به گزارش مشرق، عروسکهایم را میشمارم؛ سنجد، فسقلی، پنبهای و… همه هستند. هزارپایی را هم که تازه خریدهام برمیدارم و در ظرف بزرگ سفالی میگذارم.از مدرسه تا کیهان بچهها نیم ساعتی در راهم. جلوی نگهبانی به جوان خوشرویی که آنجاست، میگویم برای جشن تولد کیهان بچهها آمدهام، با لبخند میگوید: «بفرمایید، خیلی خوش آمدید!»
از پلهها بالا میروم تا به طبقه کیهان بچهها میرسم. جلوی در بادکنکهای صورتی و نارنجی با آویزهایی که برق میزنند، خبر از یک جشن بزرگ دارند؛ جشن تولد ۶۳ سالگی کیهان بچهها!
بیشتر بخوانیم:
جشن تولد ۱۲ سالگی فرزند شهید مدافع حرم + عکس
عکس / برف بازی فرزندان شهید مدافع حرم، «مهدی قاضی خانی» در کنار پدر
این جشن با شماره ۳۰۰۰ کیهان بچهها همراه شده است. وارد دفتر قدیمیترین مجله کودک و نوجوان ایران میشوم. میز و صندلیها چیده شده و کیک بزرگ تولد با طرح روی جلد تازهترین شماره یعنی ۳۰۰۰ تزیین شده است.
میهمانان این جشن خانواده عزیز شهدای مدافع حرم هستند. دوستان کیهان بچهها با لبخندی که پر از امید و شادی است به میهمانان خوشآمد میگویند. خانواده شهدا یکییکی میآیند و کمکم صندلیها پر از بازی و سرو صدای بچهها میشود.
یاسین کوچولو فرزند شهید قاضیخانی با شیطنت کودکانهاش دنبال من میآید تا عروسک سنجد را ببیند. سنجد را از کیسه بزرگ عروسکها بیرون میآورم و با زبان کودکانه به یاسین سلام میکنم. یاسین با خوشحالی جواب سلام سنجد را میدهد.
یاسین چهارساله، نهال هفت ساله و محمد متین ۱۰ ساله سه یادگار شهید قاضیخانی هستند. روی لباس دو برادر عکس پدرشان به چشم میخورد. نهال هم همان دختری است که یکی دو سال پیش، در دیدار با رهبر عزیزمان از او خواسته بود عمامهاش را به او بدهد و رهبرمان کلاه صورتی و زیبایی را به او هدیه داده بود. نهال کلاهش را هم به جشن کیهان بچهها آورده بود.
دوستان کیهان بچهها، به بچهها کاغذ و قلم میدهند تا نقاشی بکشند. محمد متین قاضیخانی تا برگه را میگیرد میگوید: «من داعش را میکِشم!» آقای دانشور (سردبیر کیهان بچهها) هم سریع میگوید: «داعشی را باید کشت!» یادم میآید ظلمی که داعشیها در حق اسلام و مسلمانان کردهاند، صفحات سیاهی را به تاریخ اضافه کرده است.
دوست نوجوانمان محمد صالح شفیعی که به همراه پدرش، از دبستان رفاه میهمان جشن شدهاند، با صدایی دلنشین قرآن میخواند. جشن شروع شده و من ماندهام این همه عروسک را چطوری روی صحنه بیاورم. میخواهم از صالح کمک بگیرم. او میآید و عروسک بره سفید را میگیرد. در همین موقع نهال از جایش بلند میشود و میگوید: «میشود من هم اردک طلا بشوم؟»
من با خوشحالی میگویم: «بله که میشود!» بعد از نهال، بقیه بچهها هم یکی یکی میآیند و عروسکها را در دست میگیرند. از خوشحالی نمیدانم چکار کنم فقط در دلم میگویم: «خدایا! شکرت.»
دو نفر از دوستان پارچه گلداری که آوردهام را در دست میگیرند تا بچهها پشت آن پنهان شده و نمایششان را اجرا کنند.
من اول شعر مهر قشنگ را میخوانم.
وقتی که مادر میرود
در باغ سبز جانماز
پهلوی او میایستم
من نیز میخوانم نماز
امروز او بعد از نماز
بر روی مهرش بوسه کاشت
آن مهر را برداشت او
بر روی چشمانش گذاشت
پرسیدم از مادر: «مگر
این مهر تو مال کجاست؟»
او گفت: «این مهر قشنگ
از خاک پاک کربلاست!»
در حال اجرای برنامه هستیم که یک دفعه، مدیر مسئول کیهان، آقای شریعتمداری وارد دفتر کیهان بچهها میشود. با عروسکها به او سلام میکنیم. لبخند بر لبان آقای شریعتمداری و میهمانان جشن، نقش میبندد.
آقای دانشور هم عکس میگیرد و هم خیلی مواظب کیک تولد است. چند تا از کوچولوها را میبینم که خودشان را به کیک رساندهاند و به آن ناخنک میزنند!
وقتی قرار میشود عکس بگیریم همه بچهها و همراهان را صدا میزنیم تا بیایند. آقای محمد حسین صلواتیان مدیر مسئول کیهان بچهها اول به میهمانان خوش آمدید میگوید و بعد از ۶۳ سالگی کیهان بچهها میگوید و مقدس بودن این عدد به دلیل سن پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع).
برای بانمک شدن برنامه، یک عروسک بزرگ هزارپا را هم آورده بودیم. آن را در یک ظرف سفالی بزرگ مخفی کرده بودیم. وسط برنامه آقای شفیعی که از مربیان هنرمند است، از جایش بلند شد و گفت: «آقا من یک بسته دارم!» همه برگشتند و کنجکاوانه به ظرف سفالی نگاه کردند.
وقتی ظرف را در دست گرفتم و هزارپای بزرگ با آن همه جوراب رنگارنگ را بیرون کشیدم، بچهها با شادی به آن نگاه میکردند و منتظر بودند ببینند کی پاهای آخر هزارپا بیرون میآیند!
به یادگار شهدا نگاه میکنم و از لبخندشان شاد میشوم. در کنار فرزندان شهید قاضیخانی، رضوانه باغبانی، اسماء حسینی، ریحانه و فاطمه پورهنگ و محنا گودرزی هم حضور دارند.
محنا دختر سه ساله شهید حسینی جشن تولدش با کیهان بچهها همزمان شده است. چاقوی پلاستیکی بریدن کیک تولد را به دست او میدهند. محنا ماتش برده و به اطرافش نگاه میکند. بالاخره کیک تولد لابهلای لبخند غنچهها و صلوات بزرگترها بریده میشود.
کیک را میبرند برای قسمت کردن. در این فرصت آقای شریعتمداری مدیر مسئول کیهان، میآید و وقتی روبروی خانواده شهدا میایستد، شانههایش میلرزد و اشک چشمانش را پر میکند.
آقای شریعتمداری میگوید: «شما شهدا را از دست ندادهاید بلکه آنها را به دست آوردهاید.» بعد از خانواده شهدا میخواهد که برای ادامهدهندگان راه شهدا دعا کنند.
بشقابهای کیک را میآورند و میهمانان دهانشان را شیرین میکنند. از طرف کیهان بچهها، به فرزندان شهدا، هدایایی تقدیم میشود.
من به دیوار کیهان بچهها نگاه میکنم. عکس زندهیاد آقای امیرحسین فردی را میبینم. انگار آقای فردی هم خوشحال است.
چند عکس یادگاری که میگیریم، زمان خداحافظی میرسد. بچهها دست مادرانشان را میگیرند و از کیهان بچهها میروند.
دفتر مجله خالی میشود اما لبخند فرزندان شهدای مدافع حرم در باغ کیهان بچهها یادگاری میشود.