به گزارش مشرق، حضور سید علیاکبر ابوترابیفرد در بین اسرای دوران دفاع مقدس که روزهای سختی را در اردوگاههای عراق سپری میکردند، همچون گوهر بود؛ وجود ایشان امید را در بین اسرا زنده میکرد و رهنمودهایش نیز روزنهای برای بازگشت به زندگی بود.
«محمدباقر علیئی» از آزادگان دوران دفاع مقدس است که مدتی در کنار حاج آقا ابوترابیفرد روزهای اسارت را سپری کرد. او پس از ماهها حضور در جبهههای نبرد در مقابل متجاوزین رژیم بعث عراق در غرب و جنوب کشور در عملیات رمضان مورد اصابت گلوله کالیبر ۵۰ قرار گرفت که منجر به مجروحیت او از ناحیه پا شد و سپس به اسارت دشمن درآمد. این آزاده دوران دفاع مقدس که هماکنون پزشک و مشغول طبابت است به مدت هشت سال در اسارت رژیم بعث بود.
وی در گفتوگو با خبرنگار ما به مناسبت سالروز رحلت حاج آقا ابوترابیفرد به بیان خاطراتی از دوران اسارت این سید بزرگوار پرداخته است که بخش دوم آن را در ادامه میخوانید. (بخش اول را اینجا بخوانید.)
مسوولان ایرانی گمان میکردند ابوترابی شهید شده است
این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به شرایط زندگی اسرای ایرانی در اردوگاههای عراق گفت: در مجموع آنچه که ما را به جبهه کشاند، اعتقاد و توکل همه بچههای رزمنده بود؛ البته در اسارت افرادی هم پیدا میشدند که رفتارهایی از روی غرضورزی انجام میدادند. به قول حاج آقا ابوترابیفرد در یک جعبه میوه چند میوه خراب هم پیدا میشود و این طبیعی بود؛ اما غالب افراد اردوگاه افراد یکدست و خوبی بودند.
وی بیان کرد: کریم الوانی از اسرای خوزستانی مترجم و معتمد حاج آقا ابوترابیفرد در العماره بود. اردوگاههای این شهر در مرز قرار داشت و معمولاً پرونده اولیه اسرا در اینجا ساخته میشد. الوانی با حاج آقا ابوترابی در العماره بودند و کار مترجمی ایشان را برعهده داشت، زمانی که حاج آقا اسیر شد خودش را خیاط معرفی کرد، چند روز در العماره ماند و بعد به جای دیگری منتقلش کردند. زن اسیری از مرزنشینان قرار بود به ایران برگردد، الوانی کلی با این خانم هماهنگ کرد که وقتی به ایران رسید به مسوولان خبر بدهد که حاج آقا ابوترابی زنده است و در اسارت به سر میبرد؛ اما تلاشهایش بیفایده بود و زن متوجه نمیشد. به هر حال در اثر ناپدید شدن حاج آقا همه گمان کرده بودند او شهید شده و مسوولان پیام تسلیت صادر کردند تا اینکه عراقیها از طریق اخبار ایران که در رادیو پخش میشد ابوترابی را شناختند، از آن زمان حاج آقا مدام در استخبارات و زندان بود، قصد داشتند سر به نیستش کنند؛ اما چون در صلیب سرخ ثبت نام شده بود و مدتی در بین بچهها زندگی کرده بود، نتوانستند او را از بین ببرند.
روی نقاط مثبت آدمها دست میگذاشت
علیئی صبر و بردباری را از ویژگیهای مرحوم ابوترابی دانست و افزود: روی صبر و بردباری خیلی تاکید داشت و همیشه سفارش میکرد. نقاط خوب افراد را به خوبی میفهمید و از آن صحبت میکرد. نمایندههای سازمان ملل به عراق آمده و از اردوگاهها بازدید داشتند در همین بازدید عهدهای از اسرا جمع شدیم و مسائل و مشکلات اردوگاه را با نمایندههای سازمان ملل در میان گذاشتیم، بعد از این ماجرا هر زمان مرحوم ابوترابی فرد به من رسید اشارهای به این موضوع داشت و به دیگران میگفت شما نمیدانید این آقا چه کار بزرگی کرده است. یکی از ویژگیهایش قدردانی از بچههایی بود که کاری انجام میدادند. گاهی خودمان متوجه اثرات کار نمیشدیم؛ اما حاج آقا بر زوایای پنهان هر کاری اشراف داشت و قدردان بچههایی بود که کاری انجام میدادند. همین موضوع باعث میشد تا بچهها منسجم و هوشیار باشند.
حرف درست را بی بر و برگرد قبول میکرد
وی تصریح کرد: حاج آقا اهل مشورت بود، اگر کسی حرف درستی میزد به راحتی قبول میکرد، زمانی دکتری به نام «فارس نامی» به ازدوگاه آمد که انسان خوبی بود، در محیط اردوگاه بچهها از این فرد تعریف زیادی میکردند، یکبار به حاج آقا گفتم به بچهها بگویید از فارس زیاد تعریف نکنند وگرنه ممکن است او را از آسایشگاه بیرون ببرند، سریع حاج آقا قبول کرد و موضوع را با بچهها درمیان گذاشت.
علیئی گفت: از هر فرد و شخصی صحبتی میشنید تعمق و تفکر میکرد، زمانی بحثی پیش آمد که وضعیت اسرا چه میشود، ایشان گفت کسی که اسارت را تحمل میکند خیلی مرد است، کسی که بار مشکلات و سختی دیگران را هم بر دوش میکشد دیگر خیلی مرد است. این حرف ساده نبود باید در آن محیط سخت و وضعیت احساسی قرار بگیریم تا متوجه تاثیر حرف حاج آقا باشیم.
اسارت تجربهای منحصر به فرد بود
این آزاده دوران دفاع مقدس اسارت را تجربهای منحصر به فرد دانست و گفت: در روانشناسی بحثی وجود دارد که انسان دارای سه شخصیت است؛ یک شخصیت مربوط به یافتهها و یادگرفتههای خانوادگی میشود، شخصیت دیگر یافتهها و یادگرفتههای اجتماعی و دیگری اتفاقات نادر است که برای هرکس اتفاق نمیافتد. به عنوان مثال وقتی قایقی در دریا غرق میشود، کسانی که در قایق نجات پیدا میکنند تجربه ویژه و منحصر به فردی دارند. کل اسارت یک تجربه منحصر به فرد است. ۳۸ هزار اسیر داشتیم که هر کدام از این بچهها تجارب خاص خود را دارند و این ویژگی آنها را نسبت به جامعه ویژه میکند. پیامبر اکرم (ص) وقتی به دنیا آمدند پدر نداشتند. مدتی بعد مادر را از دست دادند و بعداً به عنوان امین قبیله شناخته شدند. ویژگیای که خداوند در وجود پیامبر قرار میدهد او را از همه ویژهتر میکند و این ویژگی انسان را بالا میبرد. یا امام خمینی (ره) که تبعیدها را از سر گذارند، وقتی به ایران باز میگرددند رهبری کشور را به دست میگیردند. ویژگی خاص اسارت و اسرا را حاج آقا ابوترابیفرد به اندازه ظرفی که داشت دریافت کرد و من هم به عنوان یک اسیر عادی به اندازه خودم از ظرف وجودیم در اسارت بهره بردم. هر زمان یاد حاج آقا میافتم، دلم میلرزد. به خاطر دارم وقتی صلیب سرخ رفتار حاج آقا و اسرار را دیده بود به احترام حاج آقا از جا بلند شد و اعتراف کرد، اگر همه دنیا مثل شما زندگی کنند دیگر هیچ جنگ و اختلافی اتفاق نمیافتد، یعنی نماینده صلیب سرخ هم متوجه رفتار و منش درست حاج آقا شد و به خوبی ایشان را درک کرد.
خاک مرز خسروی حکم خانه را داشت
وی در پایان بیان کرد: زمان آزادی ما فرا رسیده بود، من و دو نفر دیگر از سه اتاق اردوگاه آخرین نفراتی بودیم که به ایران برگشتیم. گروهی از مجروحان در اردوگاه مانده بودند که برای رسیدگی به آنها به مشکل برخوردیم، چون تا قبل از آن مجروحان در همه اردوگاه پخش بودند و دیگران به آنها رسیدگی میکردند. زمانی که پایمان به خاک کشور رسید، واقعاً حس میکردیم وارد خانه خودمان شدیم. این وجب اول خاک خسروی با خانه مسکونی خودمان هیچ تفاوتی نداشت و احساس میکردیم با ورود به آن دیگر همه سختی ها و مشقتها تمام شده است.