به گزارش مشرق؛ مجتبی سلطانی پژوهشگر علوم سیاسی و نویسنده کتاب خط سازش در یادداشتی نوشته است:
در باره آشوب اخیر، سخن، بسیار است. از ابعاد و زوایای گوناگون، همچنان در خور بررسی و تأمل فراوان، میتوان و میبایست، تبیینها و تحلیلهای متنوع، عرضه داشت. جمعبندی و چکیده یادداشت بلند در دفاع از امنیت ملّی[۱] و یادداشت مفصّل ادیسهٔ آشوب؛ دُنکیشوتهای جهان متحد شوید[۲] در این وجیزه با گزارههایی کوتاه و گویا، به اجابت برخی مخاطبان محترم، بازگویی میشود:
یک: اعتراض و آشوبگری
هرج و مرجطلبی و آشوبگری، اعتراض» نیست. آشوبگران، نماینده اکثریت یا بخش عمده مردم، نیستند. برجستهشدن رسانهای حضور دختران و پسران نوجوان و جوان، به منزله حضور نسل جدید یا نمایندگی از مطالبات اکثریت آنان نیست. ولو رگههایی از مطالبات بحق عموم مردم یا نسل جدید در لابلای شعارهای براندازانه، به چشم بخورد. در این آشوبها، از ابتدا براندازی و ساختارستیزی، غلبه داشته است. پرچمسوزی و مناسک تروریستی در کف خیابان، نمایش اعتراض و فریاد مشروع نسل سرخورده و آسیبدیده و دلسوخته، نیست. بازنمایی رسانههای ماهوارهای و فجازی از ترکیب و تعداد جمعیت واقعاً موجود در حوادث اخیر، فِیک و اغراقشده و اِگزَجِره است. در جنگ شناختی و رسانهای و سایبری هوشمند و بیسابقه کنونی، بسیاری، دلآشوب و دلنگران و دللرزان و بیمناک آینده، شدهاند.
دو: امنیت ملّی
در قبال تضعیف و تهدید امنیت ملّی» با حربه آشوب و اغتشاش، جای تردید و تزلزل و مماشات و مماطله نیست. مواجهه مقتدرانه و عقلانی با تخریب آرامش و نظم اجتماعی، بدون لُکنت و با قاطعیت، مستلزم هوشمندی و نقطهزنی است. فراخوان و فرماندهی خارجنشین آشوبها، آشکارا در دست تروریستها و تجزیهطلبان کمونیست و آنارشیست و سلطنتطلب، تحت حمایت آمریکا و انگلیس و سعودی و اسرائیل، قرار دارد. دنبالههای داخلنشین اینان، در پوست سیاسیون و سِلِبریتیها، مشخص و شناخته شدهاند. رانتخواران و سرمایهسالاران غارتگر و بیوطن، و اوباش گردنکلفت خزیده در لابلای برخی مناصب و مقامات مسروقه و مغصوبه، پشتوانه و مشوّق و حامیان آنانند. آشوبگران حقیقی و "دانهدرشت" و "یقهسفید" را در میان اینان میتوان جُست و یافت. "ضعیفکُشی" و اکتفا به تعقیب و تنبیه گلادیاتورهای کف خیابان، بیراهه بدفرجام و هدفگیری خطاست. قطعاً اجامر و اوباش قمهکش و مسلح و متجاهر، مستحق تعقیب و تنبیه و تعقیب شدیدند و میتوان حسابشان را عبرتآموز، کف دستشان گذاشت، و خواب راحت و آسایش و آرامش را از "لیدرها و حامیان و مشوّقانشان" سِتاند. به کفایت هم گفتهاند که البته، حساب و کتاب معدود نوجوانان و جوانکهای هیجانزده و تحریکشده، جداست و علاوه بر مواجهه انتظامی و تأدیبی، مستحق معالجه فرهنگیاند.
سه: کاسبی با آشوب
راه "کاسبی" و سودجویی با خون و خونبازی و کشتهسازی را باید مسدود ساخت. آنانکه دهههاست موریانهوار از درون به جان جامعه و نظام افتادهاند، و خوب آموختهاند که چگونه با "جنگ" و "قطعنامه" و "تحریم" و "برجام"؛ و بهرهمندی از کوپن و موافقت اصولی و ارز هفت تومانی، و دلالی مکفارلینی و عشوهگریهای کلینتونی و خرمهرهفروشیهای اوبامایی، و نفتدزدی و اسکلهربایی و ارز چهارهزار و دویستی، و آشوبهای زنجیرهای دهه هفتادی و هشتادی و نَوَدی، همیشه "کسب و کار" پر رونق خود را برپا کنند، متهمان پشت پرده، و منتَفِعان و سودبرندگان حقیقی هر آشوب و اغتشاشی، بوده و هستند و خواهند بود. دستان آنان در دستان شبکههای فاسد سرمایهسالار منطقهای و بینالمللی است. "ردّ خون" قربانیان و شهدای هر آشوب و فتنهای را، در دفاتر و محافل لاکچری اینان، میتوان دنبال کرد.
چهار: چرخه آشوب
آنانکه با بیان و بنان خود، به "کاشت نفرت" و "برداشت خشونت" در بین اقشار مختلف مردم، یاری میرسانند، گاه جاهلانه یا موذیانه به اسم دفاع از نظام، و غالباً در موضع تخاصم و تقابل با حکومت، برای شهرتطلبی و منفعتجویی، جامعه را به تداوم و تشدید "خشونت و آشوب و شورش"، تحریک و تشویق و تحریض میکنند، شریک جرم و جنایتی هستند که بر امنیت و آرامش مردم، وارد شده است. جماعتی، سِلفی و عکس یادگاری با کشتگان میگیرند، با چهرههایی ظاهراً غمگین و سوگوار، ولی در دل، مسرور و شادکام، برای خویش و خویشاوندان صنفی و قبیلهای و جناحی، "بازارگرمی" و "بازاریابی" میکنند. نمک بر زخم میپاشند، و خشم و عصبانیت و کینه به جامعه تزریق میکنند. بادا که درب دکانهای چندنبش اینان و آنان، نیز تخته شود.
پنج: همدلی با آشوب
برخی دوستان و دردمندان آشفتهحال و هیجانزده، غرق در برساختههای کاذب مجازی و رسانهای دشمن، به قصد خیرخواهی و اصلاحگری، خواسته یا ناخواسته، همسخن و همداستان و همآوای دشمن شده، "شورش و آشوب" براندازانه را "اعتراض"، و "آشوبگران" را "مردم و جوانان" نامیده، به همدلی و همدردی با "مردم"ی پرداختهاند که اساساً در صحنه و کف خیابان، "حضور و وجود" ندارند.
بله، مردم معترضند؛ به فقر و فساد و تبعیض اعتراض دارند، خواستار شایستهسالاری و کارآمدی و اقتدار نظامند، بهبود شرایط اقتصادی و رفاه عمومی و عدالت اجتماعی را مطالبهگرند، جویای تعمیق و افزایش امنیت اجتماعی و سلامت اخلاقی و رشد فرهنگی هستند، رعایت حقوق شهروندی و احترام به شخصیت انسانی و امیدواری به آینده را برای نسل کنونی و جدید مشتاقند، قانونمداری و قانونمندی همه آحاد مقامات و مسئولان و مأموران را خواهانند، مصونیتزدایی از وابستگان و پیوستگان و خویشاوندان الیگارشی فاسد مالی و سیاسی و اداری را آرزومندند، برای دزدان بیتالمال و خائنان به امانات مناصب و مسئولیتها تنبیه دردناک و تشهیر سوزناک و مجازات خوفناک میطلبند، فراگیری و تسریع عذرخواهی صادقانه و صمیمانه و جبران فیالفور خبط و خطاهای مدیران را انتظار دارند، مقابله سریع و بیقید و شرط مجریان قانون با هتک آبرو و حیثیت و حرمت و عزت نفس و دماء و حقوق شهروندی همگان را خواستارند، و به اصلاحات مستمر درونزا و تحقق آرمانهای انقلاب، عمیقاً معتقد و دل بستهاند.
اما این "مردم معترض و مطالبهگر"، در کف خیابانها نیستند، در دل آشوبها حضور ندارند، و برای آشوبگران "بوق و کف" نمیزنند. این مردم، در پیادهروها و خیابانها و مراکز عمومی، غمگین و نگران، تماشاگر و شاهد خاموش و ملتهب بلبشوی شورشیانند، در اتوبوس و مترو و خانه و مسجد و مدرسه و دانشگاه و اداره و کارخانه و کارگاه و مغازه خویش از مشکلات و نابسامانیها و علل "قریب" و "بعید" تلاطمهای اجتماعی و نارضایتیها سخن میگویند، اما با هرج و مرج و آشوب و شورش و جنگ خیابانی، و کارگردانی بیگانگان دشمن، عمیقاً و شدیداً مخالفند. بخشی از همین مردم معترض اما واقعبین و آرمانخواه، در خلال همین ایام اخیر با اجتماعات سراسری و پراکنده علیه آشوب و اغتشاش، در صحنه حاضر شدند، ولی همچون همیشه با انگ تظاهرات حکومتی و فرمایشی و ساندیسی و اکراهی، در کلام اپوزیسیون خارج و داخل، کوچک و حقیر و بیارزش نمایانده شدند.
شش: نخبگان شتابزده
برخی نخبگان هیجانزده و شتابناک، بدون دیدن همه واقعیات، و با چشمپوشی بر طراحی و مدیریت آشکار و علنی بیگانگان، میپندارند تداوم و گسترش آنچه که به خطا، "اعتراضات" مردم، تصوّر کردهاند، راهی به "اصلاح" خواهد گشود و خطاکاران حاکمیت را به عقبنشینی وا خواهد داشت. با زبان بیزبانی، به صراحت یا کنایت، وَندالیسم (تخریبگری) و آوانتوریسم (ماجراجویی) و لُمپنیسم (اوباشگری و لاتبازی) را تمجید و تشویق و تأیید میکنند. با آنکه مدعی اصلاحند، اما کلّیت نظام را جامد و منجمد و "اصلاحناپذیر" میدانند که تحت سیطره ناقصالعقلها یا باندهای مافیایی امنیتی و اقتصادی درآمده است. بدین ترتیب، عملاً، تلویحاً یا تصریحاً، به تله موضع و رویکرد "براندازانه" افتادهاند و سوگمندانه، خواسته یا ناخواسته، هیزم کلامشان در کوره دشمنساخت "براندازی" افتاده است. اینان غافلند که پروژه ایرانستیزان، نهتنها بالکانیزاسیون و "سوریه و لیبی سازی" و داعشگستری در ایران است، بلکه اگر بتوانند، "رُواندا"سازی و شبیهسازی جنگ داخلی بَدَوی با صدها هزار اجساد مُثله شده را ترجیح میدهند.
هفت: جمع مستهجن
همه میدانند که حجاب و گشت ارشاد و مابقی سوژهها، "بهانه" بوده، و اصل نظام، "نشانه" است. مقدّسات آیینی و ملّی نیز، به حداکثر وقاحت و قباحت، زیر دست و پا و زبانهای دریده و رکیک و آلوده، انداخته شدهاند تا هم، واکنشهای خشمگین بیافرینند و "چرخه نفرت و خشونت" را تغذیه کنند، و هم آتش آشوب را اشتعال بخشند. منبع این فحاشی و وقاحت هم در خردهفرهنگهای منحط لُمپنیسم و سِلِبریتیسم و نودیسم (اوباشگری و سِلِبریتیسالاری و عریانگرایی) و هرزهنگاری منحرفان هفتخط "کمانِ شیطان" پنجرنگ "آل جی تی بی کیو" نهفته است. باشندگان سَدوم و عَموره قوم لوط، "شیطانباش"هایی که با رهزنی واژههایی چون "دگرباشان و دگرخواهان"، نامیده شدهاند. وجود پرچم نَنگارنگ اینان در کارناوالهای خارجه اخیر، کنار درفش رَجَویستی-پَهلَویستی، و بیرق کمونیستی-راسیستی تجزیهطلبان کومله و دموکرات، و پارهپارچههای ستاره ششپر و "یونیون جَک" و "استارز اَند استریپز"، سرچشمه آلوده و عفن گفتمان "مستهجن" و "مُستَفرَنگ" آشوبها را ترسیم و تصویر کرده است.
هشت: سلسله اشرار
در میان آشوبگران کمشمار ریخته در کف خیابان، سوای اندک قربانیان هیجانزده، کثیری باقیماندگان تبار ملحدین بیدین و کمونیستها و بهاییها و صهیونیستها و سلطنتطلبان، و وابستگان معدومین ساواکی و تودهای و تروریستهای مجاهدین خلق، و نئو تروریستهای چپ و تجزیهطلب، و لیبرالهای سکولار و هیبریدی، و تَتَلیتیهای فحّاش به خواهر و مادر خویش، و حرامیان حرامخور حرامریشه، همدیگر را یافته و "ما همه با هم هستیم"گویان، گویی کف خیابان را به آنتراکت "پولپارتی" (استخرپارتی) و "نود پارتی"(عریانپارتی) و "هالووین پارتی" جماعت منحط "ریچ کیدز" تبدیل کردهاند. و در این هیر و ویر، جمعی از سُفلگان و اوباش و اراذل نیز، به طبع رذالت و خوی دنائت، به دُم آنان آویزان شدهاند.
نهم: ریشههای اشرافی
ریشههای تشویق و ترغیب به براندازی شریعتستیزانه و اخلاقگریزانه را علاوه بر کُلُنیهای بدکارگی لوسآنجلس و تورنتو و تیرانا و تلآویو، در باستیهیلزها و رویالسیتیها و شهرکها و عشرتکدههای سوپر لاکچری، و پاتوقهای فَسَقه و فَجَره اعیاننشینهای کلانشهرها و ویلاشهرهای ساحلی شمال و کیش، نیز میتوان یافت. سالهاست مانور تجمّل و تعفّن لَچَکبرداشتههای سرنشین ارابههای پورش و بنز و بیامدبلیو و لکسوس و لندکروز و آئودی و مازراتی و امثالهم در بلوارها و بزرگراههای محلات و مناطق بورژوانشین، غالباً به خوبی و خوشی و آرامش برقرار بوده، که گاهی حسب اعتراضات مردمی، موقتاً با پارازیت مواجه میشد. اما اندکی از اینان که غفلتاً گرفتار مأمورین انتظامی میشدند، بعضاً با یک تلفن و سفارش، نهتنها مشمول رفع تعقیب میگشتند، که با مقادیری اعتذار و احترام فائقه به آغوش والدین کارآفرین و گردنکلفت و صاحبنفوذ خویش پَر میگشودند. کما اینکه در فسق و فجور علنی دفاتر کاری لاکچری این اراذل و اوباش زرپرست و سرمایهسالار، غالباً ممانعت و مزاحمت جدّی از اداره اماکن و سایر مراجع ذیربط ضابط قانون "حجاب و عفاف"، رخ نمیداد. اما متأسفانه، به علت سیاستگذاری و راهبرد و رفتار اشتباه، اغلب اوقات، گروهی از جوانان بداقبال طبقات پایین و متوسط، مشتریان و سوژههای معمول و آمارپرکن مبارزه با مفاسد اجتماعی، شده بودند. چه بسیار عقدهها و کینههایی مولود این تبعیضهای جاهلانه و ناخواسته، به جای هدفگیری به سوی مترَفین و غارتگران و منشاء حقیقی مظالم، حکومت و نظام را آماج خویش مییافت. و اکنون همان مترَفین و سِلِبریتیهای همجنس آنها، بر امواج برخی از این کینهها سوار شدهاند تا نوجوانان و جوانان را به براندازان و تروریستها پیوند زنند، و با خونبازی و خونفروشی آنان، بر شهرت و مکنت خویش بیفزایند.
ده : ارزشهای بنیادین
"ارزش"های بنیادین "آیینی و ملّی"، اساس هویت و منافع و امنیت ملّی هستند. فروپاشی فرهنگی و هویتی، و ارتجاع به انحطاط اخلاقی رژیم پهلوی، سبقتجسته از فساد امثال ترکیه و تایلند و امارات، مقدمه "تجزیه و ویرانی و انهدام" هویت و سرزمین ایران کنونی خواهد بود. رهاشدگی رفتاری و پلورالیسم اخلاقی، در لبنان چندفرهنگی و طایفهای، مالزی چندقومی و فدرال، و حتی عراق چندتکه و سههویتی، که عمرشان به صدسال نمیرسد، برای ملّت موحّد و اخلاقگرای هفت هزار ساله ایران، الگو و سرمشق مناسب و معقول و مقبولی نیستند. هرچند، لایههای تو در توی فساد و افساد رسمیتیافته و نهادینه و فراگیر همین کشورها، اگر به وضوح بازخوانی و بازگویی شوند، آینده شوم و هولناکی را نشان میدهد که حتی در گمان برخی متدینهای سادهدل مدعی تساهل و تسامح هم، نمیگنجد. عقبنشینی از "ارزشهای بنیادین فرهنگی و آیینی"، یعنی نقض امنیت ملّی. و صد البته که بهسازی و روزآمدسازی و کارآمدسازی شیوههای دفاع از "هویت و منافع و امنیت ملی"، لازمه عقلانیت و موفقیت است. اما، دفاع صریح و بدون تنازل از ارزشهای فرهنگی و ملّی، در همه کشورهای مقتدر، دفاع از امنیت ملّی، محسوب میشود. حفظ و تعمیق ارزشهای اصیل و فطری اسلام، در گستره وسیعی از مصادیق "عدالت و آزادی و استقلال و دیانت" میگنجد که شماری از آنها؛ "مردمسالاری دینی و رفاه اجتماعی و عفاف و حجاب و نوعدوستی و خدمت به خلق و معنویت و جهاد و ایثار و شهادت و مواسات و مهرورزی" و صدها فضائل و خصائل انسانی و الهی، ضامن "هویت و منافع و امنیت ملّی" ایران است.
یازده: خیزش دُنکیشوتها
"دُن کیشوتیسم" و خیالبافی پهلوانپنبههای خارجه و داخله، به استظهار حمایت لجستیکی و رسانهای و مجازی آمریکا و انگلیس و سعودی و اسرائیل و ناتو، "مخاطبان و همرهان" عجیب و غریبی یافته است. به جز اندکی صادق و غافل، اکثراً سلسلة الاشرار جورواجوری از بدسگالان و بدکرداران، شدهاند دست و پا و حلقوم اژدهای هفتاد سَرِ ایرانستیزان و ویرانیطلبان.
سیاهه سیاهدلان و سیاهرویان و سیاهکاران طرّار و چاچولباز این زنجیریان زنجیرهای زنجیرپارهکرده، از اقصی نقاط جهان تا اقصی بلاد ایران، به برکت شبکههای مجازی، همدیگر را یافته، و به زنجیر هم بافته شدهاند. اغلب وطنفروشهای تروریست و اینفلوئنسرهای سادومازوخیست اینستا و نِت و تلگرام از هر تیره و طایفهای، در کنار تخم و ترکههای غارتگران بیتالمال و دزدزادگان موسوم به آغازادگان، داعیان و لیدرهای مجازی شورش چند سَر ظاهراً بی سَر، شدهاند.
دوازده: تیر خلاص
ملّت ایران از ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا کنون، از اَبَر بحرانهایی عبور کرده که یکی از صدهایش، برای شکست و تسلیم و تجزیه ابرقدرتی چون چین و ماچین، کافی بود. این روزها، در رجزخوانیها و حماسه سراییهای ادبی و بیادبی در فضای مجازی، شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱، اول اکتبر ۲۰۲۲، روز پیروزی انقلاب اکتبر نوین ایران، دقیقه نَوَد و پایان جمهوری اسلامی بود. زان پس، هر چه هست، وقت اضافه و آخرین مهلت و آخرین "تیر خلاص" چندهزارم به شقیقه نظام است. گفتهاند که اکثریت مردم، بین ۸۵ درصد تا ۹۵ درصد، مخالف نظام و طرفدار براندازانند، همانگونه که روز، شب است، و ماست، سیاه و هندوانه بر درخت میروید. چون ایننظام به زعم براندازان، از ابتدا فاقد حمایت اکثریت مردم بوده، سلسله وعدههای شش روزه و ده روزه و ماهانه و سه ماهه و شش ماهه و سالانه و دوسالانه و پنج ساله و ده ساله برای سقوط قریب الوقوع جمهوری اسلامی، به زودی از مرز ۵۰ ساله هم عبور خواهد کرد.
سیزده: تروریسم و آنارشیسم
پیرو پروگرام پنتاگون و سیا، آفرینندگان داعش، قرار است در آشوبها و اغتشاشات اخیر، پسرکان و دخترکان هیجانزده و تحریکشده، مشق و تمرین "ترور" کنند. اگر بازداشت نشوند، که ترسشان میریزد و مهارت و میل مراحل بعدی تخریب و ترور را پیدا میکنند. و اگر به ضربات باتوم و بازداشت، گرفتار و سپس آزاد شدند، با تجربه و کینه و انگیزه بیشتر، به آکادمی "تربیت تروریسم" راه خواهند یافت. سودای دشمن، بازسازی و بازتولید جوجهتروریستهای دهه شصت است. در تشکیلات مخوف سازمان مجاهدین، دخترکان و پسرکان پانزده شانزده ساله چنان مغزشویی و تربیت داعشی شده بودند که مثل آب خوردن، مردم را به رگبار گلوله میبستند و نارنجک به خانه و خیابان میانداختند و گاه تیر خلاص هم میزدند.
چهارده: نسل زِد
طراحان آشوبهای کنونی تصوّر کردهاند که "نسل زِد"، نسل بومی نِت و گِیم و اینستا و تلگرام را، میتوانند به سرعت و سهولت، طعمه امیال خویش نمایند، و زومِرها (نسل زِدیها) را زنبورهای کارگرِ آشوب زنبوری و انبوه، سازند. اما اکثریت زومِرهای ایرانی، اهل گفتگو و خلاق و تعاملجو و اخلاقمدار و گریزان از شورش و آشوب، به فراخوان آنارشیسم از فضای مجازی، بیاعتنایی کردند و دست فرماندهان فریبکار فجازی را در حنا گذاشتند و کف خیابان را برنگزیدند. آمارهای ذکرشده از بازداشتیهای نوجوان و جوان، مشابه آمارهای آشوبهای دهه شصت و هفتاد و هشتاد و نَوَد، هستند و تغییر معناداری را نشان نمیدهند که بتوان آن را نشانه "برانگیختگی عمومی" و "گسیل اکثریت" نسل "زِد" به کف خیابان، محسوب کرد.
پانزده: رهبری
توهین و فحاشی رکیک دشمنان و دشمنخویان به مقدّسات و مقدّسین، در تاریخ اسلام و ایران، سابقه طولانی دارد. توهین به امام و رهبری نیز از دههها قبل، نقل و نبات تروریستها و سلطنتطلبها و تجزیهطلبها بوده است. "دیکتاتور"، کوچکترین و محترمانهترین اهانتی بود که به امام خمینی میشد، و سپس بر خلف صالحش. حقد و کینه ایرانستیزان علیه رهبری، به ترور نافرجام ایشان در ۶ تیر ۱۳۶۰ انجامید. و زان پس تا کنون، از هیچ گونه آزار و اهانت لسانی و قلمی و رسانهای به ایشان، فروگذار نکردهاند. در آشوبهای سه دهه گذشته، بارها رهبری از حق شخصی خود در قبال توهینکنندگان، گذشته و آنان را عفو کرده است. در این بلبشوی اخیر نیز، بنا به دستورالعمل رسانههای آمریکو صهیونی و انگلوسعودی، تیغ تیز حملات وقیح و شنیع، رهبری را آماج خود قرار داد. توجیهگران تحلیلی خارجه و بعضاً داخله هم به دروغ و نادرست گفتند و نوشتند که ریشه مشکلات و بحرانها و نابسامانیها، ولایت فقیه و رهبریست. گویی ولی فقیه، حاکم همهکاره و مدیر مسئول همه امور بوده است. حال آنکه در ساختار حقوقی و حقیقی نظام، بخش عمده قدرت اجرایی و اقتصادی و اداری در اختیار "دولت" است. حتی "اطلاق" ولایت فقیه در قانون اساسی، برای بنبستگشایی در مواقع ضروری و اضطراری، نیز در ذات خود، محدود و مقیّد به قیود شرع و قانون و مشورت و مصلحت است. در دوران رهبری کنونی، هر چهار دولت سازندگی و اصلاحات و مهرورزی و اعتدال، به راحتی سرنوشت کشور را تغییر داده و زلزله در ارکان مدیریت و اجرا انداختند.
و علاوه بر مدیریت و اقتصاد، سیاست خارجی و امنیتی و فرهنگی کشور را نیز دستخوش تغییرات شگرف، و گاه مغایر نظرات رهبری، ساختند. پس، بار اصلی مسئولیت امور بر دوش دولتها بوده که بایستی پاسخگوی عملکرد خویش باشند. اما افسانه دروغین دولت پنهان و تشبیه بیت رهبری به دربار سلطنتی را، سالها گفتند و پروراندند و تبلیغ کردند، که بهانه و توجیهی برای نفی "اصل ولایت فقیه" بسازند. اصلی که یادگار امام خمینی و مقبول قاطبه ملت ایران است. شخص رهبری کنونی هم، همواره پاسخگوی مردم بوده، دعوی عصمت نداشته، از انتقاد و اصلاح تصمیمات خویش و عملکرد مراکز تابع "نهاد رهبری"، استقبال کرده و اقدامات جبرانی و اصلاحی سامان داده است. هنگامی که رییس دولت سازندگی صریحاً گفته بود که برخی دستورات امام و رهبری را که قبول نداشته، ظاهراً اعلام موافقت میکرده ولی در عمل، کار خودش را انجام میداده، و حتی به رییس دولت اصلاحات نیز پیشنهاد کرده بود که او هم در اختلاف نظر با رهبری، چنین رفتار کند، طبیعیست که بسیاری از دستورات امام و رهبری در دهههای گذشته یا عمل نشدهاند و مشمول مرور زمان گشتهاند، یا ناقص عمل شدهاند و یا اینکه فقط به شعار و لقلقه زبان برخی مسئولان تبدیل شده و عملاً به محاق رفتهاند. به رغم چنین شرایط پیچیده و عجیبی، رهبری هرچه توانسته و باید میکرده، انجام داده، اقتدار و امنیت ملّی را به اوج رسانده، از تجزیه و فروپاشی ایران جلوگیری کرده، و در اصلاح امور کشور، تلاشهای مقدور مشکور داشته است. ایشان همواره منادی و پرچمدار عدالت و اصلاحات درونزای مستمر، و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و اشرافیگری مسئولان و ترک فعلها و سوء فعلهای مدیران، بوده و اقدامات عملی اصلاحی و انقلابی را پیگیری کرده است.
در سیاست خارجی، "مقاومت، مقابل زورگویی و سلطهگری آمریکا" که تداوم مشی و منش خردمندانه امام خمینی و مقبول مردم غیور ایران است، راهبرد و تصمیم "جمعی و مشترک اکثریت مسئولان ارشد" کشور بوده، و هرگز رهبری در این باب، تصمیم شخصی و انفرادی تحمیلی بر مجموعه حاکمیت، نداشته است. البته هر تصمیم و راهبرد حکومتی، اقلیتی مخالف در مسئولان و مردم داشته و دارد، که به معنای وجود دیکتاتوری و استبداد رأی نیست. جماعتی گزافهگو و غوغاگر هم به دروغ و تحریف، عنوان سیاست "آمریکاستیزی" را جعل کرده و به ایشان نسبت دادهاند به گونهای که گویا ایران، مهاجم و مقصّر و متخاصم بوده، و آمریکا، مدافع و مبرّا و متصالح؛ و ملّت ایران بابت حمایت از تجاوز صدام و اسقاط هواپیمای مسافری و تحریمهای کشنده و هزاران جنایت دیگر، شرمنده و مدیون و بدهکار آمریکاست. اکنون هم که از ترامپ تا بایدن و بقیه اراذل حاکم بر آمریکا، رسماً حامی و مشوّق و پشتیبان آشوبهای ایران شدهاند.
شانزده: تکرار تحلیلی
تلاش دشمنان برای "تکرار" چندباره تراژیک و کمیک تاریخ، و آزمودن آزمودههای پیشین، برای "بختآزمایی با نسل جدید"، لاجَرَم تحلیلها و پاسخهای تکراری را برانگیخته و موجب شده است. منطقاً، در پاسخ به سؤالات قدیمی و کهنه و مکرّر بازتولیدشده، بایستی مناسب "مقتضای زمینه معاصر"، و با "زبان زمانه"، باب "مفاهمه و گفتگو" با نسل جدید را باز کرد. البته "آشوبگران" با "زبان براندازانه" سخن میگویند، و به رغم تظاهر به استقبال از "گفتگو"، با خشونت و تخریب و ترور به میدان میآیند. به زعم اینان، نظام قرون وسطایی و خشکمغز و ناشنوای ایران، اهل "گفتگو" نیست مگر آنکه از ابتدا دستهای خود را بالا ببرد و تسلیم مطالبات "ساختارشکنانه و براندازانه" شود. در منطق اینان، "گفتگو"، یعنی تو همان را که من گفتم، "بگو"؛ چون زورمان زیاد است و آمریکا و انگلیس و سعودی و اسرائیل و ناتو، پشت و پناه و حامیان ما هستند.
و بر همین منوال، براندازان به سَندرُم "ما بیشماریم" و توهّم "خودمردم پنداری"، و مالیخولیای "خویشاکثریتبینی"، مبتلا هستند. میگویند نظام تضمین بدهد و تأمین امنیت کند تا اکثریت مردم را به خیابان بیاوریم. اینان که بیاذن و اجازه قانون و حکومت، بارها با تمام قوای خارج و داخل، اردوکشی خیابانی کردهاند، دبّه در میآورند که باید هزینه پایین بیاید تا بقیه هواداران براندازی، نترسند و در کارناوال براندازان، مشارکت فرمایند. خودشان هم میدانند که "براندازی"، از مقوله "انتقاد و اعتراض اصلاحی" نیست، وارد مقوله "انقلاب و کودتا" میشود با سازوکار خاص و هزینههای کلان. حتی باثباتترین و مقتدرترین دولتهای مدعی دموکراسی، نیز هرگز اجازه نمیدهند که اجتماعات اعتراضی از خطوط قرمز عبور کنند و نمایش انقلاب و کودتا راه بیندازند.
هفده: فرصت آموختن
در تبیینها و تحلیلهای گوناگون خصمانه و مغرضانه و براندازانه، و یا دوستانه و مصلحانه و راهنمایانه این ایام اخیر، چه از زبان دشمنان یا دوستان و میانهبازان، نکات بسیاری برای "تأمّل و آموختن" وجود دارد. "حاکمان و مدیران"، در دل بحرانها و آشوبها و تهدیدها، نسبت به برخی سیاستها و شیوهها و برنامههای حکومتی، فرصت و مجال تمرکز و توجّه بیشتر و آسیبشناسانه پیدا میکنند، که بنا به سنّت حسنه امامَین انقلاب و مدیران هوشمند صالح و صادق، این فرصت و شرایط را مغتنم میشمارند. دشمن بر بستر "ضعفها و غفلتها و خطاها و گاه خیانتها"، آشوبآفرینی و بحرانسازی میکند. هرچه، دقت و تدبیر و هوشیاری و دشمنشناسی و زمانآگاهی و پویایی و درایت و عقلانیت، بیشتر، کامیابی و پیشرفت و اقتدار ملت ایران، افزونتر وایدون باد!
[۱] https://www.mashreghnews.ir/news/۱۴۱۹۸۰۲
[۲] https://www.mashreghnews.ir/news/۱۴۲۴۲۷۸