به گزارش مشرق، مهدی محمدی کارشناس مسایل سیاسی در وطن امروز نوشت:
یکم- برخلاف عموم تحلیلهایی که در 24 ساعت گذشته منتشر شده، تصمیم آمریکا به خروج نیروهایش از سوریه دارای منطق راهبردی قابل درکی است. آمریکا پس از گذشت حدود 7 سال، همچنان قادر به تدوین یک راهبرد منسجم در سوریه نبود و اساسا نمیتوانست به این پرسش پاسخ بدهد که در سوریه چه میکند.
بیشتر بخوانید:
خروج از منطقه شکست آمریکاست یا تغییر استراتژی؟
در آغاز، آمریکا راهبرد خود را کنار گذاشتن بشار اسد اعلام کرد و پس از حدود 3 سال اعتراف کرد در این کار شکست خورده است. درست است که آمریکا هرگز به حمایت از تروریستها پایان نداد ولی این یک حقیقت غیرقابل انکار است که از مقطعی به بعد آمریکا هم به این نتیجه رسید که اسد تنها کسی است که میتواند حداقلی از ثبات را در سوریه ایجاد کند.
در این مدت، آمریکا انبوهی از گروههای تروریستی را در سوریه ایجاد کرد که حتی نمیدانست از کدام یک از آنها، تا چه حد و برای انجام کدام ماموریت باید حمایت کند. به همین دلیل، گروههایی که فیالمثل از سوی سیا حمایت میشدند همزمان از جانب پنتاگون در معرض حمله بودند! روی زمین هم آمریکا هرگز متحدی نیافت که بتواند به آن تکیه کند.
از یک سو از طیفی از نیروهای کرد حمایت کرد تا شاید بتواند یک نیروی رزمی قابل اتکا روی زمین برای خود ایجاد کند و از سوی دیگر، در همان جغرافیا، همزمان از سنیهایی حمایت میکرد که قرار بود از موصل تا دیرالزور کشور مستقل سنی ایجاد کنند و کریدور زمینی عراق به سوریه را ببندند. این تناقضهای عملیاتی هرگز پایان نیافت. آمریکا در انزوای دیپلماتیک سوریه هم شکست خورد.
همه کشورهایی که زمانی به تحریک و تشویق آمریکا، با هدف براندازی اسد وارد خاک سوریه شدند اکنون آشکارا و نهان روابط خود را با دمشق از سر گرفتهاند و حتی در اندیشهاند سوریه را مجددا به جلسه اتحادیه عرب دعوت کنند اما آمریکا به دلیل نوعی فلج راهبردی که گرفتار آن است، همچنان به تکرار جمله احمقانه «اسد باید برود» مشغول است؛ جملهای که خود نیز به آن کمترین اعتقادی ندارد.
روسیه و ایران عملا موفق شدهاند یک فرآیند سیاسی خارج از اراده آمریکا در باب سوریه کلید بزنند که نتیجه آن حذف کامل آمریکا از رایزنیهای سیاسی درباره آینده دمشق بوده است. این فرآیند در حال پیشرفت است و آمریکا نه میتواند بر آن اثر بگذارد و نه میتواند آن را مختل کند.
از همه مهمتر، آمریکا در هدف اصلی خود یعنی جلوگیری از الحاق کامل و عملیاتی سوریه پساداعش، به محور مقاومت و بیرون راندن ایران و حزبالله از سوریه و ایجاد اطمینان خاطر برای اسرائیل مبنی بر اینکه سوریه یک جبهه جدید ضداسرائیلی نخواهد بود هم سخت ناکام مانده است. آمریکا احتمالا فهمیده بیمعناست که اسد در سوریه بماند و مقاومت از سوریه برود، و در نتیجه تسلیم واقعیتی شده که حداقل از 4 سال پیش به این طرف، بدیهی مینمود.
دوم- ما هنوز نمیدانیم در عمل چه روی خواهد داد. آمریکاییها در 8 مقر در سوریه مستقر هستند که هنوز هیچ اطلاعات موثقی از خروج واقعی آنها از این مقرها در دست نیست. حتی اگر همه این مقرها تخلیه شود، نمیتوان گفت پایان حضور نظامیان آمریکایی در سوریه به معنای پایان عملیات آمریکا در این کشور هم خواهد بود. اگر خروج آمریکا از سوریه به معنای کاهش حمایت از نیروهای کردی در مقابل ترکیه باشد، این یعنی آمریکا اراده کرده گروههای تروریستی سنی مورد حمایت ترکیه از جمله داعش و جبهه النصره را دوباره احیا کند.
این با دیگر اطلاعاتی که نشان میدهد آمریکا درصدد احیای داعش در سوریه است تطبیق دارد. در عین حال، کردها هنوز به میزانی توانمند نیستند که بتوانند بدون حضور و کمک مستقیم آمریکا بر مناطق شرق فرات سیطره پیدا کنند. بنابراین ممکن است آمریکا تصمیم گرفته باشد نیروهای کرد را تنها بگذارد و مجددا به گروههای تروریستی تکیه کند یا اینکه به راهبرد متناقض حمایت همزمان از دو طرف متخاصم ادامه بدهد که در این صورت هم معلوم نیست فایده این راهبرد برای واشنگتن چیست. صهیونیستها هم دچار سردرگمی جدی خواهند شد.
اسرائیل در یک سال گذشته دچار این توهم بوده که میتواند ایران و حزبالله را به یک هدف نظامی در سوریه تبدیل کند و در این کار از حمایت آمریکا هم برخوردار باشد. اکنون با خروج آمریکا از سوریه، اسرائیل در محاصره رها شده و مجبور خواهد بود با واقعیت ظهور یک محور جدید مقاومت در سوریه که دارای کریدور زمینی به لبنان و فلسطین و توان موشکی برای هدف قرار دادن سراسر خاک سرزمینهای اشغالی است کنار بیاید. اگرچه صهیونیستها میدانند حتی اگر آمریکا در سوریه میماند و حتی اگر بر حضور خود میافزود هم توانی برای تغییر این معادله نداشت.
سوم- شکی نیست ترامپ به این مساله آنگونه نمینگرد که استراتژیستهای سیاسی و نظامی داخل و خارج آمریکا به آن نگاه میکنند. از دید ترامپ هیچ مسالهای به اندازه منازعه سیاست داخلی که با دموکراتها درگیر آن است و حفظ نظر مثبت آن دسته از رایدهندگان آمریکایی که هنوز هوادار او هستند- اگرچه تعداد آنها به طور فزایندهای رو به کاهش است- اهمیت ندارد.
از این منظر، تصمیم ترامپ کاملا منطقی است. او میگوید نمیخواهد برای کسانی بجنگد که خود نمیخواهند برای خود بجنگند. این جمله یعنی ترامپ هر چه بیشتر اعراب سنی را تحت فشار قرار خواهد داد تا پروژه ناتوی عربی را پیش ببرند و نیرویی ایجاد کنند که به جای آمریکا در محیطهای عملیاتی خاورمیانه رویاروی ایران و مقاومت بایستد. اگرچه همین هم بیشتر یک ژست است تا واقعیت میدانی، چرا که خود او قبلا گفته سعودی بدون آمریکا یک هفته هم دوام نمیآورد و بهتر از او لیندسی گراهام است که خبر داده بدون آمریکا سعودیها باید فارسی حرف بزنند.
ترامپ میداند دموکراتها او را رها نخواهند کرد، میداند روز به روز در واشنگتن در حال تنهاتر شدن است، میداند نتیجه انتخابات میاندورهای کنگره در واقع هشداری است مبنی بر اینکه کاملا محتمل است او انتخابات ریاستجمهوری 2020 را ببازد. بنابراین، ترامپ سوریه را رها کرده شاید بتواند در واشنگتن پیروز شود و این برای رایدهندگان آمریکایی که دورنمای یک رکود اقتصادی جدید در میانه 2019 را میبینند، شاید کمی تسکیندهنده باشد.
چهارم- ضعفهای آمریکا بر ترامپ غلبه کرده است. ترامپ میداند آمریکا دیگر آن ابرقدرتی نیست که بخواهد بار همه جهان را به دوش بکشد. مقاومت بر خاورمیانه سیطره پیدا کرده و چین هم در حال بلعیدن فضاهای جهانی است. خیانت به متحدان یا تنها گذاشتن آنها در محاصره و فرار شبانه از میدان نبرد، از آمریکا هیچ بعید نیست بویژه در زمانی که ماندن و جنگیدن به تمامی فایده خود را از دست داده باشد. این وضعیت به سوریه محدود نخواهد ماند. آمریکا مجبور است افغانستان و یمن را هم ترک کند و از منظر سیاست داخلی که نگاه کنیم این بهترین تصمیم برای ترامپ است.
ترامپ در واقع در حال گفتن این سخن است که شاید آمریکا جنگها را در خاورمیانه باخته اما او قصد ندارد منازعه سیاست داخلی را به دموکراتها ببازد. حداقل این است که او در حال نشان دادن دورنمای آشوب داخلی به دموکراتهایی است که آشکارا برای برکناری او دسیسه میکنند.
در چند ماه گذشته کسانی در ایران گفتهاند ایران باید برنامه منطقهای خود را محدود کند و به استراتژی خارپشت روی بیاورد. هدف آمریکا از فشارهای 9 ماه گذشته هم همین بود که چنین صداهایی در ایران بلند شود.
اکنون جالب خواهد بود که بدانیم صاحبان آن دیدگاهها درباره در پیش گرفته شدن استراتژی خارپشت از سوی آمریکا چه دیدگاهی دارند؟! ایران بازی ژئوپلیتیک را در منطقه برده است. ترامپ اتفاقا عاقل است که زودتر از دیگران تصمیم گرفته به مقاومت بیحاصل در مقابل این واقعیت پایان بدهد. دیگران هم تسلیم خواهند شد.