به گزارش مشرق، تأکید بر نوسازی بنیه دفاعی ایران در دوران رضاخان، همواره ترجیعبند تبلیغات رژیم پهلوی و پس از آن جریان موسوم به سلطنتطلب بوده است. در مقالی که پیش رو دارید، تلاش شده است که این مدعا واکاوی و واقعیت آن عیان شود. امید آنکه مقبول افتد.
نیمنگاهی به مختصات حاکمیت به سبک رضاخان
پیش از دوره حکومت رضاشاه، حاکمان و پادشاهان ایران عموماً بر اساس روابط قومی با اشرافیت داخلی سر کار میآمدند و هر چند قدرتهای آن دوران از بعضی از آنها حمایت میکردند، اما خاستگاه روی کار آمدنشان کشورهای بیگانه نبودند. به همین دلیل حکومت رضاخان در تاریخ ایران نقطه عطف به حساب میآید، زیرا قدرت گرفتن رضاخان و شروع سلسله پهلوی اساساً به دستور و با حمایت انگلیس شکل گرفت.
بیشتر بخوانیم:
رضاخان چگونه کوههای آرارات را به ترکیه بخشید؟!
بخشش اروند رود به عراق توسط رضاخان
شاه چگونه رفت؟
همراهی منورالفکران با سیاستهای رضاخان
هر چند تفکیک قوا یکی از اصول در قانون اساسی مشروطه بود، اما رضاخان در تمام امور کشور دخالت میکرد و یک دیکتاتور تمامعیار بود. به همین دلیل هر چند ظاهراً مجلسی وجود داشت و نمایندگانی، اما عملاً حکومت رضاخان فردی بود و شیوه حکومتی او حتی از پادشاهان پیش از مشروطه هم استبدادیتر بود.
در دوران رضاخان نه تنها مجلس که قوای مجریه و قضائیه هم تحت حاکمیت او بودند و از خود رأی و استقلالی نداشتند و در هیچ زمینهای نمیتوانستند تصمیمگیری کنند. بماند که به دلیل روحیه خشن و استبداد رأی رضاخان، کسی حتی جرئت اظهارنظر هم نداشت، چه رسد به اینکه بخواهد در امری تصمیم بگیرد.
در دوره رضاخان ضدیت با اسلام و تقویت ملیگرایی افراطی شکل گرفت. با روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه، امیرفیصل در عراق و رضاخان در ایران، پانترکیسم، پانعربیسم و پانایرانیسم تقویت شدند تا از این طریق بین مسلمانان کشورهای منطقه استراتژیک خاورمیانه تفرقه ایجاد شود و انگلستان از طریق سیاست همیشگی خود یعنی «تفرقه بینداز و حکومت کن» به اهداف خود دست پیدا کند.
جدایی دین از سیاست به عنوان یکی از اصول فرهنگی غرب توسط کارگزاران فرهنگی رضاخان تبلیغ و یکی از لوازم ملیگرایی قلمداد شد. شرایط تاریخی ایران همواره اثبات کرده است که پیوند بین علائق دینی و ملی رمز وحدت و اقتدار کشور است، ولی متولیان جاهل فرهنگی حکومت پهلوی این واقعیت مهم را نادیده گرفتند.
یکی دیگر از ویژگیهای ملیگرایی افراطی، خصومت با اقلیتهای زبانی و قومی آن هم در جامعهای بود که از تنوع فرهنگی غنی و ارزشمندی برخوردار است و اقوام گوناگون قرنهای متمادی در کنار هم در صلح و آرامش زندگی کردهاند. تلاش برای از بین بردن گویشها، آداب و رسوم و لباسهای محلی یکی دیگر از نمونههای جاهلیت فرهنگی رضاخانی است که آثار سوء بیشماری را به همراه داشت. گذشته از آنچه بدان اشارت رفت، تلاش و تبلیغات مداوم تبلیغات رضاخان مبنی برنوسازی ارتش ایران بود. از این پس مقال ما، به عیارسنجی این ادعا اختصاص دارد.
نمایهای از سازمان نظامی نوین در دوران رضاخان
سازمان نظامی در مدت سلطنت رضاشاه، از نظر توسعه اداری و گسترش سازمانی و افزایش تسلیحاتی، مراحلی را پیمود و به تدریج، به سه نیروی زمینی و دریایی و هوایی تقسیم شد. در سال ۱۳۲۰ ش. استعداد نیروی زمینی ارتش شامل ۱۸ لشکر پیاده و یک تیپ مکانیزه به شرح زیر بود:
سازمان هر لشکر پیاده از دو بخش ستادی و عملیاتی تشکیل میشد:
بخش ستادی شامل:
۱. عناصر فرماندهی
۲. ستاد و شعبات لشکر
۳. آموزشگاه گروهبانی رستهها
۴. منطقه نظام وظیفه
۵. گروهان مأمور اجراییات
۶. دسته موزیک
۷. کارپردازی
۸. خزانهداری
۹. بیمارستان لشکر
بخش عملیاتی شامل:
۱. یک تیپ سوار، یک تیپ توپخانه و چهار هنگ پیاده
۲. گردان مهندسی، گردان مخابرات و یک گردان عرابه جنگی.
نیروی دریایی
سازمان نظامی نیروی دریایی نیز در طول سالهای سلطنت رضاشاه به تدریج توسعه مییافت. بدین ترتیب، سازمان نیروی دریایی ایران در شهریور ۱۳۲۰ ش، یعنی آخرین روزهای زمامداری رضاشاه شامل دو شاخه نیروی دریایی شمال و نیروی دریایی جنوب بود.
نیروی دریایی شمال در بندر انزلی استقرار یافت و سازمان آن عبارت بود از:
۱. ارکان نیرو، شامل:
الف.. ستاد فرماندهی
ب. امور اداری
پ. مستحفظان
ت. تعمیرگاه و بهداری
۲. ناوچهها و کرجیها شامل:
الف.. ناو سلطنتی «شهسوار» که دارای دستگاههای فرستنده و گیرنده بود. این ناو مخصوص رضاشاه بود و یک سالن مبله مجلل و ظروف سفارشی گرانقیمت داشت.
ب. ناوچه ۷۰ تنی «نهنگ» که از ناوچههای کهنه و مستعمل زمان قاجار بود.
پ. ناوچه ۶۰ تنی «بابلسر» مجهز به یک توپ ۴۷ میلیمتری و یک قبضه مسلسل سنگین و دستگاه فرستنده و گیرنده بود.
ت. ناوچه ۶۰ تنی «گرگان»، مانند ناوچه «بابلسر».
ث. ناوچه ۶۰ تنی «سفیدرود»، مانند ناوچه «بابلسر».
ج. کرجی نمره ۱ و نمره ۲، مخصوص حمل افسران.
چ. کرجی «رامسر» و کرجی «نوشهر» که مخصوص رضاشاه بودند.
نیروی دریایی جنوب در خرمشهر مستقر و سازمان آن عبارت بود از:
۱. ارکان نیرو، شامل:
الف.. ستاد فرماندهی، بهداری، آموزشگاه «مهناوی» مستقر در کشتی ۱۰۰ تنی «هما».
ب. تعمیرگاه ثابت، تعمیرگاه سیار، کشتی یدککش، دو نفتکش و حوض شناور.
پ. بنگاه فانوسهای دریایی (فانوس دریایی و خرمشهر).
ت. مراکز چهارگانه تدارکات بندرها (اداره بندری خزعلآباد ـ اداره بندری بندر شاهپور)
۲. ناوها که شامل سه دسته بودند:
دسته یکم: ناو ۹۵۰ تنی «ببر» دارای دستگاه گیرنده و فرستنده، چهار عراده توپ، دو مسلسل سنگین ماکسیم. ۴۰ قبضه تفنگ برنو، دو ناو «شهباز» و «سیمرغ» هر یک به ظرفیت ۳۳۰ تن و دارای دستگاه گیرنده و فرستنده، دو مسلسل سنگین و ۲۰ قبضه تفنگ برنو؛ کرجی موتوری «چلچله»، کرجی باربری «کارون»، کرجی «کهف»، کرجی «چلنگر»، کرجیسواری فرماندهی، ۱۰ کرجی موتوری خلیجپیما که هر یک دارای یک قبضه مسلسل سبک بود.
نیروی هوایی
بر پایه آمار رسمی مندرج در آثار نظامیان دوره پهلوی، در سال ۱۳۲۰ ش. (سال پایان حکومت رضاشاه) سازمان نیروی هوایی عبارت بود از:
الف.. ارکان نیرو شامل؛ فرماندهی، ستاد نیرو، دانشکده دیدهبانی، آموزشگاه خلبانی، آموزشگاه افزارمندی، آموزشگاه فنی، دانشکده افسری فنی، پارک و کارخانه شهباز.
ب. هنگهای نیروی هوایی شامل:
۱. هنگ هوایی مرکز، شامل: الف.. هنگ هوایی قلعهمرغی که دارای چهار گروه اکتشافی (هر گروه شامل هفت فروند هواپیمایی جنگی و سه فروند هواپیمایی مشقی) و دو گروه شکاری بود. ب. هنگ بمباران، مستقر در تهران که شامل شش گروه بمباران سنگین بود. هر گروه دارای ۹ فروند هواپیمای بمباران سنگین و سه فروند هواپیمای مشقی بود.
۲. هنگ دوم آذربایجان، مستقر در تبریز که شامل دو گروه اکتشافی جنگی و یک گروه مستقل اکتشافی بود.
۳. هنگ سوم خوزستان، مستقر در اهواز و سازمان آن همانند سازمان هنگ آذربایجان بود.
۴. هنگ چهارم خراسان، مستقر در مشهد و سازمان آن همانند سازمان هنگ خوزستان بود.
دستگاه اطلاعاتی رضاخان، کابوس یک ملت
رضاشاه پهلوی برای تحکیم رژیم استبدادی خود در سال ۱۳۱۰ ش. محمدحسین آیروم را که مردی سفّاک و حیلهگر و از دستپروردگان افسران روس قزاقخانه بود در رأس شهربانی قرار داد و از وی خواست تا همه کس و همه چیز را تحت مراقبت قرار دهد. آیروم شهربانی را توسعه داد و دایرهای به نام اداره سیاسی که بعد کارآگاهی نام گرفت، تأسیس کرد و جمع کثیری از مأموران شهربانی را در آن اداره جای داد. او تمام مقامات و دولتمردان و نمایندگان مجلس را تحت نظر میگرفت و همه روزه گزارشهای زیادی درباره افراد به دربار میفرستاد و راست و دروغ اتهاماتی به اشخاص وارد میکرد. آیروم نامههای بیامضا را جعل و به دربار ارسال میکرد. پس از محاکمه و محکومیت فیروز میرزا (نصرتالدوله) نوبت به تیمورتاش وزیر دربار رسید. وی پس از عزل و تحت نظر بودن به زندان و غرامت سنگین محکوم شد و پس از چهار ماه تحمل زندان به قتل رسید. متعاقب او صولتالدوله قشقایی و سردار اسعد بختیاری و جمع زیادی از سران عشایر در زندان کشته شدند.
در دوران رئیسالوزرایی فروغی، شاه نسبت به عدهای از رجال و مقامات مظنون شد. حسین دادگر، رئیس مجلس شورای ملی مورد خشم قرار گرفت و به وی ابلاغ شد ایران را ترک گوید در غیر این صورت، به سرنوشت فیروز و اسعد و تیمورتاش دچار خواهد شد. او نیز به فوریت ایران را ترک کرد و در همان ایام زینالعابدین رهنما مدیر روزنامه دولتی ایران و برادرش به زندان افتادند و پس از مدتی به عراق تبعید شدند. علی دشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه دولتی شفق سرخ نیز دستگیر و زندانی و تبعید شد. فرجالله بهرامی رئیس دفتر مخصوص شاه که از افراد مؤثر و نزدیکان پهلوی بود به زندان افتاد. عمادالسلطنه فاطمی وزیر کابینههای قبل و بعد از پهلوی تا شهریور ۲۰ در زندان به وضع نامطلوبی به انتظار اعدام روزشماری میکرد. آیروم در کنار جنایاتی که مرتکب میشد به جمعآوری مال و منال پرداخت و از هر طرف برای خویش عوایدی تازه تدارک میدید و در حساب محرمانه خود در بانک شاهی اندوخته میکرد و، چون میدانست به زودی پرده از روی اعمال خلاف او برداشته خواهد شد و به کیفر اعمالش خواهد رسید، تدابیری برای نجات خود اندیشید و خود را سخت بیمار نشان داد، به طوری که اطبای ایران از علاجش عاجز ماندند. آیروم به هر ترفندی که بود اجازه خروج برای معالجه گرفت و به اروپا رفت و دیگر به ایران بازنگشت. رکنالدین مختاری جانشین او که همان صفات آیروم را داشت، نهایتاً دامن خود را آلوده به مسائل مالی نکرد ولی در شدت عمل و پروندهسازی و به دام انداختن مردم ید طولانی داشت. نفوذ شهربانی در دوره او به حد اعلی رسید تا جایی که در مقابل هر صندوق پست یک مأمور شهربانی کشیک میداد و نامهها را کنترل میکرد. مسافرت از شهری به شهری احتیاج به اجازه خروج داشت. در دوران او جمع کثیری از مردم عادی و بیگناه در زندانها به سر میبردند. گناه آنها این بود که همسر یا دخترانشان حاضر به کشف حجاب نبودند و در جواب سؤال پاسبان که چرا چادر داری؟ اظهار میکردند که پدر یا شوهرشان اجازه برداشتن حجاب را نمیدهد. همین کافی بود که آن افراد بیگناه را به جرم اقدام علیه امنیت کشور بازداشت کنند. فروغی در آذر ماه ۱۳۱۴ به اتهام حمایت از محمدولی اسدی نایبالتولیه آستان قدسرضوی از همه کارها برکنار شد و تحت مراقبت شدید مأموران شهربانی قرار گرفت. ریاست فرهنگستان را نیز از او گرفتند و به وثوقالدوله دادند. فروغی مجاز به معاشرت و ظاهر شدن در مجامع عمومی نبود و کوچکترین حرکت او از دیدگاه پلیس مخفی دور نمیماند.
رضاخان و فوبیای قدرت عشایر
افزون بر سیاست بریتانیا مبنی بر تمرکز قدرت در ایران و الزامات کودتای ناشی از آن سیاست، رضاشاه اقتدار جماعتهای عشایری کشور را تهدیدی برای خود میدانست و اکنون که سیاست بریتانیا با استفاده از بحرانهای داخلی زمام امور دولت مرکزی را در اختیار او قرار داده بود، طبیعی بود که اقتدار ایلات موجب نگرانی او شود ولی او این نگرانی را در قالب تظاهر به ناسیونالیسم و علاقه به مدرنسازی دولت و جامعه ابراز میکرد. رضاخان روابط دولتهای خارجی با سران ایلات در مقطع پیش از کودتای ۱۲۹۹ را نیز دلیل بر جنایت عشایر به کشور و خدمتگزاریشان به اجانب وانمود میکرد و شیوه زندگی و وجود آنها را نماد عقبماندگی پنداشت و مغایر با مقتضیات دولت ملی معرفی کرد.
سرکوب و از بین بردن قدرت عشایر و رؤسای آنها و مبارزه با نظام زندگی ایلی به انگیزه جایگزین کردن نظام نوین زندگی اجتماعی، یکی از اهداف و اقدامات عصر رضاخان بود. خلع سلاح عشایر در سطحی گسترده توسط ارتش صورت گرفت و در کنار آن، ارتش برای تأمین نیروی خود از ایلات، مخصوصاً طوایف شکست خورده، سربازگیری میکرد تا به گونهای خسارات وارده بر آنان را جبران کند. گفتنی است که در سالهای آغازین سلطنت به دلیل ناتوانی در حراست از مرزهای کشور، علاوه بر مسلح کردن عشایر، تأمین امنیت منطقه نیز عملاً به نیروهای محلی سپرده شد. مخالفتها و شورشهای عشایر در برابر این اقدامات تا سالهای میانه سلطنت همچنان ادامه داشت. سیاست خلع سلاحـ که در صورت فراهم آوردن زمینه و امکانات و اجرای درست آن امر مثبتی بودـ اگرچه از منظر امنیتی توجیه میشد، اما هدف دیگری را نیز پی میگرفت و آن این بود که رضاشاه و مشاوران و برنامهریزان غربگرای او، جامعه عشایری را با مدرنیزاسیون مورد نظر خود ناسازگار میدیدند. اصولاً نابودی جامعه عشایری مورد توجه بود و از منظر آنان، جامعه عشایری نمیبایست وجود داشته باشد تا برای تأمین امنیت عمومی خود نیازمند سلاح باشد. به بیان دیگر، پاسخ مقدّر دولت پهلوی به این پرسش که در ساختار زندگی عشایری و کوچنشینی، اسلحه یک الزام و ضرورت است، این بود که اصولاً باید اسکان یابند تا دولت مسئول تأمین امنیت آنها بشود. این سخن به ظاهر معقول و موجه مینماید، اما چون در این تصمیم مقتضیات شرایط اکولوژیک و الزامات اقتصادی که باعث انتخاب شیوه زندگی عشایری و کوچندگی آنها میشدند، مورد توجه قرار نگرفتند و زمینه امکان زندگی ثابت را فراهم نکردند، سیاست اسکان نیز با مقاومت جامعه عشایری روبهرو شد و ناامنی را عمیقتر کرد.
تلاش بیفرجام برای تغییر سبک زندگی عشایر
سیاست رضاشاه در قبال عشایر با هدف تغییر زندگی آنان از دامداری به کشاورزی و انحلال تشکیلات ایلی به منظور تطبیق با سیاست تجددگرایی صورت گرفت که به سبب عدم تأمین تسهیلات لازم برای اسکان و رفع حوائج آنان به فقر ایلات و مرگ و میر چهارپایان آنان انجامید. نتایج منفی این سیاست در اقتصاد کشور به حدی بود که شاه در اواخر سلطنت ناچار به تعدیل آن شد. در این میان، با مصادره املاک خوانین ایلات و عشایر، مالکیت جدیدی شکل گرفت و طبقهای از بازرگانان و مقاطعهکاران و نظامیان جای مالکان قدیمی را گرفتند.
عزیز کیاوند، طرح تختهقاپو کردن را اینگونه ارزیابی میکند:
الف.. سیاست اسکان اجباری عشایر از هر جا که نشئت گرفته باشد، امری سیاسی و امنیتی بوده است و نه نظریهای عمرانی و اجتماعی. این سیاست نه به خاطر خیر و صلاح عشایر یا به جهت دلسوزی برای آنان، بلکه برای حل مشکل حکومت و مأموران دولت اجرا شده است. هدف، حذف توان رزمی جماعتهای عشایری بوده و صرفنظر از درجه حقانیت هدف، خط مشی اجرایی آن بسی ناشیانه و دور از خرد و بینش علمی و منطقی و عقلانی بوده است.
ب. اسکان عشایر یک تغییر و تحول بنیادی است. ایجاد تغییر و تحول در نظام زندگی و نظام معیشت مردم از دشوارترین و پیچیدهترین کارهای بشری و مستلزم دانش، تخصص و بینش عمومی وسیع است. در آن زمان در کشور چنین دانش و بینشی موجود نبوده، اما شاید حکومت این مهم را درک نمیکرده است.
ج. در اسکان عشایر به جای تکیه بر فکر و اندیشه و دانش و تجربه، بر به کار گرفتن زور و قدرت و سرنیزه تکیه میشده است. طراحی برنامههای اسکان عشایر کار دانشمندان و متخصصان و عشایرشناسانی است که فرهنگ دیروز و پیشرفت فردای ایران را باور داشته باشند نه کار نیروهای نظامی و انتظامی کشور. ممکن است ایراد گرفته شود که در آن زمان کشور از دانشمند و متخصص تهی بوده است، پاسخ این است که هیچکاری بدون مهّیا ساختن اسباب و ابزار آن به سرانجام مطلوبی نمیرسد.
د. تکیه بر تصورات ذهنی و مطلق پنداشتن ذهنیات خویش که جنبه فرهنگی دارد و شاید از مشکلات جامعه ما باشد، در جریان تخته قاپو یا اسکان اجباری عشایر آشکارا دیده میشود.
منبع: روزنامه جوان