دو فرزند بیشتر نداشت،
هر دو را روانه ی جبهه کرد،
وقتی که خبر شهادت دو فرزندش را آوردند، تنها یک جمله گفت؛
«به خدا آرزو داشتم که به اندازه رگ های بدنم پسر داشتم تا در راه خدا فدا می کردم»
او مادر بزرگوار شهیدان مجید و مهدی زین الدین فرمانده دلاور لشگر 17 علی بن ابیطالب بود.
«سید 15 ساله هم _احساس تکلیف_ کرده بود،
سید حسن با 15 سال سن، در سال اول دبیرستان درس می خواند
بارها به مسئولین اعزام التماس کرده بود و هر بار جوابش کرده بودند که : هنوز برای شما زود است..!
دست آخر شاکی شده بود،
سراغ مادر رفته بود و ماجرا را گفته بود،
مادر نیز دست فرزند نوجوان خود را گرفت و سمت اعزام نیروهای سپاه رفت و گفت:
چرا حسنم را به جبهه نمی فرستید، مگر از بقیه بچه ها چیزی کم دارد؟، ناقص است؟!؟
مسئولین اعزام وقتی سماجت پسر و اشتیاق مادر را دیدند، عذرخواهی کردند و نام سیدحسن را به لیست اضافه کردند.
نام آن نوجوان احساس تکلیف کرده (سید حسن شاهمیری) بود.»