها و بارها سخنانی میگوید که منجر به سوت و کف جماعت میشود؛ همان جماعتی که نامزد متوهمشان چند ساعت مانده به پایان رأیگیری و در حالی که ملت هنوز در صف صندوق آرا بودند، رسما اعلام پیروزی کرد! و شاید بتوان گفت که زد زیر همه مباحث مربوط به دموکراسی و حکومت اکثریت که سلمنا!
بخش عمده آن تعلق به مناظرات کافههای روشنفکری پاریس دارد! آن ایام حکام الیزه و کسانی از تبار سارکوزی، در آشکارترین و البته زشتترین نوع دخالت یک کشور در امور کشوری دیگر، از نظام ما خواستند جماعت فتنهگر را به رسمیت بشناسد و حالا اما لودریان از ترامپ میخواهد در امور داخلی فرانسه دخالت نکند! گفت: «چاه نکن بهر کسی!» واقعا «مهد آزادی» کجاست؟! وقتی یکی از خواص آن فتنه، چند صباحی بعد از ۸۸ شهردار تهران میشود و یکی دیگر، چند سالی وزیر مسکن و با وجود بدترین کارنامه ممکن، نامزد جدی نشستن بر صدارت خیابان بهشت؟!
آیا در فرانسه هم جلیقهزردی میتواند اینقدر قدر ببیند! یا از سوی نفرات اصلی حکومت، حمایت شود؟! واقعا «مهد آزادی» کجاست؟! حالا من در اینجای متن، هیچ اشارهای به رجالی همچون مرحوم هاشمی نمیکنم که با وجود آن همه آب سرگشاده که به آسیاب دشمن در پیریزی دروغ بزرگ تقلب ریخت، تا روز آخر حیات، نه با رأی مردم، که با حکم نفر اول جمهوری اسلامی همچنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی ماند و این اواخر در حالی که ما در جنگ برونمرزی با داعش بودیم، گاه به موشکهای ما - یعنی همان نظامی که خودش نفر اول تشخیص مصلحتش در مجمع بود! - طعنه هم میزد! طعنههایی که ایام انتخابات هم شنیدیم! و گاه و بیگاه هنوز هم میشنویم و هنوز هم بعضا آقای ظریف، همان را میگوید که راست کار BBC است! لذا باز هم تکرار میکنم که واقعا «مهد آزادی» کجاست؟! فنارسه جلال؟! دموقراضه مکرون؟! ترکیه اردوغان؟! آمریکای ترامپ؟! کجا؟!
در فرانسه اگر با اهدافی کاملا اقتصادی، جماعتی به خیابان بریزند، ترامپ حق ندارد در امور فرانسه دخالت کند اما در ایران ولو آنکه تمام تمنای فتنهگران- با رأیدهندگان محترم به نفر دوم انتخابات ۸۸ اشتباه نشود!- ابطال یک حماسه ۴۰ میلیونی باشد و خلق آن همه بیآبرویی که منجر به سوءاستفاده دشمن و موج جدیدی از تحریمهای اوبامایی علیه ملت ایران شد، دخالت اسلاف همین آقای لودریان در امور ایران، هیچ لطمهای به اصول و موازین استقلال کشورها و رسم و رسوم دموکراسی نمیزند! و نهتنها این، که الیزهنشینان این حق را نیز دارند که مثلا در سوریه، از تروریستها حمایت علنی کنند! و حتی تا الان، کشورشان را بدل کنند به پاتوق گروهک منافقین! و شگفتا!
ما به اعتبار مندرجات غرب و غربزدهها، خجل از حقوق بشر و دموکراسی و آزادی و چه و چه هستیم اما فرانسه هنوز هم «مهد آزادی»! و هنوز هم! طرفه حکایت اینکه دولت خودمان خواهان رحم حکام الیزه به ملت ما در برجام اروپایی است که در آستانه کریسمس، اینجور با مردم خود تا میکند! از ته بتراش ریشهایت را حضرت بابانوئل! ترامپ فقط حق دخالت در فرانسه را ندارد اما از کشتار یمنیها هر چه هم دفاع کرد، کرد! و راستش را بخواهی، چرخش چرخ سورتمه دموکراسی، آخر و عاقبتی جز این ندارد! تو باز هم خواهی آمد بابانوئل اما با موهومترین هدیهها که حتی برای اشک زن فرانسوی هم نتواند نقش یک دستمال کاغذی را بازی کند! باید عوض شود موضوع بحث کافهها در همه جای جهان! زیادی که آدمی تکیه به رأی خود کند، در آمریکا، ترامپ میشود رئیسجمهور و در فرانسه هم مکرون! ترامپ نه، هیلاری! مکرون نه، هر کی! یکی از یکی بدتر! چه زمین سردی! چه زمان شومی! چه شام سیاهی! چه شب بلندی! چه یلدای ستمی! چه ظلمت بزرگی!
عصاره سران غرب بشود ترامپ و خلاصه سران عرب هم بنسلمان! اینجا هم وزیری باشد که در قبال درد مردم بگوید: «همینی که هستیم!» بله! همینی هست که هست! کاش امثال سارتر، دمی هم در پی رأی خدا بودند! آخرش هم متوجه میشوی که آن خانم شاکی از تعویق تحویل واحدش در مسکن مهر پردیس، نه فقط ۹۲ که حتی ۹۶ هم به روحانی رأی داده و لابد راضی از وزارت امثال عباس آخوندی! و من هیچ تعجب نمیکنم اگر بفهمم آن زن پاریسی شاکی از سیاستهای اقتصادی مکرون نیز از جمله رأیدهندگان به امانوئل بوده!
و این دقیقا خانه آخر همان نظریه است که رأی ما مردم را فوق رأی خدا مینشاند! و دموکراسی همین است! و حتی اگر چون منی باور داشته باشم که «اینجا بهشت اپوزیسیون است» و اتفاقا «مهد آزادی» خب! خیلی هم نباید شاکی باشم که اصلا و اساسا چگونه ممکن است یکی در مایههای نجفی بشود شهردار پایتخت جمهوری اسلامی! عاقبت برای پز «مهد آزادی» باید هم تحمل کنی، هم آن را و هم خیلی چیزهای دیگر را منجمله همین آخرین سخنان حسن روحانی! برجام در هوا باشد و در تحقق هدف لغو تحریمها ناکام، تو اما با مردم همچنان همان نحو سخن بگویی که ایام انتخابات! و انگار نه انگار که رئیسجمهوری و مسؤول!
خدایا! رحمی کن به حال بشریت! و باز هم خودت برای ما کاری کن! بخاری بلند نمیشود از رأی آدمیزاد! و حتی ایفل هم بوی آتش گرفته! ما آمدن بابانوئل را زیاد دیدهایم لیکن با هدایای این کارتونک ریشمصنوعی، وضعمان همینی هست که هست! خواه ساکن قلب پاریس باشیم و خواه هر کجای دیگری! آخ که تازه داریم میفهمیم معنای حقیقی «اکثرهم لایعقلون» را! تقلب این است که خدا را از متن بردهایم به حاشیه! به حاشیه دموکراسی! ذیل لیبرال-دموکراسی! آهای بانوی پاریسی! مادام که به جای آمدن یک مرد با ریشه، منتظر بابانوئل باشی، کادویی بهتر از «سیاستهای اقتصادی مکرون» دریافت نخواهی کرد!
بگرد دنبال گمشدهات، بلکه دعای مریم مقدس شامل حالت شد! کاش حاکم مغربزمین «عیسی» بود! کاش برگردیم دوباره به رأی خدا! و به مردی از تبار «محمد»! خدایا! کاش خودت دخالت کنی در امور همه کشورها! و الا با وجود همه پزهایمان، وضعمان «همینی هست که هست!» دلم میخواهد مثل «شازدهکوچولو» فریاد بزنم که هان ای آدمها! کجا دارید میروید؟! آن هم این همه با عجله؟! و مدام تَکرار راههای رفته! آیا بس نیست؟! و آیا هنوز موسم آن نرسیده که بگردیم دنبال یک دوست واقعی، بلکه دستمان را بگیرد و نجاتمان دهد از این جهنم لیبرال - دموکراسی؟! دنیا دست نااهلان است! و «ظهر الفساد فیالبر و البحر»! کاش زودتر بیاید آن مرد، بلکه آدم کند اولاد آدم را! وای از بلای تمرد! رأی خود را دیدن و فراموشی امر خدا!
ارز پایین آمد، قیمتها نه
حیدر مستخدمین حسینی در آرمان نوشت:
ابهام لایحه بودجه تا آنجایی که ارقام منتشر شده، 20 میلیارد دلار درآمد ارزی است که 14 میلیارد دلار مربوط به کالاهای اساسی با نرخ 4200 تومان است درحالی که متوسط نرخ محاسباتی در بودجه 5800 پیش بینی شده که مفهومش چندان روشن نیست.
در صورتی که اگر درآمد حاصل از فروش نفت ضربدر نرخی که داده شده و میزان بشکه نفتی که باید تولید شود مورد ارزیابی قرار گیرد به طور متوسط 5800 تومان باشد، 14 میلیارد دلار آن بحث مربوط به کالاهای اساسی و مجموعهای که تحت عنوان یارانهها باید پرداخت شود، میباشد که ظاهرا مغایرتی وجود دارد که احتمالا جایی در بودجه دیده شده و هنوز از آن مطلع نیستیم. در این صورت ارائه تحلیل و قضاوت تا حدودی زود است. اکنون با این دادهها نمیتوان تحلیل واقع بینانهای ارائه داد و اینطور به نظر میرسد که نرخ ارز باید بالاتر از رقمی باشد که اکنون در بودجه هست.
اما چون سازوکارهای افزایش نرخ ارز خود را در تورم نشان میدهد و این اتفاق از اواخر سال 96 شروع شد و بعد هم در نیمه اول سال 97 در فروردین ماه 4200 تومان اعلام شد، آثار تورمی این افزایش تقریبا روی همه کالاها ماندگار شد و قیمتها نیز افزایش یافت. حتی تاثیرات تورمی روی اجاره مسکن هم نمایان شد و روی کالاهای اساسی و مجموعه کالاها اثرگذار بود. درواقع استارت نگاه تورمی ناشی از افزایش نرخ ارز از چند ماه پیش زده شد و ادامه خواهد داشت.
نکته اینجاست که بحث تورم آنی اتفاق نمیافتد و در یک مقطع زمانی خود را تخلیه میکند و اکنون تخلیه آثار تورمی در اقتصاد ما شروع شده و روندش ادامه خواهد داشت. تورم آثار خود را گذاشته، همانطور که تورم نقطه به نقطه افزایش پیدا کرده و تورم از ابتدای سال تا پایان آبان ماه نسبت به هشت ماه سال قبل افزایش پیدا کرده و این روند تا پایان سال نیز ادامه دارد.
دیده شدن رقم 5800 تومان در بودجه به دلیل آثار تورمی ناشی از بحث مربوط به افزایش نرخ ارز و نقدینگی است که شکل گرفته و در اقتصاد بوده است. رقمی که زیر قیمت نرخ نیمایی است، آثار تورمی هم در این مدت شکل گرفته و دیگر به آن میزان نخواهد بود. دولت دو وظیفه اصلی و کلیدی بر عهده دارد که یکی سیاستگذاری است و دیگری نظارت اما متاسفانه در حوزه سیاستگذاری مربوط به نرخ ارز در فروردین ماه سال جاری با اعلام نرخ 4200 مرتکب اشتباه شد و نکته مهمتر بحث نظارت است که صورت نگرفت.
حداقل در بحث مربوط به خودرو هیچ مقامی مسئولیت افزایش قیمت را برعهده نمیگیرد و معلوم نیست آیا مدیران ایران خودرو دست به افزایش زده اند یا از جایی مجوز گرفتهاند؟ تنها گروهی از سازمان تعزیرات آن را خلاف قانون میدانند و سازمان حمایت هم به نوعی همین را تائید کرده که مجوز افزایش قیمت را از سازمان حمایت نگرفته اند. همینطور شرکتهای لبنیاتی که سرخود قیمتها را افزایش داده و به رغم اینکه برخی جریمه هم شدهاند ولی قیمت لبنیات کاهش نیافته و تداوم افزایشی برای بسیاری از کالاها در بازار حاکم است.
علت اصلی این است که سازمانهایی که مسئولیت نظارت بر قیمتها را برعهده دارند، هیچ مسئولتیی را نپذیرفتند و دقیقا کوتاهی دولت منجر به افزایش قیمتها شده است. از طرفی نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد، بحث اعتماد است. وقتی اعتماد جامعه نسبت به دولت و برنامه هایش تضعیف شود، بعضا احساس میکنند در آینده دوباره قیمتها افزایش مییابد و به همین دلیل دیگر قیمتها را پایین نمیآورد. نظارت هم که ضعیف است و این دو دست به دست هم میدهد که از یک ثباتی برخوردار نباشیم.
فتنه سوم
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
«لازم نیست بین اصلاحطلبان و اعتدالگرایان تفکیکی قائل شویم.»، «اصلاحطلبان باید از تجارب خودشان استفاده و به تداوم دولت آقای روحانی کمک کنند. باید بکوشند روحانی دوام آورد و بماند.»، «اصلاحطلبان در انتخابات ۹۶ از آقای روحانی حمایت میکنند.» اینها جملاتی است که در چند سال گذشته از یکی از اصلیترین چهرههای استراتژیست جریان دوم خرداد –یعنی سعید حجاریان- شنیده و خوانده شده است. البته اگر شخصی اندک آشنایی با تحولات چندسال اخیر سیاسی داشته باشد، بدون دانستن این نقل قولها نیز از حمایت تمام عیار اصلاحطلبان از روحانی مطلع میشد.
البته بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگران تیزبین از همان ابتدا پیشبینی میکردند که دوران همراهی اصلاحطلبان با اعتدالگرایان دراز نخواهد بود و نوزاد دوم خرداد به زودی تقلا خواهد کرد تا از این «رحم اجارهای» خلاصی یابد. اکنون و زمانی که یک سال و اندی بیشتر از انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم -که طی آن مدعیان اصلاحات با تمام توان به حمایت از روحانی برخاستند- گذشته، نشانههای بارزی از عبور دوم خردادیها از وی مشاهده میشود.
طبعاً نباید از عبور دوم خردادیها از روحانی چندان تعجب کرد، چراکه اینان در ابتدای دهه ۸۰ نیز از طرح عبور از رئیس جمهور وقت نیز رونمایی کردند. آنچه موجب تأمل است، عبور این جریان از سازوکارهای قانونی و رسمی کشور است که فعلاً در ادبیات تئوریک استراتژیستهایی، چون حجاریان تجلی یافته است.
او اخیراً در مصاحبهای تصریح میکند: «تاکتیک اصلی اصلاحات، سازماندهی نیروها از پایین است. این روش در گسترش احزاب، سازمان آهنین، بسیج تودهای و انواع سازمانهای مردمنهاد متجلی میشود و حتی بعضی مواقع میتوان به نافرمانی مدنی فکر کرد.»
البته حجاریان ۲۰ سال پیش نیز تئوری «فشار از پایین، چانهزنی در بالا» را طرح کرده بود و البته همین تئوری در میدان عمل نیز در فتنه تیرماه ۱۳۷۸ و نیز فتنه ۸۸ از سوی پیاده نظام اصلاحات به محک میدانی گذارده شد. هرچند امثال حجاریان پس از فتنه مدعی پذیرش اشتباهات خود شدند، اما اینک پس از ۲۰ سال بار دیگر زمزمههای بازگشت به همان رویکردهای ساختارشکنانه شنیده میشود.
جالب اینجاست که حجاریان به همین هم اکتفا نکرده و فرمول دقیق بازآرایی نافرمانی مدنی را تجویز میکند: «اساساً معتقدم فشار از پایین با انتخابات پدید نمیآید. پس باید گفت، پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است. زیرا انتخابات بهمعنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است.... نافرمانی مدنی در خلأ شکل نمیگیرد. پیش از آن، ابتدا باید تجمع سلولی داشت و اقداماتی مانند کتابخوانی، جزوهخوانی و… صورت داد و سپس تجمعهای موضوعی و بعد هم تجمعهای سراسری انجام شود. بعد از اینهاست که نوبت نافرمانی فرامیرسد.»
اینکه اصلاحطلبان دچار طلاق عاطفی از اعتدالیون شدهاند یا با «پس دیدن هوا» مردم را نیز دچار آلزایمر تصور کردهاند، خود مسئلهای در خور بررسی است، اما مهمتر آن است که اعضای تاریکخانه بازیسازی اصلاحات برای سرنوشت کشور چه خوابی دیدهاند و چرا برای تحقق منافع خود به دنبال قربانی کردن امنیت مردم و پیشرفت کشور هستند؟
اگر دقیقتر بنگریم گویا جریانی که بارها عدم پایبندی خود به موازین امنیت ملی و منافع ملی را نشان داده و به روشنی به اثبات رسانده که به جز منافع گروهی و قبیلهای خود به مصلحتی نمیاندیشد، به دنبال ماهیگیری از آب گلآلودی است که نظام سلطه و ضدانقلاب پدید آوردهاند. اگر امریکاییها و صهیونیستها به دنبال تشدید فشارها در قالب جنگ اقتصادی و شناختی علیه جمهوری اسلامی هستند تا با یاری شبکه ضدانقلاب ثبات و امنیت کشور را برهم بزنند، غربگرایان داخلی و تجدیدنظرطلبان سکولار نیز به یاد گذشته دنبال بهرهبرداری از نارضایتیهای موجود هستند تا از این نمد برای خود کلاهی فراهم آورند.
البته اشتباه بزرگ محاسباتی حجاریان و رفقایش این است که نمیتوانند نقش خود را در رقم خوردن وضع موجود انکار کنند و باید مسئولیت عملکرد و کارنامه غربگرایان تکنوکرات را بپذیرند. اگر یک سال پیش پیروزی نامزد رقیب را مترادف با رسیدن قیمت دلار به ۵۰۰۰ تومان قلمداد میکردند باید اکنون در خصوص چند برابر کاهش یافتن ارزش پول ملی به مردم توضیح دهند.
در تمام پنج سال گذشته نیروهای جریان دوم خرداد در پستهای کلیدی دولت از کابینه گرفته تا پایینترین سطوح مدیریتی حضور داشتهاند و اتفاقاً اکثریت تیم اقتصادی دولت از همین طیف بودهاند. بیتردید اصلاحطلبان نمیتوانند پای خود را از وضع موجود بیرون کشیده و خود را بیتقصیر جلوه دهند.
به نظر میرسد پس از اشتباهات بزرگی همچون افراطگرایی دوره دوم خرداد، آشوبگری در فتنه ۸۸، سومین اشتباه استراتژیک جریان موسوم به چپ در حال وقوع است. بازی کردن در پازل امریکا و ضدانقلاب همان خطای راهبردی است که در صورت وقوع میتواند هزینههای سنگینی برای دوم خردادیها به همراه داشته باشد. اگرچه نظام اسلامی در دو بار گذشته فرصت توبه و بازگشت اصلاحطلبان را داد، تجدیدنظرطلبان بهتر است چنین مسیری را تجربه نکنند.
چرا مسئولان زیاد حرف می زنند؟
مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:
اگر گذرتان به اداره ها و سازمان ها افتاده باشد حتما مشاهده کرده اید که پشت هر میز در هر اتاق یک نفر نشسته و عنوان مسئولیت او در جلوی میز، «کارشناس» است. اصل مسئله همینجاست در ادارات و سازمان های ما همه کارشناسند و کمتر کسی کننده کار است؛ اشتباه نشود؛ قصدم نقد از نظام اداری نیست؛ بحث بر سر آن است که بسیاری از ما چون کمتر کار می کنیم فرصت داریم به هر زمینه و بحثی ورود پیدا کنیم. فی الواقع اگر مسئولی را دیدید که در بسیاری از زمینه های نامرتبط با موضوع کارش اظهار نظر می کند، بدانید احتمالا در حوزه خود بسیار کم کار است؛ چرا؟ بخوانید:
1. معاون وزیر خارجه و عضو ارشد تیم مذاکره کننده هسته ای، در مسئله قطع همکاری یک بازیکن فوتبال با باشگاه پرسپولیس اظهار نظر می کند، اما پس از خروج رسمی ایالات متحده از برجام، تا هفته ها سکوت می کند و در رسانه ها ظاهر نمی شود. یک مسئول نظامی به بحث های تاریخی و فنی می پردازد و مواضعش از اقتصاد و صادرات خودرو گرفته تا کوروش و جایگاهش را شامل می شود اما عملکرد خود او در تشکیلات زیرمجموعه اش زیر سؤال است و بسیاری از ظرفیت های آنجا را معطل نگه می دارد.
یک رئیس جمهور سابق، فرصت دارد مرتبا در باب همه امور از انسان کامل و مهدویت گرفته تا تخصصی ترین مباحث علوم انسانی سخنرانی کند، اما فرصت ندارد در برخی جلسات مهم یا شوراهای عالی شرکت کند. یکی از شهرداران تهران که عمر مسئولیتش هم چند ماه بیشتر نبود، مرتبا به همه غیر از اطرافیانش حمله می کند و آنها را ناکارآمد می نامد اما نمی داند یکی از خطوط مترو که در مورد آن دهها مصاحبه کرده، قرار است کدام نقطه را به کجا وصل کند.
2. ایرادی ندارد که یک مسئول روابط بین الملل کمی هم به علت علاقه شخصی اخبار ورزشی را دنبال کند یا اینکه یک مسئول نظامی و فرهنگی، مسائل اقتصادی را دنبال کند خیلی هم خوب است اما مشکل چیست؟ خیلی از مسئولان به این دلیل فرصت دارند به تخریب قبلی ها یا دیگران بپردازند که خیلی روی کار خود متمرکز نمی شوند؛
حالا امروز که متاسفانه رسم شده و اصلا به یک سیاق مدیریتی تبدیل شده است که هر مدیر جدید به همراه تیم کاری اش، ابتدا 100 روز روی اشکالات گذشته متمرکز شود و چه بسا اشکال تراشی هم کند و گزارش 100 روزه بدهد؛ گزارشی که از سر اطلاع رسانی و شفاف سازی نیست؛ چه اینکه همان مسئول ماهها و سالها از مسئولیت خودش می گذرد و در بسیاری از زمینه ها یک بار هم از عملکرد خود گزارشی به مردم ارائه نکرده است.
3. از یک مسئول می پرسید چرا وعده هایت محقق نشده، جواب می دهد چون نهادهای موازی دخالت می کنند. می پرسی چرا کارخانه ها در حال تعطیلی است و هر روز عده ای از کارگران بیکار می شوند، می گوید چرا با کنسرت ها مخالفت می شود.
می پرسی چرا اصلاح نظام بانکی انجام نشده، می گوید هنرمند ارزشی و غیر ارزشی نداریم. می پرسی چرا گذرنامه ایرانی آنطور که می گفتی عزت نیافته و باز به جای جواب حرفهای بی ربط می شنوی؛ اگرچه وقتی چنین رویکردی از جانب رؤسای قوا و مسئولان عالی اتخاذ می شود بیشتر به چشم می آید اما در مورد بسیاری از مسئولان سطوح میانی هم وضع به همین منوال است. از باب مثال، اصلا چرا به مسئله کنسرت می پردازند؟
آیا کنسرت مسئله عموم مردم است؟ کافی است سری به یکی از سایت های فروش آنلاین بلیت کنسرت بزنید تا قیمت ها دستتان بیاید؛ قیمت بلیت یک کنسرت در شهر تهران برای هر نفر به طور میانگین چیزی بین 50 تا 200 هزار تومان است یعنی یک خانواده 4 نفره باید چیزی بین 200 تا 800 هزار تومان بپردازد تا یک شب کنسرت بروند؛ این در حالی است که حقوق پایه وزارت کار در سال 97، یک میلیون و صد و چهارده هزار تومان است.
شما قضاوت کنید، بیکاری مسئله چند درصد خانواده هاست و کنسرت مسئله چند درصد! منظور این نیست که مسئول به کنسرت و موضوعات مشابه نپردازد بلکه اولویتش برای پرداختن به مسائل برگرفته از دغدغه های اصلی مردم باشد و به هر چیزی به اندازه اهمیتش وزن دهد و اگر یک دقیقه به کنسرت می پردازد، 10 ساعت روی اشتغال جوانان وقت بگذارد.
4. مسئولی ابتدا اعلام می کند که مسکن مهر را ادامه خواهد داد و پروژه ها به سرعت تکمیل خواهد شد اما چون انگیزه و توان کار ندارد، پروژه ها یا متوقف اند و یا به کندی پیش می روند. پس از چند ماه که در مورد علت این سستی پرسیده می شود، می گوید چون مسکن مهر، «مزخرف» است.
چند ماه بعد که در برابر خبرنگاران قرار می گیرد و از او در مورد جایگزین می پرسند، از طرحی به نام مسکن اجتماعی می گوید و نهایتا پس از 5 سال وزارت او با استعفا پایان می یابد اما نه مسکن مهر چنان که باید کامل شده و نه مسکن اجتماعی، گلی به سر مردم زده است. جالبتر آنکه پس از دوره وزارت او و اتلاف چند سال وقت و سرمایه کشور، وزیر جدید هم اعلام می کند که مسکن مهر دوباره راه خواهد افتاد.
5. آری، درست متوجه شده اید؛ رک و راستش این است که مسئولان خیلی انتقاد می کنند، قبلی ها را تخریب می کنند، تقصیر را به گردن دیگران می اندازند و از هر دری حرف می زنند چون کار نمی کنند. مشکل اصلی چیست؟ مشکل نه قبلی هایند، نه دیگران، نه حتی تحریم ها و دشمنان و نه هیچ چیز دیگر؛ مشکل، کار است و کار است و کار!