-
گفتگو با همسر شهید مدافع حرم، «مصطفی عارفی»؛
همسرم به من توجه میکرد + عکس
همسرم به کوچکترین چیزهایی که دوست داشتم توجه میکرد، من صدای جیرجیرک و قورباغهها را دوست دارم؛ قبل از نماز صبح بیدارم کردند و کنار برکه رفتیم، فقط به خاطر این که من صدایی را که دوست دارم، بشنوم.
-
۷ روایت خواندنی از مادران و همسران شهدا؛
بسته پیشنهادی به مناسبت یک روز ملی
«کونیکو یامامورا» دختر ژاپنی بود که با یک تاجر ایرانی ازدواج کرد و اسمش را به «سبا بابایی» تغییر داد. او در دوران دفاع مقدس یکی از فرزندانش را تقدیم میهن میکند.
-
چند دقیقه با کتاب «مصطفی طالبی» / ۲۰۳
لطفاً مصطفی را نبوسید! + عکس
اواخر تابستان شیمیدرمانی تمام شد. حال مصطفی بهتر شده بود. وزنش رسیده بود به حدود پنجاه و پنج کیلو. موهایش دوباره داشت در میآمد؛ نازک نازک مثل موهای نوزاد. ریشهایش هم دوباره داشت پر میشد...
-
در انتشارات شهید کاظمی؛
«حوالی شش بعدازظهر» به مقصد رسید
«حوالی شش بعدازظهر»؛ خاطرات شفاهی زندگی و زمانه پاسدار مدافع حرم، شهید عینالله مصطفایی که توسط کوثر امیدی نوشته شده، توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
-
چند دقیقه با کتاب «شکارچی» / ۱۶۲
ذوق «رشیدپور» برای دیدن بعثیها!
اوایل از دیدن بعثیها در حالی که خودم دیده نمیشدم ذوق میکردم و دوست داشتم دست به اسلحه ببرم و شلیک کنم ولی آرام آرام به خودم مسلط شدم. یاد گرفته بودم قبل از هر شلیکی روی خاکهای مقابلم را خیس کنم.
-
چند دقیقه با کتاب «قرار بیقرار» / ۱۵۱
شب عقدکنان صدرزاده آب قطع شد!
سال ۱۳۹۲ همه بچههای گردان مصطفی در یک عملیات شهید شدند به جز تعداد اندکی که مصطفی جزو آنها بود. اما تاسوعای ۱۳۹۴ همه گردان زنده بودند و فقط مصطفی بود که شهید شد.
-
چند دقیقه با کتاب «ابوعلی کجاست؟»؛ / ۱۲۴
از ناف مُ عکس میگیری؟!
یک روز هوا خیلی گرم بود. سیدابراهیم وسط مسجد خوابیده بود. زیر پیراهن سید بالا رفته بود و نافش معلوم بود. من هم نامردی نکردم و چند تا سلفی با او گرفتم. بعد هم از نافش عکس و فیلم گرفتم...
-
چند دقیقه با کتاب «ماهرخ»؛ / ۱۰۰
اگر میفهمیدند ایرانیام؛ درجا من را میکشتند! + عکس
یک سرباز مسلح هم بالای سرش ایستاده بود. سعی کردم به خودم مسلط باشم. به جمیله گفتم جمیله، باید هر چه سریع تر از این جا فرار کنیم. اگر یک درصد احتمال بدهند ما با هم بوده ایم، کارمان ساخته است...
-
چند دقیقه با کتاب «نخساییها»؛ / ۹۶
۲۴ساعت فرصت دارید از لبنان خارج شوید!
بعد از سال ۸۲ چندبار دیگر به عراق رفت. دو مرحله برای جنگ با داعش و یک بار برای رفتن به سوریه. ۸ آذر ماه سال ۹۴ بود که خیلی تلاش کرد به سوریه برود و توانست از راه لبنان وارد سوریه شود.
-
دو روایت از تأثیر شخصیت دکتر چمران در جبهه فرهنگ و میدان رزم؛ به انگیزه چهل و دومین سالگرد شهادتش؛
چریکهای چمران، از لبنان تا ایران
متن زیر حاصل گفتگو با دو لبنانی است؛ سید عبدالله مرتضی عاملی از فعالان فرهنگی و اجتماعی جنوب لبنان که در دوران دفاع مقدس همرزم شهید چمران بوده و حجتالاسلام سید محمدرضا شرفالدین از علمای لبنان.
-
توسط انتشارات کتاب جمکران؛
«لبخند مصطفی» منتشر شد
کتاب «لبخند مصطفی» نوشته مریم دوستمحمدیان با موضوع زندگینامه شهید مدافع حرم مصطفی نبیلو توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شد.
-
در محضر مدافعان حرم/۳۰۵/ گفتگوی مشرق با همسر شهید سردار حاج سیدحمید تقویفر/ قسمت اول
«حمید» چگونه از «پری» خواستگاری کرد؟
رفت و آمد حاج حمید به خانه ما و صمیمیتی که با خسرو داشت باعث شد بین ما سه نفر یک جمع سه نفره تشکیل شد و کمکم بر اثر این مراودات بین ما علاقه به وجود آمد. ایشان اول موضوع را با خسرو مطرح کرد که...
-
در محضر مدافعان حرم/۲۶۳/ گفتگوی مشرق با مادر شهید حسن قاسمیدانا/ قسمت هفتم
«حسن» از همه حادثهها جان سالم بهدر میبرد!
یک لحظه خم شد و بند پوتینش را سفت کرد. آمد بالا و ترکش بزرگ کاتیوشا خورد به دیوار، به فاصله کمی از صورتش؛ بعد ترکش را خود آقا مصطفی نگه داشته بود و میگفت این برای من خیلی خاطرهانگیز است.
-
در محضر مدافعان حرم/۲۳۲/ گفتگوی مشرق با مادر شهید مهدی جعفری/ قسمت چهارم و پایانی
مادر شهید: باید کلیهام را بفروشم! + عکس
گفتم باشد؛ من بروم یک کلیه ام را در بیمارستان امین بفروشم برایتان لباس بخرم، به خدا همین طوری گفتم. بچه کوچکم ۵ سالش است نمی فهمد که می گوید مامان! کلیه را اگر میخرند؛ کلیه من را هم بفروش...