سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
برای مقابله با سرقت جیببُرها را رها کنید!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
شاید تنها موضوعی که همگان از دوست و دشمن گرفته تا جناحهای مختلف درون کشور در مورد آن توافق دارند، درگیر بودن جمهوری اسلامی با یک جنگ اقتصادی تمامعیار است. جنگی که دشمن تقریبا از همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی با ابزار تحریم بر ملت ایران تحمیل کرده و در یک دهه گذشته شکل و ابعادی به مراتب گستردهتر و پیچیدهتر نیز به خود گرفته است.
توجه به این میدان مهم و محوری نباید نهادها و نیروهای انقلابی و دلسوز کشور را از یک جنگ مهم دیگر که به موازات جنگ اقتصادی در جریان است، غافل کند. و آن، جنگ فرهنگی است. رهبر معظم انقلاب اسلامی از سالهای ابتدایی دهه هفتاد نسبت به این موضوع هشدار داده و بارها از عبارت «شبیخون فرهنگی» در توصیف آن استفاده کردند. شدت و پیچیدگی این جنگ در یک دهه اخیر با گسترش ابزارهای رسانهای و اطلاعاتی مانند فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، جهشی قابل توجه یافته است.
مسئله حجاب و عفاف در این میدان نبرد، نقشی مهم و تعیینکننده دارد. حجاب اگرچه مسئلهای ظاهری است اما کارکردی نمادین و بسیار موثر دارد. تبدیل حجاب برتر به حجاب، سپس شلحجابی، کم حجابی، بدحجابی و در نهایت بیحجابی اگرچه یک سیر ظاهری را در پوشش نشان میدهد اما به روشنی گویا و آیینهای از یک استحاله فکری و ایدئولوژیک نیز هست.
شورای عالی انقلاب فرهنگی که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان قرارگاه فرهنگی کشور یاد میکنند در 13 دی ماه سال 1384 «راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب» در کشور را با شماره 427 به تصویب رساند. بر اساس این مصوبه وظایف موردی و تخصصی 26 نهاد و دستگاه در کشور در این زمینه روشن شده که چیزی در حدود 300 راهکار است. نکته قابل توجه آنکه این راهکارها صرفاً پیشنهادی نبوده و این دستگاهها موظف به اجرای آن هستند و هر شش ماه یکبار در جلسهای که باید به ریاست وزیر ارشاد برگزار شود، موظف هستند گزارشی از اقدامات خود ارائه کنند.
قانونگذاران با نگاهی وسیع و عمیق وظایف دستگاههایی مانند وزارت امور خارجه، وزارت صنایع و حتی وزارت راه را نیز مشخص کردهاند. سؤال اینجاست که چند درصد از این وظایف و تکالیف سیصدگانه پیگیری و عملیاتی میشوند؟ چند نهاد بهطور جدی و دغدغهمند، مسئله حجاب و عفاف را پیگیری میکنند؟
سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی در جمع ائمه جمعه سراسر کشور گریزی به این موضوع زده و با گلایه از کمکاری نهادهای مربوط، بهحق از تنها بودن پلیس در مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی گفت و البته تاکید کرد که کمکاری دیگران باعث دلسردی و کمکاری پلیس نخواهد شد و نیروی انتظامی قاطعانه به وظایف قانونی خود در این زمینه عمل خواهد کرد.
اغلب کم کاران و مسئولیتگریزان در این زمینه هربار که نیروی انتظامی مورد هجمه و فشار قرار میگیرد، بهجای حمایت از نیروی انتظامی در عمل به وظیفه قانونی خود، به فرافکنی متوسل شده و با رد اقدامات پلیس، مدعی میشوند که با اقدامات سلبی کاری از پیش نمیرود و باید کارهای فرهنگی، عمیق و درازمدت کرد!
برای فهم میزان سست بودن ادعا و استدلال این عده، ذکر یک مثال شاید خالی از لطف نباشد. فرض کنید جیب بری و کیف قاپی در شهر افزایش یابد و عدهای بگویند؛ «نباید با دزدان برخورد انتظامی و قضایی کرد! اینها افرادی نیازمند و مشکلدار هستند که باید با بهبود وضع اقتصادی، زمینه عمل خلاف آنها را از بین برد!» بهطور منطقی یکی از زمینههای سرقت، مشکلات مالی اغلب سارقان است اما آیا مشکل مالی مجوز سرقت میشود؟ و سؤال مهمتر اینکه تا وقتی اوضاع اقتصادی مطلوب نشده، باید جیببرها و کیفقاپها را رها کرد و به حال خود گذاشت؟! چنین نسخهای نتیجهای جز ترغیب دیگر افراد به سرقت و افزایش میزان جرم دارد؟
مسئله حجاب و عفاف نیز مانند بسیاری از مسائل دیگر از آفت دوقطبیهای کاذب در امان نمانده و نمود آن را میتوان در دوگانه انحرافی «حجاب اجباری و اختیاری» مشاهده کرد. شبههافکنان برای پیش بردن خط خود، از تحریف تاریخ نیز ابایی ندارند و حتی مدعی میشوند حضرت امام(ره) هم قائل به حجاب همه زنان نبودهاند! موضوعی که رهبرمعظم انقلاب اسلامی 17 اسفند سال 96 به آن پرداخته و فرمودند: «آنچه بنده را حسّاس میکند، این است که ناگهان شما میبینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب میشوند، مسئله «حجاب اجباری» مطرح میشود؛ معنایش این است که یک عدّهای نادانسته -حالا من میگویم نادانسته؛ انشاءالله نادانسته است- همان خطّی را دنبال میکنند که دشمن با آنهمه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند؛ همان خط را دارند دنبال میکنند؛ در بین اینها روزنامهنگار هست، در بین اینها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [میگویند] «امام که فرمودند باید زنها باحجاب باشند، همه زنها را نگفتند»! حرف بیخود! ما بودیم آنوقت، ما خبر داریم؛ چطور اینجور است؟ امام در مقابل یک منکر واضحی که بهوسیله پهلوی و دنبالههای پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد.»
سردار اشتری در سخنرانی خود به نکته مهم و ظریفی، البته بهصورت گذرا اشاره کرده و دلیل برخی از مخالفتها با برخورد نیروی انتظامی با بدحجابان را، تذکر گرفتن نزدیکان فرد منتقد و مخالف عنوان کرد. در کنار این مسئله شخصی، انگیزههای سیاسی و نگاههای کوتهنگر انتخاباتی نیز جای خود را دارد که برای چند رای بیشتر، قانون کشور و مسائل فرهنگی و اعتقادی را مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میدهند و مسائلی تخیلی مانند «دیوار کشیدن در پیادهروها»! را مطرح میکنند. این عده را میتوان مصداق کاملی از نشستن بر سر شاخ و بن بریدن دانست که منافع زودگذر سیاسی و حزبی را به آینده کشور و جامعه و حتی آخرت خود ترجیح میدهند. تضعیف پلیس و حتی هجمه به آن در حمایت از هنجارشکنان و قانونگریزان، چیزی جز بستن سنگ و رها کردن سگ است؟!
امروز نیروی انتظامی تنها از آب و خاک کشور مرزبانی نمیکند و پلیس مرزبان حریم عفاف جامعه نیز هست. موج حمایت ائمه جمعه و فرماندهان سپاههای استانی از قاطعیت فرمانده نیروی انتظامی و اقدامات پلیس در حراست و حفاظت از مرزهای عفاف در کشور را باید به فال نیک گرفته و آغازی بر پایان تنهایی و مهجوریت نیروی انتظامی در این عرصه بسیار مهم و کلیدی دانست.
کروکی کشی امریکا و پلسازی ظریف
علی ربیعی در ایران نوشت:
این هفته محمدجواد ظریف در جلسات هیأت دولت غایب بود و با سیاست خارجی به پل سازیهای جهانی و منطقهای مشغول بود. بدون تردید این روزها اثرگذاری زیادی بر تاریخ و آینده ایران دارد. هیچ دورهای اینچنین بیمحابا مردم ایران را هدفگیری و بر جدایی ملت –دولت در داخل و ایران –جهان در خارج تمرکز نکرده بودند.
بنابراین بخش اعظم بحث دولت پیرامون افزایش مقاومت مدنی و تابآوری اجتماعی با وجود همه مشکلات تحریم، ایجاد محیط آرامش در داخل و همزمان جنگیدن با تحریم و انزوا و فشار در خارج پرداخته میشود. همه ما در دولت میاندیشیم ایران مهمترین مسأله ماست.
«مریم سالاری» در تحلیلی در روزنامه «ایران» علت کروکی کشی پمپئو برای ظریف را بدرستی به هراس امریکا از ضریب نفوذ او مرتبط دانسته و از عرصهای نوشته بود که:«ظریف در آن با بهرهگیری از دانش زبانی بالا، ذهن تحلیلی و موشکافانه، تسلط اطلاعاتی و نحوه تعامل با رسانهها کوشیده در زمانه بد در جای خوب قرار بگیرد و به بیان واقعیات مسلم تحولات میان ایران و امریکا به زبان قابل فهم برای افکار عمومی بپردازد.»
ظریف نشان داد که برای اعمال مهارت گفتاری و ارتباطی خود به چیزی بیش از یک «جاپا» در خاک امریکا نیاز ندارد و کروکی کشی امریکایی به دور دیپلماسی ایرانی به نتایج پیشبینی شده خود منجر نشده است. این را میتوان از تازهترین واکنش پمپئو دریافت که در مصاحبه با بلومبرگ خواهان فرصتی مشابه با ظریف یعنی سفر به ایران وبیان «حقایق» به مردم کشورمان شده است. او سخنان ظریف را در ردیف «پروپاگاندا» توصیف کرده: «آقای ظریف از فضای آزاد رسانههای امریکا برای «تبلیغات» خود استفاده میکند. اما من حرف تبلیغاتی نخواهم زد بلکه حقایق را به مردم ایران خواهم گفت.»
صورتبندی «پروپاگاندا-حقایق» توسط پمپئو نشان میدهد که ظریف بازی رفت را برده است وحریف تنها راه تلافی شکست را در بازی برگشت در تهران میداند. این یک اعتراف آشکار است به توان ظریف در ساختارشکنی آن مرزکشی 800 متری و تبدیل همان «سه ساختمان کروکی کشی شده» به یک سکوی پرش به کل امریکا وارتباطگیری با افکار عمومی مردم آن کشور.
ترامپ بدان علت از برجام خارج شد که آن توافق را یک پل غیرمجاز برای حضور دیپلماسی ایران در امریکا میدانست.برجام در همان محدوده دیپلماسی هستهای خود امکان مناسبات برابری حقوقی میان ایران وامریکا را به نمایش گذاشت.اما برابری حقوقی در مناسبات همان چیزی است که ترامپ آن را برنمیتابد و کروکی کشی به دور دیپلماسی ظریف، هندسه آن هراس را به طور نمادین به نمایش گذاشت.
تصادفی نیست که میبینیم همان کروکی کذایی که نشان از دیپلماسی هراسی امریکا دارد زیر نور دوربین تلویزیون منافقین تروریست در امریکا قرار میگیرد و برچسب «ذلت» میخورد. ذلت چه کسی؟ ذلت دیپلمات یا آنکه از دیپلماسی میهراسد و به دور دیپلماسی و سخن ظریف مرز میکشد؟ طبقهبندی دیپلماسی ذیل مقوله «ذلت»از کجا آمده است؟
در حقیقت آن کروکی تابلوی سخن هراسی وتابلوی هراس ازدیپلماسی و بسط قلمرو ارتباطگیری ایرانیان در امریکا بود. تلویزیون تروریست منافقین با نمایش وبرجستهسازی آن کروکی و یک توئیت خاص سعی کرد دیپلماسی نیویورکی ظریف در آن محدوده 800 متری را به مثابه نشانی مغایر با «عزت پاسپورت ایرانی» بازنمایی کند.
همان صحنه وهمان توئیت در یک سایت داخلی دیگر و از موضعی دیگر بازنمایی شد.این بار از موضعی به ظاهر «انقلابی». شاید بهتر باشد که برای فهم راز این بده –بستان میان دو قطب متضاد به سراغ یک تصویر دیگر برویم:تصویر اعضای سازمان منافقین در آلبانی که پشت کامپیوترها نشسته و مشغول عملیات روانی هستند.
آنها همان کسانی هستند که در زمان جنگ در آنسوی مرزهای میهن در دل اردوی صدام مکالمههای بیسیم سربازان و پاسداران ایران را شنود و جاسوسی اطلاعات از ایران را به پیش میبردند. اکنون در چرخش روزگار و واژگونی تشت رسوایی صدامی از بام زمانه به مأموریتی دیگرروی آورده ودر اتاق فکرهای لابیهای اسرائیلی جنگ وتحریم، به توئیتنویسی علیه برجام وظریف ودستگاه دیپلماسی کشور مشغول هستند.
هم سخنی یک سایت مدعی «انقلابی گری» و یک سیمای نفاق آلود در بازنمایی دیپلماسی به شکل «ذلت» نشان میدهد که قدرت رسوخ ونفوذ اندیشههای تولید شده در لابیهای اسرائیلی واتاق فکرهای جنگ وتحریم را نباید دست کم گرفت.
این روزها اگر سرنخ فکری بسیاری از کالاهای نمایشی ومحصولات فیلمیک را که برای تضعیف پیوند دولت-ملت به رشته تصویر درمیآیند پیگیری کنیم به همان اتاق فکرهای جنگ طلبان وتحریم گران میرسیم که در آنسوی اقیانوسها علیه دیپلماسی ایرانی سمتگیری کردهاند.هدف آن اتاق فکرها القای یک ناتوانی بنیادی به ایرانیان است والقای این تفکر که:ایرانی دیپلماسی بلد نیست و باید مشتی قهرمان و ابر انسان بر ملت نازل شوند و کشور را نجات دهند.
این ادعا که ایرانیان خود قادر به نجات خویش وبه دست گرفتن سرنوشت خویش از معبر صندوقهای رأی و دیگر عرصههای مشارکتی نیستند وباید چشم به معجزهها وناجیان وقهرمانهای پوشالی بدوزند به نوعی دیگر تکرار و بازتولید سخن پمپئو ودیگر مردان ترامپ است که مدعی هستند مردم ایران نمیتوانند سخنگوی خود باشند واین امریکاست که میکوشد از طریق تحریمها تسهیلگر طنین افکن شدن «صدای ملت ایران» باشد.
باید در مقابل این مفهوم بسته و جزیرهای از ایران که جامعه مدنی و دولت را ناتوان میپنداراند، مفهوم موسع وتوسعه یافته ایران را در کار آورد که شامل همه ایرانیان در همه نقاط ایران وجهان باشد. باید مفهوم «ایرانی بودن» و به همراه آن مفهوم دیپلماسی و مقاومت مدنی را وسعتی تازه بخشید:هر ایرانی که در هر نقطه از جهان با تکیه بر دانش آکادمیک ومهارت رسانه وگفتاری خود بنیاد تحریمها را در کانون انعقاد آن به پرسش میگیرد یک سفیر است، یک ظریف است و یک قاصد صلح وتعامل گسترده ایرانیان با جهان.
سبعیت تحریمهای ظالمانه امریکا برضد ایران سویهای اطلاعاتی و روانی نیز دارد که به هیچ وجه کمتر از جنبه سخت افزاری آن نیست: تحریف واقعیت درباره تحریمها نیز بخشی از همان جنایت ضد بشری است. جدیدترین نمونه این تحریف خشونت بار درباره پیامدهای ضد ایرانی تحریمها را از زبان برایان هوک شنیدیم که رسانههای رسمی امریکا او را «نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا در امور ایران» معرفی میکنند اما درحقیقت مأموریتی جز توجیه تحریم ندارد.
او در تازهترین مأموریت خود چشم در مقابل دوربینها دوخت و واقعیت وجود تحریمها در حوزههای تجهیزات پزشکی، اقلام دارویی، فناوریهای سخت افزاری ونرم افزاری ارتباطی، محصولات کشاورزی وکمکهای بشر دوستانه را انکار کرد. باید نقبی بر دستگاه دروغ پراکنی امریکا زد واین پرسش مهم را مطرح کرد که چرا آدمهای ترامپ وسخنگویان تحریمها در امریکا خود را موظف به توضیح وپاسخگویی درباره عملکرد ضد ایرانی خود میدانند؟ آنها چه کسانی را مخاطب دروغهای خود گرفته اند؟ ب
رایان هوک در ابتدای سخنان خود مدعی شد که امریکا «احترام بسیار زیادی برای مردم ایران قائل است». این مدعای دروغین، تلویحاً نشان میدهد که «فشار حداکثری» امریکا برضد مردم ایران با یک فشار دیگر یعنی فشار افکار عمومی جهانی وحتی بخشهایی از افکار عمومی مردم امریکا مواجه شده است و تحریمها اکنون بیش از هرزمان دیگر توجیهناپذیر شده است.ا
ما این فشار هنوز در سطح مطلوب نیست. فشار حداکثری امریکا برضد مردم ایران را باید با کمک یک تلفیق وترکیب شایسته از مقاومت حداکثری ومدنی ملت وفشار حداکثری افکار عمومی جهانی پاسخ داد که در واقع دو روی یک سکه هستند.پ
رسش اصلی این است که: آن فشار ضد مردمی را که در پس تحریمها عمل میکند چگونه میتوان به کمک یک فشار مردمی در سطح افکار عمومی پاسخ داد وبخصوص افکار عمومی مردم امریکا را مخاطب خود گرفت و به آنها کمک کرد تا از حقایق مستند درباره پیامدهای ضد بشری تحریمها آگاه شوند؟
بنابراین بخش بزرگی از مقاومت مدنی در مقابل تحریم وتحریفهای امریکا نبردی است که باید برای تسخیر ذهن وضمیر افکار عمومی صورت پذیرد.این نبرد الزاماتی دارد.روشن است که بدون افزایش «تولید رضایت» در سطح ریز بدنههای جامعه مدنی وبدون توسیع مفهوم ایران به نحوی که منحصر در افرادی که شبیه ما نیستند ومثل ما نمیاندیشند، نمیتوان در آن نبرد تاریخ پیروز شد.
آلزایمر دولت درباره دلالان
محمد حقگو در خراسان نوشت:
در خبرها آمده که طبق گزارش ها، وزارت اقتصاد در لایحه تقدیمی به هیئت دولت با موضوع مالیات بر فعالیت های اختلال زا، بخش مربوط به مالیات بر عایدی سرمایه در بخش مسکن را حذف کرده است. حتی این وزارتخانه اعلام کرده که لایحه مالیات بر عایدی مسکن را به دولت ارسال نمی کند.
جای بسی تعجب است؛ طرحی که سال قبل مجلس با اعلام دولت مبنی بر ارائه لایحه در این زمینه، آن را ناتمام گذاشت، اکنون توسط وزارت اقتصاد کنار گذاشته می شود. مسئولان وزارت راه در دوره قبل معتقد بودند که اولاً مالیات بر عایدی مسکن را باید همزمان از همه بازارهای موازی مسکن نیز دریافت کرد. ثانیاً مالیات باید در شرایط رونق دریافت شود و زمانی که بخش مسکن در دوره رکود است، این طرح کارایی ندارد. بعد از آن ماجرا، وزارت اقتصاد مامور به تنظیم لایحه ای در این زمینه شد. با این شرایط اکنون معلوم نیست چه اتفاقی رخ داده که وزارت اقتصاد پای خود را از این موضوع پس کشیده است؟
باید توجه داشت دلایلی که وزارت اقتصاد از ابتدا و در مخالفت با طرح مجلس مطرح کرد هم موجه نبود. چرا که اولاً هیچ دلیلی ندارد که وضع این مالیات ضد دلالی در شرایطی که بخش مسکن با یک بحران واقعی مواجه است، معطل دیگر بخش ها گذاشته شود. برآوردها نشان می دهد که کشور سالانه حداقل به ساخت دو میلیون و 700 هزار واحد مسکونی تا هشت سال آینده نیاز دارد؛ یعنی حدود 22 میلیون واحد مسکونی. این موضوع را بگذارید کنار این نکته که هم اکنون بیش از دو میلیون واحد مسکونی در کشور خالی است و به آسانی در معرض احتکار و دلالی قرار دارد. بنابراین در این شرایط عسر و تنگنا، هیچ عقل سلیمی نمی تواند بپذیرد که عمده ترین کالای معیشتی مردم یعنی مسکن با سهم بیش از 30 درصد در سبد هزینه خانوار، امکان دلالی پیدا کند.
البته این درست است که مبارزه با دلالی در این بخش، به الزامات و اجرای پایه های مالیاتی دیگری نظیر مالیات بر خانه خالی نیاز دارد تا از یک سو ظرفیت های خالی بازار مسکن آزاد شود و از سوی دیگر این ظرفیت ها هر چه بیشتر در خدمت تقاضای واقعی مسکن درآید. با این حال، تعلل بیش از سه ساله دولت در تامین پیش نیازهایی از قبیل ایجاد سامانه ملی املاک برای شناسایی واحدهای مسکونی خالی، جای هیچ گونه عذر و بهانه ای را در این زمینه باقی نمی گذارد. ضمن این که به گفته مسئولان سازمان مالیاتی، زیرساخت های اجرای مالیات بر عایدی سرمایه فراهم است.
از منظری دیگر باید گفت معلوم نیست ادعای قبلی دولت مبنی بر غیر کارا بودن وضع مالیات بر عایدی مسکن در دوران رکود، چه مبنای استدلالی دارد. مگر نه این است که در این طرح، انواع و اقسام معافیت ها و ملاحظات برای تفکیک حداکثری سوداگری از تقاضاهای مصرفی مسکن انجام شده است؟ (معافیت هایی نظیر اولین انتقال املاکی که قبل از اجرای این قانون خریداری شده باشند، نقل و انتقال واحد مسکونی اصلی هر شخص حقیقی، یک بار در هر دو سال، اولین انتقال ساختمانهای نوساز، در صورتی که پنج سال از دریافت پروانه ساخت نگذشته باشد و...) و نیز مگر نه این است که دولت در پی رفع نیاز واقعی مردم به مسکن است؟ پس با این حساب، چگونه این مالیات که به تنظیم و تصفیه بازار ملک و مسکن کمک می کند، به رکود این بخش دامن خواهد زد؟ البته اگر منظور، رکود معاملات سوداگرانه است که باید گفت بله، به نظر می رسد تا حد زیادی، این طرح معاملات سوداگرانه را طبق هدف خود، به رکود بکشاند.
ممکن است گفته شود طرح های ارائه شده تاکنون، از منظر برخی پارامترهای فنی و نه از اساس و بنیان، نیازمند اصلاحاتی باشند که هیچ بعید هم نیست. اما باز به نظر نمی رسد هیچ استدلال محکمی برای چشم پوشی از این نوع مالیات ها که تابه حال 180 کشور در دنیا اجرا کرده اند و جزو قدیمی ترین پایههای مالیاتی مسکن است، وجود داشته باشد.
در مجموع به نظر می رسد رفتار غیر منطقی دولت با این طرح، بسیار شبیه ماجرای حذف کارت سوخت بود که از ابتدا هیچ استدلال محکمی پشت آن قرار نداشت و در نهایت خود دولت مجبور به بازگشت به آن شد. موضوعی که برای یک دولت با بدنه کارشناسی گسترده اصلاً زیبنده نیست. همچنین از این پس رئیس جمهور محترم اگر یادشان از این گفته خودشان آمد که «نمیدانم چرا دست دلالان به جای قطع شدن رشد میکند؟» این موضوع را به خاطر داشته باشند که مهار نشدن دلالی، ریشه در همین سرگردانی ها و انفعال دولت دارد.
یک «هاشمی» را به عربستان بفرستید!
محمد محمودی در آرمان نوشت:
زمان در دیپلماسی امروز جهان بهسرعت برق و باد میگذرد و فرصتهای تغییر بازی به آنی از دست میرود. انگار همین دیروز بود -سال ۹۲- که آیتا... هاشمی چندین بار اعلام آمادگی کرد تا به عربستان برود و توافق ۱۴ مادهای سال ۸۷ را دوباره روی میز گفتوگوی ایرانی-عربی بگذارد. توافقی اگر عملیاتی میشد شاید سرنوشت برجام و منطقه، امروز چیز دیگری بود و لجاجت و دغلکاری آمریکایی بر بستر ایرانهراسی منطقهای موضوعیت کمتری مییافت.
آیتا... هاشمی با تمرکز بر جذب عربستان، در واقع پاشنه آشیل حیات رژیم صهیونیستی را نشانه گرفته بود و شاید از همین منظر باشد که نتانیاهو امروز، مدعی شده که ایرانهراسی عربی، بهترین فرصت را برای گسترش روابط آنها در منطقه فراهم کرده و ترامپ هم در کمال صراحت اعلام میکند که عربستان سعودی مهمترین سد مقابل ایران است! از اینها گذشته پای صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی بلوک عربی در میان است که یا خرج خرید سلاح میشود یا به سان همان تعبیر شرمآور «گاو شیرده» باید خرج تامین هزینههایی مثل ائتلاف جدید دریایی اروپایی-آمریکایی برای تامین کذایی امنیت حرکت ناوگان نفتکشها در خلیج فارس و تنگه هرمز شود!
برای تغییر این بازی کاذب ایران هراسی و یا بهتر به قول سدید رهبر معظم انقلاب «زرنگ بازیهای رئیسجمهور آمریکا» گذشته از قدرت بازدارندگی نظامی -که الحمدا... در اوج اقتدار است- نیازمند یک نوآوری دیپلماتیک و ضد حمله سیاسی هم هستیم که با توجه به پالسهای چندباره مسئولان ارشد عربستان مبنی بر آمادگی برای گفتوگو با ایران، به نظر میرسد با استفاده از تاکتیک راستیآزمایی و در قالب یک سفر غیر رسمی یک چهره شاخص و شناخته شده در ایام حج امسال میتوان میدان جدید دیپلماتیکی را برای کشور گشود.
اما چرا یک هاشمی باید به این سفر برود؟ اول آنکه نام آیتا... هاشمی در حوزه کشورهای عربی از مصر تا یمن یک برند غیرقابل انکار است و محبوبیت این نام بزرگ همچنان در قلوب ملتها و در اذهان دولتهای عربی پابرجا و راهگشاست. دوم هم آنکه سفر شخصیتی غیردولتی همچون محمد هاشمی و یا محسن هاشمی به عربستان آنهم در زمان حج میتواند علاوه بر امکان سنجی میزان آمادگی مسئولان سعودی برای آغاز مذاکرات، فرصت بازخوانی آخرین توافقات آیتا... هاشمی و پادشاه سابق عربستان را در قالب طرح ۱۴ مادهای ریاض فراهم آورده و چه بسا موفق شود همان توافق را دستمایه اولین مذاکرات مجدد احتمالی دو کشور قرار دهد.
فراموش نمیکنم که آیتا... هاشمی در واپسین ماههای عمر خود گفته بود که با همین پادشاه جدید عربستان -بهرغم برخی تندرویهای آشکار- هم میتوان همکاری کرد، مشروط بر آنکه اراده پایان جنگ سرد در دو کشور شکل بگیرد. سفر یک هاشمی به حج امسال با حمایت و اختیارات کافی به اتکای علاقه دیرینه به نام آیتا... هاشمی در عربستان، میتواند علاوه بر آنکه حاوی بالاترین سطح پیام تغییر در روابط دو کشور بزرگ اسلامی باشد، قطعا دیپلماسی سیاسی- نظامی ترامپ را با چالش جدی روبهرو کرده و زرنگ بازیهای سیاسی او را به سدی محکم خواهد کوبید. امید آنکه حج امسال به میمنت این سفر احتمالی پربرکتتر از همیشه برای امت اسلام باشد.
مزدک به عادل هم رحم نکرد
جواد محرمی در جوان نوشت:
غش کردن مجری فوتبال به سمت شبکه آل سعود اگرچه یک تصمیم شخصی قلمداد میشود، اما نمیتوان و نباید معنا و مفهوم این تصمیم را نادیده گرفت؛ تصمیمی که قطعا تبعات خاص خودش را دارد. معمولا این جور مواقع عدهای جیغ بنفش میکشند که قضاوت نکنیم، زندگی خصوصی آدمها به خودشان ربط دارد و از این حرفها، اما تصمیم مزدک میرزایی را نمیتوان صرفا به یک تصمیم شخصی محدود کرد.
اگر نسبت او با رسانهای که بسترساز شهرت و پیشرفت مادیاش بوده را کنار بگذاریم او به طور قطع درباره کشور و مردم ایران مسئول است. این مسئولیت شامل هر ایرانی میشود، اما مسئولیت آنها که از طریق شهرت به نان و نوایی رسیدهاند قاعدتا بیشتر است چراکه اعتبار به دست آمده یک مجری ورزشی چیزی نیست که فقط متعلق به شخص او باشد.
او بیش از آنکه هویتی فردی داشته باشد از هویتی جمعی برخوردار است؛ هویتی که با نام ایران و مردم ایران پیوند خورده است، بنابراین نمیتوان چنین مسئولیتی را انکار کرد، اما مزدک میرزایی و افرادی از جنس او ثابت میکنند که اساسا این مسئولیت را نمیشناسند تا بخواهند قدر بدانند. مجری سابق مسابقات فوتبال در تصمیم عافیت طلبانه و سودجویانهاش حتی به رفیق ۲۰ سالهاش هم رحم نکرد.
عادل فردوسی پور اگر تا همین اواخر به واسطه پروپاگاندای رسانهای طرفدارانش در موضع یک مظلوم قرار گرفته بود از چند روز پیش و با خبر پیوستن مزدک به رسانه سعودی در افکار عمومی به طور عادی مورد قضاوت قرار گرفته است.
مردم در این چند روز با خود گفتهاند که آیا یک مجری به فرض کم شدن درآمد باید به خود حق بدهد تا به همه چیز از جمله وطن و مردم و رسانهای که سالها در آن کار کرده پشت کند و خود را به آغوش رسانهای بیندازد که دشمنی آن موضوع ثابت شدهای است. مزدک جزئی از تیم عادل در برنامه نود بود؛ تیمی که نزدیک ۲۰ سال از عواید درآمدهای نجومی این برنامه بهره برد و وقتی این عواید مادی سلب شد دوستان سیاسیشان شروع به کشیدن جیغ بنفش کردند.
این جیغهای بنفش هنوز هم ادامه دارد، اما پولپرستی همکار عادل غیرمستقیم دم خروس برنامه نود را هم عیان کرد. چند روز پیش از رسانهای شدن ماجرای مزدک یک روزنامه درباره درآمدهای نجومی نود دست به افشاگری زد و پشت بند این موضوع خبر مزدک تیتر اول بسیاری از رسانهها شد. واضح است که آن بخش آگاه و فهمیده افکار عمومی این اتفاقات را در ذهن خود مانند یک پازل کنار هم میچیند و متوجه اصل ماجرا میشود.
مزدک میرزایی را کسی از کار بیکار نکرده بود. او همچنان به عنوان گزارشگر سیما به کار خود مشغول بود و حتی برای ساختن چند مستند تاریخی درباره فوتبال با شبکه مستند قرارداد بسته و سه چهارم از مبلغ قرارداد را هم دریافت کرده بود، بنابراین ادعای بیکار شدن او بیاساس است، اما ظاهراً درآمد برنامه نود برای او و دیگر اعضای تیم فردوسی پور آنقدر قابل توجه بوده که قطع شدنش باعث شود یکی از آنها به همه چیز پشت کند.
همکار و رفیق سابق و احتمالا حال و آینده عادل به چند چیز خیانت کرد؛ اول به کشورش، بعد به رسانهای که بستر همه پیشرفتهایش بود و سوم به عادل فردوسی پور. این سومی برای ظریفاندیشان میتواند جای عبرت و تأمل زیادی داشته باشد.
موانع پیشروی تحولخواهی جناب آقای رئیسی
محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:
هفته گذشته حجتالاسلام رئیسی طی سخنانی، به برخی از راهبردهای دستگاه قضا اشاره کرد. ریاست محترم قوه قضاییه معتقد است باید عمده همت خود را مصروف پیشگیری از تشکیل و ورود پرونده به قوه قضاییه کند. پیش از این نیز، به فراخور، از دغدغه خود مبنی بر «کاهش جمعیت کیفری» سخن گفته بود. البته قانون نیز «پیشگیری از جرم» را از جمله تکالیف قوه قضاییه میشمارد. گذشته از هر چیزی، حقیقتاً این نگاه قابل تقدیر است.
به نظر نگارنده، عدالتخانه ما از چند مشکل عمده رنج میبَرَد. پارهای از آنها مربوط به دیوان دادگاهها است؛ مانند اطاله دادرسی و بعضاً ناعادلانه بودنِ آیین دادرسی. و پارهای نیز ناظر بر نگاهِ کلان حاکم بر این دستگاه است، مانند نوع نگاه به جرم و نوع نگاه به راههای پیشگیری از جرم.
این دو ساحت، سخت نیازمند تحول است. اینکه نگاه ریاست جدید دستگاه قضا، از همین ابتدا، به سوی تحول در این حوزهها است امیدوارکننده است. با نگاه مسلطِ کنونی، فقط زندانها پر میشود اما تضمینی وجود ندارد که جرائم کاهش یابد. پروندههای زیادی در دادگاههای ما خاک میخورد و تعیین تکلیف نمیشود.
دستگاه قضا چنان به خود و این پروندهها مشغول شده که عملاً ظرفیت کارکرد دیگری را از خود سلب کرده است. با این نوع جرمشناسی و این نوع دادرسی، درِ قضا همچنان بر پاشنه پیشین میچرخد. هر تحولی باید مسبوق به تحول در این حوزهها باشد. توصیههای حجتالاسلام رئیسی نوید اصلاح در این بخشها را میدهد.
اما پرواضح است که تحول جدی در این قوه با موانع جدی روبهرو است. ساختارها پس از اینکه ثبات یافتند، هم به طور فرهنگی تهنشین میشوند و هم طبقات ذینفع درست خواهند کرد. این طبیعت هر ساختاری است. فرهنگِ تهنشینشده و منافعِ طبقهبندیشده، منبع شکلگیری الگوهای رفتاری میشود.
بدیهی است که تغییر این الگوها، با این پشتوانهها، سخت و طاقتسوز است. از این روی، تحولِ مدنظر رئیس جدید قوه قضاییه، موانع جدی خواهد داشت. مضاف بر اینها، قوه قضاییه گران اداره میشود و یا دستکم برای کارآمد کردنِ مدلِ فعلی نیازمند افزایش چشمگیر هزینهها هستیم. لذا حتماً این مدلِ اداره عدالتخانه نیازمند تغییر است.
اینها همه ضرورتهای «تحول» در این قوه است که ریاست جدید نیز آن را درک کرده است. باید دید ایشان با چه تدبیری «برنامه تحول» را پیاده خواهد کرد. امیدواریم و دعا میکنیم که از پسِ عمل به توصیههای خود برآید.
مولود مبارک دهه هشتاد
محسن پیرهادی در رسالت نوشت:
روز گذشته، انتخابات دور جدید شورایاری ها در سطح محلات شهر تهران برگزار شد. اگرچه برخی رویکردهای سیاسی و اشکالات، نگذاشت مشارکت نیم میلیونی تهرانیها در این انتخابات، آن طور که باید به کام شان شیرین شود، اما جای خوشحالی است که این مولود مبارک دهه هشتاد، به دور پنجم خود رسید.
باید از همه کسانی که در رشد نهاد مردم سالاری و سپردن امور محلی به مردم نقش داشته اند، تشکر کرد. شوراهای شهر و روستا که در سال ۷۷ و در دوران دولت اصلاحات، شکل یافته بود، اگرچه در دوره اول درگیر حواشی شد، اما نهایتا، به پیشرفت تهران در ابعاد مختلف اجتماعی و عمرانی کمک شایانی کرد و در واقع، در مسیر تحقق حکمرانی مطلوب در پایتخت، یک گام رو به جلو بود.
مردمی کردن اداره امور، حتی اگر با اشکالاتی همراه شود، در نهایت به نفع مردم است و اگر کار در مسیر درستی قرار گیرد، دوره به دوره، کاستی ها و کمبودها نیز برطرف شده و نقاط قوت، بیشتر جلوه گر می شوند و دقیقا از همین روست که از برگزاری انتخابات دور پنجم شورایاری های تهران، استقبال می کنیم.
در هر دهه از انقلاب، شاهد رویش جدیدی در حرکت به سمت مردم سالاری حداکثری و استفاده از ظرفیت های نهفته محلی در پایتخت بوده ایم. اگر دهه هفتاد، برای شهر تهران، دهه تولد شورای شهر بود، دهه هشتاد، شورایاری ها با ابتکار محمدباقر قالیباف، شهردار وقت تهران به وجود آمد و با همراهی شورای سوم و چهارم و به ویژه رئیس شورا، دوره به دوره، رنگ و بوی جدی تری گرفت.
شورایاری، یکی از مظاهر مردم سالاری در ابرشهر تهران است، نهادی مردمی و جوشیده از دل محلات که چندیست انتخابات و تبلیغات آن، شور و نشاط را در سطح محلات و به ویژه جوانان ایجاد کرده است. طبق اعلام مدیریت شهری، نیمی از نامزدهای این دوره، جوانان و ۲۵ درصد بانوان بوده اند.
اصل این موضوع، بدون تردید، بسیار خوشحال کننده است و هر چه مردم، بیشتر حضور داشته باشند، مایه خرسندی است. اگرچه از مدیریت شهری و بدنه پرتلاش شهرداری تهران، باید تشکر کرد، اما جای این گلایه هم وجود دارد که برخی احزاب اصلاح طلب، تا حدی به این موضوع اجتماعی و شهری، ورودی سیاسی و غیرحرفه ای داشته اند.
در این دوره باید اختیارات و اعتبارات شورایاران افزایش یابد. تجربه شخصی اینجانب به عنوان عضو دوره پیشین شورای شهر تهران و بررسی مسائل و مشکلات ۲۲۰ محله شهر تهران، مؤید این ادعاست که همکاری با شورایاری و استفاده از ظرفیت عظیم آن، با تمام نقاط قوت و ضعفش، نزدیک ترین، سریع ترین و کم هزینه ترین مدل مردم گرایی و محله محوری در رفع مشکلات پایتخت نشینان و پیشبرد توأمان نرم افزاری و سخت افزاری شهر تهران است. باید این نهاد را به فال نیک گرفت و از تجربه آن، در کلان شهرهای دیگر بهره جست.