سرویس جهان مشرق - «تریتا پارسی» نویسنده، تحلیلگر و فعال ایرانی-سوئدی ساکن آمریکا و بنیانگذار و رئیس «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایاک) در کتابی تحت عنوان «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی[۱] » جزئیات و تحلیلهای خود درباره روند مذاکرات برای دستیابی به برجام را تشریح کرده است. پارسی که مدرک مطالعات پیشرفته بینالملل خود را زیر نظر «فرانسیس فوکویاما» دریافت کرده، یکی از سرشناسترین مبلغان نزدیکی روابط میان ایران و آمریکا محسوب میشود و میگوید در جریان کامل مذاکرات هستهای بوده و کتابش در حقیقت روایتی از دل مذاکرات و برگرفته از اطلاعات دستاول از مذاکرهکنندگان کشورهای امضاکننده برجام از جمله شخص محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران و «جان کری» همتای آمریکایی وی است.
مشرق طی تعطیلات نوروز، ترجمه بخشهایی منتخب از کتاب «از دست دادن یک دشمن» را خدمت مخاطبان محترم ارائه مینماید. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید، بخش سوم از این مجموعه گزارش است. در این بخش، قسمتی از فصل نهم کتاب تحت عنوان «عربهایی که ایران و آمریکا را به هم نزدیک کردند» آمده که به موضوع تشکیل یک کانال مخفی با تلاشهای سلطان «قابوس» پادشاه عمان و «جان کری» رئیس وقت کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا برای مذاکره مستقیم میان هیأتهای تهران و واشینگتن پرداخته است.
بخش اول این مجموعه گزارش را از اینجا و بخش دوم را از اینجا بخوانید.
بخش سوم/ فصل نهم: عربهایی که ایران و آمریکا را به هم نزدیک کردند
میانجیگری مخفی سلطان قابوس میان ایران و آمریکا
۳۱ جولای ۲۰۰۹، سه آمریکایی که در سوریه تحصیل و کار میکردند، تصمیم گرفتند به عراق بروند و در کوههای منطقه کردستان پیادهگردی[۲] کنند. آنها درباره آبشارهای محبوب «احمد آوا» و مسیرهای عالی کردستان عراق برای پیادهگردی شنیده بودند. برنامه این بود که آخر هفته را صرف استراحت از کار روزمره خود در دمشق کنند. اما [روحشان هم خبردار نبود] که دو سال طول میکشد تا به خانه برگردند. همانطور که از کوه بالا میرفتند، گروهی نگهبان مسلح با تکان دادن دست، آنها را فراخواندند. این سه آمریکاییِ ازهمهجابیخبر («جاشوا فتال»، «سارا شورد» و «شین بائر») نمیدانستند که نگهبانها مرزبانان ایرانی هستند. این سه دوست آمریکایی همانطور که به سمت سربازان ایرانی میرفتند نادانسته از مرز بدون علامت میان عراق و ایران عبور کردند. آنها با عمل به فرمان [و فراخوان] سربازان ایرانی، وارد قلمرو ایران شدند و در نتیجه بازداشت و به جاسوسی متهم شدند. با این حال، به موجب این کابوس، گفتوگویی میان آمریکا و ایران متولد شد؛ گفتوگویی که در نهایت راه را برای حلوفصل مناقشه هستهای هموار کرد.
آمریکا از آنجایی که نه سفارتی در تهران داشت و نه روابط دیپلماتیکی با ایرانیها، مجبور شد به آن دسته از متحدانش رو بیاورد که میتوانستند میان واشینگتن و تهران میانجیگری کنند. عمانیها به این درخواست آمریکا پاسخ مثبت دادند. آنها به شدت نگران بودند که تنشها در مورد مسئله هستهای منجر به یک جنگ منطقهای شود، و میخواستند از روابط خوب خود، هم با واشینگتن و هم با تهران برای پایان دادن به این مناقشه استفاده کنند. دستگیری "پیادهگردها" به عمانیها فرصت داد تا به واشینگتن اثبات کنند توانایی برآورده کردن چیزی را دارند که اوباما به دنبال آن بود: کانالی موثق به رهبر عالی ایران، آیتالله [سید] علی خامنهای.
طی چند ماه بعد «سالم بنناصر الاسماعیلی» نماینده شخصی سلطان «قابوس بنسعید آلسعید» میان واشینگتن و تهران در رفتوآمد بود و میانجی عقد قراردادی برای تبادل زندانی میان ایران و آمریکا شد که به موجب آن پیادهگردها در ازای آزادی سه ایرانی بازداشتی توسط آمریکا، آزاد شدند[۳] . دولت عمان بابت وثیقه آمریکاییها ۱/۵ میلیون دلار [به ایران] پرداخت کرد و آنها را با جت شخصی الاسماعیلی به مسقط برد، جایی که به خانوادههای خود ملحق شدند. روز بعد، پرزیدنت باراک اوباما با سلطان تماس گرفت تا از او تشکر کند. عمان قدرت تأثیرگذاریاش روی ایرانیها را اثبات کرده بود[۴] . «گری سِیمور» مسئول عدم اشاعه در کابینه اوباما توضیح داد «تبادل زندانیها» آزمونی بود که نشان داد آنها میتوانند [به حرفهایشان] عمل کنند. اکنون سؤال اصلی این بود که آیا عمان میتواند فراتر [از تبادل زندانیها] برود و یک گفتوگوی مستقیم میان ایران و آمریکا در مورد موضوع هستهای را آغاز و کانالی را ایجاد کند که ایرانیها از زمان اعمال تحریمها در سال ۲۰۱۰ از باز کردن آن امتناع کرده بودند، یا خیر.
عمان به عنوان یکی از متحدان آمریکا در همسایگی و مورد اعتماد ایران که (بر خلاف کشورهای عربی دیگر در منطقه) در طول تاریخ روابط قویای با تهران داشت، به شکلهای مختلفی بهترین کشوری بود که میتوانست میان آمریکا و ایران میانجیگری کند. عمان و ایران نه تنها از طریق روابط تجاری و فرهنگی چندصدساله با یکدیگر ارتباط دارند، بلکه سلطان عمان همچنین به خاطر پشتیبانی ایران از او برای خواباندن غائله شورش در استان «ظُفار» در دهه ۱۹۷۰ که به قدرت یافتن سلطان قابوس کمک کرد، مدیون است. آن زمان، شاه ایران ۴۰۰۰ نیرو برای کمک به ارتش عمان فرستاد و بیش از ۷۰۰ سرباز ایرانی در راه حفاظت از سلطان جان خود را از دست دادند. سیاستهای سلطان قابوس در قبال تهران از زمان شورش تا کنون بهوضوح نشان میدهد که وی این کمکها را از یاد نبرده است. سال ۱۹۸۰ هنگامی که صدام به ایران حمله کرد و بیشتر کشورهای جهان عرب نیز از عراق حمایت کردند، عمان از جانبداری خودداری کرد و گفتوگوهای قوی خود با ایران را ادامه دارد. این سیاست عمان به نوبه خود موجب شد تا احترام و اعتماد آیتالله خامنهای به این کشور جلب شود[۵] . عمان از همان زمان به آمریکا پیشنهاد داد تا به بهبود روابط آمریکا با ایران کمک کند[۶] . این پیشنهاد، سال ۲۰۰۹ بار دیگر هنگامی دوباره مطرح شد که وزیر خارجه سلطان قابوس «عمان را به عنوان هم یک سازماندهنده و هم یک میزبان برای برگزاری هر جلسهای پیشنهاد کرد که آمریکا بخواهد با ایران داشته باشد؛ مشروط به مخفی ماندن موضوع.»
اصرار اوباما برای ارتباط با رهبر ایران
اوباما معتقد بود پیشرفت واقعی در حوزه دیپلماسی با ایران بدون برقراری یک کانال مستقیم به رهبر عالی این کشور ممکن نیست. آمریکا نه تمایلی به دادن امتیازات معقول داشت و نه انتظار داشت که ایران بتواند امتیازات معقولی ارائه بدهد، مگر اینکه کانال ارتباطی میان دو طرف مستقیماً توسط آیتالله خامنهای اختیار پیدا کرده باشد. اگرچه مذاکرات رسمی با ۱+۵ مجوز [آیتالله] خامنهای را دریافت کرده بود، اما ایرانیها حاضر به برقراری ارتباط مستقیم با آمریکا نبودند. بهرغم چندین بار تلاش، ارتباط مذاکرهکنندگان ایرانی با آمریکاییها فراتر از احوالپرسیهای خشکوخالی نمیرفت. [از دید آمریکاییها] میزان تعهد ایران به دیپلماسی کافی تلقی نمیشد، مگر اینکه تهران با برگزاری مذاکرات دوجانبه با آمریکا و با مجوز آیتالله خامنهای موافقت میکرد. استراتژی ایران در ابتدا امتناع از مذاکره مستقیم تا زمانی بود که به نظر میرسید آمریکا قصد دارد تهران را با تهدید نظامی پشت میز مذاکره وادار [به امتیازدهی] کند. [آیتالله] خامنهای در یکی از سخنرانیهایش پرسید[۷] : «آیا معنی دارد که همزمان با تهدید و فشار، پیشنهاد مذاکره بدهید[۸] ؟ اسلحه مقابل ایران گرفتهاید و میگویید میخواهید گفتوگو کنید. ملت ایران در مقابل این چیزها مرعوب نخواهد شد[۹] .» استراتژی دوم ایران امتناع از گفتوگوی مستقیم تا وقتی بود که آمریکا صراحتاً بگوید غنیسازی در خاک ایران را خواهد پذیرفت. ایران، به عنوان طرف ضعیفتر، مایل نبود مستقیماً با واشینگتن تعامل کند، مگر آنکه آمریکاییها حاضر میشدند به آن چیزی احترام بگذارند که ایرانیها حق خود میدانستند، چراکه [اگر قرارومدارها از اول گذاشته نمیشد و بعداً حق غنیسازی ایران در جریان مذاکرات به رسمیت شناخته نمیشد] ترک میز مذاکره توسط ایران میتوانست فشارها علیه تهران را بیشتر از قبل کند.
در همینباره بخوانید:
به گفته افرادی که در مذاکرات مختلف شرکت داشتند، دولت اوباما [در ارتباطهایش با دولت عمان] «وسواس» داشت که حتماً یک کانال دارای مجوز [از رهبر ایران] را با تهران باز کند. دولت اوباما حتی اسامی برخی مقامات ایرانی را هم در اختیار عمانیها گذاشته بود که واشینگتن معتقد بود میتوانند از [آیتالله] خامنهای مجوز گفتوگو با آمریکا را دریافت کنند. اوباما طی این سالها چندین نامه و پیام برای آیتالله خامنهای فرستاده و در آنها تمایل خود برای حل اختلافات از طریق مذاکره مستقیم را ابراز کرده بود. کانالهای متعدد و مختلفی هم مورد استفاده قرار گرفته بودند؛ تنها کانال عمان نبود. اوباما سال ۲۰۱۲ از طریق «[رجب] طیب اردوغان» نخستوزیر [وقت] ترکیه به ایران اصرار کرد که از فرصت دیپلماسی به وجود آمده استفاده کند[۱۰] . وی اگرچه اظهار میکرد که ایران میتواند از فناوری هستهای برای اهداف صلحآمیز استفاده کند، اما هنوز به مسئله اصلی مدنظر تهران اشارهای نکرده بود: اینکه آیا آمریکا غنیسازی در خاک ایران را خواهید پذیرفت یا نه. نامهها و پیامها موجب شد تا علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه [وقت] ایران به طور عمومی اعلام کند: «[آمریکاییها] در ملأ عام عضلات خود را نشان میدهند، اما پشت پرده به ما التماس میکنند که بنشینیم و صحبت کنیم[۱۱] .»
خانه استیک «مورتون» نقطه شروع کانال ارتباطی
مرد در سایه
برای راهاندازی یک کانال دیپلماتیک، صرفاً تمایل به مذاکره اصلاً کافی نیست. «اعتقاد» راسخ به این مسئله که دیپلماسی میتواند نتیجه بدهد، و شاید مهمتر از آن، تمایل به پذیرش خطرات سیاسی در انجام چنین اقدامات حساسی نیز باید وجود داشته باشد. دقیقاً به همین دلیل هم بود که پیگیری چنین طرحی [در رابطه با ایران] توسط شخص اوباما دشوار بود. خوشبختانه اوباما دوستی در سنای آمریکا داشت که او هم معتقد بود روابط واشینگتن و تهران میتواند و باید بهبود یابد: جان کری، رئیس کمیته روابط خارجی سنا.
جان کری از بسیاری جهات طی دوران ریاستش بر کمیته روابط خارجی مجلس سنا [زمانی که هیلاری کلینتون وزیر خارجه اوباما بود]، به عنوان یک وزیر خارجه در سایه عمل میکرد. کری از افراد نزدیک و مورد اعتماد اوباما بود (که بعداً او را وزیر خارجه رسمی خود هم کرد) و با صرف نهایت وقت و انرژی خود برای حلوفصل دشوارترین چالشهای دیپلماتیک، در این مسیر پیشرفت کرد. رئیس وقت کمیته روابط خارجی سنا با کمال میل موضوعاتی را پیگیری میکرد که از نظر سیاسی برای اوباما بیش از حد خطرناک بودند یا موارد دیپلماتیکی که حتی هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت هم به نظر میرسید تمایلی نداشته باشد وارد آنها شود و به خاطر آنها نامزدی آیندهاش برای ریاستجمهوری را به خطر بیندازد. (در حقیقت، چنانکه «مارک لاندلر» [خبرنگار نیویورکتایمز] مینویسد، در مقایسه با کری[۱۲] ، «سابقه کلینتون ناچیز، رویکرد او محتاطانه، و دستآوردهای او کمرنگ بود.») یکی از کارمندان کری میگوید این سازوکار کاملاً غیرعادی بود، چون «کری نقشی عملیاتی» در سیاست خارجی اوباما ایفا میکرد، در حالی که از اعضای کابینه او نبود. یک مقام کاخ سفید نیز به من گفت چه در موضوع آزادی پیادهگردها و چه مذاکره با بشار اسد درباره بلندیهای جولان کری «با به عهده گرفتن این مسائل، به اوباما فضا [ی مانور بیشتری] میداد.»
نقش کری طی مذاکرات برای آزادی آمریکاییهای زندانی در ایران شروع شد. او و «سالم الاسماعیلی» نماینده سلطان قابوس (که همه مقامات درگیر در ماجرا معمولاً با نام «سالم» به او اشاره میکردند) شروع به مذاکره درباره چشمانداز کانال وسیعتری با ایران برای حل مسئله هستهای کردند[۱۳] . عمانیها تلاش خود برای تضمین آزادی آمریکاییها را از همان ابتدا به عنوان سنگ بنای ایجاد یک کانال مستحکمتر و مستقیمتر میدیدند که بتواند مسئله هستهای را قبل از اینکه منجر به منجر شود، حلوفصل کند. یکی از کارمندان سابق مجلس سنا میگوید ماه دسامبر سال ۲۰۱۱، کری برای اولین بار به عمان سفر و با سلطان دیدار کرد تا «احتمالات را بیازماید.» این جلسه که انجام آن با هماهنگی کاخ سفید بود، مطلقاً مخفیانه برگزار شد[۱۴] ؛ این مذاکرات برای آنکه حداقل شانس موفقیت را داشته باشد باید از دید دشمنان متعدد دیپلماسی میان آمریکا و مخفی میماند. در دولت عمان تنها سه نفر از این مذاکرات مطلع بودند: سلطان، «سالم» و یک نفر در حلقه داخلی سلطان. گفتوگوهای کری با «سالم» تا اوایل سال ۲۰۱۲ ادامه یافت. این دو طی شام در [رستوران] «استیکهاوس مورتون» در واشینگتن الگوی اولیه آن چیزی را ترسیم کردند که قرار بود به یک کانال مخفی میان آمریکا و ایران تبدیل شود.
حق غنیسازی برای ایران؛ بله یا نه
عمانیها به شدت تحت تأثیر کری قرار گرفتند و احساس میکردند او همان شخص مناسب برای برقراری ارتباط با ایرانیها خواهد بود: کری متواضع بود، گوش میداد، و شاید مهمتر از همه، با احترام صحبت کرد؛ موضوعی که ایرانیها نسبت به آن بسیار حساس هستند. کری همچنین اطلاعات دقیقی از تاریخ پرتنش روابط میان آمریکا و ایران داشت و ریشههای نارضایتی تهران [و دشمنیاش با واشینگتن] را درک میکرد. این مسئله با توجه به کمبود نسبی تخصص درباره ایران در اندیشکدههای واشینگتن، به اعتقاد عمانیها به شکل ویژهای ارزشمند بود. مقامات عمانی پس از مطالعه نظاممند تلاشهای قبلی بازیگران دیگر برای میانجیگری بین آمریکا و ایران، به نقش حیاتی دیپلماسی شخصی پی برده بودند، به ویژه در شرایطی که اعتماد میان دو طرف این اندازه کم بود.
با این حال، ویژگیهایی که کری داشت و عمانیها معتقد بودند به موافقت ایرانیها با گفتوگوی مستقیم با واشینگتن کمک خواهند کرد، همان ویژگیهایی بودند که دیگران در واشینگتن میترسیدند موجب ایجاد تصور اشتباه در تهران در مورد موضع واقعی آمریکا در مذاکرات شود. کلینتون میترسید کری برای کشاندن ایران پای میز، بیش از حد به آنها قول بدهد. برخی دیگر هم در کاخ سفید با کلینتون توافق بودند. یک مقام سابق کاخ سفید به من گفت: کری «لزوماً همیشه با سیاست رسمی آمریکا همگام نبود.» نگرانی اصلی این بود که شاید کری به ایرانیها گفته باشد [گزینه به رسمیت شناختن حق ایران برای] غنیسازی واقعاً روی میز است؛ در حالی که دولت اوباما هنوز کاملاً آماده نبود که این برگ چانهزنی را رو کند. کری سال ۲۰۰۹ مصاحبهای با فایننشالتایمز کرده و در آن گفته بود که هدف دولت بوش مبنی بر «غنیسازی صفر» برای ایران، «مضحک» و «نقطه شروع بدی» است. به علاوه او با دیدگاه ایران مبنی بر حق غنیسازی این کشور موافق بود. کری گفته بود: «آنها حق بهرهمندی از انرژی صلحآمیز هستهای و غنیسازی به این منظور را دارند[۱۵] .»
برخی مقامات آمریکا ادعا میکنند کری در گفتوگوهای خود با «سالم» برای کشاندن ایران پای میز مذاکره واقعاً موضوع تمایل آمریکا به پذیرش حق غنیسازی تهران را مطرح کرده است[۱۶] . همین باعث ایجاد تنش میان کری و «تام دانیلون» مشاور امنیت ملی شد که نگران بود [به رسمیت شناختن حق غنیسازی ایران] بحرانی در سیاست داخلی دولت ایجاد کند. با این حال، کری مطلقاً تکذیب میکرد که برگ غنیسازی را بازی کرده است. وی به مارک لاندلر خبرنگار نیویورکتایمز گفته بود: «من از اول روز بسیار مراقب بودم. حق غنیسازی به هیچ عنوان در چارچوب انپیتی [معاهده عدم اشاعه هستهای] هرگز وجود ندارد و نداشته است. و ما این را کاملاً واضح و صریح به آنها گفتیم: شما حق غنیسازی ندارید.» با این وجود، با توجه به اظهارات قبلی کری در گفتوگو با فایننشالتایمز، تردیدهای کلینتون و دیگران در کاخ سفید احتمالاً بیاساس هم نبوده است. یک ماه پس از آنکه کری با سلطان دیدار کرد، کلینتونِ مشکوک [به کارآمدی کانال عمان] وارد مسقط شد تا شخصاً با پادشاه عمان گفتوگو کند. وی در زندگینامه خود مینویسد: «حتی در بهترین شرایط هم این [کانال مدنظر] تیری در تاریکی بود.» [این بخش و بخشهای دیگر از کتاب خاطرات هیلاری کلینتون را در کتابخانه مشرق بخوانید.]
در همینباره بخوانید:
›› ماجرای ملاقات با منوچهر متکی در پارکینگ سالن رقص / پادشاه عمان میانجی مذاکره مخفی با ایران
کری درباره موضع کلینتون میگوید: «هیلاری و رفقایش مردد بودند.» اما دیدگاه اوباما درباره عمانیها به دیدگاه کری نزدیکتر از دیدگاه کلینتون بود و به تبع آن رویکرد وی درباره ایرانیها هم به کری نزدیکتر بود. کری طی جلسهای در «اتاق وضعیت» [واقع در زیرزمین بال غربی کاخ سفید] به اوباما و کلینتون هشدار داد که اقدام به آزمایش این کانال خطر دارد، اما رد این کانال هم خطرناک است. اگر آمریکا به گزینه دیپلماسی فرصت نمیداد، سلطان به این نتیجه میرسید که واشینگتن در مورد پیگیری راهحل دیپلماتیک با ایران جدی نیست. خبر نادیده گرفتن دیپلماسی توسط آمریکا در نهایت بروز پیدا میکرد و موجب تضعیف ائتلاف تحریم علیه ایران میشد و این خطر به وجود میآمد که دیدگاه جهانی به سود تهران تغییر کند. با توجه به دیدگاه اوباما، کری داشت یک درِ باز را هل میداد [نه اینکه دری بسته را باز کند].» «بن رودز» [معاون مشاور امنیت ملی اوباما] به من گفت: «کری و «سلمان» [ظاهراً منظور نویسنده، «سالم» بوده است] هر دو ما را تشویق کردند تا این مسیر را دنبال کنیم. ما هم موافقت کردیم که آن را آزمایش کنیم. البته خود ما هم همین را میخواستیم. نمیخواهم بگویم خودمان به دنبال این ماجرا نبودیم؛ فقط میخواهم به نقش کری و سلمان [«سالم»] هم اشاره کنم.» اوباما قبول کرد که این مسیر را ادامه بدهد؛ و دو بار با قابوس تماس گرفت تا درباره اولین آزمایش لیتموس این کانال از او سؤال کند: آیا سلطان میتوانست ایرانیهایی را به این کانال بیاورد که با مجوز [آیتالله] خامنهای مذاکره کنند؟ چند هفته بعد، اوباما به این کانال چراغ سبز نشان داد. اکنون کاخ سفید [رسماً مسئولیت و] مالکیت این دیپلماسی جدید پشت پرده [و غیررسمی] را به عهده گرفته بود.
آنچه خواندید، بخش سوم از یک مجموعه گزارش بود. بخش اول را از اینجا و بخش دوم را از اینجا بخوانید. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهد شد.
همچنین برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون» و «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۵] مصاحبه نویسنده با یک دیپلمات ارشد ایرانی، ۴ اکتبر ۲۰۱۵ (یکشنبه، ۱۲ مهرماه ۱۳۹۴)
[۷] متن دقیق بیانات رهبر ایران: «خودتان میگویید فشار و مذاکره؛ این دو تا با هم سازگار نیست. شما میخواهید اسلحه را مقابل ملت ایران بگیرید، بگویید: یا مذاکره کن یا شلیک میکنم. برای اینکه ملت ایران را بترسانید؛ بدانید ملت ایران در مقابل این چیزها مرعوب نخواهد شد.