به گزارش مشرق، رمان «برادر انگلستان» اثر علیرضا قزوه است که اردیبهشت ۹۶ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. قزوه را همه بهعنوان شاعر میشناسند اما او نخستین رمانش را نوشت. این رمان که به روایت وقایع پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ میپردازد، تا روزهای پس از انقلاب نیز ادامه پیدا کرده و خواننده را وارد حال و هوای داستان میکند. اسماعیل بندهخدا، فعال فرهنگی شهر تبریز است که در این یادداشت به رمان برادر انگلستان نگاهی داشته است.
رمان «برادر انگلستان» را خواندم. با تمام ارادت ویژهای که به علیرضا قزوه دارم، تعریف و تمجید محض از نخستین رمان ایشان یعنی «برادر انگلستان» را حکایت آنکسانی میدانم که از لباس نامرئی شاه ستایش میکردند؛ فقط برای آنکه دیگران نگویند که فلانی ارزش این لباس نامرئی را نمیداند و لباس را نمیبیند! در حالی که عملاً لباسی وجود نداشت و شاهْ لخت بود!
معرفی این کتاب در فضای فرهنگی کتاب هم عموماً شامل این حکایت شده و همه از کوچک و بزرگ از این کتاب تعریف و تمجید صرف میکنند؛ فقط به خاطر اینکه آقای قزوه عزیز آن را نوشته است و چند چهره فرهنگی برجسته این کتاب را تمجید کردهاند و نقد منصفانهای تقریباً وجود ندارد. ماجرای «برادر انگلستان» ماجرای اسماعیل است که پیش از انقلاب مبارز بوده و وقتی سر از انگلستان درمیآورد و به ایران بر میگردد، ناخوش میشود و حالش دگرگون و اوضاعش خراب. راوی داستان که تلاش میکند سر از کار ماجرای اسماعیل درآورد، به دست نوشتههای او بر میخورد؛ دستنوشتههایی عجیب و معماگونه که راوی سعی میکند از طریق این نوشتهها، از ماجرای سفر انگلستان و حال وخیم روانی اسماعیل سر در بیاورد و اتفاقاتی که در ادامه میآید.
به سبب اینکه میخواهم نقد منصفانهای از این کتاب داشته باشم، مایلم ابتدا از نقاط روشن کتاب شروع کنم. نقطه اول روشن اینکه آقای قزوه با اینکه شخصیت شعری برجستهای دارند و حتی بعضیها ایشان را از ارکان موج سوم شعر انقلاب برمیشمرند، اما با این نخستین رمانشان نشان دادند که به شدت «رمان بلد» هستند! احاطه ایشان به قالب رمان برای من واقعاً عجیب بود و حاکی از رمانخوانی زیاد و آگاهی کافی ایشان از این قالب ادبی است. نقطه روشن دوم این است که آقای قزوه کاملاً «فرم بلد» هستند و این رمان از لحاظ فرم، اثر خوبی است و خلق چنین رمان فرمیکی میتواند برای یک شاعر، رؤیایی محسوب شود! نقطه روشن سوم، تعدد شخصیتها و همچنین گستره زمانی ۶۰-۵۰ ساله داستان است. امروزه معمولاً در رمانهای جدید، نهایتاً سه، چهار شخصیت حضور دارند، آن هم نصفه و نیمه و کمتر رمانی پیدا میشود که بیش از ۲۰ شخصیت کامل داشته باشد و هر کدام اثرگذاری مجزایی در سیر داستان داشته باشند! شخصیتهایی که همگی به نوعی فامیل یکدیگر هم هستند و من حتی مجبور شدم برای قاطینکردن شخصیتها و فامیلها، یک تبارنامه کوتاه در ابتدای کتاب بنویسم! داستانگویی در بازه زمانی وسیعی که از سال ۱۳۳۲ شروع شده و تا همین دهه ۹۰ ادامه دارد نیز حاکی از قدرت نویسنده است!
اما نقاط منفی؛ رمان را که شروع میکنیم، کاملاً گیج میشویم! قزوه با چیزی شبیه رئالیسم جادویی داستانش را شروع میکند؛ شروعی کاملاً عجیب و به نظر من کاملاً بد که خواننده رااذیت میکند! خود من مجبور شدم چندینبار بخش اول سوررئال آن را بخوانم و آخر بدون اینکه چیزی بفهمم، رد شده و وارد فصل دوم شدم! این فضای سوررئال که جریان خوابدیدنهای راوی داستان در داخل قطاری خیالی است، تا آخر به صورت متناوب همراه کتاب میماند و مانند بختکی به جان رمان میافتد! این فضای سوررئال که به نظر من هیچ اساس منطقیای ندارد، به هیچ وجه به پیشبرد داستان کمکی نمیکند، هیچ گرهی از داستان باز نمیکند و عملاً به جز راه رفتن روی اعصاب خواننده به هیچ دردی نمیخورد! این فضای سوررئال که بدبختانه قسمت اعظمی از رمان را اشغال کرده است، اگر حذف میشد، هیچ لطمهای به سیر داستان وارد نمیشد! نقطه دوم منفی، یادداشتهای بهجامانده از اسماعیل است! نوشتههایی نامرتب و نامفهوم و نافرم که در خیلی از اوقات رسماً به چرندیات میزند! این یادداشتهای نامفهوم که برای نشان دادن حال روانی وخیم اسماعیل آورده شده، به طرز وحشتناکی زیاده از حد است و اکثراً به مهملگویی شبیه است تا سیر داستان یک رمان! در حالی آقای قزوه میتوانست بهگونهای دیگر و مختصرتر نشان بدهد که حال روانی اسماعیل خراب است و سپس به معمای اصلی رمان بپردازد؛ اما متاسفانه این یادداشتها حجم زیادی از کتاب را اشغال کرده و ما عملاً بهطور پراکنده حدود ۱۵۰ صفحه فقط جفنگیات روانی اسماعیل را میخوانیم! در حالی که مدتها قبلتر متوجه شدهایم که اسماعیل روانی شده است! نقطه تاریک سوم اینکه در پایانبندی رمان هم نتیجه مطلوب حاصل نمیشود و حتی در نتیجهای که در آخر کار تصمیم به تزریق نوعی آمپول به اسماعیل گرفته میشود، لزومی به این همه مقدمهچینی و روایت و شخصیت نبود و سر راستتر هم میشد ماجرا را بیان کرد. در اصل قصهپردازیهای حاشیهای داستان تقریباً هیچ کمکی به روایت داستان و روایت پایانی کتاب نمیکند!
خلاصه در یک جمعبندی کلی میشود گفت که رمان «برادر انگلستان» تجمیعی از نقاط منفی و مثبت توأمان است. نکتههای ریز و درشت مثبت و منفی زیادی هنوز از قلم افتاده که نیاز به جلسه نقد و بررسی دارد و با یادداشت نمیشود به همه آنها پرداخت؛ موردی که به نظر بنده، از ویژگیهای کتابهای بزرگ است! آقای قزوه در قسمتهای رئال داستان نشان میدهند که تا چه اندازه «قصهگو» هستند و این فن را بلدند، اما با مخلوط کردن دو فضای سوررئال، به نوعی کار را خراب کردهاند! کاش و ای کاش سوژه نخستین رمان ایشان یک موضوع رئالیستی بود تا همه از قدرت قلم و فرم ایشان حظ میکردند! آقای قزوه با این رمان نشان داده است که خیلی چیزها در رماننویسی بلد است! اما هر بار هم انگار میخواهد بگوید: «کاملاً بلدم چطور خوب بنویسم؛ اما خوب نمینویسم!»
*صبح نو