-
در محضر مدافعان حرم/۱۹۳/ گفتگوی مشرق با همسر شهید علیداد جعفری/ قسمت دوم و پایانی
علیداد بعد از شهادت هم به دادم میرسد + عکس
ا بچهها که یک مقدار درگیر می شوم و من را عصبانی می کنند از خودش کمک می خواهم، وقتی دلتنگ هم می شوم می گویم علیداد خودت کمک کن دیگر، من دیگر صبر و تحمل ندارم، باور کن خودش صبر می دهد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۹۲/ گفتگوی مشرق با همسر شهید علیداد جعفری/ قسمت اول
در تماس آخر علیداد از سوریه چه گذشت؟
وقتی از سوریه میآمد، خانه خواهرش می آمد، تهران بود هم خانه خواهرش بود؛ ما افغانستان بودیم دیگر. می آمد خانه خواهرش و باز برمیگشت.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۹۱/ گفتگوی مشرق با همسر شهید قربانعلی سلطانی/ قسمت دوم و پایانی
چریک افغان، پشت تپه شنی جاودانه شد + عکس
ناگهان موتورشان چپ می کند. می گویند یک جایی تپه شنی مانند بوده، خودشان می روند پشت تپه و به دوستشان می گویند تو موتور را بردار و برو، من هوایت را دارم. آن پسر موتور را سوار می شود و بهش می گوید ...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۹۰/ گفتگوی مشرق با همسر شهید قربانعلی سلطانی/ قسمت اول
شوهری که هیچ کار پنهانی نداشت! + عکس
وقتی می آمدند مثل کتابی که کسی دارد برایم می خواند، شروع می کرد که مثلا رفتیم فلان جا، فلان اتفاق افتاد، رفتم بازار، بازارش اینطوری بود، از تمام اتفاقات برایم می گفت.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۹/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید محمدرضا سیفی/ قسمت سوم و پایانی
هرجا از آقای سیفی کمک خواستم، تنهایم نگذاشت +عکس
خیلی از آقای سیفی راضی هستیم، از همه شهدا راضی هستیم. همیشه وقتی خواستم آقای سیفی ما را نجات داده، هم از بیمارستان نجات داد هم آن شب نجات داد، هر آرزویی داشتم برآورده کرده، تنهایم نگذاشته الحمدلله.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۷/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید محمدرضا سیفی/ قسمت اول
۹ مدافعحرم زیر یک سقف!
یکی از دوستانش اسمش مهدی خشنودی بود و در پایش تیر خورده بود. در تهران در بیمارستان بقیه الله بود؛ مرخص که شد هیچ کس را نداشت. به من گفت که مینا جان! این هیچ کس را ندارد، میآورمش خانه خودمان.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۶/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت هشتم و پایانی
با پیراهن کربلا و مشهد، شهید شد +عکس
خون ها روی انگشترش خشک شده بود؛ برای من خیلی سخت بود، بعد از دو ماه اینها را با ساکش آوردند. پیراهنی که احمد موقع شهادت تنش بود هم در ساک بود. همیشه موقعی که جبهه بود زیر لباس نظامی تنش بود.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۵/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت هفتم
اگر بیاید فقط بغلش میکنم! +عکس
من آن موقع می دانستم شهید شده؛ بعد جواب داد که: خواهرم اصلا نگران نباش، من خیلی جایم خوب است. از آن شب دیگر من خوابی ازش ندیدم. الان اگر بتوانم ببینمش هیچی بهش نمی گویم، فقط بغلش می کنم.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۴/ گفتگوی مشرق با خانواده شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت ششم
موضع احمدشکیب درباره حجاب خواهرش چه بود؟ +عکس
من و خواهرم را خیلی نصیحت می کرد؛ چه در مورد نماز چه در مورد حجاب؛ من همان موقع بود که فهمیدم واقعا آن طوری مثل بقیه برادرهایم نبود، رفتارش خاص بود، خیلی با بقیه برادرهایم فرق می کرد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت پنجم
میترسید پسرش سر نداشته باشد! +عکس
هر چه به این آقا التماس کردم، گفتند نه، به ما اجازه ندادهاند شهید را ببینید. این دوباره من را آتش می زد و نگرانم می کرد که شاید سر احمد من را هم مثل شهید حججی بریدهاند؛ چه اتفاقی برای پسرم افتاده؟
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت چهارم
بالاخره دلشورههای «نجیبه» تمام شد +عکس
خیلی دلشوره داشتم، یک طورهایی بودم، خدا می داند خود حضرت زهرا کمکم کرد. فقط ذکرم یا حضرت زهرا بود؛ دعایم دعای توسل به چهارده معصوم بود. سه روز که رد شد، زنگ زد.
-
در محضر مدافعان حرم/۱۸۰/ گفتگوی مشرق با مادر شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت دوم
«احمد» از پادگان یزد دیپورت شد! + عکس
احمدشکیب را که دیدم، گفتم این پسر من است. گفت این راضی نیست بیاید. گفتم چرا راضی نیست؟ شما دوباره برو. من این آقا را التماس کردم و گفتم بگو یک بار بیا پیش مادرت با هم حرف بزنیم، بعد اگر...
-
در محضر مدافعان حرم/۱۷۹/ گفتگوی مشرق با مادر شهید احمدشکیب احمدی/ قسمت اول
پدر و مادرو برادر و همسر و پسرم شهید شدهاند! +عکس
ما شهدایمان را در غرب کابل کفن و دفن کردیم. بعد از آن شرایط چون نه خانه داشتیم و نه زندگی، با مادرشوهرم و بچه ها آمدیم باز سمت غزنی؛ یعنی سمت ملک و دی یعنی روستای پدری شوهرم. من هفت سال آنجا بودم.