در همین رابطه:
غلامرضا سازگار
لشکر شادی گرفت ملک جهان را
کرد مسخّر همه کون و مکان را
برد به یک حمله دل پیر و جوان را
داد به جسم وجود روح و روان را
خیز و بپایش فدا کن سرو جان را
داری اگر کن نثار خوبتر از جان
وجد و سرور و شعف گشته عبادت
مهر فلک داده با خنده شهادت
آمده بر شیعیان دور سیادت
دور سیادت مگو صبح سعادت
صبح سعادت مگو روز ولادت
ولادت حجّت قادر منان
یازدهم اختر برج ولایت
ماه محمد جمال شمس هدایت
ابر کرم فلک جود بحر عنایت
قصّة فضل ورا نیست نهایت
کار نمیآید از شعر و حکایت
لال در اینجا بود منطق انسان
عروس زهرا حُدیث قرص قمر زاد
هشتم ماه ربیع پاک پسر زاد
بهر امام دهم نور بصر زاد
از شجر احمدی طرفه ثمر زاد
بلکه برای همه خلق پدر زاد
خلق به خاک درش در خط فرمان
او که به صلبش بود مصلح عالم
او که به خاکش بود چهرۀ آدم
او که ثنایش کنند آدم و خاتم
او که مدیحش بود ذکر دمادم
جنّت بی جلوهاش خانۀ ماتم
دوزخ در سایهاش روضۀ رضوان
اهل ولا سرخوش از ساغر اویند
خلق خدا جمله در محضر اویند
جن و ملک سر به سر عسگر اویند
پیر و جوان، چون گدا بر در اویند
خیل نبیّین ثنا گستر اویند
بلکه خدا وصف او گفته به قرآن
محمدسعید میرزایی
کی میشود به سامره در «سرّ من رای»
گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما
تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان
حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا
در فضل «ابومحمّد»ی ای چشمه کرم
«ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا!
صاحب لوای عسگر دین است باب تو
ای مادر عفیفه تو «سوسنِ» حیا
ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو
تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟
ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی
ای نورِ از سلاله خورشیدِ انّما
ای وارث ودیعه زهرا، امام نور
ای امتداد چشمه تطهیر تا شما
مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن
مظلوم روزگار تویی مثل مرتضی
امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست
فرزند نور، ای پسرت حجت خدا!
در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟
با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟
أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل
در انتظار سامره توست، کربلا …
علی اکبر لطیفیان
ای حضرت معشوقای لیلاترینم
من از همه پروانهها شیدا ترینم
سنگ ملامت خوردۀ عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم
تو آیههای مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم
ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا؛ آقاترینم
ما ریزه خوار دولت عشق تو هستیم
ای حضرت معشوقای لیلاترینم
اندازهی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانهی ما خانه دارد
تو آشنای کوچههای آسمانی
بالاتر از فهم اهالیِ جهانی
فهمیدن شأن و مقام تو محال است
تو سرّ الاسرار نهان، اندر نهانی
رد قدمهای همیشه جاری ات را
تا مرزهای بی نهایت میرسانی
وقتی که میآیی کنار جانمازت
دنبال خود خیلی ملک را میکشانی
تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
مثل خدائی و همیشه جاودانی
ای روشنی مطلق شبهای تارم
پروردگار بی مثال هر چه دارم
محمدعلی بیابانی
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می گیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را
من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم
من امشب بنده مولای سر من رئا هستم
درون سینه ام انگار شور دیگری دارم
به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم
به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
شرابی ناب از انگورهای عسگری دارم
من امشب عشق را تکرار در تکرار می خوانم
حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که
رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که
تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که
خبر داده است باز از جلوه دست کریمی که
همان خلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
و مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد
نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است
تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید
اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد
کسی چون عسگری را هم گدای سامرا دارد
میایی و برای مهدی ات دلداده می سازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده می سازی
ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می سازی
برای امر غیبت شیعه را آماده می سازی
میان پرده اسرار خدا را بی صدا گفتی
برای شیعیانت "افضل الاعمال" را گفتی
تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدی ات آقا ملالی نیست
یقینا در کنار ماست امشب جاش خالی نیست
دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم
صفای مرقد شش گوشه ات را کربلا گویم
غریب سامرا از غربت یک آشنا گویم
برایت قصه ی یک مادر و یک کوچه را گویم
از آن ابری که زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر که بین کوچه ها گم کرد راهش را
قاسم صرافان
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز
دل شهزادهی روم، آینهی دلبریت
تاکها مست تو و این لقب عسکریت
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبلهی حاجات شدی
تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی
کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماه زیبا ! حسنِ دوم زهرا ! برخیز
مهدیت دل نگرانت شده، بابا ! برخیز
باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر
روی زانو بنشان آینهی طاها را
تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم! آقا ! که یتیمی سخت است
مهدی رحیمی
به روی بال ملائک سوار می آید
برای آمدنِ آن سوار،می آید
بگو به لب که برای گرفتن حاجت
چقدر یا حسن امشب به کار می آید
به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم
چه کاری از من و از اختیار می آید
چقدر روی تو بر آسمان سامرّا
شبیه ماه به شب های تار می آید
خیال وصل تو تنها برای سامرّاست
که با مدینه سر تو کنار می آید
برای خاطر فرزند خویش می آیی
شبیه شیر که شب از شکار می آید
بگو به منتظران پِلک را غلاف کنند
یگانه مُنتَظِرِ انتظار می آید
مِیِ تو چیست که نوشید هرکه از صحنت
خُمار می رود از تو خُمار می آید
شبیه دور حرم در زیارت ارباب
به زائران تو پس کِی فشار می آید؟؟
حسین آمده یک بار،چیست غیر کَرَم
دلیل این که حسن هم دوبار می آید
حسن شدی که بگوید به تو امام حسن
حسن شدن به تو با افتخار می آید
***
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند
حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند
دلیل خوشه ی انگور عسکری این است
که تاک ها ننشینند روی پا باشند
حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند
حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند
حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند
حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند
حسن شدی که غریبی غریب تر باشد
که زائران تو در بین کوچه ها باشند
حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند