سرویس جهان مشرق - «تریتا پارسی» نویسنده، تحلیلگر و فعال ایرانی-سوئدی ساکن آمریکا و بنیانگذار و رئیس «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایاک) در کتابی تحت عنوان «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی [۱] » جزئیات و تحلیلهای خود درباره روند مذاکرات برای دستیابی به برجام را تشریح کرده است. پارسی که مدرک مطالعات پیشرفته بینالملل خود را زیر نظر «فرانسیس فوکویاما» دریافت کرده، یکی از سرشناسترین مبلغان نزدیکی روابط میان ایران و آمریکا محسوب میشود و میگوید در جریان کامل مذاکرات هستهای بوده و کتابش در حقیقت روایتی از دل مذاکرات و برگرفته از اطلاعات دستاول از مذاکرهکنندگان کشورهای امضاکننده برجام از جمله شخص محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران و «جان کری» همتای آمریکایی وی است.
مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهایی منتخب از کتاب «از دست دادن یک دشمن» را خدمت مخاطبان محترم ارائه نماید. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید، بخش چهارم از این مجموعه گزارش است. در این بخش، قسمتی از فصل نهم کتاب تحت عنوان «عربهایی که ایران و آمریکا را به هم نزدیک کردند» آمده که به موضوع اولین دور مذاکرات مخفیانه میان هیأتهای ایران و آمریکا در شهر مسقط، پایتخت عمان، پرداخته است.
بخش اول این مجموعه گزارش را از اینجا، بخش دوم را از اینجا و بخش سوم را از اینجا بخوانید.
بخش چهارم / فصل نهم: عربهایی که ایران و آمریکا را به هم نزدیک کردند
احمدینژادِ از مذاکرات اولیه خبر نداشت
متقاعد کردن [آیتالله] خامنهای
طرف ایرانی داستان [تشکیل کانال مذاکره مستقیم میان تهران و واشینگتن]، نقش برجسته سلطان [قابوس، پادشاه عمان] و «سالم [الاسماعیلی]» نماینده وی را بیش از پیش تأیید میکند. ایرانیها هم مثل آمریکاییها ابتدا درباره میانجیگری عمان تردید داشتند و فکر میکردند شاید عمانیها دارند به نیابت [و به نفع] آمریکا عمل میکنند. علیاکبر صالحی، وزیر خارجه [وقت] ایران درباره اقدامات اولیه «سالم» در پاییز سال ۲۰۱۱ برای مخابره تمایل آمریکا به ایجاد یک کانال دوجانبه، به من گفت: «من ابتدا این مسئله را جدی نگرفتم [۲] [چون اواخر دوره اول ریاستجمهوری اوباما بود [۳] ].» هدف تلاشهای اولیه «سالم» مقامات ایرانی نبودند، بلکه تاجران ایرانی بودند که روابط قوی با دولت داشتند. این تاجران سپس پیامهای عمان را به صالحی انتقال دادند؛ وزیر خارجه [وقت] ایران ابتدا نمیدانست چه برداشتی باید از این پیامها داشته باشد، چون مشخص نبود کری به نمایندگی از چه کسانی صحبت میکند. ایرانیها از خود میپرسیدند: چرا رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا در این زمینه اینقدر فعال است، اما کلینتون وزیر خارجه آمریکا دخالتی نمیکند؟ صالحی در اینباره گفت: «ما نمیدانستیم این پیام واقعاً از طرف دولت آمریکاست یا اینکه عمانیها یا آن شخص عمانی («سالم») این پیام را خودشان ابداع کردهاند.»
پس از چندین هفته سکوت، «سالم» با یک بازرگان دیگر ایرانی به نام «محمد سوری» تماس گرفت که مدیرعامل [وقت] شرکت ملی نفتکش ایران بود و در عمان مشغول مذاکره درباره یک توافق تجاری بود. «سالم» به سوری شکایت کرد که آمریکاییها علاقهمند [به باز کردن کانال دوجانبه] هستند، اما ایرانیها پاسخی نمیدهند. وی گفت عمان هم آماده تسهیل این روند است. سوری این پیام را به صالحی انتقال داد و وزیر خارجه [وقت] ایران متوجه شد آزمایش نکردن این کانال میتواند اشتباه بزرگی باشد. صالحی کاغذی را با چهار خواسته [مدنظر رهبر ایران از جمله انحصار مذاکرات به موضوع هستهای، سریع و کوتاه بودن مذاکرات، و به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی [۴] ] به سوری داد تا به عمانیها و آمریکاییها بدهد. این خواستهها شامل طیفی از مسائل از به رسمیت شناختن حق غنیسازی ایران تا لغو تحریمها میشد. والاستریتژورنال گزارش داده بود که این خواستهها شامل اضافه کردن «جندالله» (از شاخههای القاعده که در منطقه بلوچستان ایران فعال است) به فهرست تروریستی وزارت خارجه آمریکا نیز میشده است [۵] ، اما صالحی در مصاحبهاش با من [تریتا پارسی] این مسئله را تأیید نکرد. صالحی گفت: «من گفتم اگر آنها (آمریکاییها) ابتدا آمادگی خود برای رسیدگی به خواستههای ما را بیان کنند، ما هم آمادهایم [۶] .»
اما وزیر خارجه ایران درخواست دیگری هم داشت. برای اینکه تهران متقاعد شود آمریکا جدی است، واشینگتن باید رسماً آمادگی خود را اعلام میکرد. آمریکا نمیتوانست چنین کاری بکند، اما عمان میتوانست. بنابراین به جای دولت اوباما، سلطان [قابوس] نامهای به آیتالله خامنهای نوشت و به رهبر ایران اطمینان داد که آمریکاییها در مورد ورود به مذاکرات دوجانبه با ایران جدی هستند. این نامه به صالحی تحویل داده شد و سپس صالحی توسط «علیاکبر ولایتی» مشاور نزدیک [آیتالله] خامنهای، نامه را به دست رهبر ایران رساند، بدون آنکه به «محمود احمدینژاد» رئیسجمهور آتشپاره ایران اطلاعی بدهد [۷] .
رهبر ایران میگفت آمریکاییها بدعهدی خواهند کرد
آن زمان، بحث شدیدی در میان نخبگان سیاست خارجی ایران در رابطه با شیوه برقراری روابط تهران با قدرتهای بزرگ وجود داشت [۸] . مسئله، دیگر این نبود که «آیا» باید چنین رابطه وجود داشته باشد، بلکه «ماهیت» این رابطه بود. اما این بحث هنوز به نتیجه نرسیده بود و چراغ سبزی به گفتوگوی دوجانبه با آمریکا داده نشده بود [۹] . [آیتالله] خامنهای ابتدا مشکوک بود و این پیشنهاد را بر این اساس رد کرد که آمریکاییها قابلاعتماد نیستند و به تعهدات خود عمل نخواهند کرد. با این حال، صالحی معتقد بود اگر ایران دیپلماسی را امتحان کند، حتی در صورتی که بر خلاف حرفهایش عمل کند، باز هم تهران در شرایط بدتری [از پیش از توافق] قرار نخواهد گرفت. بهعکس، حکومت دینی [جمهوری اسلامی] میتوانست به مردم ایران نشان دهد که «همه راهها را برای حل مسالمتآمیز مشکلات رفته است، و مردم هم میدانستند که نظام آماده مذاکره است و این آمریکاییها هستند که گفتوگو را رد میکنند.» بهرغم مقاومت شدید شورای عالی امنیت ملی ایران و «سعید جلیلی» [دبیر وقت این شورا]، [آیتالله] خامنهای نهایتاً موافقت کرد. صالحی به من توضیح داد: «رهبر ایران گفت: باشد، اما باید خیلی مراقب باشید، چون ما به آمریکاییها اعتماد نداریم [۱۰] .»
در همینباره بخوانید:
با این حال، به صالحی اختیار تام داده نشد، بلکه [آیتالله] خامنهای شروطی را برای هدایت و محدود کردن مذاکرات وضع کرد: مذاکرات باید در سطحی پایینتر از وزرای خارجه برگزار شود؛ مذاکرات ادامه نیابد مگر آنکه پیشرفت حاصل شود؛ و دستورکار مذاکرات تنها به موضوع هستهای منحصر باشد، نه موضوع گستردهتر روابط آمریکا و ایران [۱۱] . یک شرط چهارم نیز وجود داشت، اما ایرانیها تا به امروز این شرط را افشا نکردهاند. برای آمریکا، این شروط هم مایه خوشبختی بودند و هم بدبختی. [آیتالله] خامنهای، با سپردن مسئولیت گفتوگوها به وزارت خارجه به جای شورای عالی امنیت ملی ایران (نهادی که جلیلیِ تندرو و مسئول مذاکرات رسمی با ۱+۵، دبیر آن بود) میان خودش و کانال دوجانبه فاصله ایجاد کرد. «گری سِیمور» [مسئول سیاستهای عدم اشاعه در دولت اوباما] به من توضیح داد: «ما تلاش کردیم رهبر عالی را وادار به تعهد کنیم، چون میخواستیم ([آیتالله] خامنهای) مالکیت [و مسئولیت] این روند را به عهده بگیرد. اما طبیعتاً او این کار را نکرد و اصرار داشت کارها از طریق وزارت خارجه انجام شود.» از سوی دیگر، اوباما نیز نیاز به ایجاد فاصله میان خودش و مذاکرات داشت. اصلاً به همین دلیل هم اجازه داده بود کری در ابتدا عهدهدار گفتوگوها شود. با این حال، این نزدیکترین چیز به کانال مدنظر اوباما با مجوز مستقیم از [آیتالله] خامنهای بود؛ و تنها یک راه وجود داشت که بفهمند آیا میتواند نتیجهبخش باشد یا نه. [آیتالله] خامنهای و اوباما هر دو حوالی ماه مارس سال ۲۰۱۲ به کانال ارتباطی چراغ سبز نشان دادند. با این حال، سه ماه زمان (و همچنین اصرار بسیار از طرف عمانیها) لازم بود تا ایرانیها و آمریکاییها نهایتاً در یک اتاق قرار گیرند.
روش مذاکرهکننده آمریکا برای جذب اعضای هیأت ایران
بالأخره در مسقط
۷ جولای ۲۰۱۲ یک تیم کوچک از دیپلماتهای آمریکایی و ایرانی در شهر مسقط [پایتخت] عمان دیدار کردند. این نشست همزمان با تهدیدات جنگی اسرائیل، افزایش تحریمهای غرب، و گسترش تأسیسات هستهای ایران صورت گرفت. همین چند روز قبل، به خاطر تهدید ایران به بستن تنگه هرمز (مهمترین گلوگاه ترانزیت نفت در جهان) و همچنین گسترش حضور نیروهای نظامی آمریکا در خلیج فارس به منظور ارسال پیامِ «حتی فکرش را هم نکنید [۱۲] » به تهران، تنشها دوباره تشدید شده بودند. هم ایرانیها و هم آمریکاییها مردد و بیاعتماد بودند. فقط عمانیها که میزبانی و تسهیل نشست را به عهده داشتند، خوشبین بودند. در نهایت، هر دو طرف ناامید جلسه را ترک کردند. کانال مستقیمی که مدتها انتظار تشکیل آن میرفت، شروع بدی داشت.
هیأت آمریکایی، کوچک و سطحپایین بود؛ بازیای که نامش را اختفا و احتیاط گذاشته بودند. این هیأت اساساً یک تیم دونفره بود: «پونیت تالوار» کارمند ارشد شورای امنیت ملی و «جیک سالیوان» معاون ستاد کارکنان [و دست راست] کلینتون، به همراه «اِمِت بلیوو» که ارتباطات و تدارکات را مدیریت میکرد، و یک مترجم [۱۳] . تالوار و سالیوان برای آنکه شناسایی نشوند به جای هتلهای لوکس عمان، جایی که در معرض خطر شناسایی توسط خبرنگاران و مأموران اطلاعاتی بودند، در یکی از خانههای خالی متعلق به سفارت آمریکا ساکن شدند. با این وجود یکی از مهمترین مزیتهای سپردن هدایت تیم مذاکره آمریکا به سالیوان و تالوار این بود هر دوی آنها در آن زمان نسبتاً ناشناخته بودند.
تالوار کارمند سابق سناتور «جو بایدن» [معاون اول وقت اوباما] بود که به دنبال رئیس سابقش راهی کاخ سفید شده بود. بر خلاف اکثر مقامات دولت آمریکا که در امور ایران مشغول به کار بودند، تالوار هیچ پیشزمینهای در خصوص منع اشاعه یا تحریمها نداشت. وی دارای تخصص منطقهای بود و در مورد ایران (کشور ایران، نه معضل هستهای این کشور) اطلاعات بسیار زیادی داشت. و تنها کارمند کاخ سفید بود که واقعاً به ایران سفر کرده بود. تالوار سال ۲۰۰۱ زمانی که بین دو شغل کارمندی در اداره برنامهریزی سیاستی وزارت خارجه و کارمندی برای سناتور بایدن بود، سفر کوتاهی به ایران داشت. وی بعدها مقالهای در [مجله آمریکایی] «فارنافرز» منتشر کرد و در آن نوشت: «واشینگتن با آرامآرام کمک کردن به ایران برای پیوستن مجدد به جامعه جهانی از طریق توافقات متعدد چندجانبه، میتواند به تشویق و تقویت نیروهای مثبت [و طرفدار رابطه با آمریکا، از جمله اصلاحطلبان و مثلاً «محمد خاتمی» رئیسجمهور سابق] در داخل ایران کمک کند. این تاکتیک در نهایت میتواند منجر به آشتی این دو دشمن قدیمی شود [۱۴] .» تالوار بعدها در چندین کنفرانس غیررسمی («مسیر ۲») با مقامات آمریکا و ایران شرکت کرد، درک خود از سیاستهای ایران را عمیقتر نمود، و احترام ایرانیها را جلب کرد. من [تریتا پارسی] در چند عدد از این جلسات «مسیر ۲» حضور داشتم و احترام ایرانیها به تالوار مشهود بود؛ دیگر افرادی که در کانال ارتباطی حضور داشتند، معتقد بودند این احترام به این دلیل است که تالوار در عین اینکه آگاه و محکم بود، هرگز به دنبال قلدری مقابل ایرانیها نبود [۱۵] .
راه آشتی آمریکا با ایران کمک به اصلاحطلبان است
جیک سالیوان، ستارهای روبهرشد در میان نخبگان سیاست خارجی واشینگتن، جوانترین فرد در مذاکرات بود. او تنها با ۳۱ سال سن، سابقه مشاوری سیاست خارجی هیلاری کلینتون طی دور مقدماتی [درونحزبی و رقابت با باراک اوباما بر سر نامزدی حزب دموکرات در] انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۸ را در پرونده داشت. اوباما هنگامی که نامزدی حزب دموکرات را به دست آورد، به سرعت سالیوان را استخدام و از تخصص و مهارتهای مناظرهای او برای آمادگی جهت مناظره با سناتور «جان مککین» استفاده کرد. سالیوان که برنده بورسیه «رودز» [جایزه دانشگاه آکسفورد] و فارغالتحصیل رشته حقوق دانشگاه «ییل» است، هرگز از کلینتون جدا نمیشد و در تمام ۱۱۲ سفر کلینتون در سِمت وزیر خارجه با او همراه بود. و مانند کلینتون، کفه مواضعش به سوی سوءظن و جنگطلبی سنگینی میکرد. او با کمال میل نقش پلیس بد را در تیم مذاکرهکننده آمریکا مقابل ایران بازی میکرد [۱۶] . کلینتون درباره سالیوان به «مارک لاندلر» خبرنگار نیویورکتایمز گفت: «سالیوان شهرت و تجربه برخی افراد دیگری را نداشت که میشد آنها را بفرستیم، اما من به او اطمینان کامل داشتم و در عین حال، او به اندازه کافی ناشناخته بود و میتوانست دائماً [میان عمان و آمریکا] در سفر باشد بدون آنکه ناخواسته جلبنظر کند.»
در همینباره بخوانید:
›› ترامپ به جای تقابل با ایران با روحانی و اصلاحطلبان تعامل کند
ایرانیها یک تیم چهار نفره را به ریاست «علیاصغر خاجی» معاون وزیر خارجه اعزام کرد که شامل «رضا زبیب» رئیس دفتر آمریکای شمالی در وزارت خارجه ایران، «رضا نجفی» که بعدها سفیر ایران در آژانس بینالمللی انرژی هستهای در وین شد، و «محسن بهاروند» مسئول آمریکای لاتین در وزارت خارجه میشد [۱۷] .
گفتوگوها در اتاقی زیبا در یکی از کاخهای سلطان برگزار شد. ایرانیها بیاندازه محتاط بودند؛ آنها از ورودی دیگری [غیر از ورودی آمریکاییها] داخل کاخ آمدند و از دست دادن با همتاهای آمریکایی خود نیز اجتناب کردند، چراکه مذاکرههای محرمانه با آمریکاییها در گذشته به شدت به اعتبار شغلی مذاکرهکنندههای قبلی ایرانی آسیب زده بود. خاجی، رئیس هیأت ایرانی در اتاق دیگری ماند و اصلاً با آمریکاییها ارتباطی برقرار نکرد. ایرانیها حتی اصرار داشتند «سالم» (که ترجیح میداد اجازه دهد دو طرف به تنهایی در مورد مسائل بحث کنند) در اتاق بماند تا آنها مجبور نشوند با آمریکاییها در اتاق تنها باشند.
با این وجود، فضای مذاکرات به مراتب بهتر از فضای ملتهب و اغلب عصبی گفتوگوها با ۱+۵ بود. لحظات داغ هم وجود داشت، اما لحن گفتوگوها صمیمانه و کاری بود، بدون لفاظی و موضعگیری شدید. مهمتر از همه، چون مذاکرات دور از چشم رسانهها بود، ایرانیها دیگر نیازی به ایراد نطق و عرض شکواییه علیه آمریکا نمیدیدند. سالیوان یادآوری میکند: «اساساً هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاد.» حتی لحظات شوخی هم وجود داشت و دو طرف داشتند میزانی از همدردی را درباره دوراهیهای دشوار طرف مقابل در سیاست داخلی پیدا میکردند.
اما فضای بهبودیافته گفتوگوها این واقعیت را تغییر نمیداد که دو طرف اهداف و آرمانهای بسیار متفاوتی با یکدیگر داشتند. در حالی که ایرانیها میخواستند درباره «مفاد» (به خصوص متقاعد کردن آمریکا به پذیرش غنیسازی ایران) صحبت کنند، هیأت آمریکایی تنها برای گفتوگو در مورد «روند» آمده بود. «ویلیام برنز» معاون وزیر خارجه توضیح میدهد: گفتوگوها برای طرف آمریکایی «قرار بود نوعی عملیات شناسایی [و مأموریت جمعآوری اطلاعات] باشد تا فقط ببینیم آیا ایرانیها تعامل خواهند کرد یا نه.» دولت اوباما میخواست برای [و پیش از] برگزاری دومین جلسه، مطمئن شود که این کانال واقعی است و ایرانیها دارای مجوز مذاکره از سوی رهبر عالی هستند و همچنین میتوانند در مورد دستورکار [مذاکرات، با طرف آمریکایی] به توافق برسند. جیک سالیوان توضیح داد: «اولین جلسه یک جلسه اکتشافی بود تا ببینیم آیا میتوان کانال را به صورت رسمی ایجاد کرد یا نه.» «ریچارد نفیو»، که آن زمان [در دفتر امنیت بینالملل و عدم اشاعه] در کاخ سفید کار میکرد، اضافه کرد: «هدف واقعی ما این بود که چهرهبهچهره تصدیق کنیم که ایرانیها جدی هستند.» این در حالی بود که در سوی دیگر، ایرانیها فقط یک هدف داشتند: از آمریکا در مورد مسئله غنیسازی تعهد بگیرند. تهران اصرار داشت که اگر آمریکا به دنبال مذاکره واقعی است، ابتدا باید بپذیرد که پارامترهای مذاکرات شامل ممنوعیت غنیسازی اورانیوم توسط ایران نباشد [۱۸] .
این مذاکرات فقط یک روز طول کشید، و بیشتر آن هم صرف انکار طرف آمریکایی در مقابل اصرار بیپایان ایرانیها برای متقاعد کردن واشینگتن به پذیرش غنیسازی در ایران شد. در حالی که آمریکا میخواست ببیند ایران حاضر است چه محدودیتهایی را برای برنامه هستهایش در نظر بگیرد، تهران خواستار تعهد جدی واشینگتن به این بود که ایران در پایان مذاکرات، آنچه را که حق حاکمیتی خود میدانست، از دست نخواهد داد. به گفته صالحی، وزیر امور خارجه ایران، هیأت ایرانی به آمریکاییها گفت: «ما درک میکنیم که شما نگرانیهایی دارید، اگرچه توجیه شما برای این نگرانیها را قبول نداریم، اما شما هم باید حق ما را به رسمیت بشناسید؛ در غیر این صورت، چه دلیلی دارد ما وارد مذاکرات شویم [۱۹] .» طرف آمریکایی از اصرار و الحاح بیپایان ایران درباره مسئله غنیسازی خسته شد. آنها شک کردند که شاید عمانیها برای کشاندن ایرانیها به اتاق مذاکره، قولهای بیش از حدی به آنها داده باشند. سیمور گفت: «ایرانیها با این برداشت اشتباه به نشست آمدند که ما آمادهایم سندی را امضا کنیم که حق غنیسازی آنها را به رسمیت بشناسد. فکر میکنم ایرانیها به شکل فجیعی ناامید شدند وقتی فهمیدند تضمینهای اشتباهی به آنها داده شده است.» ایرانیها با دست خالی در مورد مسئله غنیسازی نشست را ترک کردند و آمریکاییها در حالی از عمان رفتند که به این نتیجه رسیده بودند که اگرچه کانال، معتبر [و دارای مجوز از طرف رهبر ایران] است و عمانیها هم میتوانند به قولهایشان عمل کنند، اما ایرانیها به طور کامل جدی نیستند، چراکه حاضر نشدند درباره محدودسازی برنامه هستهایشان گفتوگو کنند. سالیوان یادآوری میکند: «[نتیجه نشست] خیلی خوب نبود. به نظر نمیرسید ایرانیها آنقدرها جدی باشند.»
«سالم» نگران بود که جلسه دومی برنامهریزی نشود. آمریکا داشت وارد [فضای] انتخابات ریاستجمهوری میشد که موجب صدمه مضاعف هرگونه افشای اطلاعاتی درباره کانال ارتباطی [به شانس اوباما برای انتخاب مجدد] میشد، و به علاوه، تمایل دولت اوباما برای نشان دادن انعطافپذیری را نیز کاهش میداد. هرگونه امتیاز دادن به ایرانیها در مذاکرات مخفیانه آن هم طی چند ماه منتهی به انتخابات ریاستجمهوری، اصلاً شروع خوبی [برای رقابت انتخاباتی اوباما] نبود. با این حال، طرف آمریکایی اگرچه در موقعیتی نبود که بتواند هیچگونه امتیازی ارائه دهد، اما نمیخواست کانال ارتباطی از بین برود. هرچه بود، این کانال از حمایت [آیتالله] خامنهای برخوردار بود و دیپلماتهای ایرانی که به عمان فرستاده شده بودند هم «جدی» بودند. رودز توضیح داد: «برای ما همین اندازه کافی بود تا بدانیم میتوانیم برای دیپلماسی روی رهبر عالی سرمایهگذاری [و حساب باز] کنیم.» سالیوان به «سالم» گفت آمریکا برای برگزاری یک نشست دوم آماده خواهد بود، اما ایرانیها «باید به خانه برگردند و خوب فکر کنند که آیا میخواهند همچنان روی امتناع از گفتوگوی جدی درباره محدودیتهایی اصرار کنند که باید بپذیرند یا نه.» مشخص نیست که آیا «سالم» این پیام را دقیقاً با استفاده از همین واژهها به ایرانیها انتقال داده است یا نه، چراکه عمانیها معتقد بودند [۲۰] تهران اگر احساس کند آمریکاییها دارند از موضع بالا با آنها صحبت میکنند و به آنها دستور میدهند، به هیچ عنوان از موضع خود کوتاه نخواهد آمد [۲۱] .
آمریکا امیدوار بود همین واقعیت که ایرانیها ایجاد یک کانال مخفی را تأیید کردهاند، نشاندهنده این باشد که آنها آمادهاند انعطافپذیری نشان دهند و امتیاز بدهند. خوشبینی وجود نداشت، اما این امید وجود داشت که شاید تحریمها نتیجه دادهاند و ایران را مجبور کردهاند «جدی» شود. سیمور گفت: «برای من همین که ایرانیها حاضر بودند هیأتی را برای مذاکره مخفیانه به عمان اعزام کنند، نشانهای از این بود که شاید به دنبال راهی برای خروج [از گرداب تحریمها] هستند.» اما غیر از مسئله ایراد نطق، موضع ایران در مذاکرات مخفی با موضع تغییرناپذیرشان در مذاکرات با ۱+۵ تفاوتی نداشت. بهرغم تحریمها، ترورها، و تهدیدها به جنگ، ایرانیها حاضر به کوتاه آمدن از موضع خود نبودند، مگر آنکه آمریکا در زمینه غنیسازی کوتاه میآمد.
آنچه خواندید، بخش چهارم از یک مجموعه گزارش بود. بخش اول را از اینجا، بخش دوم را از اینجا و بخش سوم را از اینجا بخوانید. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهد شد.
همچنین برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون» و «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۲] مصاحبه نویسنده با دکتر علیاکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، ۱۵ آوریل ۲۰۱۶ (جمعه، ۲۷ فروردینماه ۱۳۹۵)
[۶] منبع شماره ۲
[۷] منبع شماره ۲
[۸] مصاحبه نویسنده با محمدجواد ظریف، ۱ جولای ۲۰۱۵ (چهارشنبه، ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴)
[۹] گفتوگوی نویسنده با عضو یک اندیشکده ایرانی با ارتباط قوی دولتی، دسامبر ۲۰۱۱ (آذرماه-دیماه ۱۳۹۰)
[۱۰] منبع شماره ۲
[۱۱] منبع شماره ۲
[۱۶] مصاحبه نویسنده با یک مقام ارشد ایران، ۱ جولای ۲۰۱۵ (چهارشنبه، ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴)
[۱۸] منبع شماره ۲
[۱۹] منبع شماره ۲
[۲۱] سفیر وقت آمریکا در عمان اشاره کرده بود: «اگر در فضای احترام متقابل به ایرانیها نزدیک شویم و به مذاکرهکنندگان ایرانی اسناد و اطلاعاتی بدهیم که به کمرنگ شدن ترسهای آنها [درباره بدعهدی آمریکا] و برقراری اعتماد کمک کند، تهران آماده است تا پراگماتیک و بر اساس منافع روشنبینانه خودش عمل کند.