به گزارش مشرق، پس از واقعه میکونوس و پایان دادگاه آن، کتابهای نسبتاً زیادی درباره این مسأله نوشته شد؛ اما در ایران به غیر از فصلی از یک کتاب دیگر به ماجرا اشاره نشده است. کتاب «نقاشی قهوهخانه» اولین اثر ایرانی است که از زاویه نگاه متهم اصلی ماجرا نوشته و منتشر شده است و از این جهت اثری بسیار مهم به شمار میرود.
بیشتر بخوانیم:
خاطرات متهم دادگاه میکونوس منتشر شد +عکس
علی طادی: اگر بنای تخریب مرحوم هاشمی را داشتم به قتلهای زنجیرهای میپرداختم / در نقد، دیواری کوتاهتر از رهبری پیدا نمیکنند
چرا باید از اروپا قطع امید کنیم؟
در ۲۶ شهریور ۱۳۷۱ مقارن با پنجشنبه ،۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ سه مرد از تیمی تروریستی وارد میدان پاک میشوند و به سوی رستوران میکونوس میروند، یکی برای مراقبت دم در میایستد و آن دو نفر دیگر وارد رستوران میشوند. در آنجا ۹نفر که غالباً عضو حزب دموکرات کردستان ایران بودند، دور یک میز نشسته و تشکیل جلسه داده بودند. مرد مسلحی که نیمی از صورت خود را پوشانده بود به روی آنها آتش میگشاید و مرد طپانچه به دست، به دو نفر از مضروبین تیر خلاص میزند. در اثر این عملیات تروریستی چهار نفر از جمله رهبر حزب کشته و صاحب رستوران نیز به سختی مجروح میشود. این ماجرا تبدیل به یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخ قضایی آلمان شد؛ پروندهای که کاظم دارابی، دانشجو و تاجر ایرانی مقیم آلمان از متهمان اصلی آن به شمار میرود. روند تحقیقات دادستان عالی ایالت برلین، نحوه بازپرسی، جهتگیری شهادت شاهدان، بازیسازی اپوزیسیون، فشار مطبوعات و افکار عمومی آلمان و … موجب شد دادگاه میکونوس پس از سهونیم سال دادرسی (۲۸ اکتبر ۱۹۹۳- ۱۰ آوریل ۱۹۹۷) حکم به محکومیت دارابی و دولت ایران بدهد. ایران هیچگاه مسوولیت حادثه میکونوس را نپذیرفت؛ ولی این مسأله باعث ایجاد بحرانی میان ایران و کشورهای اروپایی شد، بهنحوی که آنان سفرای خود را از ایران فراخواندند. کاظم دارابی درنهایت پس از ۱۵ سال در ۲۰ آذر ۱۳۸۶ بیگناه شناخته شد و پس از آزادی بلافاصله از آلمان اخراج شد. او در بدو ورود اعلام کرد بهزودی خاطرات خود را مینویسد. از آن روز تقریباً یک سال میگذرد و حالا کتاب خاطرات کاظم دارابی با عنوان «نقاشی قهوهخانه» به قلم محسن کاظمی توسط انتشارات «سوره مهر» روانه بازار نشر شده است.
نگاهی به آثار نوشتهشده درباره ماجرای میکونوس
همانطور که در مقدمه گفتیم در خارج از ایران درباره واقعه و ماجرای میکونوس آثار زیادی نوشته شده است، ولی کتاب «نقاشی قهوهخانه» نخستین اثر ایرانی این ماجراست. پیش از این نوشته سیدحسین موسویان، سفیر وقت ایران در آلمان کتابی با عنوان «چالشهای روابط ایران و غرب: بررسی روابط ایران آلمان (از وحدت دو آلمان تا میکونوس)» به بررسی این واقعه از منظری سیاسی و دیپلیماتیک پرداخته بود. در این بخش مروری میکنیم بر آثاری که در خارج کشور در این باره نوشته شده است.
یکی از نخستین آثار نوشته شده درباره میکونوس کتاب «هنوز در برلن قاضی هست»؛ در چهار فصل (فصل اول: مقدمات ترور و ترور، فصل دوم: پس از ترور، فصل سوم: دادگاه، فصل چهارم: برخورد با دادگاه) و در ۲۶۴ صفحه به این مسأله پرداخته است. این کتاب را سه نفر از اعضای «آرشیو اسناد و پژوهشهای ایران-برلن» به نامهای پاینده، خداقلی و نوذری نوشته و در آن از سه سال برگزاری دادگاه نوشتهاند. این کتاب تلاش کرده است ایران را در این ماجرا محکوم نشان دهد. این سه نفر کتابی دیگر به نام «سیستم جنایتکار، اسناد منتخبی از دادگاه میکونوس» در ۳۰۹ صفحه نوشتهاند و با تمرکز بر شهادتهای فردی به نام ابوالقاسم مصباحی، سعی میکنند جنایت رخداده در میکونوس را یک جنایت سیستماتیک دولتی از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران جلوه دهند. همچنین پرویز دستمالچی، کسی که در واقعه حضور داشت و جان به در برد، در کتاب ۵۰۸ صفحهای به نام «ترور به نام خدا»، سعی کرده ایران را در این ماجرا متهم نشان دهد. دستمالچی در این کتاب بخشی از اسناد «میکونوس»، بریدههایی از مطبوعات فارسیزبان و اپوزیسیون را کنار هم قرار داده است. «نوربرت زیگموند» نیز خبرنگاری بود که در ماجرای میکونوس بسیار تحقیق کرد و گزارشهایش در رسانههای آلمان منتشر شد. او حتی رساله دکترای خود را به همین موضوع اختصاص داد و از آن دفاع کرد. رساله دکترای زیگموند با عنوان «محاکمه میکونوس، محاکمه تروریستها تحت نفوذ سیاست خارجی و سرویسهای اطلاعاتی لوگ غیرانتقادی آلمان با ایران» در قالب کتابی ۵۳۶ صفحهای به سال ۲۰۰۱ م منتشر شد. دیگر خبرنگار آلمانی که از این ماجرا کتاب نوشت «ویلهلم دیتل» بود که اثری با عنوان «تاریخچهBKA » نوشت و به نقش سرویس اطلاعاتی آلمان در کشف ماجرا پرداخت. رؤیا حکاکیان، نویسنده ایرانی یهودیتبار مقیم آمریکا در رمانی به نام «قاتلان قصر فیروزه» واقعه میکونوس را دستمایه قرار داد؛ اما به دلیل تأثیر از دستمالچی به همان راه وی رفته است تا جمهوری اسلامی در این ماجرا محکوم باشد. کتابی چهارجلدی نیز با عنوان «قضیه میکونوس» از سوی تشکیلات اپوزیسیون ایرانی در تبعید منتشر شده و در کتاب چهارم قبل از اعلام رأی نهایی دادگاه ایران را محکوم ماجرا معرفی کرده است. محمود نادری نیز در فصل ۲۵ کتاب «حزب دموکرات آلمان» طی ۱۵ صفحه به ماجرای میکونوس پرداخته است.
محسن کاظمی درباره کتاب چه میگوید
از آغاز تا انجام این پژوهش، بیش از ۱۰ سال، تلاش مجدانهای صورت گرفت، تا مصاحبه با کاظم دارابی و پژوهش درباره واقعه میکونوس در سکوت پیش برود. به این منظور و برای دوری از شائبه تأثیرپذیری از فضاهای غیر واقعی و تبلیغاتی که پیرامون این حادثه شکل گرفته و ادامه یافته است، از مراجعه به سازمانهای ذیربط (برای دریافت اسناد و مدارک) پرهیز شد. چراکه هریک از آنها علاوهبر اعلام مواضع خویش، مدارک و مستندات خود را به دستگاه قضایی آلمان ارائه داده بودند.
آن مدارک و مواضع در مسیر دادرسی مورد استفاده قرار گرفته و بسیاری از آنها منتشر شده بودند؛ پس گذرشان به این بررسی افتاده است. به جز خانم اونیا (مربی دختر دارابی) و آقای کولوگه (وکیل دارابی)، مکاتبه و استعلامی با هیچ شخصی (حقیقی و حقوقی) صورت نگرفت. بدین روی ترجیح داده شد تا این پژوهش به داشتههای خود و آوردههای دارابی بسنده کند و چراغ خاموش پیش برود. و بنابر اصرار پیشگفته مبنیبر انجام تحقیق بیسروصدا، از مراجعه به اشخاصی که به انحای مختلف نامشان در دادرسی میکونوس مطرح شده بود و مصاحبه با آنها احتراز گردید، اما این احتراز مشکلی فراروی تحقیق ایجاد نکرد، چون عمده این اشخاص در زمان برگزاری دادگاه میکونوس در جایگاه شهود و مطلعین قرار گرفته یا حداقل بازپرسی شده بودند و اظهاراتشان قابل دستیابی بود. متن با زبان «من راوی» روایت و تدوین شده است. در تدوین هدف حفظ اصالت گفتار و پیام بوده است، اما در پارهای موارد با افزودن ذوق و حال فضای مصاحبه و تزریق دادهها و اطلاعات برآمده از پژوهش همترازی گفتار و نوشتار را درهم ریخته است، با این حال روح کلام و اصالت گفتار راوی حفظ شده است. در مواقعی برای خروج از یکنواختی و برای نشان دادن نحوه بیان، گویش و لهجه دارابی، عین جملات وی در داخل «گیومه» درج شدهاند.
لحظه دستگیری کاظم دارابی درآلمان به روایت کتاب
زینب بغلم بود، از پلهها رفتم پایین، همین که در را باز کردم، دیدم حدود ۲۰ نفر در لباس پلیس و چند مأمور لباس شخصی در اطراف خانه هستند. همه مسلح بودند، گفتند میخواهند خانه را بگردند. پرسیدم: «برای چی؟» گفتند: «در ارتباط با ماجرای میکونوس!» خود را متعجب نشان دادم، که مثلاً به من چه ربطی دارد! گفتم: «ما چیزی برای مخفی کردن نداریم، ولی اول باید دستور بازرسی را ببینم.» نشانم دادند. من هم اجازه دادم. چهار نفر از آنها وارد شده، و شروع به جستوجو کردند؛ همسرم در حالی که رنگ به رخ نداشت، خودش را به من رساند، پرسید: «کاظم واقعاً چی شده؟» گفتم: «در ماشین که توضیح دادم، میخواهند درباره حادثه میکونوس تحقیق کنند، اینکه به من چه ربطی دارد، نمیدانم؟!» … گفتند باید با ما بیایید. پرسیدم: «آخه برای چی!» گفتند: «باید بیایی در اداره پلیس به چند سؤال جواب بدهی و بازگردی!» دستبند را نشانم دادند تا دستها را پیش ببرم. گفتم: «خب چرا با دستبند؟ من اینجا آبرو دارم، خودم همراهتان میآیم!» گفتند که دستور دارند تا این طور مرا ببرند. کمربندم را باز و دستبند را از میان آن رد کردند و به دستانم بستند. یعنی دستانم به دستبند و دستبند به کمربند بسته شد. در حالی که در احاطه پلیس بودم از پلهها بردنم پایین. زهرا دنبالم دوید و شروع به گریه کرد. زانو زدم، با دستان بسته نمیشد بغلش بگیرم، صورتم را به نزدیک صورتش بردم، نمیتوانستم اشکهایش را پاک کنم، بوسهای بر اشکانش و چشمهایش زدم، «قربونت برم بابایی! تو برو پیش مامان، من میرم زودی برمیگردم» پلیسی زیر بغلم را گرفت تا بلند شوم، گفت: «بسه! زود باش راه بیفت» نگاهم به نگاه خانمم گره خورد.. از پلهها پایین کشیدنم.
*صبح نو