به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت صباح وطن خواه، یکی از زنان مدافع خرمشهر از رابطه عاطفی برادر و خواهرش را منتشر کرد.
وقتی نامه علی از اسارت آمد و اسارتش در عراق قطعی شد، یکی از خواهرهای امیره محمدی گفت اسم علی را از لیست مفقودین اداره رسیدگی به امور اسرا و مفقودین هلال احمر درآوردند و باید به بنیاد شهید اطلاع بدهیم.
خودش هم یک نامه داد و اسارت علی را در آن نامه تایید و ما را به بنیاد شهید معرفی کرد. گفت باید آنجا برای برادرتان پرونده اسارت درست کنید. به او گفتم پس یک برگه تایید اصالت هم برای سپاه خرمشهر بهم بده که وقتی رفتم خوزستان ببرم سپاه و بگذارم داخل پرونده علی. همه اش نگران بودم بحث پاسداری علی خدایی ناکرده در غیابش دچار مشکل شود. به نظرم خیلی فرق می کرد وجود یک اسیر را در کشور غریب ارگانی مثل سپاه دنبال کند تا این که وابسته به هیچ سازمان و اداره ای نباشد.
تا وقتی که علی از اسارت برنگشت فوزیه، خواهرم، لب به هندوانه نزد. فوزیه و علی ارتباط عاطفی بیشتری نسبت به هم داشتند. او خیلی به علی وابسته بود و بهش علاقه داشت. هر وقت مامان هندوانه قاچ می کرد و می آورد، فوزیه می رفت توی خودش و به یک نقطه خیره می شد.
هرچه میگفتیم یک قاچ بخور می گفت نمیتوانم، همش یاد علی میافتم که چقدر هندوانه دوست داشت. اصلاً از گلویم پایین نمیرود. تا آمدن علی، فوزیه اجازه نداد هیچ خواستگاری پایش را بگذارد توی خانه. هرچه مامان باهاش حرف می زد که آخر دختر ازدواج تو چه ربطی به اسارت علی دارد قبول نمی کرد و می گفت: تا وقتی علی نیاید دل و دماغ هیچ کاری را ندارم، چه برسد بخواهم به ازدواج و یک زندگی جدید فکر کنم.