داستانی ساخته‌اند که یک مدیر و کارمندش که جفتشان همسر و خانواده دارند با همسران صیغه‌ای‌شان به کیش رفته اند و در این سفر یک پارتنر دیگر هم هر کدام از این دو را همراهی می‌کنند!

به گزارش مشرق، دکتر مهدی نوری‌مقدم بعد از سال‌ها فیلم‌سازی و فعالیت در حوزه عکاسی و سینما، این روزها قلم به دست گرفته و مشغول ترجمه‌ منابعی مفید است تا سطح آگاهی جوانان علاقه‌مند به هنر را ارتقا دهد. او نسبت به برخی رویکردهای سینمای امروز ایران هم انتقاداتی داشت که همه این‌ها بهانه‌ای شد برای گپ و گفتی با او. آنچه پیش روی شماست، تمام آن چیزی است که از کلام شیوای او شنیدیم.

* «خیالپردازان عکاسی» و «سینمای شوروی» از جدیدترین ترجمه‌های شما است. با توجه به وسواسی که در شما سراغ داریم، چطور به این انتخاب‌ها رسیده اید؟

کار اصلی من فیلم‌سازی است، ولی مدتی است که این کار را کنار گذاشته‌ام، از آخرین اثرم نزدیک به ۱۵ سال می‌گذرد. ولی به سمت تحصیلات تکمیلی و ترجمه آمدم چون حس کردم جوانانی که در دانشگاه‌ها شاگردان ما هستند به منابعی برای تغذیه نیاز دارند و باید دستاویزی داشته باشند.

نقص همیشگی ما در منابع نظری هنر به ویژه در سینما و عکاسی، نقصی است که با ترجمه و تالیف هر چه بیشتر کتاب برطرف نمی‌شود، بلکه باید حفره‌هایی که در حوزه ادبیات تخصصی عکاسی و سینما می‌بینیم را پر کنیم. باید این حفره‌ها را به خوبی بشناسیم و پر کنیم.

در مورد سینمای شوروی با ناشر محترم، آقای سبحانی از نشر پیله همکاریمان را شروع کردیم و صحبت بر سر این بود که من حوزه سینمایی و عکاسی را پشتیبانی کنم هر چند که بعد در حوزه فلسفه نیز کار کردیم ولی تاکید من بر این بود که اثری در مورد وضعیت سیاسی سینمای شوروی پیدا کنیم زیرا مباحث تئوریک سینمای شوروی را در دانشگاه خوانده بودیم و بعدا جسته و گریخته در منابع خارجی تورق می‌کردیم.

استاد ما احمد ضابطی جهرمی، سینمای شوروی را کار کرده بودند و چند فیلمنامه از داوژنکو، آیزنشتاین و... کار شده بود. ولی باید به این می‌رسیدیم که وضعیت مدیریتی آن زمان سینمای شوروی در دوره بیست و خورده‌ای سالی که استالین بعد از لنین در قدرت بود و دیکتاتوری سرخ را به راه انداخت، چه بود؟ و این کتاب به خوبی به آن دوران پرداخته بود.

وقتی صحبت از سینمای شوروی می‌شد همه ما معمولا موس فیلم را می‌شناختیم که استالین در رقابت باهالیوود به راه انداخت ولی در این کتاب استدیوهای جدید معرفی می‌شود که نمی‌شناختیم. یا در مورد وضعیت فیلم نامه‌ها از فیلم نامه‌های از پیش برنامه ریزی شده ای حرف می‌زند که در دفتر سیاسی حزب کمونیست، پولیت فورو تکلیف می‌شد. فصل ششم کتاب به مبحث پاکسازی اهالی سینما توسط ک گ ب و پلیس مخفی می‌پردازد. و مبحث آموزش که توسط سینماگرانی که به حاشیه رانده شده بودند در مدرسه سینمایی مسکو تدریس شد.

من در مسیر ترجمه هیچ وقت خواننده را تنها نمی‌گذارم. این که کسی سینما خوانده و این کتاب را بخواند یک داستان است و یا کسی که علاقه دارد و کتاب را می‌خواند، من سعی می‌کنم خواننده در کتاب گم نشود به همین دلیل پاورقی‌هایی بر کتاب دارم و دست خواننده را می‌گیرم چه کسی که با این موضوع آشنایی دارد و چه کسی که بلد نیست. به گفته آقای دکتر جهرمی این کتاب در حوزه مطالعات سینمای شوروی و سینمای شرق اثر خوبی است.

*در مورد کتاب خیالپردازان عکاسی هم کمی صحبت کنیم...

من با این کتاب مشکلی ماهوی دارم که آن را در نامه ای برای خانم مارین نوشتم که در مقدمه نیز به آن اشاره کرده‌ام. برای ایشان نوشته ام که از یک پرفسور و استاد تمام بعید است که وقتی می‌خواهد عکاسان بزرگ دنیا را انتخاب کند، این‌ها را انتخاب کند. از هند و پاکستان انتخاب کند ولی با وجود این همه ستاره از ایران یک نفر را معرفی نکند. گفتم داعیه شما این است که ورزش را با سیاست دخالت ندهید. چرا هنر را با سیاست دخالت می‌دهید؟ من این گله را برای ایشان نوشته و فرستادم، ایشان نامه من را خواند ولی پاسخ نداد.

*در مقدمه کتاب هم به این گله‌تان اشاره کرده‌اید...

کسی که مقامی فرهنگی دارد و معلم و استاد دانشگاه است باید دید بازتری داشته باشد. حتی یک عکاس ژاپنی در کتاب معرفی می‌شود که در طول عمرش فقط یک آلبوم عکس دارد. ولی نه از سعید عطار، نه از سعید صادقی، نه از سعید جان بزرگی، نه از علی فریدونی، نه از کاوه گلستان، نه از آلفرد یعقوب زاده و نه از بهمن جلالی و نه هیچ یک از عکاسان برجسته ایرانی نامی برده نشده است.

در این کتاب کمتر پاورقی زده‌ام چون نویسنده همکار خود من است و تصمیم داشتم مطالب بماند تا اگر در جایی مفید به فایده بود گفته شود. در دانشکده عکاسی به بچه‌ها می‌گوییم روند یادگیری عکاسی و هنرمند عکاس شدن به ۱. آموزش عکاسی ۲. عکس گرفتن ۳. عکس دیدن و ۴. مطالعه عکاسی وابسته است و ما باید این منابع را برای دانشجویان ایجاد کنیم.

*پس کتاب‌سازی، دامن کتاب‌های سینمایی و هنری را هم گرفته است!

در ایران کتاب بد مثل فیلم بد به وفور یافت می‌شود. کتاب سازی به تخصص عده‌ای تبدیل شده است. کتاب‌سازی همان فاجعه‌ای است که بر سر سینمای ما آمده و منجر به ساخته شدن ژانر مستهجن جدیدی در سینما شده است.

از ۳ کتاب خانم مارین که به ایران آمد، ۲ اثر ایشان توسط من ترجمه شده است. «خیالپردازان عکاسی» و «صد مفهومی که عکاسی را تغییر داد.» کتاب دیگر ایشان با نام تاریخ فرهنگی عکاسی توسط شش مترجم ترجمه شده است. خانم مارین استاد تمام رشته هنر دانشگاه نیویورک است، نباید هر کتابی از هر کسی را منتشر کنیم.

متاسفانه هنر در ایران جدی گرفته نمی‌شود. کتاب‌هایی با مطالبی غلط از هر کسی، با ترجمه‌های ضعیف تولید و پخش می‌شود. چه بشود که من پستی در اینستاگرام منتشر کنم وقتی استاد نجف دریابندری از دنیا رفتند پست گذاشتم وقتی استاد محمد قاضی از دنیا رفتند پست گذاشتم. نوشتم که اگر امروز ما کار ترجمه و تالیف انجام می‌دهیم همه شاگردان نجف دریابندری هستیم. هر چه هست ما از این‌ها یاد گرفتیم که در زمانی ترجمه می‌کردند که تنها منبعشان دیکشنری حییم، آرایانپور یا آکسفورد بود.

*چه شد که این فعالیت ترجمه‌تان به سمت کارهای فلسفی رفت؟

وقتی آقای مهندس سبحانی در انتشارات پیله کارها را دیدند از من خواستند کتاب‌های مطرح دنیا در حوزه فلسفه را کار کنیم. من با دو کار "فرهنگ مدرن" راجرز اسکروتُن، فیلسوف معاصر انگلیسی که در سال ۲۰۲۲ فوت کرد و "معنای محافظه کاری" شروع کردم هر دو کتاب در مرحله انتشار قرار دارد. بعد از این دو مجموعه ای از کارهای شوپنهاور کار خواهد شد که مبتنی بر سفارش ناشر است.

البته من تحصیلات فلسفی دارم و این کار هر کسی نیست. بزرگان عرصه ترجمه زمانی که از نظر اقتصادی این صرفه وجود داشت که وقتتان را پای ترجمه کتاب بگذارید، فعالیت می‌کردند اما امروز بسیاری از دنیا رفته اند یا کار نمی‌کنند. امروز کجا می‌توان "خداوندگان اندیشه سیاسی" عزت الله فولادوند و گروه مترجمین ایشان را ببینیم. این اثر در دهه ۵۰ تکمیل و در دهه ۶۰ هر ۷ جلد منتشر شد که کاری بی نظیر بود. آن آثار در حوزه فلسفه جدید کمبود دارند، نباید که در اندیشه‌های سقراط، ارسطو و افلاطون درجا بزنیم. ولی آن افراد امروز نیستند و این پرچم باید توسط کسانی بلند شود.

*آیا در مورد آثارتان با مواردی از حذف یا اصلاح هم روبرو شده‌اید؟

کتاب "آنارشیسم و هنر" من ممنوع چاپ شد که برای انتشارات چاو و آقای ذولفقاری کار شده بود. من در مقدمه اثر توضیح دادم که تفاوت است بین آنارشیسم و وندالیسم، وندالیسم یعنی تخریب گری و تخریب گرایی ولی آنارشیسم به معنی اقتدار گریزی است. بزرگترین شخصیت اقتدار گریز تاریخ وجود مقدس حضرت اباعبداله است که اقتدار یزیدی را نپذیرفت.

در جوامع غربی به واسطه کاریکاتور دموکراسی که برای مردم نمایش داده می‌شود، صدای جامعه در آمده و مایل به بروز هنری هستند که تحت سایه سنگین دولت و سرمایه نباشد. از این هنرها می‌توان به موسیقی پانک، مسابقات شعری، هنر خیابانی و گرافیتی اشاره کرد. در این کتاب در این خصوص توضیح داده شده و من هم در پاورقی توضیحاتی آورده ام، ولی ارشاد قبول نکرد و کار ممنوع چاپ شد.

درحالیکه ما هم سابقه این هنرها را در انقلاب اسلامی داریم. آقای گودرز دیباج زمانی که در معاونت تجسمی حوزه هنری بودند کتاب گرافیک انقلاب اسلامی منتشر شد. آن زمان هم با اسپری شعار می‌نوشتند و نقش‌هایی کشیده می‌شد. شابلون‌ها بود و ارزان ترین روش خلق اثر درزمان خود بود.

*از بحث کتاب فاصله بگیریم و کمی هم در مورد سینما صحبت کنیم. به ویژه آثاری که در سال‌های اخیر با فروش‌های بالا گیشه را تغذیه می‌کند. ولی سینمای اصیل که پیام هویتی ما ایرانیان و گفتمان انقلاب اسلامی را ترویج می‌کرد روز به روز نحیفتر شده است به این معنا که اگر حمایت‌های حاکمیتی وجود نداشته باشد بخش خصوصی برای ورود به این فضا انگیزه ندارد. حتی به این واسطه فضای هنر و تجربه نیز بی رمق شده است گویی کسی که کمدی پر فروش نسازد حذف خواهد شد. درحالیکه این آثار به قیمت خنداندن از هر دستاویزی ولو ابزارهای نه چندان اخلاقی استفاده می‌کند. این روند به کجا خواهد رسید؟

وقتی در یک کوچه دو نفر از اراذل داد و بی‌داد می‌کنند و هل من مبارز می‌طلبند و تن و بدن زن و بچه مردم را می‌لرزانند، گناه کار هستند ولی درست آن است که یقیه پلیس را بگیریم و بگوییم چرا اجازه می‌دهد این‌ها در معابر جولان بدهند؟!

متاسفانه وضعیت ارشاد، سرگیجه‌آور است. این وزارت ابتدای انقلاب اداره فرهنگ و هنر بود و بعد شد فرهنگ و ارشاد اسلامی ولی در این مدت ما با خط مشی مستقیمی مواجه نبودیم و این مجموعه در هر دوره در مسیری بوده است. این وضعیت در حوزه سینما برجسته است، البته من و شما روز و شب در حوزه کتاب هم با این ماجراها درگیریم.

بعد از انقلاب کشور چندین دوره را طی کرده از یکی دو سال اول انقلاب و شور انقلابی که همه دوست داشتند همه دنیا را تغییر بدهند، بعد دوران ۸ ساله دفاع مقدس، دوران سازندگی، دوران اصلاحات و... نموداری سینوسی ایجاد کرده که وضعیت ارشاد را در تمامی این دوران‌ها نامشخص نشان می‌دهد.

به همان میزان که اقتصاد اهالی سینما برای مدیران ارشاد مهم است، باید اقتصاد اهالی موسیقی، کتاب، نقاشی و... هم مهم باشد. هنر سینما قبل از انقلاب کمی گردن کلفت‌تر از بقیه هنرها بود حتی با وجود اینکه نشر در آن دوره پر کار و موثر بود اما سینما به دلیل گردش مالی و دایره وسیع مخاطبانش پر زورتر بود.

بعد از انقلاب روی سینما بگیر و ببند شدیدی اعمال شد و تغییراتی اجرا شد که مبنای برخی از آن‌ها مشخص نبود. لذا هر دولتی روی کار آمد اسمی انتخاب کرد و با آن عنوان می‌خواست سینما را مدیریت کند، ولی نتوانست.

به طور مثال وزیر اصلاحات می‌گفت حساب سینما جداست و واقعا کمک‌ها و حمایت‌هایی داشتند. فیلم نامه‌ها آزاد بودند و دولت در زمینه هزینه نگاتیو و هزینه چاپ فیلم‌ها کمک‌های مالی داشت. دولت بعدی اصول انقلابی داشت و روال تغییر کرد.

* در مقدمه کتاب محافظه کاری هم به این موضوع اشاره کرده‌اید...

بله؛ جریاناتی که در ایران سیاست را به دست می‌گیرند محافظه کار هستند. یکی محافظه کار رادیکال و سنتی و دیگری محافظه کار مدرن است.

زمانی می‌گوییم می‌خواهیم اقتصاد سینما را تقویت کنیم تا به اقتصاد دولت کمک کند و به این ترتیب تمام اصول و موازین انقلاب اسلامی زیر پا گذاشته می‌شود و فیلم می‌سازیم. نتیجه این است که نه با فرزند بلکه دیگر با همسر هم نمی‌شود به سینما رفت و فیلم دید زیرا برخی صحنه‌ها واقعا خجالت آور است.

داستانی ساخته اند که یک مدیر و کارمندش که جفتشان همسر و خانواده دارند با همسران صیغه‌ای‌شان به کیش رفته اند و در این سفر یک پارتنر دیگر هم هر کدام از این دو را همراهی می‌کنند! دروغ می‌گویند و کارشان هم پیش می‌رود. مردم با این فیلم می‌خندند، یعنی چه؟ من منتظر بودم بعد از اکران این فیلم زنان تجمعی به پا کنند! نقد ما را که کسی منتشر نمی‌کند و گفته می‌شود فروش این فیلم آنچنانی بوده است.

*اساسا شما طرفدار هنر دموکراتیک هستید؟

بله؛ من طرفدار هنر دموکراتیک هستم؛ اما اگر دوستان ارشادی ما از تاثیر هنر سینما خبر دارند و آزادی می‌دهند؟! چرا به سیاسیون می‌گویید نسازید و سکانس‌ها و صحنه‌های فیلمهایشان را در می‌آورید، ولی این‌ها می‌توانند بسازند؟!

یک فیلم ساز سیاست مدار نیست. فیلم ساز، فیلم ساز است. نویسنده سیاستمدار نیست. نویسنده، نویسنده است. با سیاستمدارانی که می‌نویسند کاری ندارم ولی هنرمند نویسنده و فیلم ساز جایگاه هنری خودش را دارد. شما به این دسته می‌گویید فیلم ساز سیاسی کار، اگر فیلم ساز در اصلاح غلط آقایان سیاسی کاری نکند و در اصلاح درست چشمهایش را روی موضوعات، مسائل و معضلات باز نباشد، هنر چگونه انعکاس جامعه خواهد بود و چطور هنرمند صدای مردم اش می‌شود؟! مگر کار هنرمند چیست؟

*با این وضعیت، تحلیل‌تان از آینده این سینما چیست؟

راه را برای این طیف باز گذاشته‌اند و آن‌ها روز به روز جسورتر می‌شوند. در دهه ۶۰ در زمان فخرالدین انوار سختگیری وجود نداشت، فضا باز بود و آقایان بهشتی و شجاع نوری فیلم‌های ایران را به جشنواره‌های خارجی بردند. در دهه شصت وضعیت سینمای ایران افتضاح بود چون اقتصاد نداشت. اقتصاد جنگ زده بود. حوزه هنری و سازمان تبلیغات به آقای محمدرضا هنرمند و شخصی که نمی‌خواهم اسم اش را ببرم پول می‌داد تا فیلم بسازند.

آقای بحرانی از انگلیس آمده بود و فیلم می‌ساخت. چیزی به نام اسپانسر معنی نداشت. پشتوانه مالی محدود بود ولی باز سینما کار خودش را می‌کرد و مخاطب بالایی داشت.

وزارت خانه را بردارید ما کاری به کارتان نداریم و ساکت می‌شویم! امروز که رسما مستهجن نگاری می‌کنید. زمانی اقای لطیفیان فیلمی به نام "توفیق اجباری" ساخت من مرتبا برای این فیلم نوشتم تا جایی که یک روز پیغام داد که ولمان کن باز هم نوشتم دیگر چه کاری می‌خواستی بکنی؟ کارت را کردی!

یک سکانس ساخته‌اند و صحنه خوانندگی دختر ۷ یا ۸ ساله ای را ساخته چون جرات نکرده دختر ۹ ساله بیاورد که نکند ممیزی بخورد. دختر می‌خواند و هم زمان صدای موسیقی و متن فیلمی از قبل انقلاب کار شده است. خواننده آن ترانه امروز بالای ۷۰ سال دارد. آیا دوستان در ارشاد نمی‌دانند که این‌ها به ریششان می‌خندند؟!

چه کسی باور می‌کند که در کشور ما منتقد و یا من معلم سینما رسانه ندارم ولی این گروه رسانه دارند. من حتی یک ستون ندارم که هر هفته در مورد سینما و عکاسی بنویسم. ولی آن‌ها رسانه‌های بسیاری دارند که هر هفته و هر روز قربان صدقه هم می‌روند.

*به نظرتان افراد خاصی این جریان را حمایت می‌کنند؟

نمی‌خواهم از اصطلاح مافیا صحبت کنم چون این واژه را قبول ندارم. من فیلم ساخته‌ام و می‌دانم روند چگونه است. وقتی می‌خواهم فیلم بسازم تصویربرداری که می‌شناسم را می‌آورم. صدابردار، گریم، موسیقی و... همه کسانی هستند که من می‌شناسم و وقتی ما با هم تجربه یکی دو کار مشترک داشته باشیم، زبان هم را می‌فهمیم و از نظر اقتصادی نیز با هم راه می‌آییم و پیش می‌رویم. این روال ساخت گروه است و هیچ ایرادی ندارد. سینما هنری گروهی است.

وقتی راه را می‌بندید و تمام جوانانی که در دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها سینما می‌خوانند، نتوانند وارد گروه‌ها شوند آن زمان ماجرا فرق می‌کند و چنین سینما و این تولیدات را نتیجه می‌دهد. خون تازه، تفکر جدید و خلاقیت وارد سینما نمی‌شود. سینما بروز نخمواهد شد. تولید سرمایه از داستان‌ها و مضمون‌هایی خلاف تفکر و گفتمان اصلی جامعه ادامه پیدا می‌کند و پول‌هایی وارد سینما می‌شود که مبدا و مقصد مشخصی ندارد.

جوانی می‌خواست فیلم بسازد و به او مجوز فیلمبرداری ندادند. ناجی هنر و ارشاد هر کدام چیزی گفته بودند و او بدون مجوز فیلمبرداری کرد و فیلم را از کشور دیگری به جشنواره خارجی فرستاد و جایزه گرفت.

*چه انتظاری از مدیریت جدید سینمای کشور دارید؟

رییس جدید سازمان سینمایی به تازگی منصوب شده است. آنچه امروز باید انجام شود این است که در حوزه آموزش برنامه‌ریزی شود. سینمای ما باید چه کاری انجام بدهد؟ در حوزه سینمای تجربی، ساپورت فیلم اولی‌ها، نمایش و کمک اساتید سینما کار فوق العاده ای بود. در سینمای حرفه‌ای نیز باید کار شود. اما اگر فیلم‌های پر هزینه باید به محصولات صدا و سیما، سیما فیلم که بخشی از سازمان است، موسسه فرهنگی و هنری اوج و معاونت سینمایی سپاه اختصاص داده شود، بقیه باید چه بکنند؟! دیگران هم باید رشد کنند.

دکتری نگرفته‌ام که قابش کنم!

*بسیاری، هزینه بالای فیلم‌سازی را بهانه این گونه اقدامات می‌کنند...

در حوزه هزینه بالای فیلم سازی و سرمایه‌گذاری خصوصی نیز این مسائل دلیلی نمی‌شود که به خاطر فروش هر داستانی در فیلم گنجانده شود. اینکه مردم به سینما بیایند داستانی است و اینکه مردم را به زور به سینما بکشیم داستانی دیگر است. قرار نیست کسی را به زور به سینما بکشیم. زمانی حوزه هنری هر فیلمی که می‌ساخت، بلیط اش را در مترو به رایگان به مردم می‌داد. یک سال با هزینه ۱۰ می‌لیون تومان فیلم ساخته بودند که ۴ می‌لیون فروخته بود. آن‌ها بیت المال را در اختیار داشتند و به مساله فروش یا عدم فروش توجه نمی‌کردند. این موضوع مطرح است.

تولد سینمای ما ۱۳۰۹ است. ما در حوزه کمدی آثار بسیار خوبی داشتیم، همسر از آقای فخیم‌زاده با بازی آقای ‌هاشمی و خانم معتمد آریا کار کمدی با نقد اجتماعی بود. کفش‌های میرزا نوروز از آقای متوسلانی کار خوبی بود. باید چیزی یاد گرفت این کارها را آن طرف هم کسی نمایش نمی‌دهد چون معلوم نیست چه می‌خواهند بگویند.

*شما در این عرصه چقدر احساس مسئولیت می‌کنید؟

بلایی که این آقایان بر سر سینما می‌آورند، فرهنگ مردم را نشانه گرفته است. سینما یکی از بخش‌های مهم فرهنگ است. سینما و عکاسی دو پایه مدرنیسم هستند سینما بخشی از فرهنگ مدرن ما است. من به عنوان یک استاد دانشگاه وظیفه دارم در این خصوص بگویم و بنویسم من دکتری نگرفته‌ام که قابش کنم. درحالیکه از نوشتن و ترجمه فواید اقتصادی حاصل نمی‌شود و رسما در حال جهاد و ایثار هستیم. اگر کسی قبولمان نداشته باشد مهم نیست تا نفس آخر آموزش خواهیم داد و در فردای ایران از ما یاد خواهد شد، مهم این است. من باید بنویسم و مردم یاد بگیرند. مردم به سینما بروید برای اینکه از سینما به نوع دیگری بیاموزید همانطور که از روزنامه، کتاب، تلوزیون و رادیو و منبر می‌آموزید.

سینما باید در سبد خانوار باشد و حداقل هفته ای یک بار به سینما بروند و هر کسی رفتن به سینما را وظیفه مدنی خود بداند. ولی به این شرط که خیال اش راحت باشد از آن چیزی که نمایش داده می‌شود می‌آموزد.

* میثم رشیدی مهرآبادی / مرضیه آبکار