به گزارش مشرق، احسان صالحی دبیر شورای اطلاعرسانی دولت طی یادداشتی نوشت: سفر ۳۶ ساعته رئیسجمهور به ۳ کشور آفریقایی، قفل یک طلسم ۱۱ ساله را شکست. اما آیا این طلسم به روابط ایران و آفریقا یعنی دومین قاره وسیع جهان که یک پنجم جمعیت دنیا را در خود جای داده، به صورت اتفاقی خورده بود یا حاکی از نوعی نگرش و جهتگیری است؟ تحلیل سطح روابط و رفت و آمدهای دولت سابق نشان میدهد دراین دوره، کمترین میزان تعامل و ارتباط با کشورهای آفریقایی ثبت شده و حتی زیرساختهای ایجاد شده از قبل نیز منهدم شده است.
این واقعیت تلخ در دیدار هیأتهای ایران و اوگاندا مورد اشاره رئیسجمهور این کشور نیز قرار گرفت و موسونی گفت «اغلب رؤسای جمهور قبلی شما به اوگاندا آمدند بجز آقای روحانی». البته غیبت رئیسجمهور سابق محدود به اوگاندا نبود و او در طول دوره هشت ساله خود به هیچ کشور آفریقایی سفر نکرد. به این ترتیب بود که سهم ایران از تجارت ۱۲۰۰ میلیارد دلاری آفریقا در پایان دولت دوازدهم، تنها ۶۰۰ میلیون دلار بود.
این رقم البته ظرف دو سال اخیر، تقریباً ۱۰۰ درصد رشد کرده و به بیش از یک میلیارد دلار رسیده، اما هنوز معادل یک هزارم تجارت کل آفریقا است. اما در دورهای که دولت ایران از ظرفیتها و فرصتهای اقتصادی و سیاسی آفریقا غافل بود، سایر کشورها و رقبا با شتاب بالا ارتباطات خود را با این قاره گسترش دادهاند. ترکیه ۱۹ برابر، هند ۴۰ برابر، برزیل ۱۲ برابر، فرانسه ۲۷ برابر، امریکا ۴۰ برابر و چین ۱۵۰ برابر ایران به آفریقا صادرات دارند.
این اعداد و نمونههای مشابه آن در روابط با کشورهای امریکای لاتین و حتی آسیا نشان میدهد، در دورهای که باید با شناسایی فرصتهای بکر و متنوعسازی ارتباطات، برای کشور تولید قدرت سیاسی و اقتصادی میشد، با برجامزدگی و تکگزینه و معطل کردن کشور، عملاً تولید تهدید و آسیب شد.
محدودسازی و محرومسازی کشور از تنوع روابط و خالی کردن میدان ارتباطات و همکاریهای ایران با آفریقا، علاوه بر کاهش قدرت مانورهای سیاسی و اقتصادی ایران، از یک جنبه دیگر نیز مطلوب امریکا و اروپا است و آن، جلوگیری از رقیبتراشی در سرزمینهای بکر آفریقایی میباشد.
رئیسجمهور زیمبابوه در دیدار هیأتهای دو کشور روی همین نکته دست گذاشت و گفت «ما ۶۱ نوع ماده معدنی داریم و امریکا و انگلیس با وجودی که ما را تحریم کردهاند اما در بخش معادن ما سرمایهگذاری میکنند. چرا شما ایرانیها برای سرمایهگذاری نمیآیید؟»
کلید ماجرای استفاده انحصاری از فرصتهای بینظیر آفریقا در همین شامورتیبازی غربیها است. یک زمان با ابزار استعمار، منابع آفریقا را غارت میکردند و امروز با شگردهای مختلف از جمله ارائه تصویری مهیب از آفریقا، همزمان که یک کشور را تحریم میکنند، برای استفاده از منابع آن نقشه میکشند.
اما غربیها برای حفظ استفاده انحصاری از آفریقا و مناطق بکر دنیا هم روی رسانه و افکار عمومی حساب زیادی باز کردهاند. تحلیل محتوای رسانههای فارسیزبان وابسته به غرب در یک هفته منتهی به سفر رئیسجمهور به آفریقا نشان میدهد، تمرکز آنها بر این بوده که رابطه ایران و آفریقا را «هزینه برای ایران» و «سود برای آفریقا» معرفی کنند.
یک نمونه از پروپاگاندای جریان رسانهای معاند که متأسفانه در داخل هم، برخی مغرضانه یا کورکورانه به آن پهلو دادند، عملیات تحریف روی سخنان پایانی رئیسجمهور در بازگشت از آفریقا است که گفت «توافق کردیم در ازای فروش محصولات و مواد پتروشیمی، با کشت فراسرزمینی و انتقال کالای اساسی نیازهای کشور را تأمین کنیم». جریان تحریف که عادت به رونویسی از روی رسانههای معاند کرده است، برای این خبر و دستاورد مهم تیتر زد «نفت در برابر غذا، دستاورد سفر رئیسی!» اما اصل ماجرا این است که کشور به واردات سالانه حداقل ۱۵ میلیارد دلار کالای اساسی احتیاج دارد.
یکی از غفلتهای خطرناک در سالهای گذشته، وابستهسازی این حجم بزرگ از واردات آن هم در بخش غذای مردم به چند شرکت خاص و تحت نفوذ امریکا است. دولت فعلی از ابتدای کار به دنبال متنوعسازی مبادی واردات کالای اساسی است؛ به همین منظور کارهای مشترکی با کشورهای مختلف از چین و روسیه گرفته تا برخی کشورهای امریکای لاتین آغاز شده و این راهبرد در سفر آفریقا هم دنبال شد.
در مقابل این راهبرد ایجاد امنیت غذایی، جریان رسانهای تحریف به منظور آفریقاهراسی و ایجاد دافعه در جامعه ایران به هر سطح و نوعی از ارتباطات جدید و مفید، دست به ساخت چنین روایت وارونهای میزند. اکنون که عزم دولت برای گسترش و متنوع کردن روابط با کشورهای مایل به همکاری جزم است و بنا ندارد مانند گذشته و بسان مبتلایان به سندرم استکهلم، روابط خارجی کشور را گروگان اراده چند کشور زورگو قرار دهد، پا به پای تحرک دیپلماسی نیازمند تحرک رسانهای به منظور شکستن کلیشههای غیرواقعی و نشان دادن واقعیتها هستیم.