سرمایه اجتماعی اصلاحات، در دست رادیکال‌ها افتاده و همچون آدم‌برفی در حال آب شدن در عرصه عمومی است.

سرویس سیاست مشرق- درحالی‌که کمی بیشتر از سه ماه به برگزاری دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری فرصت باقی‌مانده است، جریان اصلاحات همچنان در بطن و متن خود با نزاع راهبردی و تشکیلاتی در خصوص مشارکت یا عدم مشارکت در این دور از انتخابات روبروست.

نزاع طیف‌های مختلف جریان اصلاحات برای هژمون ساختن دیدگاه‌های انتخاباتی خود در شرایطی است که مباحثات آنان سرریز فضای رسانه‌ای شده و طرفین یکدیگر را به عدول اصول و مبانی اصلاح‌طلبی متهم و ذیل آن موضوعات دیگری همچون راهبردهای «انتخابات محوری» و «جامعه‌محوری» را نیز موردبحث و بررسی قرار می‌دهند.

در این میان بررسی دیدگاه‌های طرفین این ماجرا نشان می‌دهد که اختلاف در راهبرد و آینده جریان اصلاحات به مساله اصلی این جریان تبدیل شده، به شکلی که طرفین همدیگر را به پوپولیسم انتقادی متهم و دیدگاه‌های خود را ارجح و کارشناسانه‌تر ارزیابی می‌کنند.

برچسب‌زنی تحریمی‌ها نسبت به نامزدهای انتخابات

موافقان مشارکت جریان اصلاح‌طلب در انتخابات درباره صف‌بندی‌های درون جبهه اصلاحات و چشم‌انداز آینده آن به‌ویژه درزمینهٔ اتخاذ راهبرد انتخاباتی تأکیددارند که شرایط فعلی جریان اصلاحات متأثر از اختلافات، شکاف و تعارضات درونی در جبهه اصلاحات بعد از انتخابات ۹۶ بوده است.

به‌گونه‌ای که شواهد آشکار نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان به دلیل اختلافات، نه‌تنها به همگرایی انتخاباتی نرسیدند بلکه تصمیمات نهاد این جریان یعنی شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان نیز در سطح «اعمالی» و نه «اعلامی» نتوانسته همراهی طیف‌های مختلف جریان خود را برای انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ به دنبال داشته باشد.

این اختلافات راهبردی اما دامنه‌اش به‌قدری وسعت یافت که هم‌اکنون دوستان قدیمی‌ای همچون بهزاد نبوی و محسن آرمین که هر دو از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب بوده‌اند هم‌اکنون هر یک در دو طیف جداگانه موافقان مشارکت و مخالفان مشارکت قرارگرفته‌اند.

موافقان مشارکت در انتخابات در وهله اول شرایط جبهه اصلاحات به‌عنوان سامانه انتخاباتی جریان اصلاحات را به چالش کشیده و تأکیددارند سامانه‌ای که بنا بوده برای اصلاح‌طلبان تصمیم انتخاباتی اتخاذ کند خود در شرایط کنونی دچار بی‌عملی شده و صرفاً تأکید داشته که توصیه‌ای برای ثبت‌نام برای انتخابات ندارد.

این طیف تأکیددارند که «جبهه اصلاحات» نه «جبهه» است و نه «اصلاحات»، «جبهه» نیست؛ چون جبهه به معنی مجموعه احزاب و نیروهای سیاسی است که حول یک راهبرد و استراتژی مشترک گرد هم می‌آیند، به ائتلاف می‌رسند، وارد عمل می‌شوند، به یک تصمیم می‌رسند و نهایتاً، آن تصمیم را پیش می‌برند؛ اما در شرایط کنونی هیچ‌کدام از این شرایط در «جبهه اصلاحات» وجود ندارد؛ یعنی، چنان‌که اشاره شد استراتژی مشترکی بین نیروهای اصلاح‌طلب و حتی درون هریک از احزاب اصلی وجود ندارد و طبیعتاً، تصمیم مشترکی هم وجود ندارد. همچنین «اصلاحات» نیست چون‌که عدم مشارکت را به‌عنوان یک فعل سیاسی را توصیه کرده و عدول از مبانی اصلاح‌طلبی است.

تحریم انتخابات یعنی مرگ اصلاحات!

موافقان مشارکت در انتخابات در گزاره‌ای دیگر دلایل تحریمی‌ها مبنی بر خستگی و سرخوردگی جامعه و ایستادن کنار آنان به همراه میدان دادن به حاکمیت یکدست برای نشان دادن ناکارآمدی و افول آن را به چالش کشیده و تصریح می‌کنند باگذشت بیش از دو سال از یکدست شدن حاکمیت، به نظر می‌رسد از هردوی این راهبردها (مخصوصاً راهبردی که معتقد است هم‌سویی ما با جامعه باعث افزایش سرمایه اجتماعی‌مان می‌شود)، اعتبار زدایی شده است.

به باور این طیف، طی همین مدت دو سال از ایده یا راهبرد «کارکردی کردن حاکمیت یکدست» (به تعبیر دیگر «پیشبرد اصلاحات به دست مخالفان») هم اعتبار زدایی شده است.

موافقان مشارکت در انتخابات خطاب به اصلاح‌طلبان تحریمی و جامعه‌محور تأکید می‌کنند اگر دوستان راهبرد حاکمیت دوگانه را زیر سؤال می‌برند و معتقدند اگر این طیف می‌گویند اصلاحات مدل دوم خرداد و «اصلاحات صندوق‌محور» را باید کنار گذاشت حال، با گذشت دو سال از تغییر ساختار سیاسی، باید در مورد خروجی «اصلاحات بدون صندوق» هم توضیح دهند و راهبرد پیشنهادی این طیف از صاحب‌نظران را در معرض نقد و قضاوت قرارداد.

همین‌طور، تشکل‌ها و روشنفکرانی که انتخابات ۱۳۸۴ را تحریم کردند، باید در مورد خروجی این ۱۸ سال و خارج شدن ایران از مسیر توسعه، توضیح بدهند؛ اما می‌بینیم که هر دو طیف مخالف شرکت در انتخابات، نه‌فقط درباره خروجی راهبرد پیشنهادی خود پاسخگو نیستند؛ بلکه از هم‌اکنون انتخابات ۱۴۰۲ را هم نفی می‌کنند.

اصلاح‌طلبان موافق مشارکت در انتخابات اما در محور دیگری هرگونه مشارکت در انتخابات را پشت کردن به راهبرد هویت‌ساز خود دانسته و تأکید می‌کنند، حزبی که از راهبرد مبنایی خود و آن راهبردی که برایش هویت‌ساز بوده، بریده باشد، عملاً خود را منحل کرده است. راهبرد اصلاحات هم روشن است؛ همان راهبرد مشارکت در انتخابات و ایفای نقش میانجی نیروی اصلاحی بین جامعه و حکومت؛ اما حزب یا نیروی اصلاح‌طلبی که از این هویت، هم ازلحاظ نظری و هم ازنظر عملی در استراتژی سیاسی‌اش عبور کرده و آن را کنار گذاشته، به این معنی است که دکانش را در بازار سیاست تعطیل کرده است؛ گرچه به‌ظاهر تابلوی آن همچنان برقرار باشد. در این حالت، آن حزب یا نیروی سیاسی درصحنه سیاسی حضور دارد اما دیگر کالای خود را عرضه نمی‌کند و به تعبیر دقیق‌تر، دیگر در بازار حضور ندارد.

به باور این طیف، در شرایط کنونی ایران فارغ از اینکه اصلاً این انتخابات چه بشود، فارغ از اینکه حکومت به منتقدان راه بدهد یا راه ندهد، جامعه رأی بدهد یا رأی ندهد؛ نیروهای سیاسی دارای مسئولیت هستند. مسئولیت یک نیروی اصلاح‌طلب هم روشن نگه‌داشتن چراغ اصلاح‌طلبی و ایفای نقش به‌عنوان نیرویی میانجی است. «دکان اصلاحات» را همچنان باید باز نگه داشت. حتی اگر این دکان کساد شده باشد، مشتری نداشته باشد. اصلاح‌طلبان امروز هم لازم نیست برای گرم شدن بازار خود وعده‌های عجیب‌وغریب بدهند و بگویند می‌خواهند کار شق‌القمری بکنند. همان‌طور که واقعاً مسئولیت و هدف جریان اصلاحات برداشتن اصل ۱۱۰ قانون اساسی نبوده است؛ اما تقویت بخش دموکراتیک قانون اساسی بوده است و در این جهت هم گام‌های مشخصی برداشته است.

درمجموع درباره اظهارات موافقان مشارکت اصلاح‌طلبان می‌توان گفت:

۱- این طیف بر این باور است که اختلافات راهبردی در جبهه اصلاحات به‌ویژه در خصوص راهبرد انتخاباتی مربوط به شرایط کنونی نیست بلکه دارای پیشینه‌ای است که اوج آن به اختلافات در انتخابات سال ۹۶ بازمی‌گردد.

۲- طیف مزبور عملاً زوایای خود را با بخش اصلاح‌طلبان ساختاری روشن ساخته و به انحای راهبرد عدم مشارکت در انتخابات را حاصل انفعال و بی‌عملی تعریف کرده و معتقدند که رادیکال اصلاحات به دنبال مبارزه با نظام هستند نه رقابت جریانی و حزبی!

۳- این طیف، دوگانه موجود در جریان اصلاحات را «انتخابات محوری» و «جامعه‌محوری» ارزیابی کرده و تأکیددارند که جامعه‌محوری عدول از انتخابات به‌عنوان یکی از راهبردهای جریان اصلاحات است.

۴- موافقان مشارکت در انتخابات همچنین از جبهه اصلاحات ایران به‌عنوان سامانه انتخاباتی انتقاد کرده و بر این باورند این سامانه خود به شکاف در جریان اصلاحات منجر شده است.

دوگانه «جامعه‌محور» و «حاکمیت محور» برای رسیدن به خیابان

بررسی‌ها نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان مخالف مشارکت در انتخابات یا مشروط سازی انتخابات نیز در مطالب مختلفی علاوه بر تأکید بر مضرات حضور در انتخابات به‌نقد دیدگاه‌های طیف مقابل پرداخته و تصریح دارند که موافقان مشارکت انتخاباتی نه تحلیل دقیقی از رفتارهای حاکمیت دارند و نه تحلیلی از جامعه.

این طیف همچنین بر تأکید می‌کنند که بزرگ‌ترین خطای اصلاح‌طلبان موافق در مشارکت در انتخابات این است که صحنه اصلی را دوگانه راهبردی‌های «انتخابات محوری» - «جامعه‌محوری» می‌دانند درصورتی‌که دوگانه اصلی، دوگانه «جامعه‌محور» - «حاکمیت‌محور» است. مخالفان مشارکت در انتخابات تاکید دارند که اصولاً جریان اصلاحات چه در معنای نیروهای خط امامی سابق و چه اصلاح‌طلبان امروز همواره راهبرد انتخاباتی‌شان مشارکت مشروط بوده است؛ و اتفاقاً کسانی که امروز به‌صراحت از مشارکت در انتخابات بدون قید مشروط بودن آن صحبت می‌کنند از راهبرد همیشگی اصلاح‌طلبان در قبال انتخابات عدول کرده‌اند.

این طیف عدم ارائه لیست برای انتخابات مجلس پنجم از سوی مجمع روحانیون مبارز، کناره‌گیری جریان غالب اصلاحات از انتخابات مجلس هفتم، کناره‌گیری از انتخابات مجلس نهم را شواهدی بر این ادعای خود می‌دانند. اصلاح‌طلبان تحریمی همچنین در پاسخ به مدعای اصلاح‌طلبانی که خواهان مشارکت که دوگانه فعلی را دوگانه «جامعه‌محوری» - «انتخابات محور» ارزیابی می‌کنند بر این باور هستند که دوگانه اصلی دوگانه «جامعه‌محور» - «حاکمیت‌محور» می‌باشد.

به این معنا که طیف «جامعه‌محور» در پی کسب نمایندگی سیاسی جامعه است که چه از دولت و چه از بیرونِ قدرت، رفتار حاکمیت را کنترل و بر توان جامعه بیفزاید بی‌آنکه در پی حکومتی ضعیف باشد (جامعه قدرتمند، دولت توانا) اما از سوی دیگر طیف «حاکمیت محور» در پی کسب نمایندگی سیاسی حاکمیت در جامعه است.

هر دو در پی نوعی واسطه‌گری هستند، اما یکی از موضع سازمانِ سیاسیِ جامعه مدنی و دیگری از موضع بال چپ نظام. از این منظر، دغدغه بسیاری از نیروهای جامعه‌محور، احیای نهاد انتخابات است و لذا انتخابات از حاکمیت‌محورها محسوب می‌شوند و برای حفظ تعامل با حاکمیت، از تنزل جایگاه انتخابات به مقام بیعت و از اثر انداختن کارکرد واقعی آن پرهیز دارند و برای چنین منظوری که به‌جای خود لازم و ضروری است، راه‌های بهتر و مشروع‌تری را جست‌وجو می‌کنند.

به باور این طیف، جریان حاکمیت‌محور در معرض نقد یا شائبه مواجهه بدون توجیه، عادت آلود و مناسکی با انتخابات و کنار آمدن با بیهوده گرایی و تبدیل‌شدن به باکسر در سیاست‌ورزی است که منجر به نوعی عمل‌زدگیِ فاقد راهبرد، اراده گرا، بی‌نتیجه، سرمایه‌سوز و تثبیت‌کنندهٔ روند اضمحلال نهاد انتخابات به واسطه عادی‌سازی سیاست‌های انتخاباتی جریان حاکم می‌شود و نهایتاً، خود نیز قربانی خواهد شد

عادت به صندوق رأی را باید کنار گذاشت؛ راه دیگر، آشوب است

مخالفان مشارکت اصلاح‌طلبان در انتخابات با اشاره به تأکید اصلاح‌طلبان خواهان مشارکت که موضوع ناگزیری برای انتخاب میان بد و بدتر را مطرح می‌کنند تصریح می‌کنند، یکی از عادات بد برخی سیاست‌ورزان اصلاح‌طلب این است که تا حرف از بد و بدتر می‌شود، تصور می‌کنند این تصمیم محدود به انتخاب از بین لیست‌های کاندیداهاست. خیر، گاهی بد و بدتر را باید در دوگانه‌ها یا چندگانه‌های دیگری یافت. مثلاً اینکه بین مشارکت در انتخابات و عدم مشارکت، کدام بد و کدام بدتر است. با این تاکید که کمتر تصمیم سیاسی است که واجد نتایج صد درصد مثبت یا صد درصد منفی باشد. اغلب رفتار و انتخاب‌های سیاسی، نتایج نسبی دارند.

طیف مزبور اما در بیان دیدگاه‌های خود در خصوص مضرات مشارکت در معتقد است که کاهش شدید سرمایه اجتماعی اصلاحات و همچون آدم‌برفی آب شدن در عرصه عمومی زیر آفتاب سوزان قضاوت مردمی که یا تصور می‌کنند اصلاح‌طلبان تحلیل درستی از شرایط موجود ندارند، یا دنبال حل مسائل خودشان هستند و نه مردم!

این طیف همچنین تأکید دارد عدم مشارکت در انتخابات امری نیست که از آن خوشحال باشیم. اصلاحات و دموکراتیزاسیون به اتکای جامعه و با توافق و تفاهم درون ساخت قدرت با حضور نمایندگانی از دموکراسی خواهان و میانه‌روها در حاکمیت، به‌مراتب بهتر، پایدارتر، نتیجه‌بخش‌تر و کم‌هزینه‌تر است.

نبودن در قدرت به‌خودی‌خود هیچ فضیلتی ندارد. عدم مشارکت هم معلوم نیست که بتواند جریان حاکم را صد درصد از روند ایران‌سوزی که در پیش‌گرفته، بازدارد؛ اما هرچه هست، احتمال عدم توفیق در خدمت به خیر عمومی کمتر است و حتی اگر نتواند مداخله مؤثری در بهبود روندها داشته باشد، گزینه‌ای قابل‌اعتنا برای زمان رخدادها باقی خواهد ماند. هیچ فایده‌ای هم که نداشته باشد، از بیهودگی و مشارکت در روندی که به ضرر خیر عمومی و منافع ملی است، برکنار خواهیم بود.

هژمونی کودتاچیان بر جبهه اصلاحات

روایت است که سال ۱۳۵۳ پس از انتشار جزوه سبز توسط تقی شهرام؛ سازمان مجاهدین خلق (منافقین) دچار تغییرات فلسفی در رهیافت‌های خود شده تا جایی که لبه تیز آن ایدئولوژیک شد، این تعبیر برای اصلاح‌طلبان ساختاری قابل تفسیر است، روحیات افرادی چون تاج‌زاده، حجاریان و علوی‌تبار نیز آن را تائید می‌کند. مجموعه مطالب مطرح‌شده از سوی مخالفان عدم مشارکت در انتخابات و تطبیق آن با مواضع اعلام‌شده از سوی جبهه اصلاحات بیانگر آن است که دیدگاه‌های این طیف در جبهه اصلاحات هژمون شده و دیدگاه کودتا در جبهه اصلاحات از سوی اصلاح‌طلبان ساختاری چندان بیراه نیست! به تعبیر دیگر آن‌ها تلاش دارند تأکید کنند که نمی‌خواهند نقش بخش چپ نظام در ساختار را بازی کنند.

برچسب‌ها