سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
نصرالله دور و نزدیک اقدام کوبنده
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
سخنرانی روز یکشنبه سوم شهریور ماه سید حسن نصرالله در شهرک «العین» واقع در شرق لبنان و در دومین سالگرد آزادسازی «جرود عرسال» اهمیت بسیاری دارد، چرا که در آن علامتهای روشنی از حتمی بودن پاسخ حزبالله به حملات اسرائیل وجود داشت. اگر بگوئیم کمی پس از بیان این سخنان، گمانهزنیها درباره آینده امنیتی لبنان و رژیم صهیونیستی شروع شد و تا امروز و فردا هم ادامه دارد درست گفتهایم. در این خصوص توجه به نکات زیر به ما در ترسیم چشمانداز کمک میکند:
1- حملات همزمان روز دوم شهریور ماه رژیم اسرائیل به یک مقر حزبالله در سوریه که طی آن دو عضو حزبالله به شهادت رسیدند و به جنوب بیروت- ضاحیه- که در واقع مرکز اصلی اجتماع مردم هوادار نصرالله به حساب میآید، در نوع خود اقدامات بیسابقه به حساب میآید. رژیم اسرائیل بعد از جنگ 2006 و شکست در آن وارد عملیات رسمی علیه حزبالله نشده بود و البته گاهی هم به آن حملات موضعی میکرد، بدون آنکه بیان کرده و به آن افتخار نماید. اینک 13 سال پس از آن بار دیگر به موقعیت حزبالله حمله شده و اسرائیل به مسئولیت خود اشاره کرده است.
سید حسن نصرالله این دو اتفاق را «خیلی خطرناک» که نباید دستکم گرفته شود ارزیابی کرد و بدون فوت وقت وارد میدان شد و در یک اجتماع بزرگ مردمی اعلام کرد که به این اقدامات حتماً پاسخ میدهد. سؤال این است که چرا این اقدام اسرائیل، «خیلی خطرناک» است؟ واقعیت این است که راهبرد «تلآویو» بر مبنای فرمول موازنه قوا این بود که طرفین به قدرت هم اعتراف کنند و از عملی کردن تهدیدات یا توسل به اقدامات گسترش دهنده اجتناب نمایند.
رژیم صهیونیستی تاکنون این قاعده را - بر مبنای فرمول تسلیم در برابر قدرت- رعایت میکرد. از آن طرف حزبالله هم با منطق دیگری - مصالح لبنان- از درگیری با رژیم صهیونیستی خودداری میکرد. حالا این قاعده از سوی رژیم اسرائیل کنار گذاشته شده و حزبالله ناگزیر به اتخاذ سیاستی شده که چندان به آن اعتقاد نداشته است. الان این استراتژی عملاً مرده است و باید فکر دیگری کرد. راهحل حزبالله این است که به دشمن اطمینان داده شود که در تحلیل قدرت حزبالله در شرایط فعلی دچار اشتباه شده است.
2- حزبالله لبنان از خود دفاع میکند و جمعبندی خاص خود را از امنیت دارد از منظر حزبالله امنیت لبنان و اقتدار رژیم اسرائیل در نقطه مقابل یکدیگر قرار دارند. حزبالله جنگ نمیخواهد اما نمیتواند آن را پس بزند اما البته میتواند با تغییر جمعبندی اسرائیل مانع ادامه روند فعلی آن شود. حزبالله در اداره چنین چیزی به معنای کامل کلمه، استاد است.
سیدحسن نصرالله دیروز یک گوشه از قدرت خود را نشان داد. نصرالله در اداره صحنه، دولت و رئیسجمهور و ارتش لبنان را به طرف خود جلب کرد، اعلام موضع سعدالحریری و میشل عون- نخستوزیر و رئیسجمهور لبنان- علیه اقدام اسرائیل و بهخصوص موضع رئیسجمهور این کشور که گفت این اقدام اسرائیل به مثابه اعلام جنگ با لبنان است گوشهای از قدرت نرم حزبالله بهحساب میآید.
اسرائیلیها همیشه بدنامکردن حزبالله و تحت فشار داخلی قراردادن آن را در دستورکار داشته و سعی کردهاند با خلق رویدادهایی، مردم را وادار به مخالفت با سیاستهای نصرالله نمایند اما واقعیت این است که نصرالله حساب حرکت اصلی دشمن خود را کرده است. حزبالله یک دولت نیست که بتوان آن را در حوضچههای دیپلماسی محبوس نمود. او برای زدن اسرائیل قادر است در هر نقطهای از دنیا وارد عمل شود. کما اینکه میتواند تحت شرایطی از موقعیت سرزمینی نیز بهرهمند باشد.
3- همزمانی عملیاتهای رژیم صهیونیستی در لبنان، دمشق، عراق و غزه نشان از «اضطراب» اسرائیل دارد وگرنه چه کسی است که نداند ارتش این رژیم حتی قادر به مواجهه واقعی با حماس ساکن در غزه نیز نیست چه رسد به اینکه همزمان در چهار نقطه دست به عملیاتهای تهاجمی بزند.
عمل امنیتی اسرائیل در روزهای اخیر نشان میدهد در تنگنای زمان قرار دارد و اگر آن را از دست بدهد، بازگشت به نقطه پیش از آن برایش مقدور نیست. الان یک پیچ تاریخی وجود دارد، جبهه مقاومت توانسته برتری خود را حتی به آمریکا ثابت نماید در این شرایط، سخن مقامات شرور تلآویو این است که پس از طی این مرحله و تثبیت قدرت ایران، چه وصفی پیدا خواهند کرد.
احزاب اسرائیلی معتقدند باید در این نقطه «قاطعیت» به خرج داد تا مانع وقوع درگیریهای جدی شد. اسرائیل حسب تجربه، خود را ناتوان از اداره یک جنگ میداند و معتقد است نباید اجازه تعدی حزبالله را داد. از آن طرف حزبالله هم نمیتواند امید ملتی که به نام او فراهم آمده است را نادیده بگیرد. شاید با تحلیل همین عوارض بود که نصرالله گفت: «نتانیاهو فکر میکند که ما بر این حادثه و حمله سکوت خواهیم کرد» و اضافه نمود: «اگر در این ماجرا و تعرض سکوت شود، وضع خطرناکی برای لبنان در پی خواهد داشت».
سید حسن نصرالله گفت: اسرائیل به دنبال عراقیزه کردن لبنان است به این معنا که از یک سو حضور گستردهتری در لبنان داشته باشد و از سوی دیگر از طریق گروههای نیابتی، لبنان را به آشوب بکشد و خود در کناری بایستد و صرفا تماشاچی باشد. اسرائیل، حزبالله را سر دوراهی دشوار قرار داده است: اول همین وضع ادامه یابد و حزبالله و متحدین آن هر از چند روز شاهد تهاجمات اسرئیل باشند، دوم حزبالله با برخورد نظامی، اسرائیل را به عقب براند و این اقدام او بهگونهای انجام شود که اسرائیل را از تداوم اقداماتش پشیمان نماید.
4- برخی از تحلیلگران در چرایی اقدامات روزهای اخیر رژیم صهیونیستی در هدف قرار دادن نقاطی در عراق، سوریه، لبنان و غزه به انتخابات مهرماه این رژیم اشاره کردهاند و در واقع خواستهاند بگویند آنچه رخ میدهد یک تاکتیک زماندار است و با سپری شدن این زمان اوضاع عادی خواهد شد اما جدای از اینکه این زمان حدود یک ماهه را نمیتوان نادیده گرفت، ربط آن به انتخابات اسرائیل و زمان آن چندان روشن نیست.
اسرائیل گمان میکند زمان طلایی عملیات فراهم شده است و این زمان طلایی ارتباط مستقیمی با پرونده ایران دارد. بسیاری از تحلیلگران اقتصادی پیشبینی کردهاند که ایران تا پیش از پایان سال جاری مسیحی از شرایط سخت عبور میکند و این برای رژیم اسرائیل غیرقابل قبول به حساب میآید. حضور جسورانه اسرائیل در بعضی صحنههای عملیاتی نشان میدهد که فکر هزینه اقدامات خود را نموده است بنابراین وضعیت قدری پیچیده میشود.
5- آنچه در عراق، سوریه و لبنان میگذرد آئینه تمامنمای وضعیت منطقهای ماست. مقامات عراق و سوریه با فوریت و جدیت به اقدامات نظامی- امنیتی اسرائیل در خاک خود عکسالعمل نشان دادند و این در حالی بود که اسرائیلیها معتقد بودند، عراق دشمنی با اسرائیل و رغبتی هم به پرونده فلسطین ندارد اما واکنش دولت، مجلس و بهخصوص شخصیتهایی مثل «نوری المالکی» دور از انتظار مقامات این رژیم بود.
اسرائیل بالاخره غول را از چراغ عراق خارج میکند کما اینکه این غول در سوریه هم از چراغ خارج شده است. تا دو -سه سال پیش از این مقامات سوریه معتقد بودند امنیت محصول توقف ارتش اسرائیل است و نباید تحریک کرد و حتی نباید به تحریک پاسخ داد.
برخلاف تصور آمریکاییها، جبهه مقاومت حال و روز خاص خود را دارد و در هر صحنهای به مقتضای آن عمل میکند. این عمل ممکن است دور یا نزدیک باشد.
یک گام روشن برای اهالی فرهنگ
عباس عبدی در ایران نوشت:
صبح یکشنبه تالار رودکی تهران شاهد اتفاق مهمی بود. وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی و تعاون، کار و رفاه اجتماعی متنی را امضا کردند که برای تصویب نهایی به هیأت دولت ارسال شد. متنی که از چند جهت اهمیت دارد و برای اولین بار است که شاهد چنین اتفاقی هستیم.
مسأله این است که تعریف «کار» در ایران به گونهای است که تاکنون کمتر شامل امور فرهنگی و هنری میشده است. در نتیجه انجمنهای صنفی ناظر به این حوزه نیز تشکیل نمیشدند. بجز روزنامهنگاران که به علت مزدبگیری مشمول قانون کار میشوند و حتی بخش مهمی از آنان نیز خارج از این شمول هستند، سایر تولیدکنندگان فکری مثل نویسندگان، سینماگران، اهل تئاتر و موسیقی، خوشنویسان، سفالگران هنری، نقاشان، مجسمهسازان، گرافیستها و... فاقد نهاد صنفی قانونی هستند و برخی از آنها سعی کردهاند از طریق تشکلهای دیگر به خود انسجام دهند و از حوزه فعالیت خود پاسداری کنند. مثل خانه سینما، خانه تئاتر و... که این مجموعهها به لحاظ حقوقی، صنفی شناخته نمیشوند. این مشکل در قانون برنامه ششم مورد توجه قانونگذار قرار گرفت و طبق بند «ج» ماده 92 آن، مقرر شده است که:
«دولت مکلف است به منظور حمایت از حقوق پدیدآورندگان آثار فرهنگی، هنری و امنیت شغلی اصحاب فرهنگ و هنر و مطبوعات و قلم، صدا و سیما و رسانه، بسترسازی برای حضور بینالمللی در عرصههای فرهنگی، هنری و تنظیم مناسبات و روابط میان اشخاص حقیقی و حقوقی مرتبط با امور فرهنگی و هنری اقدامهای ذیل را بهعمل آورد:
1- تمهیدات قانونی لازم جهت امنیت شغلی اصحاب فرهنگ و هنر و مطبوعات و قلم، صدا و سیما و رسانه و استقرار نظام صنفی بخش فرهنگ
2- بازنگری و اصلاح قوانین مطبوعات و تبلیغات نظام جامع حقوقی مطبوعات و رسانهها و تبلیغات جهت طی مراحل قانونی.»
این مصوبه مهمی بود که در نتیجه آن دو وزارتخانه مزبور از طریق مشارکت نمایندگان این صنف متنی را نهایی و امضا کردند که برای تصویب نهایی به دولت فرستاده شده است و انتظار میرود که این مصوبه در مسیر طولانی و پرپیچ و خم مصوبات معمولی قرار نگیرد.
بویژه آنکه مهمترین نکته مثبت این مصوبه آن است که پس از یک سال کار کارشناسی نمایندگان صنف و با مشارکت و تأیید همه آنها نهایی شده است و از این نظر الگوی بسیار خوبی برای مصوبات دولت میتواند باشد که به مردم و فعالان اجتماعی و ذینفعان اعتماد کرده و اجازه دهند آنان خودشان چارچوبهای رفتاری صنفی مناسب را تعیین و با همکاری دولت نهایی کنند. مصوباتی که بدون حضور افراد ذینفع باشد، در نهایت اجرایی نخواهد شد و سودی برای جامعه نخواهد داشت.
خوشبختانه در این زمینه مطالعهای حقوقی از سوی همکارمان آقای نوروزی انجام و ایده مناسب پیشنهاد شد و بر اساس این ایده هر دو وزیر محترم از ابتدا پذیرفتند متنی را که با حضور نمایندگان گروههای حرفهای فرهنگ و هنر و رسانه نهایی شود برای ارسال به دولت تأیید خواهند کرد، امیدواریم که این حسنظن نیز در دولت محترم دیده شود و مصوبه هرچه زودتر تأیید و برای اجرا به دو وزارتخانه ذیربط ابلاغ گردد.
ضرورت قدرتمندی در عصر اجلاس های بی نتیجه
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
اجلاس اخیر «G7» چندمین نشست کشورهای غربی بود که با عبارت تکراری «پایان بدون نتیجه» خاتمه یافت؟ به جرئت می توان گفت، در سال های اخیر تقریبا اکثر نشست ها و اجلاس هایی از این دست در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی محیط زیستی بدون دست یابی به نتایج مد نظر به پایان رسیده است. جالب این جاست حل این اختلاف ها، فلسفه شکل گیری این اجلاس ها و نشست هابوده است.
اجلاس «G20» تشکیل شد تا 20 اقتصاد برتر دنیا را باهم همگراتر کند اما نشست آخر آن با وجود اختلافات پایان یافت. اجلاس «G8» تشکیل شده بود تا هشت کشور صنعتی جهان را سالانه گردهم جمع کند و به حل و فصل اختلافات بپردازند اما پنج سال است که حتی نام این اجلاس به «G7» تغییر کرده چرا که اختلاف میان روسیه و آمریکا و کشورهای اروپایی، مسکو را از این نشست کنار گذاشته است.
اجلاس های آب و هوایی، نشست های شورای امنیت و ... دیگر ساختارهای مشابه است که در برهه های مختلف و برسر بروز مشکلات در حوزه های مختلف تشکیل شده اند تا زمینه حل مشکلات و اختلافات و دور نگه داشتن کشورها از درگیری های سخت را فراهم کنند. کارکردی که ظاهرا این نشست ها دیگر ندارند و چنین نشست هایی بیشتر محفلی برای عرض اندام کشورها مقابل هم و در نهایت یک عکس یادگاری شده است.
به بیان دیگر، جهان در آستانه پوست اندازی است و نظمی که پس از جنگ جهانی دوم براساس قدرت های اتمی و نظامی در جهان بناگذاشته شد، خواسته یا ناخواسته به تدریج درحال فروریختن است. این فروریزش البته یک شبه نیست و فرایندی مدت دار است. فرایندی که باید آن را دید و باور کرد. در عصر جدید دیگر چند کشور انگشت شمار نخواهند بود که برای مناسبات دیگر کشورها در جهان تعیین تکلیف کنند.
نشانه های این اتفاق البته الان هم وجود دارد. جایی که مثلا آمریکا یا فرانسه و انگلیس که همیشه برای غرب آسیا تعیین تکلیف می کردند، حالا در حل مسائل مربوط به امنیت نیروهای خود در این منطقه مانده اند. دیگر زمانی که آمریکا به اصطلاح با یک ناو هواپیمابر دولت یک کشور را تغییر می داد، گذشته است و این کشور اگر در تحولات و اتفاقاتی که رخ می دهد بازنده نباشد، قطعا مانند دهه های گذشته برنده بلامنازع نیز نیست.
همزمان با افول نظم سابق جهانی، هندسه جدید نظام بین الملل درحال شکل گیری است. قدرت های جدید جهانی همچون هند و روسیه ای که از غرب جدا شده است و همچنین قدرت های منطقه ای نظیر ایران، ترکیه، آفریقای جنوبی و ... شکل دهندگان این هندسه جدید نظام بین المللی هستند.
در این دوره احتمالا باید شاهد جنگ های قدرت برسر جایگاه کشورها باشیم. در چنین شرایطی که دوره گذار به بی نظمی و سپس شکل گیری نظم نوین خواهد بود، مهم است که برای تثبیت جایگاه خود چطور نقش آفرینی کنیم. آیا یک کشور با اقتصادی وابسته و ضعیف خواهیم بود که جایگاهی ندارد.
آیا یک کشور با دانشی قوی و جهنده خواهیم بود که بر مرزهای دانش جهان حرکت می کند؟ آیا یک کشور با فرهنگ و اجتماعی ضعیف خواهیم بود؟ آیا یک کشور با ثبات سیاسی بالا خواهیم بود که می تواند با اتکا به آرای مردم بر ناامنی هایی که از سوی دشمنان تحمیل می شود غلبه کند و از این پیچ تاریخی با قدرت عبور کند؟ آیا یک کشور با قدرت نظامی قوی و بازدارنده خواهیم بود؟
دراین میان بی شک اقتصاد قوی و درون زا و نیز ثبات سیاسی از جمله مهم ترین مولفه های موثر خواهد بود و مردم و مسئولان هردو نقشی مشترک در تثبیت جایگاه ایران در هندسه جدید نظام بین المللی خواهند داشت. آیا نسل های بعدی، وقتی جایگاه جمهوری اسلامی در نظام آینده بین المللی را می بینند، از ما و نقش آفرینی ما در قدرت افزایی و استقلال ایران رضایت خواهند داشت؟
مذاکره با آمریکا، چرا و چگونه؟
داریوش قنبری در آرمانملی نوشت:
آنچهاز رویدادهای اخیر مشخص است، تحرکاتی به منظور خروج از بن بست فعلی است که توسط طرفهای دیگر آغاز شدهاست. ژاپنیها به ایران آمدند و فرانسویها هم با توجه بهاولتیماتومی که ایران برای کاهش تعهدات برجام در نظر گرفت، یکسری اقدامات با همکاری کشورهای اروپایی انجام دادند تا ایران تعهدات برجامی خودرا کاهش ندهد.
باتوجه به اینکه ایران تاکید کرده بود تعهدات خوددر برجام را کاهش میدهد، اروپاییها هم یکسری اقدامات انجام دادند و در نهایت گفتوگوی تلفنی 100 دقیقهای بین روسای جمهور ایران و فرانسه صورت گرفت. بعداز آن در حاشیه اجلاس گروه هفت در زمانی کهاین اجلاس درحالانجام بود وزیر خارجه کشورمان به محلاجلاس سفر کرد.
همه این رویدادها نشان میدهد که تحرکات دیپلماتیک از هر دو طرف در حال انجاماست تا بنبستی که درارتباط با برجام بهوجود آمده و آمریکاییها آن را بهوجود آوردهاند به نوعی حل شود. اما بعید بهنظر میرسد کهایران بخواهد از مواضع خودش عقب نشینی کند.
آنچه هست، مقامات ارشد کشورمان مذاکره باآمریکا را طی ماههای گذشته ممنوع اعلام کردند و هرگونه مذاکرهای باآمریکاییها را بهخاطر اینکه بدعهدی کردند و بهتعهداتشان عمل نکردند، منتفی دانستند. اینکه مقامات ارشد مقامات کشورمان اعلام کردند هرگونه مذاکره باآمریکا ممنوع است بهاین دلیل است کهآمریکاییها به نتیجه مذاکرات صورت گرفته که به برجام منتهی شد، پایبند نبودند و بههمین دلیل ایران این موضع را اتخاذ کرد که اساسا وارد صحبت و گفتوگو با آمریکا نشود.
اینامر حکایت از نوعی سوءظن داشت که بهخاطر اجتناب آمریکاییها از توجه بهوعدهها و تعهداتی بود که در گذشته داده بودند. اکنون اگر صحبتی در ارتباط با بازگشت به مذاکرات مطرح میشود، شاید بهنوعی دریافت سیگنالهایی باشد کهآمریکاییها قصد بازگشت به تعهدات برجام رادارند.
تنها دراین صورت است کهاحتمال میدهم ایران بخواهد مذاکرهای داشته باشد. اما اگر قرار براین باشد که مذاکره اهرم فشاری از طرف آمریکا بر کشورمان باشد، ازابتدا بههیچ وجه مدنظر جمهوریاسلامی نبوده و به نتیجه نخواهد رسید. در واقع اگر آمریکاییها کوتاه آمده و به نوعی به تعهداتشان برگردندو نظر ایران را جلب کنند در این صورت احتمال اینکه مقامات کشورمان وارد مذاکره شوند، وجوددارد.
در مجموع صحبتهایی هم که اخیرا صورت گرفته و اعلام شده که اگر مذاکره در ارتباط حفظ منافع ملی باشد، میتواند در دستور کار قرار بگیرد، نشان میدهد که با نگاه به منافع ملی و با نگاه به حل مشکلات کشور چنانچه این احساس وجود داشته باشد که مذاکره میتواند دستاوردی داشته باشد، کامل مردود نیست.
طرح فرانسویها بازگشت در مقابل بازگشت است که اگر عملی شود و ما به تعهدات برجام برگردیم، آمریکاییها هم به برجام برمیگردند. یعنیاگر بازگشت در مقابل بازگشت به معنی کامل کلمه به عنوان یک پیش شرط در مذاکرات باشد، گام خوبی برای شروع میتواند باشد.
آمریکا به برجام برگردد، ایران هم از قبل اعلام کرده که با برجام مشکلی ندارد و اگر فشار میآورد و اعلام میکند که تعهداتش رادر قالب برجام کاهش میدهد به این دلیل است که طرف مقابل کاملا تعهدات را کنار گذاشته و هرروز به دامنه تحریمها میافزاید.
در چنین وضعیتی اگرآمریکاییها طرح بازگشت در مقابل بازگشت را بپذیرند یعنی ایران به تعهدات برجامی بازگردد و آنها هم به برجام بازگردند، بهنظر میرسد که میتواند گام خوبی برای صحبتهای جدید باشد. آنچه برای ترامپ در وهله اول مهم است منافع خود آمریکا است.
آمریکا دلسوز منافع عربستان و امثال این کشورها در منطقه نیست. هرچند از گذشته صحبتهایی از لابی صهیونیستها در آمریکا بوده و نمیخواهم قدرت این لابی را نادیده بگیرم اما اگر تصمیمی گرفته شود، متحدان منطقهای آمریکا در حدی نخواهند بود که تصمیم ترامپ را عوض کنند. درحقیقت بهنظر نمیرسد که آنقدر روی تصمیمات آمریکا تاثیرگذار باشند که روند تصمیمگیری سیاست خارجیآمریکا را بتوانند در این اندازه تغییر دهند.
تداوم ولنگاری در امر فرهنگ!
عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
هفته گذشته و در آستانه هفته دولت رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت دو اولویت اصلی کشور را «اقتصاد» و «فرهنگ» برشمردند و در زمینه فرهنگ یادآور شدند که ما در موضوع فرهنگ با حمله همه جانبه و جبهه وسیع بیگانگان مواجه هستیم و همه مسئولانی که با مسائل فرهنگ مرتبط هستند، باید به این موضوع توجه جدی داشته باشند. ایشان سپس میافزایند: دشمنان نظام اسلامی صراحتاً میگویند که غلبه بر جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی امکان پذیر نیست و باید با نفوذ فرهنگی و تأثیرگذاری بر ذهنها و مغزها و تحریک هوسها به این هدف رسید.
نکته مهم در بیانات رهبری در مورد راهبرد دشمن در عرصه فرهنگی واینکه دشمنان همه امکانات فرهنگی و هنری خود را برای ضربه زدن به نظام اسلامی، بهکار گرفته اند، تأکید بر این نکته است که «ولنگاری فرهنگی» حاکم در دستگاههای فرهنگی واجرایی کشور میتواند زمینهساز اثرگذاری در عرصههای مختلف فرهنگی شود وبه همین دلیل است که معظم له تأکید میکنند: باید دستگاههای فرهنگی اعم از وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و صداوسیما و حتی دستگاههای اطلاعاتی روی این مسائل به شدت حساس باشند. ایشان یکی از نکات مهم در عرصه امور فرهنگی را نقش مدیران ارشد و مدیران میانی دستگاهها برشمردند و تأکید کردند: اگر مدیران در خصوص مسائل دینی، فرهنگی و اعتقادی دستگاههای تحت مدیریت خود، علناً مراقبت و نقشآفرینی کنند، قطعاً تأثیرگذار خواهد بود.
رهبر معظم انقلاب سه سال قبل از این و در زمان آغاز به کار مجلس دهم در خردادماه ۱۳۹۵ در دیدار با نمایندگان مجلس دهم نیز از وجود نوعی «ولنگاری فرهنگی» در میان مسئولین کشور ابراز نگرانی نموده ویادآور شده بودند: اقتصاد مسئله فوری و اولویت کنونی ما است، [امّا]مسئله فرهنگ یک مسئله مستمرّی است و بسیار مهم است؛ حتّی در قضیه اقتصاد هم مهم است. برادران عزیز، خواهران عزیز! در مسئله فرهنگ، بنده احساس یک ولنگاری میکنم؛ در دستگاههای فرهنگی -اعم از دستگاههای دولتی و غیردولتی- یک نوع ولنگاری و بیاهتمامی در امر فرهنگ وجود دارد؛ چه در تولیدِ کالای فرهنگی مفید که کوتاهی میکنیم، چه در جلوگیری از تولید کالای فرهنگی مضر که کوتاهی میکنیم. اهمّیت کالای فرهنگی از کالای مصرفی جسمانی کمتر نیست، بیشتر است
مقام معظم رهبری در سال ۹۴ نیز در جمع مسئولان نسبت به روند مسائل فرهنگی و مدیریت فرهنگی کشور هشدار داده و فرموده بودند: مسئولین فرهنگی کشور و خود آقای رئیسجمهور محترم، حساسیت این حقیر را نسبت به مسئله فرهنگ میدانند. گاهی اوقات مشکلات فرهنگی موجب شده که من شب خوابم نبرده؛ بهخاطر مسائل فرهنگی؛ یعنی اهمّیت مسائل فرهنگی اینجور است. دو کار اساسی و اصلی است که باید انجام بگیرد؛ یکی تولیدات فرهنگی سالم در زمینههای مختلف، و یکی جلوگیری از تولیدهای مضر و بهاصطلاح متاع و کالای مضرّ فرهنگی؛ به نظر من این جزو کارهای اساسی است.
با اندکی تأمل در عرصه فرهنگی کشور، دلایل چندی را در زمینه تداوم ولنگاری و عدم اهتمام جدی در زمینه اصلاح فضای فرهنگی کشور میتوان برشمرد:
الف: تولید ونشر محصولات فرهنگی مضر ویا عدم حمایت از تولیدات فرهنگی مفید، به ضعف مدیریت و یا ولنگاری مدیران بر میگردد، چرا که مدیران، ابزارهای کنترل و نظارت را در اختیار دارند و وظیفه آنها نیز کنترل و نظارت است؛ همچنین ابزارهای حمایتی را در اختیار دارند و باید از تولیدات فرهنگی مفید و در شأن نظام و انقلاب و جامعه دینی حمایت کنند، اما واقعیت این است که برخی از اقدامات آنها در این زمینه ناظر به ملاحظات سیاسی است. نگرانی از اینکه اعمال کنترل و نظارت و ممیزی در فضای تنوع فرهنگی، مقابله با آزادی تعبیر شود، و یا نگرانی برخی مدیران از اینکه؛ اگر با این ولنگاری فرهنگی و عوامل آن برخورد کنند، ممکن است اقبال مردمی را در بخشی از جامعه از دست بدهند و یا در سبد رأی آنها تأثیر بگذارد، بنابراین این امر سبب حاکم شدن فضای ملاحظات سیاسی بر تصمیمات و اقدامات مدیریتی شده و تمایلی به برخورد نشان نمیدهند.
ب: توسعه بدون ضابطه فضای مجازی یکی دیگر از علل ناتوانی در مدیریت عرصه فرهنگی است که این روزها به یکی از مصادیق اصلی ولنگاری فرهنگی تبدیل شده است. در حالیکه ارادهای جدی برمدیریت فضا وشبکههای نامناسب نیست و حتی مصوبات شورای عالی فضای مجازی هم اعمال نمیشود، اما در عین حال تلاش زیادی برای افزایش پهنای باند اینترنت صورت گرفته و ضمن تسهیل بهرهبرداری از فضای مجازی، امکان افزایش دامنه آن به سطوح مختلف جامعه و مناطق شهری و روستایی گسترش یافته است. اگرچه توسعه تکنولوژی در کشور امری پسندیده و قابل دفاع است، اما متناسب با چنین اقدام ایجابی، قوانین بهره برداری و سازوکارهای نظارت و کنترلی بر این بستر و محیط آزاد فراهم نشده ویا اعمال نمیشود.
ج: ولنگاری فرهنگی کشور به اهداف، راهبردها، برنامه و سلسله اقدامات جریان معاند و مخالف نظام نیز ارتباط مییابد. رفتارشناسی دشمنان و مخالفان نظام در مسائل فرهنگی نشان میدهد که آنها ولنگاری فرهنگی را مبتنی بر یک جریان سازماندهی شده و حرکت برنامه ریزی شده و هدفمند دنبال میکنند. اهتمام دشمن و جبهه معارض، افزایش تولیدات فرهنگی مضر، فراگیر کردن بنیانهای تفکر لیبرالیستی و گسترش رویکردها و رفتارهای غرب گرایانه در سطوح مختلف جامعه است. این روزها تمام ظرفیتهای جریان معارض برای زدن ریشهها و بنیانهای فرهنگی کشور و استحاله فرهنگی جامعه با تولیدات متنوع فعال شده است.
د: واکاوی چرخه تولید محصولات فرهنگی مضر و نشر آن در جامعه نشان میدهد که یک دگرگونی در این زمینه رخ داده است. قبلا محصولات فرهنگی مضر در خارج کشور تولید و در داخل توزیع میشد، اما اکنون تولید چنین محصولاتی به طور مستقل در داخل و یا به سفارش خارج نشینها صورت میگیرد و در داخل و یا در فضای مجازی منتشر میشود. درواقع یک نظام تولید هالیوودی در خارج تا تولید زیرزمینی در داخل شکل گرفته و تولیدات آن فزونی یافته است.
و: از سوی دیگر، ضعف در تولید آثار و محصولات فرهنگی فاخر جذاب و تأثیرگذار، ضعف جریان ارزشی برای تولیدات فرهنگی مفید و در تراز انقلاب اسلامی، ارجحیت شاخصگذاری و استانداردهای غربی در ارزیابی آثار فرهنگی و هنری که مصداق آن را در بسیاری از جشنوارهها میتوان دید و بیتوجهی به مبانی و الزامات قانونی، دینی، عرفی و ملی حاکم بر فرهنگ کشور و نادیده گرفتن محدودیتهای لازم و پذیرفته شده در همه نظامهای سیاسی که حتی در کشورهای غربی خصوصا در عرصه فرهنگی و فضای مجازی نیز اعمال میشود، از جمله دلایل دیگری است که به ولنگاری فرهنگی دامن میزند.
شناخت دقیق آسیبهای فوق ورفع آن، نقشه راه مسئولان ومدیران فرهنگی را در اصلاح حرکت فرهنگی کشور روشن میکند. در این زمینه به راهکارهای متعدد دیگری نیز میتوان اشاره کرد، از جمله:
۱-شناسایی و تربیت مدیران فرهنگی مورد نیاز نظام و تقویت مدیران فرهنگی متعهد و انقلابی
۲-حمایت از تولید محصولات و کالاهای فاخر فرهنگی و ایجاد شبکه پشتیبان از آنها
۳-تدوین قوانین محکم و لازم الاجرا و اعمال محدودیت برای شبکههای ماهوارهای، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی
۴- پاسخگو کردن و هزینه دار نمودن ولنگاری فرهنگی و برخورد مقتضی با سهل انگاری، لاابالیگری و بی قیدی مسئولان و مدیران دستگاههای مختلف دولتی و غیردولتی
۵- گفتمان سازی و مطالبه گری از سوی نخبگان حوزوی و دانشگاهی
۶- اهتمام بر تشکیل جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با حضور نخبگان وفعالان این عرصه
دوگانگی رفتاری یا چماق و هویج دیپلماتیک
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
رئیس جمهوری ایالات متحده بیش از هر چیز سیاستمداری «عجیب» است. دونالد ترامپ نه در عرصه داخلی و نه در صحنه بینالمللی قابل پیشبینی نیست. نه به پیمان دوستی و مودت او در سپهر سیاست میتوان اعتماد کرد و نه جوش و خروش و هجومش به دیگر کشورها چندان قابل اعتنا و باور است.
نمونه بارز این رفتارهای عجیب را میتوان در جریان منازعات ایالات متحده با کرهشمالی در دوره ترامپ، جنگ تجاری ـ تعرفهای این کشور با چین و اتحادیه اروپا، خروج از پیمان زیستمحیطی در پاریس و خروج یکجانبه از برجام جستجو کرد.
رفتارهایی که گاه به ظاهر هیچ مبنا و معیار مشخص و مدونی در دنیای سیاست ندارند و گاه چنان مینمایند که گویی قوه عاقلهای در پساپشت این تصمیمها وجود ندارد. اما دلیل یا دلایل این رفتارها هر چه که هست و رئیس ایالات متحده به هر علتی که تصمیمهایی غریب میگیرد، نمیتوان و نباید از تاثیرات شگرف آن بر عالم سیاست غافل شد.
مواضع خاص دونالد ترامپ در مورد تحریمها، پیگیری پروژه تغییر حاکمیت در ایران توسط گروه «ب» به رهبری ایالات متحده، اعمال تحریمهای سنگین یکجانبه علیه ایران و به یکباره تغییر این ادبیات و اعلام آمادگی برای مذاکره با مسئولان جمهوری اسلامی، نمایش دلسوزی برای مردم ایران و... را باید در این منطق سنجید و بررسی کرد.
منطقی که هرچند در ظاهر از هیچ مدل و متد تعریفشده و مدونی تبعیت نمیکند، اما تاثیراتی شگرف و گاه نگرانکننده را به همراه دارد. مجموعه این عوامل است که بازی دیپلماتیک با این «بازیگر دیوانه» را برای هر سیاستمداری سخت و پیچیده میکند. در چنین شرایطی است که به نظر میرسد دستگاه دیپلماسی کشورمان هم سعی دارد تا با تکیه بر مولفههای چنین بازیگرانی بازی مشابهی را طراحی و عرضه کند.
تغییر ادبیات رئیسجمهوری و وزیر خارجه ایران در قبال گفتوگو و مذاکره با مقامات کاخ سفید را شاید بتوان در این بستر مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. گرچه به نظر میرسد هم رئیسجمهوری و هم وزیر امور خارجه تغییری در اصل و محتوای مواضعشان نداشتهاند، اما ادبیات خود را در روزهای گذشته به کلی تغییر دادهاند.
لیکن مسئله اصلی بر سر این است که چنین تغییر رفتارها و کنشهایی تا چه اندازه برنامهریزی شده و از چه مکانیزمی بهره میگیرد. این گزاره حامل یک پرسش اساسی است: آیا تمام حاکمیت و مسئولان تصمیمساز و تصمیمگیر در کشور از الگویی یکسان برای سیاست خارجه کشور تبعیت میکنند؟ و آیا تعارضی میان دستگاه دیپلماسی و دیگر نهادها مرتبط و حتی غیرمرتبط در کشور وجود ندارد؟
چنانچه پاسخ روشنی برای این پرسشها نزد مسئولان امر وجود نداشته باشد، این تغییر رفتارها بیشتر به یک دوگانگی رفتاری میماند تا یک استراتژی دیپلماتیک؛ هرچند دستگاه دیپلماسی ایران طی سالهای اخیر ثابت کرده که حداقل در عرصه بینالمللی توانایی جذب حداکثری و دفع حداقلی را داشته و میتواند با بهرهگیری از ابزار دیپلماسی به اهداف ازپیشتعیینشده دست پیدا کند. اما هر آینه بیم آن میرود تا دیگر نهادها با دخالت در این موضوع، قطار دیپلماسی کشور را از ریل خارج کرده و مسیری به سوی ناکجاآباد برای آن تعریف کنند.
به منظور مقابله با این فرض تمامی دستگاهها و نهادهای درون حاکمیت باید بیش از هر چیز بر دستیابی به یک تعریف جامع از مفهوم منافع ملی دست یابند. چرا که تنها در این صورت میتوان تمامی کنشها را در بستری عقلائی و به دور از مناسبات بینبخشی با رویکردهایی غیرملی به تحلیل نشست.
در این میان نباید فراموش کرد که نبرد دیپماتیک ظریف و یارانش با ترامپ و دوستانش، بیش از هر زمان دیگری به همراهی و همدلی و درک متقابل کلیه نیروهای درون حاکمیت نیاز دارد.
دوران جدید روحانی
در سرمقاله صبح نو آمده است:
از زمان روی کار آمدن حسن روحانی تاکنون سه دوره از آرایش نیروهای سیاسی بهواسطه تأثیر سیاست خارجی بر سیاست داخلی قابل شمارش است. دوره پیشابرجام: در این دوره شکاف برجامیان/ نابرجامیان شکل گرفت و طیف دلواپس بهشدت نسبت به توافق بد هشدار داد. این دوره تا پایان تأیید برجام در مجلس و شورای امنیت ادامه داشت.
دوره اجرای برجام: در این دوره که تا زمان حضور آمریکا در برجام ادامه داشت، طیف برجامیان دست بالا را در سیاست به دست آورد و در انتخاباتهای ۹۴ و ۹۶ پیروز شد. دوره خروج: این دوره که بعد از بیرونآمدن ترامپ از برجام آغاز شد، دولت را بهشدت تحت فشار منتقدان قرار داد.
عبور بدنه اصلاحات از روحانی، بزرگترین نشانه این دوره بود. دوره چهارم: در این دوره که عملاً با تمایل روحانی برای مذاکره با ترامپ آغاز شد، اصلیترین هدف دولت، استفاده از اقتدار نظامی ایران برای فرار از آچمز است. به نظر میرسد که مکرون توانسته ترامپ را برای ورود در معادلات سیاست داخلی ایران ترغیب کند.
در چنین شرایطی شکلگرفتن زیرساخت مذاکره جدید برای احیای برجام در نهایت از اهداف سیاست داخلی اعتدالگرایان است که آن را دنبال میکنند. روحانی در دوران جدید بهدنبال بازیابی خود در سطح بدنه و واردکردن نظام به یک بازی جدید مذاکراتی است.
در این میان جریان انقلابی باید دربرابر هرگونه دوقطبیسازی هوشیار باشد و همچنان به بیاعتباری غرب و آمریکا در انجام تعهدات اصرار ورزد و این ادبیات را توسعه دهد که احیای برجام بدون منافع برای ایران بازی در زمین آمریکاست.
اکنون وقت گرفتن امتیازهای بزرگ است، نه امتیاز حداقلی. دوران جدید مختصات تازهای دارد. واردشدن به این دوران، ادبیات و نظریه جدید میخواهد.