به گزارش مشرق، اصولاً بینالهای هنری یا هر نوع جشنواره هنری بین المللی که نمایندگانی از کشورهای مختلف در آن حضور دارند فضا یا محلی است برای انتقال پیام و فرهنگ یک ملت، آئین و سبک زندگی آنان. در این میان بینال هنری ونیز که هر دو سال یکبار برگزار میشود یکی از مهمترین و البته قدیمیترین بینال هنری و فرهنگی در سطح جهان است.
از سوی دیگر طبیعتاً سیاستهای فرهنگی هر کشوری در غرفههای این یبنال نشان از دیپلماسی فرهنگی آن کشور است. مثلاً فرانسه یا خود ایتالیا که میزبان این جشنواره هنری است آثار هنری که بیانگر احساسات یک انسان پاریسی یا رومی است را در قالب یک تابلوی نقاشی یا یک چیدمان ارائه میکنند. اما جمهوری اسلامی ایران که مشخصاً دارای یک نظامی دینی-سیاسی و ملتی با قدمت تاریخی چندهزارساله در فرهنگ و هنر است و هویت اسلامی برجستهای در هنر دارد چه نمایی از خود بروز داده است؟
با تماشای برخی از تصاویر غرفه جمهوری اسلامی ایران در نمایشگاه با شعار «باشد که در زمانهای جذاب زندگی کنی» و غرفهای با عنوان «بودن و سرودن» هیچیک از عناصر و هویتهای ملی و دینی که نشان دهنده خلق یک اثر ایرانی باشد دیده نمیشود.
یکی از آثار نمایشی این غرفه چیدمان INSTALATION اتاقی است بزرگ و شبه عیانی که در وسط آن یک میز ناهار خوری بزرگ قرار دارد. قدیمی و با صندلیهای خاکستری با کلی وسایل قدیمی دیگر و خاکی رنگ روی آن. یک لوستر قدیمی دیگر نیز از بالا روی میز آویزان است که آن هم رنگ و روی خاکی و رنگ پریده دارد. انگار ارواح خانههای قجری دور آن نشستهاند درحالی که باید دور یک میز خاتم با ترمهای رنگارنگ و ظروف لعاب دار فیروزهای سیمایی از سفرهآراییهای معروف ایرانیان باشد.
اثر دیگری در نمایشگاه تصویر سیاه و سفید یک زن است که با استفاده از تکنیک نور و لباسی زنانه روی آن سایه ایجاد شده است و چهرهای سرد و بیروح از زن را میبینیم.
با دیدن این تصاویر و خواندن گزارشی از یک خبرنگار آلمانی در سایتی که تمام تلاشش نشان دادن این است که تحریمها مردم را دست بسته و تحت فشار قرار داده است، متوجه میشویم که آنچه که میبینیم با چیزی که خواندهایم فرقی ندارد، هر دو دارند در کرنای رسانهای میدمند که تحریمها امیدی برای زندگی نگذاشته است. حال هرچه نماینده رسمی و دیپلماسی ما در مصاحبههای خود بگوید که آمدهایم تا بگوییم که تحریمها ما را از پا در نیاورده است و اگر بخواهند نمیتوانند زندگی را از ما بگیرند آثار نمایشی چیز دیگری را میگویند: ناامیدی و سیاهی در دیدگان هنری درباره زندگی، زن، عشق و آینده.
جالب آنجاست که این آثار با آن شعار و عنوان کاملاً بینسبت است. آثار این هنرمندان محترم نه جذاب است و نسبتی با زمانه و زندگی دارد و نه با بودن وسرودن بلکه بیشتر شبیه به آثاری خاک خورده در صندوقچهای است که عمری است درب آن را کسی بازنکرده است.
خالق این اثر خود آن را روایتی شعرگونه دربارهی شکوه و جلال زندگی و همچنین تصویری از گذشت زمان خوانده است ولی خبرنگار خارجی درباره آن میگوید: «این اثر را میتوان جور دیگری هم تعبیر کرد؛ مثلأ حجابی خاکستری که روی زندگی مردم نشسته است، عاری از عاطفه، بیروح و تنها. زندگی در سایه تحریمها؟»
از سوی دیگر «هادی مظفری»، مدیر کل دفتر هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد ایران به خبرنگار خارجی گفته است: «اینجا درباره جنگ حرف نمیزنیم. حرف ما اینجا حرف زندگی است، نقل گذشته، حال و آینده.» ولی هرچه به تصاویر آثار هنری نگاه میکنیم نه رنگ و لعاب فیروزهای و سرخ و سبز که نشان از زندگی و حیات در جای جای نقاشی، معماری و هنر ایراتی است میبینیم و نه نشاط و روحی که از گذشته به امروز رسیده و در حال سفر به سمت فردا است.
اینجا همان نقطه ثقلی است که باید از نقش دیپلماسی فرهنگی گفت، زمانی که کنسولگر فرهنگی ما درک صحیح و کاملی از سبک زندگی ایرانی و اسلامی ندارد و چند میز و صندلی خاک خورده را با امید و زندگی اشتباه گرفته است نتیجهاش هویتی پوک و سیاه از هنری به نمایندگی ما میشود که بیشتر نشان از مرگ دارد تا زندگی.