به گزارش مشرق، «نعمتالله عبدالرحیمزاده» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد (INF) در هشتم دسامبر ۱۹۸۷ به امضای رونالد ریگان، رئیسجمهور امریکا و میخائیل گورباچف، رهبر شوروی، رسید. بر اساس این پیمان، باید تمامی موشکهای هستهای و متعارف زمینپایه و پرتابگرهای آنها با بردهای ۵۰۰ تا هزار کیلومتر برای موشکهای کوتاهبرد و هزار تا ۵ هزار و ۵۰۰ کیلومتر برای موشکهای میانبرد از بین میرفتند که گفته میشود تا ما مه سال ۱۹۹۱، قریب به ۲ هزار و ۶۹۲ موشک از بین رفتند و برای ۱۰ سال نیز از سایتهای هستهای دو طرف بازرسی میشد. این پیمان دیگر به تاریخ پیوسته، زیرا دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، در دوم فوریه سال جاری و در اعتراض به سامانه موشکی زمینپایه روسی به نام اساسسی-۸ امریکا را از این پیمان خارج کرد و بنابر شرایط پیمان شش ماه فرصت بازنگری داشت که البته نظرش را تغییر نداد تا این فرصت در روز جمعه گذشته به پایان رسید و پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد هم به تاریخ پیوست. هرچند که ترامپ مدعی پیمان جدیدی است، اما به نظر میرسد که نه شرایط این کار فراهم است و نه ابتداییترین مقدمات آن فراهم شده و مسیر فعلی به سمت دور تازهای از رقابت تسلیحات هستهای در جهان است.
باید در ابتدا خاطرنشان کرد که پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد نه موشکهای بالستیک با برد بلند را ممنوع کرده بود و نه موشکهای متعارف و هستهای دریاپایه که از ناوها یا زیردریاییها شلیک میشوند. بنابراین، این پیمان طیف خاصی از موشکهای متعارف و هستهای را ممنوع میکرد، اما همین ممنوعیت تأثیر قابلتوجهی بر کاستن از رقابت تسلیحاتی داشت جدای از اینکه برای مناطقی مثل قاره اروپا و بهخصوص بخشهای شرقی این قاره اهمیت ویژهای داشت. در واقع، این قاره طی جنگ سرد از یک طرف زیر سایه موشکهای هستهای بود که امریکا در آنجا و برای مقابله با شوروی مستقر کرده بود و از طرف دیگر، توسط موشکهای شوروی تهدید میشد که سمت شهرهای مهم این قاره نشانه رفته بودند. INF دست کم این طیف از موشکها را از بین برد تا قاره سبز نفس راحتی بکشد، اما از زمان دولت بوش و برنامه آن برای استقرار سپر دفاعی برای مقابله با روسیه و استقرار موشکهای بالستیک اسکندر روسی در مرزهایش با اروپای شرقی، بار دیگر صفآرایی جنگ سرد در حد و اندازهای محدودتر شکل گرفت. حالا که پیمان منع موشکهای هستهای میانبرد دیگر وجود خارجی ندارد دست دو طرف برای تولید انواع و اقسام موشکها بازتر شده و باید گفت که بعد از قریب به سه دهه، دوباره سایه هستهای بر اروپا افتاده است.
وجه دیگر موضوع مربوط میشود به حوزه اقیانوس آرام که در زمان جنگ سرد در رقابت تسلیحات هستهای چندان محلی از اعراب نداشت، اما با قدرت گرفتن چین در این سه دهه، اوضاع به طور کلی تغییر کرده است. ترامپ مدعی است که چین ظرفیت هستهای و موشکی خود را بدون محدودیتهای INF گسترش داده و با وجود این پیمان، نمیتوانست با این ظرفیت مقابله کند. هرچند که برخی از منتقدان ترامپ معتقد هستند که امریکا با سیستمهای موشکی دریاپایه یا هواپایه میتواند با چین مقابله کند، اما گویا ترامپ به نفع ماشین جنگی امریکا و حامیان مالی آن دیده که با بهانهگیری از چین و طبق رویه دو سال و نیم گذشتهاش در مورد معاهدات بینالمللی، INF را هم به کلی از بین ببرد. حالا وی مدعی است که باید نشست و معاهدهای جدید با مشارکت قدرتهای موشکی جدید مثل چین و هند نوشت.
به نظر میرسد که با مرگ INF چارهای جز انجام این کار نیست، اما واقعیت این است که چنین کاری با توجه به دشواری مذاکرات و مسائل فنی، دست کم در این یک سال و نیم باقیمانده از ریاست جمهوری او شدنی نیست. در مقابل، افزایش سفر مقامات سیاسی و نظامی امریکا به حوزه اقیانوس آرام و پاسخ رد استرالیا به امریکا برای استقرار موشکهایش در جزایر داروین و هدف قرار دادن مناطق جنوبی چین، نشان دهنده آن است که ترامپ به جای پیمانی جدید به دنبال رقابت تسلیحات هستهای جدیدی است. این رقابت دیگر مثل دوران جنگ سرد محدود به قاره اروپا و بین دو بلوک شرق و غرب نخواهد بود و از ظواهر امر پیدا است که دامنهای بسیار گستردهتر خواهد داشت و علاوه بر اروپا، سایه بر کل امنیت جهانی خواهد انداخت.
مشکل مضاعف اینجا است که دوره معاهده استارت نو در فوریه ۲۰۲۱ منقضی خواهد شد و این نگرانی به وجود آمده که اگر دولت ترامپ از همین حالا برای تمدید آن دست به کار نشود، این پیمان هم به سرنوشت INF دچار شود و بعد از سه دهه دیگر هیچ پیمانی برای محدود کردن تسلیحات هستهای وجود نداشته باشد. باید گفت که این وضعیت همان چیزی است که ترامپ هم تمایل به آن دارد و هم امریکا و ماشین جنگیاش را به سوی آن میراند تا دورهای از رقابت تسلیحاتی را به وجود آورد که قابل مقایسه با رقابت زمان جنگ سرد نخواهد بود.