-
بازماندههای فیروزه / قسمت پایانی
«ابوعایشه» بالاخره عمهام را به دام انداخت/ قیمت من ۱۲۰۰ دلار معین شد/ مجبور شدم در حمام خودم را بسوزانم
وقتی متوجه قصد آن داعشی شدم، بین زندگی خفت بار و حفظ شرافتم یکی را انتخاب کردم، نفت فانوس را روی سرم ریختم و شعله را نزدیک کردم، از بیرون تن در آتش می سوخت، اما درونم مالامال از آرامش بود.
-
بازماندههای فیروزه / قسمت هشتم
چرا داعشیها موقع مرگ چشمانشان به سمت آسمان است؟/ زنانی که دستهایشان شکسته، باید اعدام شوند!
کالبد شکافی داعش توسط مسئول ثبت احوال داعش پرده از ناگفته های بسیاری برداشت، از گردان العسره گرفته تا چشمان جوانانی که حتی بعد از مرگ هم به آسمون دوخته شده بودند.
-
بازماندههای فیروزه / قسمت هفتم
روایتی از روزهای سخت زنان و دختران ایزدی در زندانهای داعش/ برای نجات از نگاههای ناپاک، دست و پاهایمان را میشکستیم!
شیرین دیگر هیچ امیدی به زندگی نداشت، میگفت که داعش پس از اعدام پدر و برادرم، بدن آنها را جلوی درب خانه رها کرده بودد تا سگها آنها را تکه پاره کنند.
-
بازمانده های فیروزه / قسمت ششم
دختران و زنان شیعی که تازیانه زده شدند/فروش 17 دختر ایزدی در اولین بازار برده فروشان/ مرد داعشی، سه بار عمهام را برانداز کرد
یادم می آید، قبل از تقسیم ما بین مردان مسلح، دختران و زنان شیعی را پس از تازیانه زدن و غل و زنجیر زدن به دست و پاهایشان از جمع ما جدا و به جایی دیگر منتقل کردند.
-
بازمانده های فیروزه/ قسمت پنجم
اسارت دختران و زنان ایزدی چگونه آغاز شد/ جوان عاشقی که به خاطر معشوقش، داعشی شد!
پس از انتقال به موصل ما را در دو ردیف به صف کردند، ابتدا قد را اندازه گیری و بعد نام و فامیل را سوال می کردند و در آخر از همه تک تک عکس می گرفتند و این آغاز دوره اسارت دختران ایزدی به دست داعش بود.
-
بازمانده های فیروزه/ قسمت چهارم
تحقیر افسر پلیس توسط داعشیها/ روایتی از روزی که داعش به منطقه ایزدیها حمله کرد
«عواد» افسر پلیسی بود که به جرم داشتن لباس نظامی، با لباس زیر و یک لنگه جوراب به تیر برق رو به روی پاسگاه محل خدمتش بسته شد و مورد شکنجه قرار گرفت.
-
بازماندههای فیروزه/ قسمت سوم
تصرف موصل به دست «داعش» و آغاز تابستان مصیبت بار عراقیها
تصرف موصل بدست «داعش» سر آغاز آن تابستان مصیبت بار و فجیع نه تنها برای ایزدی ها بلکه برای تمام عراقی هایی است که در استان نینوی زندگی می کردند.
-
بازماندههای فیروزه/ قسمت دوم
روزهای ترسناک دختر ایزدیِ عاشق/ دختران و زنانی که هویتشان را پنهان میکردند
مراد درحالی که به تمام دختران روستا به عنوان خواهر خود نگاه می کرد، یکباره دلش را عشق دختری «پیاز فروش» به لرزه در آورد که تا مدتها حتی نامش را هم نمیدانست و بعد از مدتها فهمید نام او «فیروزه» است.
-
بازماندههای فیروزه/ قسمت اول
روایتی از روزهای ابتدایی اشغال موصل توسط داعش/ دامپزشکی که دل دختران زیادی را بُرد
«مراد» تنها تحصیلکرده روستای «ام نهود» بود که ناامنی های سال ۲۰۱۴ میلادی به فاصله چند ماه پیش از تصرف موصل به دست «داعش» او را وادار به بازگشت به روستایش می کند.