کد خبر 342698
تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۱:۲۱

مهم‌ترین ویژگی ایشان این بود که همواره در بین مردم زندگی می‌کرد و برج عاج‌نشین نبود. این ملازمت با مردم را در بسیاری از آثار ایشان از جمله «مدیر مدرسه» می‌توان دید.

گروه تاریخ مشرق- نگاه همدلانه و رویکرد پدرانه زنده یاد جلال آل احمد به بسیاری از نورسته‌گان ادبیات و مبارزه در دوران خویش، موجد پیدایش نسلی از فرهیختگان معترض گشت که استاد دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی در زمره آنهاست. او آل احمد را بهترین استاد خویش می‌شمارد و در مقام گفتن از فضایل او، با رغبتی سرشار خاطرات خود را واگویه می‌کند. خاطرات استاد گرمارودی نمایانگر جنبه مبارزه جو و آشتی ناپذیر جلال است.

* مبداء آشنایی شما با مرحوم آل احمد از چه زمانی و از کجاست؟ و چقدر توسعه و تعمیم پیدا کرد؟
بنده در سال 42 با ایشان آشنا شدم و این آشنایی تا سال 48 که ایشان فوت کردند ادامه داشت. فاصله سال‌های 38 تا 42 را در مشهد بودم و در آنجا با آقای حکیمی و آقای نعمت آزرم آشنا بودم و از طریق آنها با افکار مرحوم جلال آشنا شدم. در سال 42 به قم آمدم و چند ماهی در آنجا بودم. بعد به تهران آمدم و به مدرسه علوی رفتم و بعد هم که در دانشگاه قبول شدم. آن روزها کافه فیروز در خیابان نادری پاتوق روشنفکرها بود. مرحوم جلال روزهای دوشنبه به این کافه می‌آمد و میز مخصوصی در سمت چپ انتهای کافه داشت.

*ویژگی‌هایی که در نگاه اول شما را جذب او کرد، چه بودند؟
ایشان کم حرف می‌زد و خیلی هم صریح‌اللهجه و رک بود، اما جاذبه زیادی داشت. با وجود صراحت تند و تیزش، اکثر آدم‌ها دوستش داشتند. گذشته از اینها، روابط عمومی خیلی خوبی داشت.

*راحت به شما اعتماد کرد؟
خیر، چون همیشه تحت تعقیب ساواک بود. وقتی گفتم از کجا آمده‌ام و با چه افرادی آشنا هستم، به‌‌تدریج به من اعتماد کرد. در این فاصله نعمت آزرم هم از مشهد آمد و همراه ایشان به منزل مرحوم جلال رفتیم. از همه مهم‌تر این که آدم بسیار باهوش و باتجربه‌ای بود و سریع اهل و نااهل را می‌شناخت. در کافه فیروز، من یک روز سر میز ایشان بودم، آقای براهنی هم می‌آمد. مرحوم جلال از ایشان دعوت کرد به خانه‌اش برود و بفرمایی هم به بنده زد. من هم سریع پذیرفتم! و همراه آقای براهنی به منزل مرحوم جلال رفتم و تا آخر عمرش او را رها نکردم.
مرحوم جلال انصافاً چهره درخشانی بود و وقتی پا به کافه فیروز گذاشت، بقیه در کنار او جلوه‌ای نداشتند. گاهی که افراد زودتر از ایشان می‌آمدند، همین که از در وارد می‌شد، می‌گفت: «رئیس! چه خبر؟» و کسانی که آنجا بودند اخبار سیاسی، هنری، کتاب، کانون نویسندگان و هر چه را که در چنته داشتند رو می‌کردند.



*در آن دوره خود شما هم فعالیت مطبوعاتی، نویسندگی یا شاعری داشتید؟
بله، آن روزها داشتم مجموعه «عبور» را می‌نوشتم. شش سالی اینها را هم در کافه فیروز و هم در منزل، برای جلال می‌خواندم. بعد ایشان گفت: خوب است بدهم کسی که شاعر است این اشعار را بخواند، که بعد برای چاپ بدهیم. جمع‌آوری این مجموعه تا سال 47 طول کشید. خیلی دلم می‌خواست ایشان بر آن مقدمه بنویسد که متأسفانه او در سال 48 فوت کرد.

*آل‌احمد از جمیع جهات، چهره شاخص اپوزیسیون در رژیم گذشته بود. از این ویژگی او چه مصادیقی را به یاد دارید؟
من حافظه بسیار خوبی داشتم، اما متأسفانه در چهار سالی که در زندان بودم، مخصوصاً شش ماه کمیته مشترک، حافظه‌ام به‌شدت آسیب دید و خیلی چیزها به یادم نمانده است. سخنرانی ایشان در تالار فردوسی دانشگاه تهران در سالگرد نیما یادم هست که خیلی جالب و پرشور بود.

*خود شما هم در آن سال‌ها در زمینه مبارزات سیاسی فعالیتی داشتید؟

بله، کم و بیش. از جمله وقتی خبر فوت مرحوم تختی پخش شد و کسی باور نکرد، شعر «خودکشی نکرد»  را سرودم. فکر می‌کنم کتاب «عبور» به همین دلیل جمع‌آوری شد.

*مرحوم جلال نسبت به عقاید و علایق شما، چه واکنشی نشان می داد؟
ایشان از این که جوان‌ها در خط مبارزه باشند، بسیار خوشحال می‌شد و طبیعتاً مرا هم تشویق می‌کرد، مخصوصاً که می‌دید اعتقادات مذهبی دارم. یادم هست هر وقت به منزل ایشان می‌رفتم، به خانم دانشور می‌گفت: «سیمین! به طلعت بگو برای آقای گرمارودی جانماز بیندازد». مرحوم آل‌احمد به کسانی که ایمان دینی داشتند احترام زیادی می‌گذاشت و آنها را تشویق می‌کرد.

*شما در مقطع بازگشت آل‌احمد به گرایش‌های مذهبی با او آشنا شدید.
همین طور است. یادم هست وقتی ایشان کتاب «خسی در میقات» را نوشت خیلی‌ها طعنه می‌زدند که «مژدگانی که گربه عابد شد»!

*خسی در میقات بیشتر یک اثر اجتماعی است تا دینی، ازدیدگاه شما اینگونه نیست؟
همین طور است، اما جاذبه‌های متافیزیک در آل‌احمد در این کتاب مشخص است. درست است او از نگاه یک جامعه‌شناس به قضیه نگاه کرده، اما کاملاً مشخص است اسلام برایش جاذبه دارد...

*برخلاف مثلاً صادق هدایت...
همین طور است. بعد از «خسی در میقات»، آل‌احمد دیگر تعریضی به اسلام، قرآن و حقانیت دین ندارد، اما همچنان به خرافاتی که تحت عنوان دین مطرح می‌شوند می‌تازد. کتاب «حاج آقا»ی هدایت پر است از نیش به دین، اما مثلاً در «نفرین زمین» آل‌احمد چنین چیزهایی را نمی‌بینیم.

*آل‌احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» ضمن برشمردن ویژگی‌های روشنفکری زمانه، از ظرفیت های مبارزاتی و اجتماعی اسلام دفاع کرده است. در این باره نکته‌ای را به یاد دارید؟
بله، دوره‌ای را که ایشان داشت این کتاب را می‌نوشت به یاد می‌آورم. گاهی به منزلشان می‌رفتم، آقای براهنی هم می‌آمد و با هم بحث می‌کردند. این بحث‌ها غیر از مباحث ادبی، مباحث اجتماعی را هم در بر می‌گرفت و مرحوم جلال بارها و بارها از مقاومت امام و اصالت راه ایشان تعریف می‌کرد. گاهی هم خانم دانشور در این بحث‌ها شرکت می‌کردند.

*ویژگی‌های روشنفکری آل‌احمد از نظر شما چیست؟

مهم‌ترین ویژگی ایشان این بود که همواره در بین مردم زندگی می‌کرد و برج عاج‌نشین نبود. این ملازمت با مردم را در بسیاری از آثار ایشان از جمله «مدیر مدرسه» می‌توان دید. آل‌احمد از مردم جدا نیست و آثارش نتیجه طبیعی همنشینی و قاتی بودن با مردم است. به همین دلیل ما شخصیت‌های کتاب‌هایش را می‌شناسیم و با آنها غریبه نیستیم.

*به نظر شما چرا رژیم نمی‌توانست او را دستگیر کند، در حالی که درآن سالها، کمترین مخالف‌خوانی با رژیم به دستگیری‌ها و شکنجه‌های فراوان منتهی می‌شد؟

درست می‌فرمایید. خود من هنوز چهار سال هم نبود که اشعارم را چاپ کرده بودم و هنوز سری توی سرها در نیاورده بودم، اما ساواک در خوش‌خدمتی به بنده هیچ کم نگذاشت! بعد از شهادت آیت‌الله سعیدی که اعتراض کردم، ساواک چنان شکنجه‌ام داد که ناچار شدند مرا در بیمارستان شهربانی بستری کنند که نمیرم و شهیدنمایی نشود.اما درباره آل‌احمد،باید بگویم که او شخصیتی بود که هر حرف و عملش، واکنش‌های گسترده اجتماعی داشت، او را در فرانسه و سایر کشورها خوب می‌شناختند، چون به همه جا سفر کرده بود و لذا هر نوع اقدامی علیه او واکنش گسترده جهانی داشت. از سویی رژیم گستره تأثیر و نفوذ او را بر تحصیلکرده‌های کشور و اقشار مختلف مردم می‌دانست و به این نکته آگاه بود که اگر او را دستگیر کند، جامعه واکنش شدیدی نشان خواهد داد که از نظر وجهه بین‌المللی به نفع رژیم که ادعای آزاداندیشی داشت، نبود.



*آل‌احمد برای انسجام کانون نویسندگان در برابر رژیم شاه تلاش‌های زیادی کرد. خود شما هم در آن کانون عضو بودید. تأثیر و نقش آل‌احمد را در تأسیس و انسجام این کانون چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اسم مرا در سال 48 و در سال آخر زندگی مرحوم جلال در آن کانون نوشتند. یکی دو بار همراه اسلام کاظمیه و دیگران به کانون رفتم، ولی نتوانستم خیلی بروم، چون در سال 52 دستگیر شدم و چهار سال در زندان بودم و وقتی هم بیرون آمدم به اتفاق ده دوازده نفر «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» را درست کردیم.

*چه کسانی مؤسس کانون نهضت اسلامی بودند؟
کسانی را که یادم هست آیت‌الله خامنه‌ای، شهید بهشتی، شهید باهنر، ابوذر ورداسبی، حبیب‌الله پیمان، غلام عباس توسلی و میرحسین موسوی.

*فعالیت‌های کانون در چه زمینه‌هایی بود؟
بیشتر سیاسی بود، از جمله اعلامیه‌ای که در آذر یا دی 57 به عنوان خلع شاه از سلطنت دادیم. بعد از پیروزی انقلاب همه گرفتار مسئولیت‌هایی شدند و تنها کسی که ماند و کانون را حفظ کرد، مرحومه خانم دکتر صفارزاده بود. حوزه هنری در واقع ادامه این کانون است.

*آخرین بار آل‌احمد را کجا دیدید و چگونه از فوت او باخبر شدید؟

آخرین بار در کافه فیروز ایشان را دیدم. یادم هست فوت ناگهانی ایشان در اسالم برای همه سئوال‌برانگیز بود.

*به نظر شما علت فوت او چه بود؟
مرحوم جلال خیلی سیگار می‌کشید. در واقع سیگار به سیگار! کار فکری هم زیاد داشت و موقع کار بیشتر هم سیگار می‌کشید، منتهی مردم به‌قدری به رژیم شک داشتند که می‌گفتند: کار رژیم است. بنده چنین اعتقادی ندارم. خانم دانشور هم به چنین چیزی معتقد نبودند. یادم هست تشییع جنازه ایشان، واقعا صحنه واقعه عجیب و غریبی بود و جمعیت زیادی در این مراسم شرکت کردند. مراسم بسیار باشکوهی بود. ایشان را در مسجد فیروزآبادی شهر ری دفن کردند.

*ظاهراً شما شعری هم در رثای مرحوم آل‌احمد سروده‌اید. بازخوانی آن شعر نیز خالی از لطف نیست.

بله، یادم هست فوت ناگهانی مرحوم جلال همه مردم ایران را بهت‌زده کرد. شعری در باره ایشان گفته‌ام که در مجموعه «عبور» چاپ شده است و آن را به مرحوم خانم دانشور تقدیم کرده‌ام.
 
در سوگ آن درخت كه ايستاده مُرد

روزگاري بود.
و فصل زرد و زبون
از برون بهاري بود
كنار خانه دل‌هاي ما كه بارو داشت
درخت لاغري آرام رست و ريشه دواند
به ناگهان نه، ولي از همان نخست، بلند
و از همان آغاز
چه بادها كه وزيد از چهار سوي درخت
كه ريشه كن كندش
ولي درخت به پا ايستاد و باز ريشه دواند
كه از بن بارو
درون خانه دل هاي ما گشود رهي
و ما برخي ز خون خويش
به رگ‌هاي ريشه‌اش داديم
و ما برخي
بلند باروي اطراف قلب‌‌هامان را
ز پيش روي درخت بلند برچيديم
و آن درخت از آن پس
درست در دل ماست
و آن درخت، هميشه
درست در دل ماست
كنون دريغ از آن سودها كه رفت كه نيست
به شاخه شاخه آن
آشيان مرغان بود
به سايه‌هاي بلندي كه مي‌فكند به خاك
چه خسته‌هاي مسافر
كه بار مي‌افكند
 و در نسيم نجيبي كه مي‌وزيد از آن
حرارت و عرق تند چهره مي‌خشكيد
هزارها قلم از شاخه‌هاي نازك آن
به هر كوير نشاندند و بارور گرديد
كنون دريغ از آن سودها كه رفت
كه نيست
كنون دريغ تو اي خوب
اي بلندترين
دريغا تو
تو اي نجيب‌ترين و تو اي اصيل‌ترين
تو اي تناور گشن
دريغا تو
تو اي تجسم پاك اصالت و رادي
تو اي مجسمه راستين آزادي
دريغا تو
تو اي فرياد
سكوت و خلوت اين باغ بخ
ما را كشت
كجاست آن همه آواي جاودانه بلند
تهران شهريور 48

*احمد شاملو شعری را در رثای آل‌‌احمد سرود، ولی بعدها از حرف خودش برگشت. به نظر شما علت چیست؟

به دلیل کینه‌ای که به نظام داشت این کار را کرد، چون نظام جمهوری اسلامی، آل‌احمد را تحویل گرفت و حتی بزرگراهی هم به نام او نامید. این عملکرد شاملو در واقع دهن‌کجی به نظام بود.

*به عنوان یک صاحب‌نظر، ویژگی‌های نثر جلال آل‌احمد را برشمرید؟ با عنایت به اینکه به رغم مقلدان بسیار، دیگر آن سبک تکرار نشد؟
نثر او مثل نفس‌های بریده بریده انسانی است که دارد فریاد می‌زند. من از این سبک، یعنی جمله‌های بریده و حذف افعال تأثیراتی را پذیرفته‌ام، از جمله در شعر «در مسلخ عشق» زبانم تحت تأثیر «نفرین زمین» آل‌احمد است. آل‌احمد بزرگ‌ترین معلم من بود و از نظر فکری و به‌خصوص مقاومت در برابر ظلم، بسیار تحت تأثیر ایشان بودم.

*با توجه به این که به منزل مرحوم آل‌احمد می‌رفتید، از مرحومه سیمین دانشور هم یادی کنید. از ایشان چه خاطراتی دارید؟

مرحومه خانم سیمین دانشور مرا خوب می‌شناختند، منتهی بعد از فوت مرحوم آل‌احمد سعی می‌کردم خیلی مزاحم ایشان نباشم و کمتر به منزلشان می‌رفتم. ایشان حقیقتاً مثل یک مادر به بنده علاقه و توجه داشتند. بعد از پیروزی انقلاب، یک بار مرحوم منتظرقائم که مدیر کیهان فرهنگی بود، از آنجا که می‌دانست خانم دانشور میلی به انجام مصاحبه ندارند، روی همین سابقه آشنایی از من خواست ایشان را به انجام مصاحبه راضی کنم. ایشان روی لطفی که به من داشتند خواهشم را قبول کردند. سئوالات این مصاحبه را آماده کردم و عکس‌ها را هم خودم گرفتم، چون خانم دانشور اجازه ندادند کس دیگری در آنجا حضور پیدا کند.
 
"پرونده‌ای برای جلال آل احمد/4"