به گزارش مشرق، عجب جغرافیایی بوده آن اتاق کوچک در آن سالها. اتاق واحد عکاسی گرافیک انتشارات سروش را میگوییم در واپسین سالهای دهه ۵۰، وقتی بهمن جلالی، عدهای عکاس جوان خوشذوق را دور خودش جمع کرده بوده و ازقضا این گردهمایی، مصادف بوده با وقوع دراماتیکترین لحظههای تاریخ معاصر ایران... ساسان مویدی ۲۲ ساله از همان اتاق در سروش با دوربینش عازم جبههها میشد و برمیگشت و نگاتیوها را تحویل میداد. او در این باره گفته جلالی هر فریمی را که انتخاب میکرده، سروش بابتش ۵۰ تومان میداده و ستاد تبلیغات جنگ هم اگر فریمی را میپسندیده، ۲۵۰تومان از او میخریده است. حاصل چندسال عکاسی او از جنگ عراق علیه ایران، بیش از ۱۲هزار فریم است که به انجمن عکاسان دفاع مقدس تحویل شده است. مویدی که این روزها شاهد برگزاری دو نمایشگاه از عکسهایش است، هفتمین کتاب مستقلش را نیز رونمایی کرده است؛ پس از شش کتاب که عکسهایی از حوزههای مختلف را دربرمیگیرد، حالا هفتمین جلد از مجموعه کتابهای عکاسان جنگ، به ۱۲۶ عکس از او اختصاص پیدا کرده است. ما برای اینکه با او به گفتوگو بنشینیم، چهار بهانه داشتیم؛ هفته دفاع مقدس، برپایی دو نمایشگاه عکس و نیز انتشار کتابی دیگر از عکسهایش.
اهل شاعری نبودم
از ساسان مویدی پرسیدهایم آیا هیچوقت اهل شاعری بوده؛ مثلا نوشتن یا حتی خواندن شعر؟
نه متاسفانه. جز عکاسی وقت نکردم چیز دیگری ببینم و به چیزی فکر کنم. من زندگیام را هم هیچوقت ندیدم. همسرم را هم که عاشقش بودهام همیشه هیچوقت ندیدم. پنج شش سال است فهمیدهام که او را هیچوقت ندیدهام. من فکر میکردم جای عشق در نهاد آدم خوب است و نیازی به ابرازش نیست. وقتی خودش گفت متوجه شدم که چه کردهام با بروز ندادن این عشق.
در توصیف عکسهای شما از اصطلاح «عکسهای شاعرانه» استفاده میکنند. با این حال، در عکاسی چندان این اصطلاح توضیح داده نشده. وقتی به عکسهای شما میگویند شاعرانه، منظورشان چیست؟
آن سالها که من عکاسی را شروع کردم و ادامه دادم، سوادش را نداشتم که نوعی از نگاه را برای خودم تعریف کنم و بر اساس آن سراغ عکاسی بروم. از همان عشق، عاشقیکردن را دوست داشتم. عاشقی را در عکسهایم دیدهام؛ حالا دو رفیق به هم، مادر و فرزند یا رزمنده و همسرش به هم. اینکه میگویند عکسهای من شاعرانه است... نمیدانم. هر کس دریافتی دارد. یکی میگوید عکسهای تو ضدجنگ است، دیگری میگوید تلخ است... نمیدانم. اتفاقا ما اینطور یاد گرفتیم که شرحی بر عکسهایمان ننویسیم. این در حالی است که امروز مد شده عکاس، خودش برای عکسهایش توضیح بنویسد. البته این میتواند نقطه ضعف من باشد. مثلا عکسهای بهرام محمدیفر را ببینید؛ او برای عکسهایش شرح مینویسد و زیبا هم مینویسد. من نتوانستم مثل او باشم.
من مجموعهای را عکاسی کردیم با عنوان «حکایت عاشقی» درباره کودکی است که روی مین رفته. اینجا فقط عشق دیدم. فکر کردم این شعر است. نسبتم با ادبیات داستانی چندان نسبت چشمگیری نبوده و به جایش سعی کردهام با تصویر روایت کنم.
اتفاقا به خاطر ثبت لحظههای عاشقانه بین رزمندهها و خانوادههایشان به شما میگویند عکاس آغوشها...
مجموعهای دارم به همین اسم اصلا؛ آغوشها. بیشتر عکسها مربوط است به سالهای جنگ ایران و عراق و رزمندههایی که با خانوادههایشان خداحافظی میکنند تا عازم جبهه شوند. در این مجموعه، یک فریم هم مربوط است به زلزله بم، دو فریم مشابه هم از ایزدیها گرفتهام. یک فریم هم هست که مادری را نشان میدهد که باقی پیکر فرزندش را که پس از سالها به وطن بازگشته در آغوش کشیده است.آغوشها، مجموعهای ۱۴فریمی است.
در عکسهایی که موسوم است به عکسهای عذاب و سوزان سانتاگ درباره آنها بارها نوشته و کتاب منتشر کرده، ما با تصاویری رقتانگیز و دردناک مواجهیم؛ صحنههایی که تماشایشان کار هر کسی نیست. عکسهای شما از دلخراشترین صحنهها اما هیچگاه منزجرکننده نیست؛ انگار بار عاطفی مضاعفی به آنها تحمیل نکردهاید. پشت دوربینتان در این مواقع چه میکنید که محصول کار این طور میشود؟
من خودم پشت دوربین خیلی اذیت میشوم. وقتی مجموعه «۵۰ روز موشکباران تهران» را عکاسی میکردم، صد کودک جلوی رویم پرپر شدند. خیلی از کودکان را هم که از زیر آوار بیرون میآوردند عکس گرفتم. سر صحنه هر کدامشان بهشدت گریه میکردم. هر روز آن ۵۰ روز بارها فروریختم. الان حتی بیشتر از آن روزها گریه میکنم.
چرا؟
نمیدانم... شاید به این خاطر که حالا نوه دارم. آن روزها هم بچه کوچک داشتم. چیزی که خیلی اذیتم میکرد این بود که من ماشینم را فروخته بودم تا با پولش خانوادهام را بفرستم از تهران بروند بیرون، آنوقت خودم مانده بودم و شاهد پرپرشدن کودکان مردم بودم. بچههایی از جنس بچههای خودم.
بسیاری از عکاسان جنگ، کارشان را پس از آن ادامه ندادند؛ آنها حرفهای نبودند؟ اتفاقی عکاس شده بودند؟ یا همین آسیبهای روحی ماندگار سبب شد پس از پایان جنگ دوربینشان را زمین بگذارند؟
دوربین جزئی از زندگی من است. دوربینم رنگ سفره خانهام را مشخص میکند. الان هم با گذشت همه این سالها من به دوربین وابستهام. شرایط روحی دیگران را نمیشود بهراحتی درک کرد. اما برای من اینگونه بوده که همیشه دوربین آرامم کرده است. همهمان دچار مشکلات زندگی هستیم؛ یکی بیرون میریزد، یکی نگهمیدارد توی خودش. هر وقت ذهنم بیقراری میکند، با دوربین میزنم بیرون از خانه. همه سوژههایم هم تلخ است. این روزها محله امامزاده یحیی را دارم عکاسی میکنم و پیش خودم میگویم مگر هنوز داریم اینقدر از فقر و آسیبهای اجتماعی را. باورتان نمیشود چه چیزهایی پیدا میکنم آنجا. چه چیزهایی میبینم. اما این هم حالم را خوب میکند. چون فکر میکنم چیزی زیر پوست شهر در جریان است که من ثبتش کردهام.
۱۲۷۶۱ فریم از جنگ ثبت کرده و گفتهاید که همهاش را تحویل دادهاید به انجمن عکاسان جنگ...
خیلیهایش خوب و مناسب چاپ و انتشار نیستند. شاید ۵۰۰ فریم قابل استفاده باشد.
از بین این بیش از ۱۲ هزارتا چند فریم تاکنون منتشر شده است؟
۴۰۰ فریم.
بنابراین همچنان میتوان منتظر عکسهای منتشرنشده شما از جنگ بود...
من خودم منتظر انتشار عکسهای دیگران هستم. خودم دوست دارم عکسهای دیگران را ببینم. مثلا کتاب عکسهای بهرام محمدیفر قرار بود همراه کتاب من منتشر شود اما خودش عکاس دیگری را پیشنهاد داد که عکسهایش کمتر دیده شده بود؛ عکسهای مرتضی دهداری را پیشنهاد داد که کتاب شد. بروید ببینید چقدر خوب است. خیلی عکاس داریم که اسمی ازشان نیست. اینها را باید دید. علی فریدونی را هم پیش از اینکه کتابش منتشر شود کمتر کسی میشناخت. بهرام محمدیفر را عموم مردم با اینستاگرام شناختند. ماها او را میشناختیم اما عکسهایش در سطحی وسیع دیده نشده بود. عکسهایش را ببینید. خیلیها هستند که باید دیده شوند.
وقتی کارتان را با بهمن جلالی در سروش آغاز کردید، علاوه بر حقالتصویرهایی که میگرفتید، چقدر حقوق دریافت میکردید؟
۲۵۰۰ تومان. البته هزار تومانش برای اقساط وام ازدواج کسر میشد. آن سالها عکاسی عروسی ممنوع بود اما من انجام میدادم. خدا را شکر که دوربینم نگذاشت هیچوقت دستم جلوی کسی دراز شود.
فرصت تماشا
کتاب مصور ساسان مویدی از جنگ تحمیلی در حقیقت هفتمین کتاب از مجموعه عکاسان جنگ محسوب میشود که همزمان با هفته دفاع مقدس رونمایی شده است.
مراسم رونمایی از این کتاب سهشنبه هفته گذشته و همراه با برپایی نمایشگاهی از آثار این هنرمند در گالری حوزه هنری برگزار شد و جمعی از عکاسان و علاقهمندان نیز حضور داشتند. مهمان ویژه این مراسم کمال خرازی، رئیس شورای راهبردی روابط خارجی و رئیس ستاد تبلیغات جنگ در دوران جنگ تحمیلی بود.
کتاب «عکاسان جنگ: ساسان مویدی» با مقدمه مجید دوختهچیزاده مشتمل بر ۱۲۶ عکس در ۱۸۸صفحه و در دو قطع جیبی و خشتی در محل مراسم به فروش رسید. پیش از این کتاب عکسهای جنگ اباصلات بیات، محمدحسین حیدری، سعید صادقی، احمد علیزاده نوحی، علی فریدونی و مریم کاظمزاده در قالب مجموعهکتابهای «عکاسان جنگ» از سوی انجمن عکاسان انقلاب و دفاعمقدس منتشر شده بودند. این کتاب و کتابهای دیگر این مجموعه را میتوانید از طریق فروشگاه آنلاین کتاب عکاسی تهیه کنید و اگر علاقهمند به دیدن آثارش هستید، میتوانید به گالری خانه حوزه هنری سر بزنید. در عکسهای ساسان مویدی میتوانید تصاویر متفاوت رزمندگان را در دوران جنگ تحمیلی ببینید، از جمله وداع رزمندگان ایرانی با خانواده هنگام اعزامشان به جبهه جنگ، اجساد رهاشده قربانیان بمباران شیمیایی حلبچه در سال ۱۳۶۶، مانور مقابله با حملات شیمیایی در تهران در سال ۱۳۶۷، زندگی مردم در پناهگاههای تهران و مهاجرت مردم از این شهر، عملیات جستوجو و نجات مصدومین، جبهههای جنگ و انتقال شهدا از جبهه، اردوگاه پناهندگان کرد عراقی پس از بمباران شیمیایی حلبچه توسط صدام در نواحی مرزی ایران و بازگشت اولین گروه اسرای ایرانی در سال ۱۳۶۹.
*جام جم