ویژه نامه ضیافت- مشرق در ماه مبارک رمضان، روزانه، شرح یکی از احادیث اخلاقی مقام معظم رهبری که در ابتدای درس خارج معظمله مطرح میشود را برای مخاطبین منتشر میکند.
حديث:فی الکافی، عن الثمّالی، قال: ... و اعلَموا أنکّم عبیدُ الله و نحن معکم یحَکم علینا و علیکم سیدٌّ حاکمٌ غداً و هو موقفِکم و مُسائلِکم فأعدِّوا الجوابَ قبلَ الوقوفِ و المُسائلَة و العَرضَ علی ربِّ العالمین یؤمئذٍ لاتکَلَّمٍ نفسٌ الاّ بإذنهِ و اعلَموا أنهّ لایردّ عذرَ مسِتحقٍ و لایعُذِر غیرَ معذور و له الحجّةُ علی خلقهِ باِلرُسل و للأوصیاء بعدَ الرسل ألا و إنّ الشَجرَة البرَیِةَّ أصلَب عُوداً و أبقیٰ وَقوداً. [1]
ترجمه:
بدانيد كه شما همگى بندگان خدائيد و ما هم با شما (و بهمراه شمائيم) كه حكومت كند بر ما و شما در فرداى قيامت آقا و بزرگى حاكم، و او است بازدارنده و پرسش كننده از شما، پس آماده كنيد پاسخ (خود) را پيش از بازداشت و پرسش و ورود بر پروردگار جهانيان كه در آن روز هيچ كس سخن نكند جز به اذن او، و بدانيد كه خدا در آن روز تصديق نكند دروغگوئى را و تكذيب نكند راستگوئى را و عذر بجائى را رد نكند و كسى كه (واقعا) عذرى ندارد معذورش نسازد، او بر آفريدگان خود بوسيله پيامبران و اوصياء پس از پيمبران حجت دارد، پس اى بندگان خدا، از خدا بترسيد و باصلاح خود و به فرمانبردارى كسى كه خدا را در اطاعت او دوست داريد روآريد، شايد شخص پشيمانى در آخرت پيدا شود كه از كوتاهيهائى كه از كارهاى خدا در دنيا كرده است و حقوقى كه از خدا ضايع كرده پشيمان گردد، و از خدا آمرزش بخواهيد و بدرگاهش توبه كنيد كه او توبه را ميپذيرد و از گناهان درگذرد و هر آنچه ميكنيد ميداند. بدانید که درختان بيابانى چوبشان سخت تر، آتششان قوى تر و خاموشى آنها ديرتر است.
شرح:
دنبالۀ همان بیانِ نورانیِ امام سجاد (علیه السلام) است که جناب ابی حمزۀ ثمالی از ایشان نقل می کند، روایت صحیحه است و فقرات متعدّدی دارد، می فرماید: بدانید! توجّه داشته باشید ما و شما، همه بندگان خدا هستیم. حضرت خودشان را هم در کنار مخاطبان خودشان قرار می دهند، در اینکه: همه، بندۀ خدا هستیم، همۀ ما فرمانبرداران خدای متعال هستیم. فردای قیامت بر ما و شما سرورِ حاکمی که ذات اقدس الهی (جلّ جلاله و عزّاسمُه) است، حکمرانی می کند. او در قیامت شما را متوقف می کند، جلویتان را می گیرد، از شما سؤال خواهد کرد. آماده کنید جواب را قبل از آن که شما را نگه دارند، جلوی شما را بگیرند ،از شما بپرسند. قبل از آن که در معرضِ سؤال و مؤاخذۀ ربُّ العالمین قرار بگیرید، جواب را آماده کنید! ، اینطور نیست که مثل دنیا، هر چه خواستیم راست و دروغ، واقع و خلاف واقع بر زبان جاری کنیم. نه ،آنجا لاتکلمّ نفسٌ الاّ بإذنه، آنجا انسان بایستی در مقابل پروردگار حرفِ
در دعای شریف ابوحمزه می خوانیم: و ارحَمنی اذا انقَطَعت حجّتی و کَلَّ عن جوابکِ لسانی و طاشَ عندَ سؤالکِ ایاّیَ لبُیّ، به من رحم کن! آنوقتی که از پاسخ درمی مانم، عذری ندارم برای آنچه انجام داده ام. و اعلمَوا أنّ اللهَ لایصُدِّقُ یومئذٍ کاذبا و لایکَُذِّبُ صادقا، آنجا ملاک و معیار، صدق و کذب است، بیانِ حقیقًت یا عدمِ تواناییً بر بیان حقیقت است. خدای متعال هیچ دروغگویی را تصدیق نمی کند، حرف را از او قبول نمی کند .مثل محاکمِ دنیا نیست که کسی بتواند با دروغ و با زیر و رو کردن، و جفت و جور کردنِ ادله، یک چیزی را ثابت بکند. آنجا حقیقت آشکار میشود. آن کسی که استحقاق دارد که خدای متعال از او بگذرد، عذر او را رد نمی کند. گاهی انسان عذری دارد، به ضعف خود واقف است ،خدای متعال عذر او را قبول می کند. اما کسی را که در واقع معذور نیست، معذور نمی دارد. اینجا یک ِنصیحت فوق العاده حساس و مهم و اثرگذاری برای ما و همۀ انسانها در همۀ زمانها بیان میشود؛ می فرماید:
زندگی در گذر است، همینطور ساعت به ساعت و روز به روز و سال به سال، کودکی تبدیل به جوانی، جوانی تبدیل به پیری، پیری هم منتهی به مرگ می شود ـ به حسب روال عادی، و الاّ گاهی مرگ در دوران کودکی و جوانی هم به سراغ افرادی می آید ـ در این حرکتی که ما به سمت یک مقصدِ قطعی و مسلمّ میکنیم و لامَحیص عنه، آنچه برای انسان اهمیت دارد، این است که: خودش را آماده کند، یک جوابی برای آنجا فراهم کند، آنچه از او خواستند، انجام بدهد ـ و لایکُلفّ الله نفسا الاّ وُسعَها ـ سعی و تلاشت را بکن! تا آنچه را از تو خواستند، بتوانی آن را انجام بدهی و خیالت راحت باشد.
این، نصیحتی است برای همۀ ما در همۀ زمانها. آن نکته ای که باید عرض کنیم، این است که: بعد از واقعۀ کربلا، در مرکز اسلام یعنی مدینه و مکّه، فضلاً از نقاط دیگر مثل مناطق شام، عراق، ایران و سایر مناطق، یک رُعبی بر همۀ مردم حاکم شد به طوری که حتی کسانی که پیروان اهل بیت بودند و اهل بیت (علیهم السلام) را قبول داشتند، اکثرشان، یا نزدیک به همه شان، از مسیری که باید حرکت می کردند، و برگشتند! وقتی کسی جرأت دارد پسر پیغمبر را، حسین بن علی را، آن هم با این وضع فجیع از بین ببرد، ضعافُ الناس می ترسند .لذا یک روایتی را آنروز از امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که فرمود: إرتدَّ الناس بعدَ الحسین الاّ ثلاثة. در یک روایت: الاّ خمسة، در روایت دیگر: الاّ سبعة ذکر شده است، فقط چند نفر اطراف امام سجاد (علیه السلام) باقی ماندند که اینها استوار و محکم در راه خودشان بودند، یکی از آنها همین ابی حمزۀ ثمالی است، بقیه همه مرعوب شدند و متوقف ماندند. آن حرکتی که ائمه (علیهم السلام) شروع کرده بودنِد برای بیان معارفِ اصیل اسلام و تفسیر صحیح قرآن و حرکت دادن جامعه به آن سمتی که پیغمبر اراده کرده بود، این حرکت متوقف ماند.
امام سجاد (علیه السلام) در ظرف سی سال دوباره این موتور را روشن کرد و راه انداخت، که در همین روایت دارد: ثمّ انّ الناس لحِقوا و کثروا. راه انداختنِ این موتور و احیای دلهای مرُده و برگردانِ امید به دلهای افسرده یکی از بزرگترینِ معجزاتِ امام سجاد (علیه السلام) است، با همین تعبیرات و با همین کلمات، سبک تبلیغِ امام سجاد را اینجا ملاحظه می کنید، در این روایت و روایاتِ دیگری که از آن حضرت نقل شده است و آنچه در صحیفۀ سجادیه است، کاملاً نشان می دهد که آنچه به نظر امام سجاد (علیه السلام) اهرمِ حرکت مجدّد شیعه است، عبارت است از توجه به خدا، التفات به معنویات، رسوخ خوف از خدای متعال در دل و اعتقاد به نعیم و بهشت و دوزخ و قیامت، اینهاست که مردم را به صورت عمیق حرکت میدهد.
از سال 94 که وفات امام سجاد (علیه السلام) است تا 148 که وفات امام صادق (علیه السلام) است، در ظرف این پنجاه سال ،آنچنان اوضاع توسط ائمه (علیهم السلام) عوض میشود و ِاطراف امام صادق (علیه السلام) آنطور شلوغ می شود که گفتند چهار هزار نفر یا بیشتر از آن بزرگوار حدیث نقل کردند.
این، یک درس بزرگی به من و شما است. اگر می خواهید در راه درست، مخاطبان خودتان را به راه بیندازید تا ثابت قدم باشند، چشمههای اعتقاد و ایمان را در دلهای اینها جاری کنید! این امر فقط با شعار مقدور نیست. وقتی فقط شعار بود، احساسات بود ،تبلیغ سطحی بود، میشود حالِ همان کسانی که در دهۀ اول انقلاب از همه داغ تر بودند، از همه سخت تر بودند، بعد إنقلب الی ضدِّه! یک عده شان رفتند نوکر صدّام شدند، یک عدّه نوکر آمریکا شدند، یک عدّه نوکر انگلیس شدند! این، بخاطر این است که عمق ندارد، ترس از خدا نیست، آن ریشه و پایۀ اصلی، یعنی بهشت و جهنم نیست، همین شعارهای ظاهری است، ِشعار ظاهری هر کسی را به هیجان میآورد .این خوب است، اماّ مانند یک شعلهای است که برخاسته از خَس و خاشاک است، بلند میشود، بعد فورا فرو می نشیند. آنچه آتشش بیشتر می ماند، آن کُندۀ محکم است، آن را اگر توانستید داغ کنید، تبدیل به آتشش کنید، روشنش کنید، آن ماندنی است، یعنی با همین عمق بخشیدن مخاطبان خودتان، با معرفت الهی، با ترس از خدا، با ترس از قیامت، با ایجاد شوق به ثواب الهی، ایمان را در دلشان عمق ببخشید ،آنوقت این، می ماند. در تقلبِّ احوال، حالِ جامعه، حال سیاست، حالِ این انسانها عوض نمیشود.[2]
[1] - الشافی، صفحه 846
[2] - 15/2/1392