به گزارش مشرق، سیدیاسر جبرائیلی فعال رسانه ای در کانال تلگرامی خود نوشت:
لیبرالهای ایرانی همواره گرایش شدیدی به تجویز نظامات و استانداردهای غربی برای کشور داشته و دارند و یکی از ریشههای بحرانهای اقتصادی را باید در همین رویکرد جست و جو کرد. مراد ما اینجا از بحرانزایی استانداردهای غربی، این نیست که بر تجارب غرب چشم بپوشیم و هیچ بهرهای از آن نبریم. رهبر حکیم انقلاب با تعابیری نظیر "دلیل پیشرفت آمریکا به کار گیری اقتصاد مقاومتی است"، راه را بر هرگونه جزمگرایی درباره بهرهگیری از تجربه غرب بستهاند. منتهی تفاوت است میان بهرهگیری از تجارب غرب با تجویز استانداردهای غرب.
بیشتر بخوانید:
نگاه فرابخشی و فرآیندی در بیانیه گام دوم
اینک نوبت بانک های خصوصی است
شاید بهترین تمثیل برای تفکیک تجارب غرب از استانداردهای غرب در نظام مدیریتی کشور، توجه به تفاوت میان بهرهگیری از تجارب یک فرد ثروتمند، با معیار قرار دادن استانداردهای زندگی امروزی وی، برای ثروتمند شدن است. شخص ثروتمند با طی یک مسیر به ثروت رسیده که در قالب تجارب وی دستهبندی میشود. اما پس از ثروتمند شدن، سبک زندگیاش، مخارج و مصارفش، ویژگیهایی پیدا کرده که میتوان نامش را استانداردهای زندگی او گذاشت. آیا هیچ عقل سلیمی به فردی که قصد ثروتمند شدن دارد، توصیه میکند که برای رسیدن به ثروت، سبک زندگی و مخارج و مصارف خود را شبیه افراد ثروتمند نماید؟ یا راه درست، تامل در مسیری است که توسط فرد ثروتمند طی شده است؟ فرد فقیر، با تنظیم سبک زندگی خود بر اساس الگوی افراد ثروتمند، ممکن است مدتی بتواند #تظاهر_به_ثروت نماید، اما حتماً فقیرتر و بدبختتر میشود.
بلایی که در عصر استعمار فرانو توسط غرب بر سر کشورهای در حال پیشرفت آمده و آنان را در چرخه باطل عقبماندگی حفظ کرده، همین توجه به استانداردها به جای تجارب است. کشور در حال پیشرفت به جای اینکه در تجربه
کشورهای پیشرفته دقیق شده و دریابد که دیگران از چه طریقی پیشرفت کردهاند، بیشتر به دنبال رساندن شاخصهای خود به سطح شاخصهای امروزی کشورهای پیشرفته و ملاک قرار دادن استانداردهای امروزی آنهاست.
از آنجائیکه استانداردهای امروزی کشورهای پیشرفته، محصول یک فرآیند است، و کشور عقب مانده یا در حال پیشرفت، این فرآیند را طی نکرده است، آنچه اتفاق میافتد، تلاش برای تظاهر به این استانداردهاست، که با انحراف در تخصیص منابع و حراج سرمایههایی همراه است که باید برای طی کردن مسیر پیشرفت هزینه میشد. نتیجه این رویکرد، جز تثبیت عقبماندگی نیست و این عقب ماندگی، شرط لازم تداوم استعمار است.
با این همه، حتی رسیدن به یک شاخص و استاندارد مشابه کشور پیشرفته، گاهی برای کشور در حال پیشرفت سم است. برای نمونه، کشورهای پیشرفته پس از طی قرنها مسیر و رسیدن به توان تولید انبوه، بخش خدمات خود را با عنوان مکمل تولید گسترش داده اند و مثلاً سهم بخش خدمات از تولید ارزش افزوده آنها به ۵۰ درصد رسیده است. اما برای کشوری نظیر ما که هنوز به آن مرحله از توان تولید نرسیده، سهم ۵۰ درصدی خدمات نشاندهنده یک بیماری در اقتصاد است. یا اینکه، برخی شاخصها محصول پیشرفت است نه لازمه و مقدمه پیشرفت. لذا ممکن است منابع به اشتباه در اموری اتلاف شود که اساساً پیش از رسیدن به پیشرفت دستیافتنی نیستند.
خلاصه اینکه که گرفتار شدن در شاخصهای بینالمللی، دلخوشی به شباهت برخی شاخصها با شاخصهای اقتصادی غرب، و در یک کلام مقایسه اینجا و اکنون خودمان با اینجا و اکنون غرب، ما را دچار دور باطل عقبماندگی خواهد کرد.
یک بار برای همیشه باید ملاک و معیار بودن شاخصهای کشورهای پیشرفته برای اقتصاد، در نظام برنامه ریزی و مدیریت کشور کنار گذاشته شده و شاخصهایی متناسب با یک کشور در حال پیشرفت ملاک عمل و ارزیابی قرار گیرد.