راهی جز عبور از میدان مین نداشتیم...
باید عملیات رو با موفقیت پشت سر می گذاشتیم،
بچه های تخریبچی به موقع اومدن جلو
چند نفر _احساس تکلیف_ کردند تا با رفتن روی مین معبر رو باز كنن،
علیرضا یکی از اون تخریب چی ها بود که تکلیف باز کردن معبر رو بر دوش خودش احساس می کرد،
سن و سالی نداشت. از همه کوچک تر بود،
چند قدم برداشت به سمت میدان مین ولی برگشت...
فكر كردیم ترسيده ...
آخه کم الکی نیست که میخواد از میدون مین رد بشه و هر لحظه امکان داره ....
خم شد و بند های پوتین را باز کرد،
پوتين هاشو داد به همرزمش و گفت: تازه از تداركات گردان گرفتم حيفه ، بیت الماله!!!
با ذکر یا فاطمه الزهرا (س) پابرهنه رفت به سمت میدون مین ...
او هم به نوعی در قبال این انقلاب _احساس تکلیف_ کرده بود. (روحش شاد، یادش گرامی)