-
چند دقیقه با کتاب «خداحافظ سالار» / ۲۴۱
ماجرای فروش «کلیه» معلم همدانی برای خرید جهیزیه!
جواب داده: «اگه بدونی اون آدم با آبرویی که میخواست برای خرید جهیزیه دخترش، کلیهاش رو بفروشه حالا با گرفتن وام قرض الحسنه، چقدر دعا میکنه مثل من دلت قرص میشه.»
-
گفتگوی مشرق با محسن نعماء، نویسنده کتاب میم مثل محسن؛
بعضی از ما از شهادت میترسیم!
بدون تعارف بعضی از ما حزباللهیها از شهادت هم میترسیم. زندگی شهید، هراس مرگ را در نوجوان و جوان از بین می برد. آدم متوجه میشود که با تهذیب نفس، میتواند به جایی برسد که نه تنها از مرگ نترسد.
-
چند دقیقه با کتاب «مرد ابدی – جلد اول» / ۱۷۰
کسی که جرأت داشت به فرمانده سپاه بگوید«باریکلا»! + عکس
محسن رضایی در عین صمیمت و مهربانی جدی بود و ابهت خاصی داشت. فرماندهان همیشه احترامش را نگه میداشتند. اگر مزاحی هم میشد خیلی محترمانه بود و آقا محسن از لبخند فراتر نمیرفت. اما...
-
چند دقیقه با کتاب «رفیق بروجردی»؛ / ۱۰۸
«ابوزینب» چه کرد که امریکاییها دستگیرش کردند؟! + عکس
شیعیان ناصریه هیچ وقت با رژیم بعث کنار نیامدند و ساکت ننشستند و همه هم مرید امام یا شهید صدر بودند. در آنجا با برادری به نام ابوزینب (خالصی) آشنا شده بودیم که مسنتر از من بود، ولی...
-
در محضر مدافعان حرم/۵۷/ گفتگوی مشرق با مادرشهید محمدرضا دهقان امیری/ قسمت ششم
درخواست عجیب یک مدافع حرم از مادر! + عکس
وقتی این جمله را گفت؛ گفتم: خودت را لوس نکن! من نمی توانم این دعا را بکنم؛ اصلا دعا نمی کنم شهید بشوی. تا من این را گفتم، حرفش را پس گرفت و گفت پس همان دعای شهادت را بکن!
-
در محضر مدافعان حرم/۵۴/ گفتگوی مشرق با مادرشهید محمدرضا دهقان امیری/ قسمت سوم
تصادف جانخراش یک مدافعحرم! + عکس
برای این که گوشت اضافه نیاورد، دکتر تجویزهایی کرده بود و دامادمان کمک می کرد و محمدرضا را به حمام می برد و با لیف زِبر روی زخمهایش می کشید تا زواید برود.