کد خبر 300099
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۰:۲۲

آخر وقتی کار هنر در وضع منحط عالم غرب مدرن به آن جا می رسد که "پی یرومانزونی" در سال 1961 مدفوع خود را در نود قوطی کنسرو تحت عنوان "هنر ناب مدرن" روانه بازار کرد و دستشویی محل اقامتش را "کارگاه هنری" نامید، چگونه می توان مدعی شد که هنرمند ارزشی و غیر ارزشی و هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم؟

گروه فرهنگی مشرق - هنر در لغت و در ادبیات فارسی دری به معنای "فضیلت" و"کمال" است. وقتی حافظ کلام الله می سراید: 

" عشق می ورزم و امید که این فن شریف     چون هنر های دگر موجب هرمان نشود"

هنر را در همین معنا به کار برده است. فردوسی هم آن گاه که می سرود: "هنر نزد ایرانیان است و بس" به همین مفهوم فضیلت و کمال نظر داشته است. کلمه هنر در زبان فارسی، از زبان اوستایی و "هونر" و "هونره" گرفته شده است و هونر و هونره به معنای انسان کامل (مرد کامل و زن کامل) و بهره مند از "فضیلت" و "کمال" است.

یعنی در متون ادب حکمت آموز فارسی، هنر مترادف فضیلت و فرزانگی و کمال و معانی ای از این دست بوده است. در واقع هنر در این مفهوم با "ولایت الهی" و تبعیت از آن در آمیخته بوده است و "انسان کامل" و "ولی" (در زمان غیبت وجود مبارک معصوم "س") اصلی ترین مظهر و مصداق بهره مندی و تجسم هنر بوده است. وقتی حضرت امام خمینی (ره) در بیانی حکیمانه و عارفانه می گویند: "شهادت، هنر مردان خدا است" ناظر به همین تعریف هنر به مثابه کمال و فضیلت و فرزانگی و پیوند آن با تبعیت از ولایت الهی است که سخن می گویند. از این رو هنر به معنای کمال و فضیلت و فرزانگی است و با دین و معنویت و اخلاق در آمیخته است و پیوندی تمام عیار با تبعیت از ولایت الهی دارد.

از هنگام هجوم سازمان یافته و استیلای استعمار غرب مدرن به سرزمین و مردم ما در اوایل قاجاریه ، بسیاری از وجوه زندگی ما دچار گسیختگی و بحران گردید. هجوم تجاوز کارانه و سیطره تفکر و فرهنگ اومانیستی بر سرزمین ما (که مشخصا برخاسته از خشونت و شقاوت و قدرت نظامی تجاوز کارانه ی آن ها بود ونه چیز دیگر) بحران ها و گسستگی های مختلف  فکری و فرهنگی و هویتی و سیاسی و ... برای ما پدید آورد و کاملا طبیعی است که این بحران ها بیش از هر جای دیگر در زبان خود را ظاهر کرده و نشان می دهند. بدین سان بود که تدریجا نوعی بحران تفکر و بحران زبان در زندگی و حیات ما ظاهر گردید.

فرهنگ مدرن غرب که برآمده از عالم غرب اومانیست و تفکر سوژه انگارانه ی نفسانی آن بود، مفاهیم و اصطلاحات و تعابیری را وارد عالم و زیست- محیط فرهنگی و تفکری ما آورد که بسیاری از آن ها برای ما غریبه بود و یا تلقی ای که ما از آن ها داشتیم با آنچه که مدرنیست ها ارائه می کردند، متفاوت بود.

در عالم ما صناعت دستی و آفرینش زیبایی، با هم در آمیخته بودند و صنعت گر سنتی ما، ضمن رعایت آداب معنوی (که بعضا در آمیخته با پشتوانه های نظری و معنوی "فتوت" و ملهم از آموزه های معنوی و عرفانی بود) به ساختن و صنعت گری می پرداخت و کوزه و گلیم و پارچه ای که می ساخت و می بافت, هم مورد استفاده زندگی روزانه بود و هم زیبا و هم لبریز از تصاویر و نقوش رمزی ای که متذکر معانی و حقایق معنوی بود. اگر بخواهیم از تعابیر و اصطلاحات مدرنیستی امروزی استفاده کنیم، هم هنر بود و هم صنعت.



در فرهنگ غرب اومانیستی اما، هنر از صناعت و صنعت جدا است. آن ها هنر را چونان شیئی فانتزی از زندگی عینی خارج کرده اند و با واژه ی Art  می کوشند تا مفهوم مدنظرشان از Art  را بیان نمایند. آن ها Art  را معادل پرداختن به نقاشی، ساختن فیلم، نواختن موسیقی و نوشتن نت ها و تئاتر و...می دانند و شخصی که به Art  (هنر) می پردازد را Artist "آرتیست" (هنرمند) می نامند.

روشنفکران متجدد مآب و مترجمان ما وقتی با تلقی غرب مدرن از Art رو به رو شدند به منظور ترجمه این واژه و انتقال مفهوم آن، کلمه ی "هنر" را معادل قرار دادند. حالا آن کلمه ی "هنر" با پیشینه ای که در ادبیات و فرهنگ مکتوب ما داشت (و به آن اشاره کردیم) جایگزین مناسبی برای Art نمی باشد.

علی ای حال، سیطره ی استعمار غرب مدرن و فرماسیون غرب زده ی شبه مدرن و روشنفکران متجدد مآب بر کشور ما موجب گردید تدریجا هنر و هنرمند به عنوان معادل های Art و Artist در کشور ما رایج شود به گونه ای که اکنون دیگر وقتی از هنر و هنرمند سخن گفته می شود، معنای اصیل هنر دیگر فراموش گردیده است و ما، هنر و هنرمند را به عنوان معادل نقاشی و موسیقی و نمایش و نقاش و موزیسین و بازیگر و... می فهمیم و تعریف می نماییم.

یکی از مسئولین محترم در دیار جمعی از هنرمندان (Artists) گفته است: " اگر بگوییم هنر مرده را زنده می کند، سخنی به گزاف نگفته ایم، پس تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیر ارزشی بی معنا است. هنر یعنی ارزش وهنرمند [فرد] ارزشمندی استکه با کار خلاقانه به تعالی می رسد" ( به نقل از مهر نامه / شماره ی 33/ ص28 )

آن گونه که که از فحوای کلام گوینده ی محترم بر می آید، ایشان در سخن گفتن از "هنر" نظر به مفهوم رایج کنونی دارند که هنر را معادل Art لحاظ می کند. نکته ی قابل تامل در سخن ایشان نیز دقیقا همین است که آیا هنر چونان  معادل Art ، آن گونه که فرموده اند، "یعنی ارزش" و "تقسیم هنرمندان به ارزشی و غیر ارزشی بی معنا است "؟

مروری بر تاریخ هنر و تاملی در بسیاری از آثار هنری (در نقاشی، معماری، مجسمه سازی، سینما، نمایش، شعر، ادبیات داستانی) به روشنی نشان می دهد که در بسیاری از اوقات، هنرمندان(یعنی آرتیست ها، Artists) آثاری ضد ارزشی آفریده اند و اگرچه هنر در معنای اصیل خود معادل کمال و فضیلت است، اما هنرمند ( به معنای آرتیست) در بسیاری موارد می تواند انسانی فاقد فضایل و کمالات باشد و آثاری غیر ارزشی و مروج شرک و ضد ارزش ها تولید نماید و دقیقا مصداق مفهوم "هنرمند غیر ارزشی" می باشد.

اشتراک لفظی "هنر" به معنای فضیلت و "هنر" به عنوان معادل Art نباید موجب مغالطه ای شودکه بر مبنای آن، هنر راعین ارزش بدانیم و منکر وجود هنرمند ارزشی و غیر ارزشی گردیم.
گوینده محترم، در بخش های مختلف سخن شان از سینما و کتاب و موسیقی گفته اند و اشاره کرده اند به این که، "هنر قالب نیست، هنر قالب و معنا است، هنر خلاقیت است".  روشن است که ایشان کلمه هنر را در مفهوم Art به کار می برند و هنرمند را در معادل Atist می دانند. پس می توان و باید درباره ی مدعای گوینده محترم، بر اساس آنچه در تاریخ هنر گذشته است قضاوت کرد.



نگاهی به تاریخ هنر، گویای این حقیقت است که هنر اسطوره ای در هندوستان با شرک در آمیخته بوده است. هنر معماری و نمایش در یونان باستان مضامینی مشرکانه و بعضا ضداخلاقی داشته اند. اگر معتقدند که "تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیر ارزشی بی معنا است" و " هنر همیشه خوب است، چون هنر همان خوبی است"، خوب است توضیح دهند "ترانه های بیلی تریس" و" اشعار سافو" که مضامین آشکار همجنس گرایی زنانه دارد و در زمره ی Art نیز محسوب می گردد را چگونه می توان با مدعای ایشان سازگار کرد؟ سافو (شاعره ی همجنس باز و فاسد یونانی) از منظر تعریف هنر به مثابه Art ، یک هنرمند است، اما هنرمندی ضد ارزشی است، و این البته تنها نمونه نیست. در هنر رنسانس و نیز در هنر مدرن می توان نمونه های عدیده ای از هنر غیر ارزشی و هنرمند غیر ارزشی ارائه کرد.

نظر مسئول محترم را به تامل در آثار "سالوادر دالی"  و پیکاسو جلب می نماییم. هر دوی این ها هنرمند (Artist) اند، اما هنرشان غیر ارزشی است و خودشان از مصادیق هنرمند غیر ارزشی اند. تاملی در تابلو "مرد گاو"  اثر پیکاسو یا تابلو  "گرنیگا" از پیکاسو نشان دهنده ی سیطره ی یک روح وهم آلود هذیانی است که حکایت گر هرچه باشد بی تردید حکایت گر معنویت و دین و اخلاق و ارزش های دینی و اخلاقی نیست. در خصوص بسیاری از آثار " سالوادر دالی" نیز وضع  همین گونه است. 

اساسا صورت غالب هنر مدرن و به ویژه هنر معاصر، ماهیتی غیر دینی دارد و به هیچ روی نمی توان آن را هنر ارزشی نامید. آخر وقتی کار هنر در وضع منحط عالم غرب مدرن به آن جا می رسد که "پی یرومانزونی" در سال 1961 مدفوع خود را در نود قوطی کنسرو تحت عنوان "هنر ناب مدرن" روانه بازار کرد و دستشویی محل اقامتش را "کارگاه هنری" نامید و یا در نمونه ای دیگر " مارسل دوشان" کاسه توالت را به عنوان اثر هنری مدرن خود ارائه می دهد، چگونه می توان مدعی شد که هنرمند ارزشی و غیر ارزشی و هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم؟

اگر مدعی شویم، هنر خوبی است و مرز میان هنر دینی و هنر شیطانی را نادیده بگیریم، تصویر عکاسی "مسیح از ورای ادرار"  اثر کفرآلود "آندره سرانو" را چگونه باید ارزیابی کرد؟ درباره ی "ایو کلاین" چه باید گفت که در سال 1960 در یک گالری در مرکز پاریس، زنانی را برهنه کرد و در رنگ غلتاند و آن هارا روی پرده های عریض و طویل خواباند وخود را "نئورئالیست" نامید و در حالی که لباس فراک به تن کرده بود، از زنان برهنه به عنوان قلم موی نقاشی استفاده می کرد، همه ی این ها در زمره ی چهره ها و نمونه های هنر مدرن و معاصر محسوب می شوند.

چطور می توان این چینن بیماران سادیست وآثار منحرف و ضد اخلاقی و کثیفی که تولید می کنند را هم طراز آثار معماری و نگارگری های رمزی و تذهیب و خوشنویسی و تابلوهای هنری متذکر ساحت قدس و معنویت قرار داد و همگی را هنر نامید و مدعی شد که " تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیر ارزشی بی معنا است" ؟ در خصوص آثار گوناگون ضد ارزشی  هنری و ادبی به نمونه های بسیار می توان اشاره کرد و از انبوهی از داستان نویسان و نقاشان و شاعران و سینماگران و نمایشنامه نویسان ابسوردیست و نیست انگار و مروج کفریات و موهومات و بعضا حتی مضامین آشکار شیطان پرستی می توان نام برد.

مرور و تامل در تاریخ هنر غرب و حتی در مواردی تاریخ هنر اسطوره ای شرق حکایت گر آن است که هنرمندان (آرتیست ها) در طول تاریخ، علی رغم تنوع و گوناگونی ای که در تولید آثار هنری و نحوه ی کار و مضامین و... داشته اند، به یک اعتبار به دو دسته ی کلی تقسیم می شده اند: الف) هنرمندانی حق مدار و دینی بوده اند که آثار ارزشی و معنوی پدید آورده اند، ب) هنرمندانی بوده اند که مستقیم و غیر مستقیم آثاری مشکانه  و یا غیر اخلاقی و بعضا ضد اخلاقی و گاه مستهجن و نوعا غیر ارزشی تولید کرده اند و آن ها را می توان و باید هنرمندان غیر ارزشی نامید و مرزی روشن در طول تاریخ هنر جهان، این دو دسته هنرمند و دو نوع هنر را از یکدیگر متمایز کرده است و انکار این امر به معنای نادیده گرفتن حقیقت است.

شهریار زرشناس