به گزارش مشرق، وحید جلیلی مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و سردبیر نشریه راه در قالب یادداشتی پیرامون چالشهای انقلاب اسلامی در مقطع کنونی، ناظر به حوزه مستند و سینما پرداخته است.
بیشتر بخوانید:
عید قربان؛ عید نفی آقازادگی
متن این یادداشت را در ادامه میخوانید:
جریان فیلمسازی انقلاب اسلامی در هر دو عرصه مستند و داستانی موفقیتها و چالشهایی، دارد.
در مستند، قلهای مانند سید مرتضی آوینی خیلی کمک کرد دامنههایی شکل بگیرد و بحمدلله ما امروز نتایجاش را میبینیم، چند هزار فیلمساز، عمدتاً جوان در عرصه مستند در شهرها و استانهای مختلف کشور دوربین به دست هستند و کار میکنند، در میان آنها استعدادهای زیادی به چشم میخورد و به مرور هر سالی که میگذرد کارهای برجسته بیشتری دیده میشود، نوید آینده درخشانتری را میدهد.
چالش اولمان در حوزه مستند این بود که یک سری سرفصلهای مفقود داشتیم، یعنی بخشی از هنر کشور که سابقه طولانی هم داشت و تا حدودی فن بلد و صاحب ادعا بود، دیگران را مهمان تلقیمی کرد و خودش را صاحبخانهمیدانست، در مورد بعضی موضوعات مهم ملی و تاریخی ما سکوت کرد، به بایکوت و سانسور روی آورد.
از مهمترینهایش ماجرای دفاع مقدس است، دفاع مقدس با گستره وسیعی که از آن میشناسیم از عمق روستاهای کرمان و زنانی که نان جبهه را میپختند تا فلان روستا در شمال خراسان که همهیمردانش در جبهه بودند، این گستره وسیع، این حجم عظیم و بینظیر از حماسه مردمی، نیازمند روایت بود، نیازمند ثبت بود.
بسیاری به خاطر ماهیت دینی و آرمانی دفاع مقدس، آن را نمیپسندیدند و بایکوتاش کردند، چه در حوزه رسانهای و مستندنگاری و چه در حوزه داستانی و دراماتیک.
داستاننویسان مشهوری داریم که افتخارشان این است که یک خط برای دفاع مقدس ننوشتند! شاعرانی داریم که افتخارشان این است که یک سطر برای ۲۰۰ هزار شهید دفاع مقدس نگفتند! این هم جنس جدیدی از افتخار است!
شاید فکر میکردند که اگر آنها به صحنه نیایند، و روایت نکنند دفاع مقدس فراموش میشوند و فرهنگ و روحیاتش نمیماند، دفاع مقدس را شاید با این زاویه بایکوت کردند، بعد از ۳۰ سال چشم باز کردند دیدند نه! مانند اینکه راهبردشان غلط بوده و نه تنها عدم حضور آنهادر این صحنه ضربهای نزده، بلکه موجب شده انقلاب، رویشهای مفصلی در این حوزه داشته باشد و شاید همین که اینها نبودند و بایکوت کردند، موجب شده عرصهیمنزهتر و آمادهتری برای بازنمایی چهره معنوی و دینی و آرمانی دفاع مقدس پدید بیاید.
سرفصلهایی که هنوز ناگفته مانده است
اما تنها دستاورد انقلاب اسلامی که دفاع مقدس نبوده است، ما سرفصلهای بسیار دیگری داریم که اینها هم همچنان ناگفته باقی مانده است.
یک حرکت عظیمی مانند جهاد سازندگی با دهها هزار نفر جهادگر با چه جذابیت رسانهای و دراماتیکی که ما حتی اگر انقلابی هم نباشیم، حزب اللهی هم نباشیم، حتی ایرانی هم نباشیم و دغدغه ملی هم نداشته باشیم، صرفاً اگر نگاه حرفهای داشته باشیم، جنس سوژهها، اتفاقات و قهرمانهایی که در این حرکتها به وجود آمده، هر آدم حرفهای و رسانهای را باید به خودش جذب میکرد، ولی ما به عنوان مثال جهاد سازندگی را چقدر روایت کردیم؟!
نهضت سوادآموزی را چطور؟! آیا دو مستند درست و حسابی راجعبه نهضت سواد آموزی یا جهاد سازندگی با آن عظمت داریم یاخیر؟! دهها هزار مسجد پشت جبهه کار میکردند، فعالیت میکردند، از دهه ۶۰ تا همین الان، یک قلمش را اخیراً یکی از دوستان مستندساز کار کرده است «عابدان کهنز» که راجعبه نسل جدیدرویشهای مساجد انقلابی است، نتیجه، هم جذاب شد، هم هنرمندانه و از این سرفصلهای مفقود کم نداریم.
به نظرم یکی از کارهایی که باید انجام دهیم این است که برگردیم و در سرفصلهایی که در این 40 سال مفقود بوده است، یک بازنگری کنیم و اگر کار نکنیم بسیاری از اینها شاید ۱۰ سال دیگر قابلیت بازنمایی جدی در عرصه مستند را نداشته باشند. لااقل الان خیلی فرصت بهتری نسبت به ۱۰ سال دیگر داریم، به نظرم یکی از کارهایی که باید انجام شود این است که این سرفصلهای مفقود، شناسایی شوند و زودتر به آنها بپردازیم، چون خیلیها مشتاق این هستند که اینها فراموش شود و یک زمانی برسد که دیگرخسارتها قابل جبران نباشد.
یک نمونه عینیتر آن که در مشهد ما با آن مواجه بودیم قضیه گوهرشاد است، گوهرشاد اگر 30 یا 40 سال پیش و بلافاصله بعد انقلاب شروع میشد، دهها هزار نفر بودند که از واقعه گوهرشاد خاطره داشتند، بسیاری از شاهدان عینی زنده بودند تا به عنوان مثال سالهای 65 و ۷۰ حتی!
یک حرکتی ۸۰ سال بعد از واقعه شروع شد، دیدیم که خیلی از منظر رسانهای قابلیت داشت و حرفهای ناگفته و حرفهای جذاب در آن بود، سرفصلهای مفقود یکی دوتا نیست، خیلی زیاد است، ابعاد اجتماعی انقلاب اسلامی، ابعاد فرهنگیاش، خود تاریخ هنر انقلاب اسلامی یکسری فصل ناگشوده است که خیلی جای کار دارد، در سال جاری در عمار یک مستندی آورده بودند راجع به یک گروه سرودی در قم که همه آنها هنگام اجرای یک سرود در یکی از بمبارانهای قم شهید شده بودند، 30 سال از شهادتشان میگذرد، این اتفاق متعلق به هر کجای دنیا بود، یکبِرَند جهانی شده بود.
الان ما در ایران چند کتاب، راجع به ساداکو و هزار درنایکاغذی داریم، یکی از قربانیان هیروشیما؛ با آن زاویه دیدی که ژاپنیها خودشان دارند، تبدیل به یک چهره جهانی شده است.
اما به خاطر کمکاری من و شما نمونههای بی شمار بومی ما معرفی نشدند.
نگذاریم این زمان طولانی بر بسیاری از قهرمانها، ماجراها، حماسهها و اتفاقات بزرگی که در کشور ما به خصوص بعد انقلاب رخ داده بگذرد، این سرفصلها را باید شناسایی کرد.
شکست سنگین استراتژی بایکوت
اما نکته مهم دیگر این است که حضراتی که ۳۰ سال دفاع مقدس را بایکوت کردند، حالا فهمیدهاند که اشتباه کردهاند، با خودشان گفتند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است، دیدید اخیراً کلیپی را که این آقای لسآنجلسی ساخته، مشخص است که عقل یک کاباره چی در این حد نیست که بخواهد چنین کار هدفمندی را انجام بدهد، خود این کارها نشان از پذیرش شکست سنگین استراتژی بایکوت است.
دیدند بایکوت، جواب نداده است، حالا به تحریف روی آوردهاند، معلوم است اینها برنامهریزی و پشتیبانیهای جدی دارند، دیدید چند وقت پیش باز دو لسآنجلسی دیگر، یک خانوم و یک آقا «40 سالگی» را خواندند و معلوم است که برنامه دارند و خوب به تعبیرنهج البلاغه «تُکادون و لا تَکیدون»(2) آنها طراحی دارند، شما طراحی نکنید، آنها با زاویه دید خودشان یک دروغی را نسبت میدهند.
آدم تعجب میکرد آن زمان در هر وصیتنامهای که از شهدا باز میکردی به حجاب اشاره شده بود، پشت خاکریز دارد وصیت نامه مینویسد، دو ساعت دیگر شهید میشود، ببینید آنجا دغدغه چه بوده؟! دهها هزار وصیت نامه شهدا ما داریم، دهها هزار!
یکی دوتا سه تا 100 تا نیست، نمیدانم شاید الهام میشده به آنها، ولی انگار آینده را دیده بودند، اینکه یک مشت فَسَقه و فَجَرههمانها که مفتخر به بد مستی و فسق و فجورند، اینها دم از جنگ و شهدا میزنند!
یکی نیست از اینها سئوال کند، آن زمانی که رزمندهها در هنگامه خون و خطر بودند شما کجا بودید! آن زمانی که صدام داشت بمبهای شیمیایی را که اربابان شما در آمریکا و اروپا به او میدادند، بر سر مردم خالیمیکرد، شما کجا بودید؟ آن زمان یک کلمه بیاورید اینها حرف زده باشند.
قاعدتاً شما هنرمندید و باید با زبان هنر جواب اینها را بدهید نه با مقاله و یادداشت، سخنرانی، آن هم البته لازم است، اما میخواهم بگویم که در کنار آن سرفصلهای مفقودی که ما در عرصه سینمای مستند داریم و باید حتماً شناسایی و باید برایش جدی کار شود، جنگ روایتها و مقابله با تحریف هم بحث مهمی است.
اولاً باید برای آن موضوعات و سرفصلهای موضوعی مثلاً نقش روستاها در جنگ و نقش زنان در جنگ و خیلی موضوعات مفقود دیگر، همت و کار کرد و ثانیاً در این موضوعاتی که آنها «جنگ روایت» را با هدف تحریف و وارونه نمایی آغاز کردهاند، باید غیرتمندانه وارد شد و هوشمندانه و هنرمندانه پاسخ داد، همان طور که استراتژی بایکوت در نهایت به نفع انقلاب تمام شد استراتژی تحریف هم در این سو موجب موج جدیدی از تولیدات هوشمندانه و هنرمندانه میشود و دفاع مقدسی از دفاع مقدس راه میافتد.
ورود به سینمای داستانی با اتکا به داشتههای سینمای مستند
در حوزه سینمای داستانی هم همین طور است، اینکه بعضاً دوستان دارند از سینمای مستند به سمت سینمای داستانی میآیند، این هم به نظرم یک حرکت مبارکی است، اتفاقی که در کارهای محمد حسین مهدویان افتاده جنسش به نظرم جنس فیلمسازی انقلاب اسلامی است، یعنی سینمای انقلاب از داشتههای خودش استفاده میکند و به یک جریان کمنظیر یا بینظیر در جهان میرسد.
کاری که ایشان در «ایستاده در غبار» کرده بود بالاخره خیلی از آقایان اعتراف کردند که در دنیا چنین چیزی سابقه نداشته است، این از دل آن اعتماد به نفس و اتکا به داشتههای سینمای مستند انقلاب اسلامی برمیآید، او همت کرده و مجموعه تلاشی که شهید آوینی در عرصه سینمای مستند کرده را با یک چنین هوشمندی هنرمندانهای به سبک تازهای در فیلمسازی داستانی، با مبنا و معنای ممتاز تبدیل کرده است.
واقعیات انقلاب اسلامی از تخیل غربزدهها جلو افتاده است
قبلاً هم گفتهام یک دلیلی که بخشی از هنر روشنفکری و غربزده کشور نسبت به انقلاب عناد پیدا کرد و هنوز که هنوزاست از عنادش دست برنداشته، این بود که میدید واقعیت انقلاب اسلامی از تخیل آنها جلو افتاده است!
یعنی فلان رماننویس باید خودش را میکشت که یک قهرمان در تخیل خودش بسازد، همیشه مثال شهید برونسی را میزنم اگر به شما میگفتند که یک رماننویسی آمده و در رمانی با قدرت فوقالعاده تخیل خودش؛ یک بچه دهاتی عمله سرگذر را تبدیل کرده به فرمانده لشگر، میگفتید عجب قدرت قلمی! عجب شخصیت پردازی هنرمندانهای! حالا نه در تخیل آن روشنفکرِ عقب افتاده غرب زده، بلکه در واقعیت انقلاب اسلامی این اتفاق افتاده است.
بزرگترین هنرمند تاریخ معاصر ایران امام (ره) است، مگر هنر چهکارمیکند؟ هنر آن چیزهای ناشدنی را به تصویر میکشد، به قول یکی از دوستان داستاننویس، اخیراً حرف قشنگی زده بود، گفته بود: «در دنیا، هنرمندان برای ملتشان رؤیا میسازند، در ایران کابوس!» بعضی از اینها افتخارشان این است که ما برای ملتمان کابوس میسازیم!
در حالی که بخش مهمی از کار هنر در دنیارؤیا سازی و چشماندازسازی است، مستند انقلاب اسلامی واقعیتی که از تخیل این مدعیان پیش افتاده است را روایت میکند.
وقتی که با این حوادت و این ماجراها با این قهرمانانی که واقعاً ورای تخیل معمولی بشر است، مواجه میشویم اینها را باید چطور روایت کنیم؟ در حوزه سینمای داستانی هم همان چالش سینمای مستند وجود دارد.
غفلت از نشانهشناسیِ انقلاب اسلامی در سینمای داستانی
اولاًیک سری سرفصلهای مغفول همچنان وجود دارد، نشانهشناسیِ انقلاب اسلامی در سینمای داستانی مفقود است، سانسور میشود، در خود سیمای جمهوری اسلامی سانسور میشود و آن اتفاقات و واقعیتهایی که کاملاً برآمده از جامعه دینی و انقلابی هست بازنمایی نمیشود، من مثال نماز جمعه را بارها زدهام، میگویم که همه ما، یکبار هم شاید کلیسا نرفته باشیم، اما کلیسا را دقیق میشناسیم، چرا؟
چون آن را در سینما دیدهایم، در تلوزیون دیدهایم، آدابش را میدانیم، دکورش را میدانیم، معماریاش را میدانیم، آواهایش را میدانیم، سئوال من این است، مگر کسانی که در غرب کلیسا میروند از کسانی که در ایران نماز جمعه میروند تعدادشان بیشتر است؟ ولی در آن جامعه سکولار، حتی ضد دینی هم، شما میبینید کلیسا را به عنوان یک پدیده اجتماعی به رسمیت میشناسند و در هنرهای دراماتیکشان نه تنها نفیاش نمیکنند، بلکه همه ظرفیتهای دراماتیکی را که در آن هست به تصویرمیکشند و از آن استفاده میکنند، اما شما یک پلان نماز جمعه در کل ۴۰ سال گذشته در یک سریال جمهوری اسلامی پیدا کنید!
اصلاً محال است! به مخیله حتی بچه حزب اللهیهایی که میخواهند فیلم بسازند خطور نمیکند، چون یک فضای رسانهای ساختهاند که تو تا به اینحوزهها نزدیک بشوی، به این واقعیت بدیهیِ اجتماعی خودت نزدیک بشوی، سریع میگویند: دارد شعار میدهد، ایدئولوژیک شده است!
اصلاً اگر بنده دین هم نداشته باشم، نماز جمعه پدیدهای اجتماعی است، یک آدم حرفهای به راحتی میتواند از کنار این پدیده اجتماعی و خیلی عرصههای دیگر بگذرد؟ در صفوف نماز جمعه، جراح مغز و اعصاب نشسته، کنارش رفتگر نشسته است، این صحنه جذاب و دراماتیک نیست؟! مثال دیگر: شما یک پلان راهپیمایی در هیچ سریالِ جمهوری اسلامی پیدا نمیکنید، ۴۰ سال گذشته، ۸۰ تا راهپیمایی سراسری داشتیم، در هرکدام ۱۰ میلیون نفر حداقل شرکت کرده باشند، ۸۰۰ میلیون تجربه انسانی میشود.
فضای هنر روشنفکری و رسانهای غربزده، تلاش میکنند فیلمساز حزب اللهی را تحت فشار قرار دهند و برای او از لحاظ ذهنی خطوط قرمزی را طراحی کنند که به اینها نزدیک نشود.، کاری کردهاند که ۸۰۰ میلیون تجربه انسانی کلاً غیب شده است، یعنی من بچه حزب اللهی هم هیچوقت جراتاش را ندارم، اصلاً فکر کنم که به عنوان مثال ماجرای راهپیمایی رفتن مادربزرگ خودم یک صبح تاظهر را بیایم و از آن یک فیلم کوتاه دربیاورم، انگار اینهاهمهاش مناطق ممنوعه است و هنرمند انقلاب حق ندارد روی آنها پرواز کند، هرآنچه که نشانهشناسی انقلاب اسلامی داشته باشد، اگرچه واقعیترین پدیده باشد، اگرچه اجتماعیترین پدیده باشد، خط قرمز تلقیمیشود، این خط قرمزها را باید شکست، این محاصره را باید شکست، هنر انقلاب رزمندگانش، مجاهدانش، خطشکنهایش باید این را بشکنند، درهمین جشنواره فجر، ۶۰ فیلم نمایش میدهند، در پنجاهتایش کافه هست ولی در سه تایش مسجد نیست، مسجد نه به معنای گنبد و گلدسته و اینها، نه!
من و شما آخرین چیزی که شاید از مسجد در ذهنمان بیاید گنبد است، من میگویم مسجد، میز پینگپنگ یادم میآید، کلاس تکواندو یادم میآید، آبدار خانهاش یادم میآید، مسجد جایی است که ما زندگی کردیم، اما روشنفکران چون همیشه مانند توریستها از کنار مسجد گذشتهاند و فوقش مثلاً یک مجلس ختمی شرکت کردهاند، مسجد را محترم ولی توریستی میبینند. به خصوص مسجدِ بعد انقلاب را نمیبینند، خیلی جلو آمده باشند تا دوره صفویه را میبینند، اینسرفصلها را باید هم در سینمایدراماتیکمان، در سینمایداستانیمان جدی بگیریم.
در طول 40 سال گذشته چند هزار فیلم سینمایی ساخته شده است و ما صدها هزار قهرمان داشتهایم، ما فقط ۴۰۰ هزار پدر و مادر شهید داریم،یعنی 400 هزار قهرمان داریم!
«قهرمان عینی»، که قهرمان به معنای واقعی کلمه هستند و از این ۴۰۰ هزار، پنج تایشان در این ۴۰ سال ساخته نشده است. نمیبینیم پدر و مادر شهدا قهرمان 4 تا فیلم بوده باشند، اگر هم ساختهاند باز با آن زاویه که اینها آدمهای پشیمان، آدمهای مهجوری هستند، ساختهاند. بگذریم!
«جنگ روایتها» به سبک صدا و سیما
غیر از سرفصلهای فراموش شده در داشتههای انقلاب و جامعه دینی و انقلابی ایرانِ بحث دیگر در اینجا دوباره، جنگ روایتها است، یعنی صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم بعد از ۴۰ سال که میخواهد مثلاً ناپرهیزی کند و اجازه بدهد که یک خانواده شهید در یک سریالِ داستانی به رسمیت شناخته شده و تصویر شوند، دوباره با فلان فیلمساز عزیزی که هیچ ادعایی هم ندارد، نه ادعای دینداری دارد، نه ادعایانقلابیگری دارد، «گرگ و میش» میسازند و او هم ایدئولوژی خودش را میسازد، بعد ۴۰ سال یک خانواده شهید بازنمایی شده، چه تصویری از آن میبینیم؟ جنگ روایتها! بعد دختر و پسر بنده و شما نشستهاند پای تلوزیون و این فیلم را نگاه میکنند، چه تصویری از خانواده شهید به اینها منتقل میشود؟
ما که با شهدا زندگی کردیم، باید بنشینیم اینجا تماشا کنیم که مدیریت صدا و سیمای جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است که چنین تصویری از خانواده شهید دهد.
لزوم توجه به نگاه راهبردی در کنار ارتقای فنی
جنگ روایتها جدی است، از این طرف البته رویش جبهه انقلاب هم خیلی جدی است و بحمدالله والمنه خوشبختانه در هر استانی آدم میرود، میبیند بچههای زیادی، استعدادهای خوبی کمکم دارند تجربه هم پیدا میکنند، بحثهای فنی و بحثهای حرفهای برایشان مهم است، رشد دارند میکنند. این رشد را آدم به وضوح دارد میبیند.
ولی رشد فنی کفایت نمیکند، بچههای جبهه انقلاب باید نگاه راهبردی داشته باشند، بایدخلأها را رصد کنند، یک دفعه برنگردند ببینند 10 سال است در یک حوزهای خیلی خوب کار کردهاند، اما حوزههای دیگری، موضوعات مهمی از ذهن اینها دور مانده و یکخلأ جدی پیش آورده است.
اگر تشکیلات و انجمن و امثال اینها درست میکنیم، به نظرم در عین اینکه بحثهای فنیبچهها را رصد میکند تا تدوین یاد بگیرند، فیلمنامه نوشتن یاد بگیرند، کارگردانی بهتری انجام بدهند و فنون جزئی سینما را بدانند، در کنارش باید یک نگاه راهبردی،یک نگاه تئوریک داشته باشند، همانگونه که آوینی داشت، یک دلیل عمده موفقیت آوینی این بود که اول اندیشمند بود، استراتژیست بود و بعد آدم حرفهای رسانه و هنر بود و چون انتخابهای راهبردیاش درست بود، قابلیتهای فنیاش هم در جای درستی نشست و تاریخساز و ماندگار شد.
امیدوار هستم که این انجمن به یکالگویی تبدیل شود و راهش هم همین تضلع است. یعنی صرفاً به بحثهای فنی اکتفا نکند.
ما در مشهد هستیم، مشهد خامنهای، مشهد شریعتی، مشهد حکیمی، مشهد رحیمپور و حتماً زمینه و بستر خوبی برای اینکه بین حلقه هنر و حلقه اندیشه و آرمان ارتباطات جدیتر برقرار شود، وجود دارد، انشاالله یک «مکتب مشهد» شکل بگیرد و ببینیم فیلمسازانی که از مشهد برمیآیند، اندیشه، هنر و رسانه را درست در کنار هم بنشانند و از ظرفیتهای هم استفاده کنند.
والسلام علیکم و رحمه الله