کد خبر 1457616
تاریخ انتشار: ۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۹

خیلی ساده‌لوحانه است که بگوییم: «پهلویِ پسر به خاطر دل مهربانش نتوانست تاج و تخت را حفظ کند و تا حس کرد مردمش او را، به هر دلیلی نمی‌خواهند کشورش را ترک کرد و رفت تا خونی از دماغ کسی نریزد!»

به گزارش مشرق، در این چهار دهه‌ای که از پایان سلطنت طاغوتی پهلوی می‌گذرد، مدام شبهاتی در خصوص نوع عملکرد محمدرضا نسبت به مواجهه‌اش با انقلاب مردم ایران مطرح می‌شود. شبهه‌هایی مانند اینکه پهلوی پسر به خاطر دل مهربانش بود که نتوانست تاج و تخت را حفظ کند و تا حس کرد مردمش او را، به هر دلیلی نمی‌خواهند کشورش را ترک کرد و رفت تا خونی از دماغ کسی نریزد، زیرا قلبا کسی نبود که بخواهد مردمش را به دلیل اغتشاشات اعدام کند! در این مطلب سعی می‌کنیم به بخشی از این شبهات به گواه تاریخ، پاسخ دهیم.

آنچه بر فدائیان اسلام گذشت

یکی از نقاط روشن تاریخ در خصوص عملکرد محمدرضا در مواجهه با مخالفین، سرگذشتی بود که گروه فدائیان اسلام، به دستور سران رژیم برایش رقم خورد. آنجا که تعدادی از جوانان ایران نتوانستند بنشینند و خیانت نخست وزیر و برخی دیگر از عمال پادشاهی را در خصوص موضوع ملی شدن صنعت نفت ببینند و دست به مبارزه برای منافع ملت خود زدند. به این ترتیب بود که در پی‌ ترور نخست وزیر، همه اعضای این گروه دستگیر و در ۲۷ دی سال ۱۳۳۴ با بستن به تیرهای چوبی تیرباران شدند.


تصویری از شهید مجتبی نواب صفوی لحظاتی پیش از تیرباران

پس از کودتای ۲۸ مرداد و دو سال پس از اعدام فدائیان اسلام، مبارزات مردم علیه رژیم، روز به روز بیشتر می‌شد و دیگر سازمان امنیتی «کوک» که وظیفه اصلی‌اش کنترل اعضای حزب توده و جبهه ملی بود و سال ۱۳۲۰ تاسیس شده بود پاسخگوی این حجم از مخالفین علیه تاج و تخت نبود.

به همین ترتیب بود که در سال ۱۳۳۶ یعنی حدود ۲۱ سال قبل از انقلاب سال ۵۷، پهلوی خود را در مقابل مخالفین دچار ضعف دید و تصمیم گرفت سازمان امنیتی خود را از جهات مختلف، گسترش دهد تا با مشت محکم‌تری دهان‌ها را ببندد. «ساواک» با حمایت قاطع مجلس شورای ملی و C.I.A متولد شد و از استادان اسرائیلی در امر شکنجه و اعتراف‌گیری از متهمان خواسته شد که به نیروهای ایرانی آموزش دهند. فردوست یکی از نزدیک‌ترین افراد و بنا به گفته محمدرضا، تنها دوست شاه در کتاب خاطراتش می‌گوید: نیمرودی برجسته‌ترین متخصص ضد براندازی اسرائیل را به تهران اعزام کرد، سپس او طی سه ماه ۳۰ نفر را در اسرائیل آموزش داد که شکنجه‌گرانی مانند حسینی، تهرانی، کمالی، آرش و ... تربیت شدند.


نمایی از حیاط زندان کمیته مشترک

در ساواک چه می‌گذشت؟

تنها اگر خود زندان کمیته مشترک را که برای ساواک بود توصیف کنیم می‌تواند گواهی باشد بر آنچه که به سر زندانی‌ها می‌آمد. کشیدن ناخن، دستگاه آپولو، تخت الکترونیکی، کابل‌هایی برای زدن شلاق، سوزاندن بخش‌های حساس بدن، تجاوز به زنان برای اعتراف گیری و ... در ساختمانی مخروطی شکل که به گونه‌ای ساخته شده بود تا فریاد احدی هنگام شکنجه بیرون نیاید و محوطه‌ای که گنجایش ۲۰۰ نفر را داشت، اما گاهی ۸۰۰ نفر در آن نگهداری می‌شد. کف سلول‌ها آنقدر چرک و خون زندانیان پس از شکنجه ریخته بود که دیگر قابل تشخیص نبود آنچه کف سلول افتاده گلیم است یا زیلو.

آیا شاه از آنچه تحت حکومتش می‌گذشت بی‌خبر بود؟

شاید شما هم که آن سال‌ها را درک نکرده‌اید با این سوال مواجه شده‌اید که نکند محمدرضا پهلوی از وجود چنین رفتارهایی با مخالفینش بی‌اطلاع بود؟

جواب این سوال را از زبان بهمن نادری‌پور (تهرانی) که از شکنجه‌گران معروف ساواک است، بخوانید: «در ساواک و به ویژه کمیته‌ها رسم بر این بود که اگر شخصی دستگیر و یا به فعالیت گروهی خاتمه داده می‌شد، چگونگی کشف گروه، تعداد افراد دستگیر شده و مدارک به دست آمده طی بولتن ویژه‌ای که نوشته می‌شد در چهار نسخه تهیه می‌شد، نسخه اول برای مطالعه شاه و یا دفتر ویژه اطلاعات، نسخه دوم رئیس ساواک، نسخه سوم اداره دوم عملیات و نسخه چهارم در بایگانی اوین ضبط می‌شد.»

همچنین فرج‌الله سیفی (کمالی) یکی دیگر از شکنجه‌گران ساواک می‌گوید: «هر کس را دستگیر می‌کردند، بدون شکنجه نبود و پرویز ثابتی علنا در کمیسیون‌ها اظهار می‌داشت: دستور شاه است. باید بزنید و اعتراف بگیرید و ریشه این خرابکاری‌ها را پیدا کنید. در نتیجه هر کس را به کمیته مشترک می‌آوردند، حتی اگر یک اعلامیه خوانده بود شکنجه می‌کردند.»


از شرف عرض پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر گذشت

مقرر فرمودند مدتی است از تروریست‌ها و خرابکاران گزارشی دریافت نداشته‌ایم آیا فعالیت ندارند یا آنکه ساواک نفوذی ندارد. بعرض رسید ساواک در حد امکانات تا حدودی نفوذ دارد. مقرر فرمودند امکانات را زیاد نمایید تا غافلگیر نشوید و به طور کلی با قدرت عمل نمایید.

سپهبد مقدم ـ ۳۷/۴/۲۱

هر فرد با هر تفکری اعم از مذهبی، چپ و ... که به دست ساواک دستگیر می‌شد به شدت مورد شکنجه قرار می‌گرفت و به اعدام یا حبس ابد محکوم می‌شد. عاطفه گرگین از زندانیان زمان پهلوی و همسر خسرو گلسرخی از چهره‌های شاخص مارکسیست که در سال ۵۲ و در سن ۲۶ سالگی اعدام شد در برشی از سخنان خود که در رادیو فردا منتشر شد، می‌گوید: «خسرو گلسرخی فعال سیاسی نبود، فعال فرهنگی بود. یعنی اصلاً ما کار سیاسی نمی‌کردیم. همان‌طور که خودش هم توی دادگاه گفت، گفته بود من با قلمم که نمی‌توانستم کسی را ترور کنم، من با قلمم می‌نوشتم. خسرو کار سیاسی نمی‌کرد، کار فکری می‌کرد...»

گرگین در خصوص آخرین ملاقات با همسرش نیز می‌گوید: «من ملاقات می‌خواستم، نتوانستند ملاقات به من بدهند. بعد من بازگشتم به قصر. دوباره بردندم، خودشان مرا بردند قبل از دادگاه، اواخر پاییز بود، بردند و یک ملاقات دادند به من با آقای گلسرخی. اما چه ملاقاتی! در واقع ملاقات نبود، یک جدال بود مابین بازجوها و گلسرخی. گلسرخی به دلیل این‌که اولاً شکنجه بسیار شده بود و خودش هم توی دادگاه گفت... هیچ کاری نکرده بود. همان روز که ملاقات داده بودند، وقتی من را بردند، او را هم آوردند گفتند این ملاقات را دادیم تا جلوی زنت بهت بگوییم اگر نیایی حرفت را بزنی، می‌گذاریمت ردیف دوم و از فلان‌کس جلوتر می‌گذاریمت. او هم با تندی هر چه تمام‌تر به ایشان جواب داد ـ چون استوار بود ـ گفت من با خودکار بیک که نمی‌توانستم کاری کنم»

بسیاری نیز در برابر بازجوها مقاومت می‌کردند و به جای دادن اطلاعات، بر اثر شکنجه‌ها جان می‌دادند.

همه این وقایعی که در گزارش آورده شد مربوط به سال‌ها پیش از انقلاب سال ۵۷ است که محمدرضا پهلوی شخص اول مملکت کاملا از آن باخبر بوده است و برخلاف آنچه از زبان برخی‌ها مطرح می‌شود، مبنی بر اینکه محمدرضا پهلوی کشور را ترک کرد تا خون بیش‌تری نریزد، او با چمدانی از اموال همین مردم از ایران فرار کرد، زیرا می‌دانست ایران یکصدا نخواستنش را فریاد می‌زند و ابرقدرت‌ها هم دیگر حمایتش نخواهند کرد. چنان که کشورهای اروپایی و آمریکا در آن روزها اجازه ندادند او پایش را در خاک آنها بگذارد.

منبع: فارس

برچسب‌ها